bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۶۰۵۰۱
گفتگو با ناصر فکوهی درباره انتخابات آمریکا (قسمت دوم)

فروپاشی یا نوزایی: آمریکا در انتظار سرنوشت خویش

ما با یک انتخابات عادی سروکار نداریم. این انتخابات در تاریخ آمریکا به اذعان متخصصان تاریخ سیاسی این کشور بی‌سابقه و تعیین کننده تاریخ آینده این کشور خواهد بود: این انتخاباتی است نه بین دو حزب بلکه میان راهی که آمریکا را به یک قدرت ولو منفرد، ولی بسیار بزرگ ِ نیمه دیکتاتوری یا شاید دیکتاتوری از یک سو و یا به دولتی که باید تلاش کند چرخش بزرگ اجتماعی و نژادی و سیاسی خود را مدیریت کرده و به سوی یک قدرت بزرگ دموکراتیک که مداخله گری خود را در جهان کاهش دهد و راه را برای همیشه بر بازگشت هیولاهایی، چون ترامپ ببندد، خواهد کشاند

تاریخ انتشار: ۱۰:۳۵ - ۱۲ آبان ۱۳۹۹

فرارو- تا چند روز دیگر سرنوشت انتخابات آمریکا روشن خواهد شد و هر چند ممکن است این سرنوشت، تداوم تعلیق کنونی تا یک یا چندین هفته باشد، اما تصویر ما از آینده این کشور و به تبع آن سرنوشت جهان بسیار روشن‌تر خواهد بود. در این روز‌های آخر، با ناصر فکوهی، استاد دانشگاه تهران که در طول چهار سال گذشته بر پدیده "ترامپ و ترامپیسم" متمرکز بود، مقالات زیادی دراین باره نوشته و از نزدیک وقایع آمریکا را در رسانه‌های این کشور دنبال کرده، به گفتگو نشستیم تا نظرش را درباره نتیجه احتمالی این انتخابات و سناریو‌های ممکن بدانیم.

در قسمت اول این گفتگو که اینجا در دسترس است درباره دلیل اهمیت انتخابات آمریکا برای جهان، واکاوی ترامپ و ترامپیسم، تبعات انتخاب ترامپ برای مردم آمریکا و جهان، بررسی جریان رسانه‌ای غالب در آمریکا و وضعیت اقلیت‌ها و قومیت‌ها و تاثیر آنها در انتخاب پیش رو... صحبت کردیم. 

در بخش دوم گفتگو به سراغ نقش نهادهای اقتصادی و دیوان عالی در انتخابات آمریکا و همچنین ادعای دخالت روسیه، چین و ایران در انتخابات پیش روی آمریکا، لابی‌های قدرتمند در آمریکا و نقش آنها در انتخابات، احتمال آشوب پس از اعلام نتیجه انتخابات و در نهایت پیش‌بینی نتیجه انتخابات رفته‌ایم.

فروپاشی یا نوزایی: آمریکا در انتظار سرنوشت خویش

متن کامل دومین قسمت گفتگو با ناصر فکوهی را می‌خوانیم:

فرارو: ترامپ خود را ناجی بازار سهام امریکا معرفی میکند و مدام میگوید که اگر بایدن پیروز شود، بازار سهام فروخواهند ریخت. با توجه به چنین ادعایی، ایا میتوان گفت که ترامپ دنبال بسیج کردن دو طبقه فرودست و فرادست است؟ اتحاد این دو طبقه تا چه اندازه باعث تضعیف طبقه متوسط خواهد شد؟
چنین چیزی در آمریکا بسیار غیر محتمل است. وال استریت بر خلاف آنچه تصور می‌شود، لزوما طرفدار حرب جمهوری‌خواه یا دموکرات نیست. در سال‌های گذشته نیز به هر دو حزب کمک مالی کرده است. البته درست است که به جمهوری‌خواهان نزدیک‌تر است، اما مشکلاتی که ترامپ در ایجاد قروض بزرگ مالی دولت، افزایش تعرفه‌ها به خصوص در رابطه با چین، از دست دادن بسیاری از بازار‌های بین‌المللی به دلیل سیاست فاجعه بار خارجی‌اش، و ... حاصل کرد، امروز چندان هم طرفدار ترامپ نیستند. این را می‌توان در لحن و محتوای روزنامه «وال استریت ژورنال» دید. بدون شک چه ترامپ ببرد و چه ببازد، وال استریت سود خود را از طریق سازوکار‌های وحشیانه سوداگری‌هایش در طول چند هفته اول خواهد برد، اما همان گونه که دیروز مجله معتبر «اکونومیست» در حمایتش از بایدن اعلام کرد، اکثریت قریب به اتفاق اقتصاددانان محافظه کار و صاحبان سهام معتقدند اگر او چهار سال دیگر در قدرت بماند، آمریکا چنان در جهان ضعیف خواهد شد، چنان در برابر چین در موضع انفعالی می‌افتد و چنان ناآرامی‌هایی در آمریکا ایجاد می‌شود که بی شک اقتصاد آمریکا سقوطی بدتر از دوره سقوط اقتصادی دهه ۱۹۳۰ را تجربه خواهد کرد؛ ولو اینکه بازار اینجا و آنجا سود‌هایی سوداگرانه ببرد.

آمریکا در طول این چهار سال چنان با آشفتگی و بی‌سامانی روبرو بود که بورس و صاحبان آن که میلیارد‌های بزرگ آمریکایی هستند، برغم سودی که بردند (که به هر حال می‌بردند) امتیازات مالیاتی خود را از دست دادند و باید منتظر آن باشند که با رشد شدید کرونا در آمریکا به دلیل آنکه ترامپ هیچ برنامه مشخصی برای مبارزه با آن ندارد و همکاری‌های بین‌المللی آن نیز قطع شده، به بورس به شدت ضربه بزند. آنچه در آمریکا اتفاق می‌افتد، بنابراین، رودررویی فرودستان و فرادستان نیست، بلکه می‌تواند رودررویی گروه بزرگ اقلیت‌های نژادی و قومی و همچنین زنان و طبقه متوسط و جوانان تحصیلکرده با دولت باشد که سبب خواهد شد آمریکا حتی یک روز آرام نتواند در چهار سال آینده (در صورت پیروزی ترامپ) به خود ببیند. از این رو گزینه پیروزی ترامپ برای اقتصاد آمریکا بدترین گزینه است هرچند که باز به قول همان مجله اکونومیست بایدن لزوما نخواهد توانست شرایط را در دوره‌ای چهار ساله بهتر کند. اما بهر حال در بدترین شرایط این تیری در تاریکی خواهد بود و در برابر آن، پیروزی ترامپ یک خودکشی سیاسی برای اقتصاد آمریکا است که در دوره ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲ یعنی دوره‌ای که هنوز آمریکا و جهان نخواهد توانست به طور کامل از بلای کرونا خارج شود، اتفاق خواهد افتاد و فاصله با چین آنقدر خواهد شد که آمریکا تا شاید ده‌ها سال دیگر به ناچار در نقش دوم در اقتصاد جهان پس از چین قرار بگیرد و احتمالا حتی سبب خروج نسبی یا کامل دلار به مثابه پول میانجی نیز بشود.

بسیاری از کشور‌ها از سیستم دلار به مثابه پول مرجع راضی نیستند، زیرا معتقدند آمریکا مسئولیت خود را نمی‌پذیرد. پیش‌بینی من درباره ارز، نیز آن است که ممکن است در صورت پیروزی ترامپ دلار جهشی وحشتناک به بالا کند، اما سپس سقوطی سخت داشته باشد و‌لی در صورت انتخاب بایدن برعکس یا صعود اولیه‌ای (بنا بر نتایج دقیق و واکنش بورس آمریکا و جهان به آن) در کار نباشد یا بسیار محدود باشد، اما در کوتاه یا میان مدت (سال ۲۰۲۱) دلار و بازار بورس شکوفا خواهد شد. البته این سناریو مثل هر سناریوی دیگری صرفا پیش‌بینی‌هایی نسبی بر اساس نظر متخصصان است که همیشه می‌توانند اشتباه باشند.

