بهزاد شاهنده استاد دانشگاه تهران در روزنامه شرق نوشت: «جو بایدن»، معاون پیشین ریاستجمهوری آمریکا، طبق نظرسنجیها از «دونالد ترامپ» جلوتر بوده است (احتمال برندهشدن «جو بایدن» در انتخابات ریاستجمهوری سوم ماه نوامبر سال ۲۰۲۰، ۱۸ درصد بیشتر از «دونالد ترامپ» است که از سال ۱۹۳۶ چنین فاصلهای را دو کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری نداشتهاند). در دو هفته مانده به انتخابات در صورت ادامه وضع موجود، او جانشین رئیسجمهور «ترامپ» خواهد بود و ما تغییرات عمدهای در سیاستهای آمریکا شاهد خواهیم بود؛ از جمله آنها روابط آمریکا و چین است که در این روزها به «جنگ سرد جدیدی» مبدل شده که هزینههای هنگفت و زیان و ضرر صد میلیارددلاری را برای اقتصاد آمریکا و چین به ارمغان آورده است.
روابط دو کشور از سال ۱۹۷۹- سال برقراری روابط دیپلماتیک دو کشور- به پایینترین حد خود رسیده است؛ اما مسئلهای که در جنگ دوساله تجاری بین آمریکا و چین محرز شده، وابستگی دو کشور به یکدیگر است و مواجهه دو کشور در ادامه حتی میتواند به رویارویی بین دو کشور بینجامد (تنش بیسابقه در دریای جنوبی چین ازجمله نمودهای آن است).
بایدن به این مسئله اشاره داشته که وی ممکن است به جنگ تجاری بین آمریکا و چین پایان دهد؛ زیرا که تعرفههای «ترامپ» خود این کشور را متضرر کرده؛ البته با صدمهزدن به اقتصاد چین. سیاست ضدچینی «ترامپ» باعث شده رشد اقتصادی آمریکا از ۹/۲ درصد رشد در سال ۲۰۱۸ به ۳/۲ درصد کاهش پیدا کند. دو رقیب انتخاباتی اذعان دارند که ادامه جنگ تجاری، اقتصاد ایالات متحده را به رکود عمیق خواهد کشاند و آن را در ورطهای مشابه رکود اقتصادی و مالی دهه ۳۰ میلادی قرار خواهد داد.
در مقابل رکود آمریکا، چین در نیمه اول سال ۲۰۲۰ رشدی بالغ بر ۳/۲ داشته؛ زمانی که در این مدت اقتصاد آمریکا سه درصد انقباض را تجربه کرده است. علت اصلی این وضعیت را میتوان سیاستهای ملی و فراگیر در مبارزه با «ویروس کرونا» و ادامه سرمایهگذاری در طرح «یک کمربند – یک جاده» دانست. زمانی که آمریکا درگیر مبارزه با «ویروس کرونا» است، هشت میلیون مبتلا دارد و ۲۱۷ هزار نفر از اتباع خود را از دست داده، چین اوضاع را نهتنها کنترل کرده؛ بلکه در جشنهای «دوگانه» چین در ماه اکتبر سال ۲۰۲۰ نشان داده که از کرونا رهایی یافته و صرفا پنج هزار قربانی داده است.
در این اعیاد (جشن پاییزه و بزرگداشت هفتادویکمین سال تأسیس جمهوری خلق چین؛ هفته طلایی چین) ۶۳۰ میلیون چینی به سفر رفتند – ۸۰ درصد تعدادی که سال گذشته اقدام به سفر کردند. درآمد بخش توریسم در این مدت ۷۰ درصد سطح سال گذشته بوده و به رقم ۷۰ میلیارد دلار رسیده- زمانی که در دیگر نقاط جهان با تعطیلی این بخش از اقتصاد روبهرو هستیم. در هفته طلایی سینما، چین ۵۸۰ میلیارد دلار درآمد داشته است.
جنگ تجاری آمریکا و چین که در اصل یک «جنگ تکنولوژیک» برای مهار چین است، نیز نتوانسته با وجود تمام تحریمها، توسعه چین در این حوزه را متوقف کند. برای مثال شرکت غولآسای «هواوی» در سال ۲۰۱۹، ۱۳ درصد رشد سرمایه داشته است.