نقش دیوان عالی آمریکا در صورت وقوع اختلاف در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا چیست؟
دیوان عالی با ترکیبی که در حال حاضر دارد قابل دوام نیست و از هم اکنون بی‌اعتبار شده است. زیرا در حالی که آمریکا کشوری است که به صورت میانگین تعادل رای دموکرات / جمهوریخواه در آن ۵۰ به ۵۰ است. تا پیش از درگذشت قاضی گینزبورگ، عموما این دیوان آرای ۵ به ۴ به نفع جمهوریخواهان می‌داد. ولی در بسیاری موارد نیز قاضی رابرتز که رئیس دیوان‌عالی است، به صورت مرضی الطرفین عمل می‌کرد، گاه نیز بر علیه ترامپ و راست گرایان رای می‌دادند (موارد مربوط به متقاضیان تابعیت آمریکا که در کودکی وارد آمریکا شده‌اند DACA، یا دگرباشان جنسی)، اما با عمل حیرت‌انگیز جمهوری‌خواهان در سنا که یک رکورد تاریخی زدند و قاضی «برت» یک کاتولیک فوق محافظه‌کار را در یک رکورد تاریخی ۳۰ روزه وارد دیوان‌عالی کردند و رای این دیوان تبدیل به ۶ به ۳ به سود راست شد، به سختی می‌توان تصور کرد کشوری با اکثریت دموکرات و با کنگره و سنا و رئیس جمهور دموکرات، این را بپذیرد. احتمالا دموکرات‌ها تعداد نمایندگان دیوانعالی را افزایش می‌دهند.

خود بایدن اعلام کرده است که در صورت پیروزی کمیته‌ای مرکب از دو حزب تشکیل داده و ۱۰۰ روز به آن فرصت می‌دهد تا شیوه‌ای منطقی برای تداوم اعتبار و غیر سیاسی بودن پیدا کند. شومر، رئیس اقلیت دموکرات در سنا در نطق آخر خود در رای گیری برای قاضی برت، اعلام کرد: با کار بی‌سابقه جمهوری‌خواهان در این انتخابات، هر وقت دموکرات‌ها در آینده در مجلس سنا اکثریت را به دست بیاورند، هر کار ممکن قانونی را بدون توجه به آن‌ها برای تغییر وضعیت انجام می‌دهند و دیگر توجهی به تعادل قوا و چانه زنی‌های سیاسی نخواهند کرد.

اینکه جرج بوش پسر در جریان رقابت با الگور، با حکم دادگاه رئیس جمهور آمریکا شد به چه معناست؟
این یکی از موارد نادری بود که همان طور که گفتم در کل تاریخ آمریکا تا کنون پنج بار اتفاق افتاده. دلیلش نیز سیستم الکترال کالج و نهاد‌های باقی مانده از برده‌داری و ایالات شکست خورده و ارتجاعی جنوبی و غیر دمکراتیک آمریکاست که در آن برخلاف تصور اکثریت مطلق آرا رئیس جمهور را انتخاب نمی‌کند. در انتخابات سال ۲۰۰۰ البته اختلاف آرا اندک بود و از چند صد هزار تجاوز نمی‌کرد، ولی انتخاب ترامپ با ۳ میلیون رای مردمی کمتر از کلینتون (تقریبا ۲ درصد آرای کمتر) نشان داد که سیستم الکترال کالج، واقعا معیوب و عقب مانده است. اما تقریبا غیر‌قابل تصور است که اختلاف آرای مردمی بالای ۵ درصد به هیچ رو بتواند با رای الکترال شکسته شود، مگر در شرایط بحران قانون اساسی که بسیار پیچیده است. شرایط در آن زمان (سال ۲۰۰۰) نیز کاملا با امروز آمریکا متفاوت بود.

ترامپ تمام مرز‌های تاریخی اخلاقی، قانونی، دینی، آبروداری و سیاسی و حتی روابط بین‌المللی را در طول چهار سال ریاست جمهوری خود شکسته و این هم ضعف سیستم را نشان می‌دهد که سه شاخه قضاییه، مقننه و مجریه که در قانون اساسی آمریکا باید با یکدیگر برابر و حق نظارت بر یکدیگر را داشته باشند، عملا ناچار شدند تمام قانون شکنی‌ها و بی‌اخلاقی‌های ترامپ را تحمل کنند. اما این سابقه به صورتی متناقض (باید امیدوار بود) سیستم را نیز تصحیح می‌کند. این همان اتفاقی بود که پس از تجربه نیکسون و پیش از آن با تجربه مک کارتی در سطحی پایین‌تر و بر سر الحاقیه اول (آزادی بیان) نیز به وجود آمد. این یک واقعیت است که آمریکا تاکنون هیچ رئیس جمهوری بدین حد رسوا از هر لحاظی که بشود تصورش را کرد نداشته است و به همین جهت است که چنین سیل بزرگی از حمایت از بایدن در میان تقریبا تمام مقامات دیپلماتیک، سیاسی، امنیتی و حتی نظامی پیشین آمریکا و حتی رسانه‌های دینی و سندیکایی غیر‌سیاسی یا طرفدار جمهوری‌خواهان در آمریکا به راه افتاده است.

فروپاشی یا نوزایی: آمریکا در انتظار سرنوشت خویش

 

آیا دخالت‌های خارجی نیز نقشی در انتخابات آمریکا بازی میکند؟ جنجال‌هایی که در مورد دخالت‌های ایران، چین و روسیه در انتخابات آمریکا مطرح می‌شوند، تا چه حد درست هستند؟ آیا به راستی این دخالت‌ها از ظرفیت عملی برخوردارند؟
تحقیقات اف. بی. آی. پیش از انتخابات ۲۰۱۶ علیه مشارکت کنندگان در برنامه انتخاباتی ترامپ به دلیل روابط مشکوکشان با روسیه آغاز شده بود. وقتی ترامپ به قدرت رسید، اوباما به او توصیه کرد که از ژنرال فلین، دوری کند، زیرا تحت کنترل و مشکوک به رابطه رشوه‌خواری سیاسی با اردوغان در ترکیه و پوتین در روسیه است. اما ترامپ برعکس او را مشاور امنیت ملی خود کرد. پس از انتخاب ترامپ نیز به فاصله کوتاهی ماموریت بازرس ویژه رابرت مولر آغاز شد که سرانجام به استیضاح ترامپ به جرم ممانعت از فرایند قضایی در کنگره آمریکا شد که سنا آن را نپذیرفت.

اما در همین گزارش آمده بود که روسیه به صورت گسترده‌ای در انتخابات ۲۰۱۶ به سود ترامپ هم مستقیما از طریق نیرو‌های نظامی جنگ‌های سایبری‌اش و هم از طریق ویکی لیکس (با پادرمیانی مشاور ترامپ راجر استون که محکوم به زندان شد ولی ترامپ او را بخشید) شده، اما نتوانستند ترامپ را به دلیل قانون نانوشته‌ای که در آمریکا وجود دارد و بنا بر آن نمی‌توان یک رئیس جمهور در حال خدمت را متهم به جرم کرد و به دلیل کمبود مدارک، مسئله کنار گذاشته شد، اما در گزارش اخیر کمیسیون امنیت ملی ویژه سنای آمریکا (مرکب از هر دو حزب) رسما اعلام شد که روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ به سود ترامپ وارد عمل شده است. افزون بر این در کل چهار سال اخیر ترامپ هرگز حتی یک بار نیز پوتین را در هیچ قضیه‌ای حتی تعیین جایزه برای کشتن سربازان آمریکایی محکوم و حتی موضوع را با پوتین مطرح نکرد. معمای بزرگ آن است که چرا ترامپ تا این حد از پوتین می‌ترسد؟ که مهم‌ترین فرضیه‌ای که تاکنون مطرح شده آن است که از اواخر دهه ۱۹۸۰ که ترامپ ورشکسته می‌شود و بانک‌های آمریکایی حاضر به قرض دادن پول به او نمی‌شوند و وی با بانک‌های مشکوک کشورهایی، چون روسیه، عربستان سعودی و ترکیه وارد معامله شده و این اواخر گمانه زنی‌هایی مطرح شده مبنی بر اینکه ترامپ وظیفه شستشوی پول‌های کثیف خاندان سعودی در عربستان و پوتین در روسیه و اردوغان در ترکیه را از طریق دویچه بانک آلمان برعهده داشته و اسناد این روابط مشکوک در دست آمریکا، روسیه و عربستان سعودی است. از اینجا می‌توان پی برد که چرا ترامپ نسبت به این کشور‌ها به ویژه روسیه و عربستان سعودی چنین نوکرمآبانه عمل می‌کند (برای مثال در خالی کردن کامل عرصه در خاور‌میانه و حتی اروپا برای روسیه، و خالی کردن پشت کرد‌های ضد ترکیه، منع تعقیب برای توطئه ترکیه در ربودن سردسته گروه مخالفانش در آمریکا و منع تعقیب بانکی که تحریم را علیه ایران در ترکیه زیرپا گذاشته بود) و با استراتژی تخریب برجام و فشار حداکثری بر ایران (رقیب اصلی عربستان سعودی) در منطقه. این‌ها نکاتی است که اگر ترامپ انتخاب نشود بزودی مشخص خواهد شد، اما در حال حاضر در حد فرضیه هستند.

اما نکته‌ای که در مورد چین و ایران گفتید. کارشناسان بین المللی و آمریکایی هیچ یک از این دو مورد را به مثابه موارد جدی و خطرناک و تاثیر‌گذار تایید نکرده‌اند، هفته گذشته مدیر کل غیر‌اطلاعاتی و کاملا سیاسی سازمان اطلاعات کل آمریکا که همه سازمان‌های اطلاعاتی این کشور زیر مجموعه آن هستند یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد که هیچ اطلاع خاصی در آن داده نشد و ظاهرا مانوری بود برای آنکه گفته شود اگر روسیه در حال دخالت در انتخابات ۲۰۲۰ به نفع ترامپ است، ایران و چین هم دارند این کار را به نفع بایدن می‌کنند. این کنفرانس که در آن باز بدون مدرک به روابط هانتر بایدن با چین اشاره شد، «سورپرایز اکتبر» ترامپ بود. او می‌خواست چیزی مثل مورد رئیس سیا، کومی، درست پیش از انتخابات ۲۰۱۶ داشته باشد که چند روز پیش از انتخابات به وجود بازرسی علیه هیلاری کلینتون اشاره کرد و بر آرا تاثیرگذاری کرد. اما این کنفرانس را هیچ کسی جدی نگرفت، زیرا هیچ سندی از آن بیرون نیامد. مانور ترامپ با شکست روبرو شد و برای ضدیت کامل او و سیاست فشار حداکثری علیه ایران تاکنون هیچ فرضیه‌ای جدی جز نفوذ و فشار عربستان سعودی مطرح نشده (مباحث مربوط به دلایل حقوق بشری در این زمینه آنقدر ابلهانه است که تنها بخشی از اپوزیسیون عقب‌مانده ایران آن‌ها را جدی گرفته است). روشن ست که تمام دولت‌ها دخالت خود را در انتخابات کشوری دیگر رد می‌کنند، اما این موضوع در مورد روسیه با سند و مدرک به اثبات رسیده و حتی حکم توقیف بین‌المللی برای هکر‌های نظامی روسیه صادر شده است و خود پوتین نیز گفته است که هر کاری از دستش بر بیاید برای انتخاب ترامپ کرده و باز هم خواهد کرد. اما اینکه کشور‌هایی مثل چین و ایران این کار را کرده باشند، بسیار بعید است. زیرا ورود به سیستم انتخاباتی آمریکا کاری در حد غیر‌ممکن است و آنچه در مورد روسیه نیز به اثبات رسیده دخالت از طریق دزدی اسناد از فیس بوک و انتشار آن‌ها از طریق ویکی لیکس و ساختن بوت‌های شبکه‌ای و ارسال پیام‌ها و اخبار دروغین علیه کلینتون در ۲۰۱۶ و علیه بایدن در ۲۰۲۰ بوده است. ترامپ درجه بلاهت خود را تا به جایی پیش برد که ادعا کند اوکراین بوده که در انتخابات آمریکا دخالت کرده، نه روسیه که هیچ کسی حتی نزدیکترین متحدانش نیز این قضیه را، چون قضیه فساد هانتر بایدن و خود بایدن در اوکراین یا با چین جدی نگرفتند.

تاکنون بار‌ها و بار‌ها گفته شده که ایالات متحده آمریکا، کشور لابی‌ها و لابی گری است. این مولفه تا چه میزان بر انتخابات ریاست جمهوری این کشور تاثیرگذار است؟
درست است، اما باید ببینیم که منظور از لابی‌گری چیست. مهم‌ترین جنبه‌ای که در آمریکا وجود دارد که به کل سیستم اقتصادی و اجتماعی آن بر می‌گردد، لابی‌گری مالی است. بدین معنا که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، یکی از بزرگترین رخ‌داد‌های اقتصادی در این کشور است. صد‌ها ملیارد دلار پول در این انتخابات جا به جا می‌شود و درآمد‌های حاصل از تولید و به خصوص پخش آگهی بسیار تعیین کننده هستند. البته باز هم تکرار می‌کنم که این پدیده خاص حوزه سیاسی نیست حتی در دانشگاه‌های آمریکا یکی از شاخص‌های سنجش پیشرفت علمی و گاه حتی ارتقای علمی اساتید به سادگی میزان درآمدی است که جذب سیستم دانشگاهی کرده‌اند. آمریکا کشوری است که سرمایه‌داری در آن در بالاترین شکل خود عمل می‌کند و به هم دلیل نیز حتی در انتخابات، نامزدی که بتواند بیشترین میزان کسب درآمد از طریق همیار مالی مردم را به دست بیاورد، به خصوص اگر تعداد همیاران مالی کوچک کسانی که ده، بیست یا پنجاه دلار کمک می‌کنند، بیشتر باشد جنبه بسیار خوبی برای نامزد انتخاباتی دارد، چون نشان می‌دهد، محبوبیت بسیار بالایی میان مردم عادی دارد. اما آنچه می‌توان به آن لابی‌گری گفت، عموما زمانی آغاز می‌شود که برای نمونه شرکت‌ها وارد کمک مالی می‌شوند و یا برخی از شخصیت‌ها ممکن است کمک‌های بسیار بالایی بکنند.

سفیر ایالات متحده در اتحادیه اروپا که سرانجام با رسوایی ماجرای اوکراین کنار رفت یکی از مهم‌ترین کمک کنندگان مالی ترامپ بود، همان طور که مدیر کل پست آمریکا که به تازگی منصوب شده بود؛ و به همین دلیل نیز گفته می‎شد که این‌ها پست‌های خود را خریده‌اند. اصولا ترامپ، چون خود یک معامله‌گر و اهل تجارت است، همه چیز را بیش از پیش کالایی و در معرض فروش قرار گذاشت، اما همین نیز برایش تاکنون گران تمام شده و در چند سال آینده اگر انتخاب نشود می‌تواند شرکت‌هایش را تا حد ورشکستگی مطلق پیش ببرد. افزون بر این ما لابی‌گری سیاسی را داریم. اما در آمریکا تقریبا همه چیز به پول ختم می‌شود. برای مثال تقریبا می‌توان با اطمینان گفت که سیاست خارجی ایالات متحد در دوره ترامپ به طور کامل تحت تاثیر لابی‌گری پولی قرار داشت و نام کشورهایی، چون عربستان سعودی، امارات، اسرائیل، ترکیه، روسیه، بار‌ها و بار‌ها در همه پرونده‌های رسوایی به میان آمد. در میان رقبای ترامپ یعنی دموکرات‌ها نیز لابی‌گری رایج است، اما به طور سنتی لابی‌گرای دموکرات‌ها از طریق استفاده از نخبگان و سلبریتی‌ها صورت می‌گیرد: هنرپیشه‌های معروف هالیوود، خوانندگان معروف، و شخصیت‌ها، مهم‌ترین برگ‌های برنده بایدن هستند که هر کدام به صورتی برای او لابی می‌کنند. در کشوری به بزرگی و در همان حال با سرمایه فرهنگی اغلب پایین در بسیاری از نقاطش (عموما ایالات مرکزی و روستایی و یا کارگری) نفوذ لابی‌ها بسیار موثر است.