دولت واشنگتن درصدد مهار صدمات جنگ تجاری با «بیجینگ» است که بتواند از نابودی متقابل پرهیز کند. معذالک دستهای خود را برای این کار با ادامه منازعه و احاطهشدن به وسیله تیم قوی ضدچینی در کاخ سفید که رئیسجمهور «ترامپ» را احاطه و محصور کردهاند، عملا بستهاند که به دولت فرصت رهاشدن از این منجلاب را نمیدهد- در عمل ترامپ به گروگان گرفته شده و واردکردن ضربه به چین حداقل سه برابر به آمریکا لطمه میزند.
در اینجا باید تأکید شود که «چینستیزی» در آمریکا با بمباران تبلیغات علیه چین بهویژه در دو سال اخیر به شکلی نهادینهشده درآمده و اکثریت مردم آمریکا نظام چین را خطر اصلی خود تلقی میکنند و نسبت به قبل ۷۸ درصد چین را دشمن اول خود میدانند، این رقم در سال ۲۰۱۷، ۴۲ درصد بود.
کشاورزان آمریکا که عمدتا حامیان رئیسجمهور ترامپ هستند، به واسطه سیاستهای نپخته و هیجانی «ترامپ» در وضعیت بحرانی مالی قرار گرفتند. ۴۰ میلیارد دلار کمک مالی هم به اقتصاد آمریکا کمکی نکرد و مردم را در تنگنای شدید معیشتی قرار داد. بستههای مالی متعددی در این جنگ تجاری به کشاورزان ورشکسته اختصاص یافته است؛ معهذا این بخش در بحرانی کمسابقه قرار گرفته است.
جو بایدن، رئیسجمهور آینده ایالات متحده، با میراثی روبهرو خواهد بود که اگر بهفوریت به مسئله رکود اقتصادی و بیکاری میلیونی آمریکا نپردازد و بستههای حمایتی بیشتری را اجرا نکند، کشور در رکودی عمیق قرار خواهد گرفت. ترامپ نیز با تعلل و عدم اجرای آنها نیز دریافته است که این بستهها باید منظور شوند.
کارشناسان دو علت را برای رکود اقتصادی آمریکا برشمردهاند: جنگ تجاری با چین و سوءمدیریت «کووید ۱۹». مسئله چین و جنگ تجاری نهتنها موضوع اصلی در داخل کشور آمریکا شده – بلکه در سیاست خارجی ایالات متحده هم نقشآفرینی میکند؛ بهطوریکه «مایک پمپئو»، وزیر خارجه آمریکا، مبارزه و بسیج کشورها علیه چین (مبارزه علیه «حزب کمونیست چین») را سرلوحه سیاستهای خود قرار داده و بهطور بیسابقهای تلاشی جهانی با دیدارها و سفرهای بیسابقه به راه انداخته، بهطوریکه کمتر وزیر خارجه آمریکا این تعداد سفر خارجی در مدتی کوتاه را داشته است.
در تمام این دیدارها مسئله چین اولویت اصلی است و چین بهعنوان رقیب و دشمن اول. (تاآنجاکه بهتازگی از «شی جینپینگ»، رئیسجمهوری چین، بهعنوان «دبیر کل حزب کمونیست» نام برده میشود که ریاست حزب را در برنامههای توسعهطلبانه و تهاجمی بر عهده دارد. این اولین بار پس از تأسیس دولت جمهوری خلق چین است که از رهبر چین نه بهعنوان رئیسجمهور؛ بلکه بهعنوان «دبیر کل حزب کمونیست چین» نام برده میشود).
وزیر خارجه آمریکا در تلاش خود در مهار چین و ایجاد محور ضدچینی در چارچوب کواد (گروه چهار کشوری: آمریکا، ژاپن، استرالیا و هندوستان) موفق نبوده و نتوانسته گفتوگوی استراتژیک چهارگانه را از کارگاهی بیش از گفتگو فراتر ببرد. این کشورها و اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان به واسطه مراودات میلیونی و بلکه میلیاردی با چین حاضر نیستند در سیاستهای ضدچینی- چینستیزی- مشارکت داشته باشند. این موضوع بهویژه در ارتباط با کشورهای «آسهآن» (سازمان ملل آسیای جنوب شرقی) کاملا مشهود است.