آنچه ترامپ بسیار روی آن مانور داد، یعنی اینکه با انتقال سفارت اسرائیل از تل آویو به بیت المقدس، با دفاع مبالغه آمیز از نتانیاهو با ایجاد صلح بین امارات و اسرانیل که در این روز‌های آخر ظاهرا سودان هم به آن اضافه شد، بر خلاف تصور بسیار رایج چندان برای او در به دست آوردن رای یهودیان موثر نبوده است. هر چند ترامپ به دلیل محبوبیت نتانیاهو در میان نیرو‌های جنگ‌طلب و دست کم نیمی از مردم اسرائیل که مخالف صلح و خروج کشور از آپارتاید و دست برداشتن این کشور از سیاست‌های اشغال سرزمین‌های جدید و ساختن مهاجر‌نشین در آنها، دست بردارد و با کمک به پیشبرد پروژه ایجاد دو دولت در منطقه یا هر راه حل دیگری صلحی واقعی در منطقه ایجاد کند، نتانیاهو و احزاب افراطی و جنگ‌طلب در اسرائیل دست کم نیمی از افکار عمومی را از آن خود دارند و به همین دلیل نیز اسرائیل یکی از معدود کشور‌هایی است که ترامپ در آن‌ها محبوبیت بالایی دارد. اما این امر در خود آمریکا وجود ندارد و یهودیان آمریکا در اکثریت خود طرفدار دموکرات‌ها و مخالف یا با کلیت اسرائیل یا دستکم جنگ‌طلبان فاسدی، چون نتانیاهو هستند.

لابی‌هایی نیز در صنایع وجود دارند که به خصوص می‌توان به تولید کنندگان اسلحه و اتحادیه پرقدرت آن‌ها یعنی ان. آر. ای. اشاره کرد. فروش اسلحه و برخورداری از آن که طبق الحاقیه شماره دو قانون اساسی آمریکا، آزاد است از این صنعت یک منبع ثروت بسیار بزرگ ایجاد کرده و یکی از لابی‌های مهم برای ترامپ. در کنار این صنعت، صنایع آلاینده نفتی لابی دیگری هستند که تصور می‌کردند با خروج ترامپ از پیمان پاریس به موفقیتی طولانی مدت رسیدند، اما پیروزی بایدن به معنای شکست سختی برای آن‌ها خواهد بود؛ بنابراین هر آنچه بتوانند می‌کنند تا از این امر جلوگیری نمایند. سرانجام باید به لابی‌های رسانه‌ای اشاره کرد: رسانه‌های مطبوعاتی، شبکه‌های اجتماعی و رادیو‌های به خصوص نژاد‌پرستان سفید و یا شبکه‌های مثل فاکس نیوز که در این مدت همچون رسانه‌های یک کشور توتالیتر عمل کردند، ولی دقیقا به همین دلیل بسیار بیش از پیش اعتبار خود را از دست دادند، اما آن‌ها کمک بزرگی برای ترامپ و لابی‌گری به نفعش بودند.

لابی‌های بانفوذ در امریکا از جمله لابی‌های سلاح، صهیونیست و کشور‌های عربی که همگی از ترامپ حمایت می‌کنند، آیا اجازه شکست و حذف ترامپ را می‌دهند؟
مسئله نسبی است. آنچه تا امروز شاهدش هستیم این است که ترامپ به دلیل سیاسی نبودن و به دلیل فاسد بودن وحشتناک، ولی همچنین به دلیل شکننده بودن یعنی اینکه برخلاف آنچه تظاهر می‌کند فرد زیرکی نیست و بسیاری از کشور‌های خارجی، و حتی افراد از او مدارک و اسناد در دست دارند؛ بنابراین ترامپ لزوما بهترین کسی نیست که حتی بتواند از این گونه لابی‌ها دفاع کند آنچه از گزارش نیویورک تایمز که به بخشی از اظهارنامه‌های مالیاتی ترامپ دست یافته بر می‌آید این است که ترامپ در حال حاضر بیش از ۴۵۰ میلیون دلار مقروض است که این قرض احتمالا به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به روسیه، عربستان سعودی و ترکیه است، و همین از او فردی بسیار شکننده می‌سازد؛ بنابراین کسانی که مایلند از او دفاع و به سودش لابی کنند باید این نکته را هم در نظر بگیرند که شکست او به معنی شکست آن‌ها و تلف شدن پولشان نیز خواهد بود. گرایش‌هایی اساسی در سیستم اجتماعی آمریکا امروز دیده می‌شود: مثل اینکه مردم دیگر حاضر نیستند از اسرائیل به مثابه یک دولت اشغالگر، زورگو و خشونت‌آمیز دفاع کنند؛ و از حقوق فلسطینی‌ها هرچه بیشتر دفاع می‌کنند، یا اینکه دفاع از دیکتاتوری‌هایی مثل عربستان سعودی و امارات به سختی قابل توجیه است. اما این را تکرار می‌کنم لابی‌گری قاعدتا نمی‌تواند به بهای دور ریختن پول در راه فردی بی‌آبرو باشد که باخت او تقریبا قطعی است و به جای دفاع از ترامپ ممکن است این دفاع را محدود کرده و تلاش کنند خود را برای انتخابات بعدی با فردی قابل دفاع‌تر از یک خود‌شیفته و ورشکسته که تنها هنرش کلاهبرداری به سبک برنامه‌های رئالیتی شو در تلویزیون است و ده‌ها پرونده قضایی سنگین در انتظارش هستند تا از کاخ سفید خارج شود، آماده کنند. به گمان من بسیاری از کسانی که در انتخابات پیش رو، روی ترامپ سرمایه گذاری کردند، دیگر حاضر نیستند پولشان را به هدر بدهند و او هم اکنون با کمبود مالی شدیدی روبروست به صورتی که برخی از ایالات را رها کرده و بر روی چند ایالت حیاتی برای خود متمرکز شده است.

نقش و جایگاه سازمان آیپک در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چیست؟ آریل شارون نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی در اظهارنظری می‌گوید اگر آمریکایی‌ها از نفوذ اسرائیل در کشورشان آگاه شوند، علیه مقام‌های کشورشان خواهند شورید. آیا لابی یهودی (آیپک) تا این اندازه در آمریکا قدرتمند است و می‌تواند دستورکار تعیین کند؟
مسائل به این سادگی نیست. یهودیت شمار اندکی به نسبت دو دین بزرگ ابراهیمی دیگر دارد. شانزده میلیون در برابر چند میلیارد، اما همین یهودیت نفوذی غیر قابل مقایسه در جهان دارد؛ بر خلاف تئوری‌های توطنه که بسیاری از آن‌ها را خود لابی‌های صهیونیست و راست‌گرای اسرائیلی ساخته‌اند، ترکیب جمعیت یهودی و پیشینه آن‌ها بسیار متفاوت است. جامعه اسرائیل، ده‌ها سال است تلاش می‌کند یک دولت یهودی به وجود بیاورد به گونه‌ای که بتواند قوانین آپارتاید دینی را در آن به تثبیت همیشگی برساند، ولی در این کار ناموفق بوده است؛ نه لزوما، چون اعراب در برابرش بوده‌اند، بلکه همچنین به دلیل آنکه یکدستی در میان رویکرد‌های یهودیان نسبت به این کشور و آینده و گذشته‌اش وجود ندارد. به همین دلیل نیز هست که می‌بینیم اسرائیل هرگز نتوانست میلیون‌ها یهودی آمریکا را جذب کند: تنها به این نکته توجه داشته باشیم که جمعیت اسرائیل حدود ۹ میلیون نفر است که ۷۵ درصد آن‌ها یعنی حدود ۶ یا ۷ میلیونشان یهودی‌اند، در حالی که جمعیت یهودیان آمریکا بین ۷ تا ۱۰ میلیون است. به عبارت دیگر، اسرائیل حتی در جذب اکثریت یهودیان جهان که عمدتا در آمریکا ساکن هستند نیز موفق نبوده است. از لحاظ سیاسی همان طور که گفتم اکثریت یهودیان آمریکا چه طرفدار اسرائیل باشند و چه نه و چه اصولا مذهبی باشند و چه نه، طرفدار دموکرات‌ها هستند و نه جمهوریخواهان.

نکته دیگر نیز در آن است که راست افراطی آمریکا، همیشه ضد یهود بوده است و این راست افراطی طرفدار «برتری سفید پوستان» را نمی‌توان با لابی‌های یهودی به سادگی سازش داد. همانگونه که ترامپ هرگز نتوانست نظر اوانجلیست‌ها را نسبت به خود جز از طریق رهبران فاسد آن‌ها به دست بیاورد؛ بنابراین نه ارقام یهودیان چندان بالاست و نه قابل سازش با گروه‌های اکثریتی راست آمریکا هستند. اتحاد با اسرائیل که عمدتا از طریق گروه‌های لابی انجام می‌گیرد، لابی قدرتمند فاسد اقتصادی‌ای را در پشت خود دارد که به تجارت اسلحه و مافیای بین المللی وصل است و از همانجا با اعراب سعودی و کشور‌های دیکتاتوری عرب نیز در رابطه است و بنابراین قضیه را در اینجا قومی یا دینی دیدن به نظرم درست نیست. فراموش نکنیم که بسیاری از مهم‌ترین متفکران یهودی کنونی جزو سرسخت‌ترین دشمنان نظری اسرائیل هستند: کسانی، چون نوام جامسکی، جودیت باتلر و نوامی کلاین.

تا چه میزان موضع گیری کاندیدا‌های انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در مورد اسرائیل، شانس پیروزیشان را تقویت میکند؟
بدون آنکه خواسته باشم این نقش را نادیده بگیرم باید بگویم در شرایط کنونی جامعه آمریکا این موضوع اهمیت بسیار اندکی دارد. زیرا اکثریت پایه اجتماعی ترامپ هم ضد سیاه و مهاجرند و هم ضد یهود. تظاهرات نوفاشیست‌های شارلوتزویل که در همان اوایل دوره ترامپ انجام شد و در آن فاشیست‌ها به رسم آلمان نازی مشعل‌های آتشین به دست گرفته و شعار‌های ضد یهود می‌دادند و ترامپ درباره آن گفت هر دو طرف (تظارکنندگان فاشیست و ضد تظاهر کنندگان آدم‌های خیلی خوبی در میان خود داشتند) شوک بزرگی برای بسیاری از آمریکایی‌ها به ویژه یهودیان آمریکا بود. مهم‌ترین موضوع تعیین کننده بیماری کرونا و سپس اقتصاد تخریب شده به وسیله بیماری و بی‌کفایتی دولت ترامپ در کنترل بیماری و از این طریق بی‌کفایتی‌اش در کنترل و بهبود اقتصاد است. در این شرایط «قرارداد‌های صلح» مسخره‌ای که ترامپ با کشور‌هایی بی‌ربط و دورافتاده و غیر مطرح با اسرائیل، چون امارات و سودان و حتی عربستان (که ظاهرا در انتظار پاداشی برای این کار یا معامله با رئیس جمهور بعدی است) کاملا در مجموعه اخبار آمریکا بدون انعکاس ماندند.

یادمان باشد که کارتر که بزرگترین قرارداد صلح بین اسرائیل و مصر را به سرانجام رساند (۱۹۷۹) نتوانست سال بعد در انتخابات ۱۹۸۰ به دلیل بحران انقلاب ایران، اشغال سفارت، ورود نیرو‌های شوروی به افغانستان و وضعیت نامناسب اقتصادی کشور، سودی از آن برای تجدید انتخابش ببرد و ریگان با موجی «قرمز» (رنگ جمهوری‌خواهان) برنده کامل شد و کارتر را به یک رئیس جمهور یک‌دوره‌ای (۴ ساله) تبدیل کرد. همین وضعیت می‌تواند امسال برای ترامپ هم تکرار شود. اصولا یک‌دوره‌ای شدن رئیس جمهور در آمریکا نشان‌دهنده فاجعه‌بار بودن آن رئیس‌جمهور از لحاظ مردم آمریکا است به خصوص ترامپ که به وسیله کنگره نیز استیضاح شد، ولی سنا به دلیل اکثریت جمهوریخواه او را برغم تمام شواهد کنارش نگذاشت و شانس بازسازی حزب را به موقع از دست داد. مسئله این دوره نیز که بایدن برغم ۷۸ سالگی خود را نامزد کرد بسیار متفاوت است، زیرا او دائما از خود به عنوان یک پل که بازگشت به موقعیت «متعارف» در سیاست را فراهم کند سخن می‌گوید و بعید است در سن ۸۴ سالگی دوباره خود را نامزد کند.

با توجه به دو قطبی شدید سیاسی در امریکا، بروز درگیری و کشمکش سیاسی بعد از انتخابات چقدر محتمل است، خصوصا اگر یکی از کاندیداها، نتیجه انتخابات را نپذیرد؟
به نظر من همیشه این امکان وجود دارد؛ آنچه همیشه مانع از درگیری شده است، آن بوده که یکی از دو طرف ولو میزان رای بسیار نزدیک بوده، خیلی زود شکست خود را پذیرفته و کنار رفته است. ترامپ تهدید کرده که این کار را نمی‌کند و کار را به دیوان‌عالی می‌کشاند که این با توجه به آنکه پرونده‌های قضایی علیه او بسیار زیاد و خطرناک هستند و به دلیل ایالتی بودن بسیاری از این پرونده‌ها که حتی رئیس جمهور بعدی هم نمی‌تواند او را عفو کند، برای او این انتخابات جنبه مرگ و زندگی دارد (چیزی شبیه به وضعیت نتانیاهو در اسرائیل، اما به مراتب بدتر، چون پرونده‌های ناتانیاهو سبک‌تر هستند). این را هم در نظر بگیریم که ترامپ به باور و تحلیل اغلب سیاست‌شناسان غربی و جهانی اصولا تمایلی به برنده شدن در ۲۰۱۶ نداشت، زیرا با انتخاب شدنش به شدت زیر میکروسکوپ بوروکراسی مالی آمریکا قرار گرفت، بسیار بی‌حیثیت شد و از این به بعد آینده خوبی با دادگاه‌های بی‌شمار در انتظارش نیست.

حال دو امکان وجود دارد اگر اختلاف رای زیاد باشد و مورد حادی از اختلاف هم وجود نداشته باشد، یا رای در همان شب اول در برخی از ایالات کلیدی مشخص شود (به دلیل میزان بالای رای دهی زودرس) ترامپ هر اندازه هم بلوف بزند، ناچار است کنار برود. اما اگر اختلاف آرا کم و جای شک و تردید داشته باشد و افزون به این به سود بایدن باشد و دعوا‌هایی هم قابل طرح در دادگاه وجود داشته باشد، به نظرم کنار رفتن مسالمت آمیز ترامپ موضوعی قابل «چانه زنی» خواهد شد تا بتواند به کار‌های تقلب و کلاهبرداری معاملات ملکی اش برگردد. اما مسئله بسیار پیچیده است؛ زیرا با رو شدن پروند‌های بی‌شمار، باید تک‌تک این افراد را راضی کند. به علاوه مسائل امنیتی وجود دارد: اجازه خروج او از کشور ممکن است به دلیل روابطی که با روسیه داشته و اسراری که از دولت می‌داند به نحوی به وسیله سازمان‌های نظامی یا امنیتی آمریکا داده نشود.