چین کشوری است که با ۱۴۶ کشور جهان شراکت اول تجاری دارد (شریک اول ۱۴۶ کشور جهان است). این مسائل داخلی، تنیدگی شدید اقتصاد و تجارت دو کشور آمریکا و چین، وابستگی بخش کشاورزی آمریکا بهعنوان شریان حیاتی تجارت دو کشور، برای مثال وابستگی کشاورزان ایالت «آیووا» آمریکا در فروش «سویا» به چین مدتی به واسطه تحریم متقابل چین مختل شده بود که مشکلات عدیدهای برای کشاورزان ایجاد کرده بود و حتی باعث ورشکستگی آنها شده بود، بازار بزرگ ۴.۱ میلیاردی چین را نمیتوان نادیده گرفت.
تلاش چین در خرید «سویا» از کشور برزیل باعث وحشت در جامعه کشاورزی آمریکا شد. تأمین مصرف ۵۴ میلیون گوشت خوک در سال در کشور چین به وسیله مردم نیاز به خوراک دام دارد که سویا اصلیترین آنهاست. وابستگی دو کشور به یکدیگر در این مورد فقط یک نمونه است. «عناصر سنگهای کمیاب» که چین کنترل ۸۰ درصد تولید و پردازش آن را در جهان دارد، نمونه دیگری است. این عناصر در صنعت هواپیماسازی و موبایل نقش کلیدی و حیاتی (غیر قابل جایگزین) دارند که چین تولیدکننده بیش از ۹۰ درصد «آنتیبیوتیک» جهان است.
اینها باعث میشود بایدن نتواند فاصله زیادی را از سیاستهای افراطی ترامپ در قبال چین دنبال کند. این پروسه با سیاست کمتر تهاجمیتر رئیسجمهور اوباما متفاوت خواهد بود. بایدن تلاش خواهد کرد حد وسط سیاست هیجانی ترامپ در حمایت و دوستی خاص در ابتدای دوران ریاستجمهوری خود (۲۰۱۶-۲۰۱۷) با رئیسجمهور «شی» و افراطگرایی بعدی (در دو سال اخیر در بحبوحه جنگ تجاری با چین) را در محکومکردن او بهعنوان دشمن آمریکا و مقصر اصلی در شیوع «پاندمی کرونا» (ویروس ووهان) پیشه کند و از طریق گفتگو با چین وارد مراوده شود.
جو بایدن چهلوششمین رئیسجمهور آمریکا که سکان کشور را در بیستم ژانویه ۲۰۲۱ در اختیار خواهد گرفت، برای مهار چین از همکاری با دیگر دولتها بهره خواهد گرفت و سیاست «چندجانبهگرایی» را پیشه خواهد کرد که بیشک برای چین یک فرصت تنفس خواهد بود.
برخی از چینشناسان - «سینولوگها» - بر این باور هستند که «جمهوری خلق چین» بدون اینکه مستقیما اعلام کند، سیاست «آشوب» ترامپ را بر سیاست احتمالی «ایدئولوژیک» بایدن ترجیح میدهد؛ زیرا که سیاست چینستیزی ترامپ آمریکا را منزویتر کرده و مانع از ائتلاف بزرگ علیه چین میشود.
سیاست دولت جدید آمریکا سیاستی دوگانه خواهد بود که فشار و حفظ ارتباط (همکاری) را در بر خواهد داشت. افراد تأثیرگذار در آمریکا تأکید دارند که چین دقیقا عین دیگر قدرتهای در حال ظهور عمل میکند - با همه اینها علت اصلی مخالفت با چین را اینطور میدانند که چین با همه رقبا از این نظر متفاوت است که هیچ قدرتی نتوانسته به شکل امروزی آمریکا را به چالش بکشاند – آنهم نظامی غیرغربی را.
تحملنکردن چین دقیقا این است که قدرتش هر روزه برای «تک اَبَرقدرت جهان» (آمریکا برای مدتی کوتاه و چند صباحی در آینده) تحملناپذیرتر میشود. ایجاد موازنه بسیار باریک بین مخالفتجویی با چین و همکاری با آن در راستای مهار آن، نکته اصلی است. بایدن میخواهد در مقابل چین بهاصطلاح تهاجمیتر شده، ایستادگی کند و آن را تحت کنترل نگه دارد؛ بدون اینکه جنگ سرد جدیدی را به راه بیندازد.
جو بایدن کاملا آگاه است که بدون مشارکت مستقیم چین مسائل فراملی مثل تغییرات آبوهوایی و «پاندمیها» امکانپذیر نیست. حضور چین در حلوفصل معضلات جهانی امری واجب شده که باید به آن واقف شد. چین دیگر مانند تعالیم «دنگ شیای پینگ» (معمار چین مدرن) قدرت خود را در بوتهها پنهان نمیکند که منتظر زمان مناسب برای اعمال قدرت خود بماند. چین اکنون بر این عقیده است که مصرانه قدرت خود در جهان را طلب کند و بهعنوان قدرتی بزرگ شناخته شود.
روابط دو کشور آمریکا و چین با توجه به حقایق موجود که به آنها اشاره شد، به طور حتم با تنش روبهرو خواهد شد و حتی گاهی اوقات منازعه را در بر خواهد داشت؛ منازعاتی که در دهه گذشته یا وجود نداشتند یا مهار شده بودند. مسائل «امنیتی» در دوران بایدن مورد تأکید قرار خواهد گرفت و نه در قالب «ایدئولوژی» که ترامپ آن را گنجانیده بود. درباره تجارت، دولت بایدن با شباهت با ترامپ ملاحظاتی را در ارتباط با تجارت آزاد خواهد داشت و نسبت به تجارت آزاد به معنی آنکه چین مد نظر داشته و دارد که در آن آزادی عمل مد نظر باشد، نخواهد بود.
عمدتا جهان به سمت و سوی سیاست «حفاظت» در تجارت پیش خواهد رفت که در آن بتواند از منافع اقتصادی و تجاری حراست شود. کلا بایدن در مقابل چین حالت خصمانه را که همه روزنهها را برای همکاری بسته بود، دنبال نخواهد کرد؛ ولی آنچنان هم که چین بتواند جهان و آمریکا را بهعنوان جولانگاه تجاری خود قلمداد کند، نخواهد بود.
بایدن کاملا واقف است که سیاست چینی او و پرزیدنت اوباما دیگر با تحولات شگرف جهان امکانپذیر نیست. چینی که رئیسجمهور جدید ایالات متحده آمریکا با آن در ژانویه سال ۲۰۲۱ مواجه خواهد بود، بهمراتب نیرومندتر از آن خواهد بود که در دوران اوباما بود که بیشک رویه متفاوتی را طلب میکند.
بایدن باید نحوه برخورد با چین را با توجه به واقعیتها مورد تجدید نظر قرار دهد و با چین از سر گفتگو درآید؛ کاری که «کیسینجر» و «نیکسون» به آن پرداختند. پس از ۴۰ سال چین به قدرتی بزرگ مبدل شده؛ قدرت دوم اقتصادی (برخی اعتقاد دارند که چین هماکنون قدرت اقتصادی اول جهان با ۲۷ تریلیون دلار تولید ناخالص ملی، بر حسب معیار قدرت خرید) شده و به تعبیری ظهور کرده - نه اینکه دیگر آن را در حال ظهور بدانیم. معامله با چین باید این حقیقت را در بر بگیرد و براساس واقعیتها حرکت کند («دنگ» اعتقاد داشت: «حقیقت را باید از واقعیتها دریافت»). باید دید که آیا بایدن میتواند بازی آمریکا با چین را که ترامپ به بازی «حاصل جمع صفر» تبدیل کرده، به «بازی حاصل جمع غیر صفر» مبدل کند.