همه چیز به ترکیب نتایج دقیق انتخابات بستگی دارد. اما تصویری که بسیاری دارند و گمان می‌کنند ترامپ هزاران آدم مسلح دارد که به خیابان‌ها می‌ریزند و جنگ داخلی به راه می‌افتد، تا حد زیادی خیالبافانه است. مجموع «پایه» تندروی ترامپ که حاضر به چنین اعمالی باشد شاید یکی دو درصد کل جمعیت هم نباشد، زیرا در آمریکا همان اندازه که بیان، ضمانت و آزادی دست‌کم قانونی دارد، کمترین جرم عملی، می‌تواند زندگی یک فرد را تا آخر عمرش نابود کند. ولی همه می‌دانند که ترامپ به دلیل آنکه گیر افتاده است، حاضر به پذیرش خطرات و ریسک‌های بزرگی است که خود را از مهلکه نجات دهد یا دستکم به یک نوع «سازش» و گرفتن «امان نامه» برسد. به نظر من اینکه او حتی تا هفته آخر یک «پایه» بسیار خشمگین و مسلح و پوپولیستی را کنار خود نگه داشته و حتی هر روز علیه مخالفانش تحریک کند، وجود دارد، ولو اینکه آن‌ها بسیار کوچک باشند: به نظر من این پایه که حاضر باشد تا مرحله جنگ داخلی پیش برود حتی یک تا دو درصد جامعه آمریکا هم نمی‌شود، ولی به هر  حال کسانی هستند که حاضرند با اسلحه به خیابان‌ها بریزند و «نمایش» بدهند و سخن از یک جنگ داخلی «خیالی» بزنند؛ و نمونه این‌ها در همین روز‌ها در برخی از ایالات آمریکا مثل میشیگان دیده‌ایم، اما بیشتر آن‌ها علاوه بر آنکه توخالی اند به شدت زیر کنترل اف. بی. آی؛ و سازمان‌های پلیسی و جاسوسی و امنیتی‌اند که درونشان نفوذ دارند.

چنین احتمالی تقریبا غیر‌ممکن است است، اما ترامپ همیشه می‌تواند با بلوف زدن و جلو انداختن تعدادی ولو اندک، سبب قربانی شدنشان بشود و خود را از مهلکه نجات دهد مثلا با فروختن نام‌ها و پرونده سردسته‌هایشان. ماه گذشته در کشف توطئه ربودن و حتی کشتن فرماندار دموکرات میشیگان ۱۳ نفر از طرفداران ترامپ، که ماه هاه بود زیر نظر بودند حتی پیش از آنکه عملیات خود را آغاز کنند، دستگیر شدند و ممکن است به ده‌ها سال زندان و یا حتی حبس ابد محکوم شوند. ترامپ بدون شک به صورت غیر‌مستقیم از لحاظ تحریک کردن در این ماجرا شرکت داشته و شاید بتواند در یک معامله با دستگاه قضایی و پلیس در قبال آرام کردن این گروه ها، نوعی «امان نامه» و اجازه خروج از آمریکا به دست بیاورد.

از نظر جامعه شناختی، مهمترین پایگاه موافقان و مخالفان ترامپ و بایدن کدام هستند؟
پاسخ این سئوال را در حال حاضر نمی‌دانیم. به خصوص که در انتخابات ۲۰۱۶ بسیاری از آرای ترامپ در واقع رای علیه کلینتون بود. تا حدود دو سال پیش هم ما هنوز کاملا با دو قطب سیاسی متعارف روبرو بودیم: جوانان و افراد تحصیلکرده شهری به ویژه در دوکرانه شرقی و غربی آمریکا، طرفدار دموکرات‌ها و گروه‌های روستایی و کارگران سفید و افراد بدون تحصیلات دانشگاهی سفید پوست و افراد مسن، طرفدار ترامپ بودند. امروز در همه این آمار، از جمله به دلیل توییت‌ها و اظهارات ابلهانه ترامپ که بسیاری معتقدند خود نوعی تمایل شاید ناخودآگاه در او برای باختن را نشان می‌دهد، اختلال ایجاد شده. بسیاری از بزرگترین و معروف‌ترین شخصیت‌های سیاسی، قضایی، اطلاعاتی، امنیتی، قضات و صاحب منصبانی که تمام عمر جمهوری‌خواه بوده‌اند، طومار‌های بلندی به سود بایدن امضا کرده و اعلام نموده اند اگر چهار سال دیگر ترامپ در قدرت بماند، شاید ایالات متحد به معنای متعارفش از دست رفته و به یک قدرت درجه سه و منفرد در سطح جهان و با یک دموکراسی ضعیف و یا حتی بدون دموکراسی تبدیل شود. اما هر کسی برنده شود. پژوهش بر روی چهار سال نخست ترامپ تا ده‌ها و بلکه صد‌ها سال موضوع مطالعات جامعه شناختی و تاریخی و سیاسی خواهند بود. ولی اگر این چهار سال به هشت سال برسد، نمی‌توان هیچ چیز را پیش‌بینی کرد، یعنی چنان چشم‌انداز دیستوپیایی وجود دارد که حتی فکر کردن به آن نیز لرزه بر اندام می‌اندازد.

اما این را نیز تقریبا با اطمینان بتوان گفت که به فرض اندکی که دوباره بتواند وارد کاخ سفید شود، به احتمال زیاد نخواهد توانست دوره دوم را به پایان برساند. اما در صورت پیروزی بایدن با اختلاف اندک، بهر حال به نظر من اگر گروهی از امتیازات حتی کوچک (مثل اینکه به زندان نیافتد) به او داده شود وارد تنش بزرگتری با دولت فدرال نخواهد شد، چون جرات چنین کار‌هایی را هرگز در زندگی نداشته است.

در طول چهار سالی که ترامپ از جمله با ایران، کره شمالی و چین درگیر بود، بار‌ها تهدید به جنگ کرد، اما کمتر پا را پیش‌تر از جایی که باید، گذاشت، زیرا کسی نیست که جرات چنین کار‌هایی را داشته باشد. می‌دانیم که او با ساخت یک مدرک قلابی پزشکی حتی از رفتن به ویتنام هم خودداری کرد و فردی به شدت ترسو، اما به شدت کلاهبردار و بلوف زن است. بلوف امروز او هم آن است که اگر او به پیروزی نرسد بورس سقوط کرده، آمریکا به فنا می‌رود، اقتصاد تعطیل خواهد شد، آمریکا سوسیالیستی و کمونیستی می‌شود، جنگ داخلی آغاز خواهد شد و در یک کلام سنگ روی سنگ بند نمی‌شود؛ و این دستکم از جنگ داخلی آمریکا تا امروز (شاید با اندکی اغماض در بحران سال‌های دهه ۱۹۶۰) هرگز در آمریکا حتی به واقعیت نزدیک نیز نبوده، زیرا این کشور نهاد‌ها و شخصیت‌های بسیار قدرتمندی دارد و خطر این گونه ماجراجویی‌ها، هزینه‌هایی چند هزار میلیاردی نیز در بر دارند که هیچ میلیاردر آمریکایی حاضر به تقبل آن‌ها نیست.

آیا ایرانی‌- آمریکایی‌ها از جو بایدن حمایت می‌کنند یا ترامپ. دلیل فحاشی برخی از اشخصاص و گروه‌های مخالف ایران که در آمریکا ساکن هستند علیه جو بایدن چیست؟
در این زمینه باید در انتظار تحقیقاتی جدی بود که شاید خود ایرانیان در آینده روی مسئله انجام بدهند. البته این هم جای گفتن دارد که میزان تحقیقات موجود درباره وضعیت ایرانیان در آمریکا بسیار اندک است و تناسبی با ادعا‌های مطرح شده ندارد؛ و حتی در مورد مسئله‌ای به سادگی تعداد آن‌ها اتفاق نظر وجود ندارد. واقعیت آن است که ایرانیان چنان در مورد «قدرت و نفوذ» خود با جمعیت «چندین میلیون نفره»، در طول چهار دهه اخیر اغراق کرده‌اند که انتظار می‌رفت، جایی در رسانه‌های اصلی و مطبوعات جدی و غیره، حرفی و سخنی هم از آن‌ها در این ماجرا‌ها بشنویم، اما جز در سطح داخل خودشان یا شاید مجلات محلی و برخی از مجلات و محافل دانشگاهی سخنی از آن‌ها در یکی دو مورد بیشتر نبوده است: یکی در مخالفت با خروج آمریکا از برجام و تهدید ایران به جنگ و یکی درست برعکس در جهت موافقت با هر دو و حتی درخواست تشدید آنها.

هر دو گروه موافق و مخالف سیاسی جمهوری اسلامی در آمریکا حضور دارند و دسته‌های بسیار زیادی و پراکنده‌ای هم که اصولا سیاسی نیستند وجود دارند این گروه‌ها در کمتر چیزی با یکدیگر توافق دارند و برخی از آن‌ها وابسته به سرمایه گذاری آمریکا در مبارزه با ایران هستند، و اگر آمریکا به هر گونه توافقی با جمهوری اسلامی برسد، یک شبه همه احتمالا به گروه‌هایی فوق حاشیه‌ای بدل خواهند شد (زیرا هم اکنون هم حاشیه‌ای و اصولا در جریان اصلی مطرح نیستند و این سوای برخی سلبریتی‌ها است که بیشتر ایرانی تبارند تا ایرانی). به هر روز در برنامه‌ها و مباحث بی‌شماری که در این مدت شاهدش بودم جز دررسانه‌های خود ایرانیان اثری از آنها (شاید با چند حضور کم رنگ در دوره جدی شدن مسئله جنگ با ایران) از این ایرانی- آمریکایی‌ها ندیدیم، در حالی که فرضا درباره کوبایی‌های فلوریدا (فراریان انقلاب کوبا) که شمارشان کمتر از دو میلیون (حدود ۱.۵ میلیون تا ۱.۹ میلیون است) تفسیر‌های زیادی وجود داشت و دارد. شمار ایرانیان آمریکا هنوز با دقت روشن نیست، بنابر منابع رسمی (ACS) یعنی دفتر سرشماری رسمی آمریکا در سال ۲۰۱۱، ۴۷۰۳۴۱ نفر خود را ایرانی یا دارای تبار ایرانی معرفی کرده‌اند که از این تعداد بیش از نیمی از آن‌ها در ایالت کالیفرنیا زندگی می‌کنند و با اختلاف بسیار زیاد (۶ تا ۹ درصد) در تگزاس و مابقی ایالات پراکنده‌اند. اما عموما، عدد «یک میلیون» بدون منبع مشخصی درباره ایرانیان مطرح شده و گاه نیز ارقامی به بزرگی ۵ یا ۶ میلیون از کل مهاجران که هیچ مبنایی علمی در آن دیده نشده و صرفا هرکسی به تجربیات و دیده‌ها و شنیده‌های خودش اشاره می‌کند. اما اگر همان یک میلیون را بگیریم و در نظر بیاوریم که بیشترشان در کالیفرنیا هستند، طبیعی است که چندان مطرح نباشند، زیرا کالیفرنیا یکی از مطمئن‌ترین ایالات آبی (دموکرات) است که جمهوری‌خواهان اصولا به آن فکر نمی‌کنند.

با وجود این، اما مخالفان دولت ایران، به شدت تحت تاثیر تبلیغات و دروغ‌پراکنی‌های ترامپ او را دشمن اصلی حکومت ایران و اوباما و بایدن را «طرفدار جمهوری اسلامی» می‌دانند در حالی که در هر دو مورد با نوعی ساده‌انگاری کودکانه و ناشی از عدم شناخت کامل نظام آمریکا روبرو هستیم. درست مثل همان رقمی که درباره ثروت ایرانیان آمریکا و امکان احتمالی استفاده از آن در صورت تجدید رابطه با آمریکا می‌شود، که یک خیالپردازی کامل است.

واقعیت آن است که بسیاری از این ایرانیان چه در آمریکا و چه در اروپا در همان چهل سال پیش «منجمد» شده‌اند و فاقد درک از تغییرات اساسی جامعه ایران بدون توجه به قدرت سیاسی هستند که با بقا یا تغییرش لزوما چیزی در سیستم اجتماعی تغییر نخواهد کرد. چهل سال پس از مهاجرت اصلی، بسیاری از افراد نسل اول نیز درگذشته و در نسل دوم مهاجرت به شدت جذب جریان اصلی جامعه آمریکا (با حفظ برخی از رسوم فلکلوریک ایرانیان شده‌اند) و البته علاقه دورا دوری به مسائل ایران و «خانواده» دارند و اغلب به ایران سفر می‌کنند. در دانشگاه‌ها هم به لطف بودجه دولت آمریکا و همچنین ثروت خانواده‌های ایرانی، هنوز کرسی‌های معدودی برای مطالعات ایرانی یا بیشتر مطالعات خاور‌میانه گشوده است که بیشتر در تاریخ و زبان و هنر فعال هستند. اما این یک واقعیت است که به محض تجدید رابطه‌ به هر شکل (مثل مورد شوروی) بدون شک به شدت کاهش خواهند یافت همان طور که کرسی‌های شوروی شناسی از میان رفتند.

با توجه به این گفته و تحلیل عناصر و گروه‌های موثر بر انتخابات آمریکا، به نظر شما پیروز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چه کسی است؟
یک احتمال که باید آرزوی همه دموکراسی خواهان جهان باشد، یک موج بزرگ آبی (دموکرات) است که چنان شدید باشد که در همان شب اول انتخابات، برنده را چنان به روشنی مشخص کند که ترامپ ناچار به پذیرش شکست خود گردد. اما این مسئله به دلایل مختلف زیر تردید است: اگر امروز ما با یک انتخابات متعارف روبرو بودیم؛ اگر ترامپ یک رئیس جمهور بی‌کفایت، اما نه یک کلاهبردار حرفه‌ای و تا این اندازه فاسد و وقیح و در معنای واقعی کلمه «خائن» نسبت به «قانون اساسی» آمریکا نبود؛ اگر جمهوری‌خواهان نسل جدید که امروز در مجلس سنا هستند تا این حد، تن به کیش پوپولیستی ترامپ نمی‌دادند و همه اصول و اساسی که مجلس سنا را در آمریکا به یکی از سه منبع اصلی و برابر در قدرت بر اساس قانون اساسی این کشور در آمریکا تبدیل می‌کند، نبودند و نمی‌گویم منافع کشور خودشان را به منافع شخصی‌شان ترجیح می‌دادند بلکه حتی منافع میان مدت و دراز‌مدت سیاسی خودشان در حزب و حزبشان را به منافع کوتاه‌مدت خود (انتخاب دوباره در همین امسال) ترجیح می‌دادند، نبودند و جسارت بیشتری برای ایستادن در برابر ترامپ داشتند؛ یعنی از همان آغاز برای منافع سرمایه داری بزرگ یک کلاهبردار و ابله (نگاه کنید به اظهارات امثال لیندسی گرام و تد کروز و تقریبا تمام نامزد‌های دیگر در سال ۲۰۱۶، علیه ترامپ پیش از برنده شدنش در انتخابات اولیه و اعلام نامزدی رسمی‌اش) حاضر نمی‌شدند که کشورشان و حزب‌شان را برای شاید ده‌ها سال به خطر بیاندازند؛ اگر کرونا به دلیل بی کفایتی ترامپ در مبارزه با آن به چنین تهدید بزرگی در آمریکا تبدیل و اقتصاد شکوفای آن را به یک ویرانه تبدیل نمی‌کرد، اگر به دلیل کلاهبرداری‌ها، رشوه خواری‌ها و تقلب‌ها و سوء استفاده از نهاد‌ها و قوانین سیستم قانونی این کشور به این حد از در‌هم‌ریختگی و آشفتگی (از اداره پست که نمی‌تواند رای گیری با پست را تضمین کند، تا اف. بی. آی؛ و سیا که نمی‌توانند در برابر فشار‌های روسیه مقاومت کنند و دادگاه‌های آمریکا که ترامپ صد‌ها قاضی بی‌کفایت را در این چهار سال برای تمام عمر در راسشان قرار داد و حتی دیوانعالی که به چنین وضعیتی کشیده شد) نبود؛ اگر آمریکا به دلیل خروج ترامپ از تعهدات بین المللی آمریکا از خاور‌میانه گرفته تا سازمان بهداشت جهانی و معاهده جهانی اقلیم، خارج نمی‌شد؛ اگر به دلیل بی‌توجهی نخبگان اقتصادی و تحصیلکردگان و حتی روشنفکران آمریکا، امروز لشکری در حد ۴۰ میلیون افرادی بی‌فرهنگ و بیش از آن افراد فقیر و با کار‌های شکننده و با زندگی آشفته در آمریکا نداشتیم؛ اگر این احتمال وجود نداشت که خروج ترامپ از مقام ریاست جمهوری وی را به سرعت با خطر صد‌ها دادگاه و محکومیت‌های سنگینی که می‌توانند تمام ثروتش را به باد داده و حتی شاید او را به زندان بکشانند، و اگر او امروز در اطراف خود بزرگترین تیم از کلاهبرداران، تبه‌کاران، دروغگویان را جمع نکرده بود که بسیاریشان محکوم و حتی به زندان افتادند؛ اگر رسانه‌ای فاشیستی و نژادپرست، چون «فاکس» و صد‌ها رسانه‌های کوچک فاشیستی متعلق به نژادپرستان سفید پوست و راست افراطی را دور خود جمع نکرده بود؛ با همه این اگر‌ها آرزوی اول ما و پاسخ به سئوال شما بسیار ساده بود: در طول هفته آینده یک موج بزرگ ترامپ و حزب جمهوری‌خواه دستکم برای یک دهه بر باد می‌داد و حتی ممکن بود ایالاتی که به صورت سنتی به جمهوری‌خواهان رای می‌دهند، نیز در این موج قرار می‌گرفتند، اکثریت سمت‌های سیاسی در سطح ایالتی و فدرال به دموکرات‌ها می‌رسید و به دنبال آن یک بحث عمومی در آمریکا در گیر می‌شد که رویکرد امپریالیستی این کشور و دخالت‌های بی‌پایانش در همه جهان را رفته‌رفته پایان دهد تا جهانی صلح آمیز‌تر داشته باشیم.

اما با وجود همه این اگر‌ها، ولو آنکه ممکن است این موج از راه برسد، هر چیز دیگری نیز ممکن است. بسیاری معتقدند پاسخ اینکه چه کسی رئیس جمهور آمریکا می‌شود را در شب انتخابات نخواهیم داشت، چون ده‌ها میلیون نفر از افراد با پست رای داده‌اند، اما بسیاری نیز به درستی می‌گویند که آرای ماخوذه به سرعت نشان خواهد داد که چه کسی رئیس جمهور می‌شود ولو با اختلاف کم. من به شخصه متقدم تجربه ترامپ آگاهی زیادی در آمریکا ایجاد کرد و شکست او و به خصوص حزب جمهوری‌خواه، سخت خواهد بود. اما برخی معتقدند اختلاف اندک خواهد بود و در بعضی از ایالات کار به دادگاه‌های زیادی می‌کشد و سرانجام به دیوان‌عالی و از آنجا به شورش‌های خیابانی؛ و احتمال این امر اگر فاصله رای مردمی ترامپ و بایدن زیر ۳ درصد و به سود هرکدام باشد، بالاست؛ بنابراین به نظرم اینکه امروز می‌بینیم هیچ کسی در آمریکا یا جهان پیش‌بینی دقیقی ارائه نمی‌دهد، دلیل آن است که ما با یک انتخابات عادی سروکار نداریم. این انتخابات در تاریخ آمریکا به اذعان متخصصان تاریخ سیاسی این کشور بی‌سابقه و تعیین کننده تاریخ آینده این کشور خواهد بود: این انتخاباتی است نه بین دو حزب بلکه میان راهی که آمریکا را به یک قدرت ولو منفرد، ولی بسیار بزرگ ِ نیمه دیکتاتوری یا شاید دیکتاتوری از یک سو و یا به دولتی که باید تلاش کند چرخش بزرگ اجتماعی و نژادی و سیاسی خود را مدیریت کرده و به سوی یک قدرت بزرگ دموکراتیک که مداخله گری خود را در جهان کاهش دهد و راه را برای همیشه بر بازگشت هیولاهایی، چون ترامپ ببندد، خواهد کشاند.

بنابراین، امکان این هم هست که اختلاف رای بیشتر از ۳ درصد و بایدن برنده شود، اما به دلیل کم بودن فاصله شورش‌ها و ناآرامی‌ها در آمریکا رشد کند و بعد ندانیم چه اتفاقی خواهد افتاد و ترامپ نیز همچون همیشه تنها به فکر خود باشد و اینکه با یک «معامله قضایی» حاضر شود شکست را بپذیرد، ولی تحت تعقیب قرار نگیرد. هر سه احتمال وجود دارد، اما احتمال اینکه بهر‌حال نتیجه انتخابات نه در یک شب بلکه در یک هفته اعلام شود و به سود بایدن باشد تا امروز از همه بیشتر است. اینکه ترامپ در قدرت بماند و پوپولیست‌ها و تبهکاران به همراهش و در عین حال تلاش شود «نظام» آمریکا حفظ شود، شبیه به بازی و ریسک نهایی بود که در سال ۱۹۸۵ گورباچف و گروهی از رئوسای حزب کمونیست شوروی کردند و سرانجامش چند سال بعد به سقوط اتحاد جماهیر شوروی کشید و بعد از یک دهه برپایی یک دولت مافیایی بود.

اما با توجه به آنکه در اینجا ما با یک مسئله جهانی سرو کار داریم احتمال این مسئله بسیار اندک است که ترامپ در قدرت بماند و اگر این اتفاق بیافتد آمریکا چهار سال آینده را دائم در شورش‌های داخلی خواهد بود و در سطح بین‌المللی نیز قافیه را کاملا به چین و روسیه خواهد باخت. محیطی فوق‌العاده ضد دموکراتیک در کل جهان به وجود می‌آید و احتمالا جنگ‌هایی ناگزیر که هیچ سودی برای ما جز فشار بیشتر اقتصادی و رنج بیشتر در بر نخواهد داشت. آنچه گفته شد به هیچ رو به آن معنا نیست که اگر بایدن بر سر کار بیاید وضعیت بهتری برای ما ایجاد خواهد شد. چون او کمتر از چهار سال فرصت دارد که وضعیت «عادی» را به آمریکا برگردانده و دوقطبی شدن شدید و بی‌سابقه کشور را تا این حد، کاهش دهد و سپس رابطه آمریکارا به صورت همزمان با متحدانش بهبود بخشد، اما فرصت زیادی برای ترمیم وضعیت آمریکا در خاور میانه و در دریای چین نیز ندارد. او باید در همان حال که قدرت آمریکا را در سطح بین‌المللی احیا می‌کند یک تجدید نظر اساسی در سلطه اقتصادی، سیاسی و مالی و نظامی آمریکا در جهان صورت دهد، چون در غیر این صورت نه فقط با مخالفت جناح چپ حزب دموکرات بلکه شاهد احیای ترامپیسم و حتی بازگشت نوعی از آن در فاصله‌ای به کوتاهی یک دوره انتخاباتی خواهیم بود.

برعکس اگر آمریکا بتواند این انتخابات را با فاصله‌ای زیاد به سود بایدن ببرد، این امر تاثیری مثبت بر سیستم جهانی خواهد داشت، محیط دموکراتیک‌تر شده و زیر نفوذ و فشار افکار عمومی، دولت آمریکا شاید ناچار شود چرخش اجتماعی – نژادی که در آن در حال صورت گرفتن است را با یک سیاست داخلی و خارجی متعادل منطبق سازد. این امید می‌رود که این کشور بتواند به سوی یک جهان بهتر و تغییر معماری ژئوپلیتیک سلطه‌گرانه‌ای برود که پس از جنگ جهانی دوم طراحی شد و سپس با فروپاشی روسیه ابتدا به یک جانبه‌گرایی غیر‌ممکن آمریکا و سپس به ترکیب کامل نظام‌های مافیایی و دولتی در سراسر جهان کشیده شد و امروز جهان را در اختیار دو قدرت بزرگ، اما بی‌ثبات و شکننده یعنی چین و روسیه قرار داده پیش برود.