bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۶۰۶۸۹
ساعتی در بازار سمساری‌های خیابان مازندران تهران

رخوت بازار، التهاب قمارخانه

رخوت بازار، التهاب قمارخانه

تحریم و فشار اقتصادی از یک طرف، کرونا هم از آن طرف مثل دو لبه قیچی طناب عمر بسیاری از کسب و کار‌های کوچک را دو نیم کرده است. با این وضعیت شاید پیش خودتان فکر کنید لابد بازار سمساری‌ها و کهنه‌فروشی‌ها بهتر از بقیه است. به هر حال مردم دیگر توان خرید اجناس نو را ندارند، اما وقتی یخچالت برای سومین بار بسوزد دیگر به دست دومش رضایت می‌دهی.

تاریخ انتشار: ۱۰:۵۹ - ۱۲ آبان ۱۳۹۹

ایرج با ابرو‌های در هم گره خورده در اولین مغازه کهنه‌فروشی خیابان مازندران، روی مبلی رنگ و رو رفته لم داده و به پیاده‌رو خلوت و سوت و کور خیره مانده است. خیابان مازندران میدان امام حسین (ع) تهران تا همین یکی دو سال پیش جای سوزن انداختن هم نداشت، اما حالا تنها مغازه‌دارانی را می‌توانی ببینی که یا مثل ایرج روی مبلی جلوی در نشسته‌اند یا در پستو لمیده و در فکر و خیال غرق شده‌اند.

اعتماد در ادامه نوشت: مغازه ایرج با انبار و کارگاه تعمیر مبلش چیزی حدود هزار متر است و اجاره آن ماهی ۳۷ میلیون: «۹ کارگر داشتیم که مجبور شدیم عذر همه را بخواهیم. الان من مانده‌ام و ۲ شریکم.‌ ای بابا مردم توی فراهم کردن وسایل یومیه‌شان مانده‌اند، معلوم است با این وضعیت به فکر خرید مبل نباشند. بالاخره الان مبل جزو تشریفات زندگی است.»

ایرج راست می‌گوید وسایل ضروری‌تری هست که مجال خریدن و عوض کردن مبل را از مردم گرفته، پس باید مغازه‌های بخاری فروشی در آغاز فصل سرد، گرم از مشتری باشند. علی در مغازه کوچکش این طرف و آن طرف می‌رود و بی‌هیچ ردی از گرد و غبار با دستمال یزدی نمدارش بخاری‌ها را تمیز می‌کند.

گاهی هم آستینش را به کار می‌اندازد تا بخاری‌ها حسابی در چشم مشتری برق بزند: «از کجایش تعریف کنم؛ از دیوار لعنتی که همه ما را بدبخت کرد، از اوضاع اقتصادی که دیگر مردم دست‌شان به دهن‌شان نمی‌رسد و چهار تکه وسیله کهنه هم که داشته باشند مثل دو سال پیش راضی به فروش نمی‌شوند یا از کرونا که همان یک لقمه نان مردم را هم آجر کرد؟

تا پارسال باز اوضاع بد نبود، اما امسال دیگر کفگیرمان ته دیگ خورده، از جیب می‌خوریم. قدیم می‌گفتند عروس و داماد باید وسایل نو بخرند، کهنه این و آن برای تازه عروس شگون ندارد. تا اینکه یکی دو سال پیش چشم‌مان به جمال تازه عروس‌ها و تازه داماد‌ها هم روشن شد. دیگر مردم اعتقادی به این حرف‌ها ندارند. دست و بالت که تنگ باشد، رسم و رسوم هم یادت می‌رود. به همین هم راضی بودیم، اما حالا کار به جایی رسیده که عروس و داماد‌ها هم برای تماشا به اینجا می‌آیند.»

تحریم و فشار اقتصادی از یک طرف، کرونا هم از آن طرف مثل دو لبه قیچی طناب عمر بسیاری از کسب و کار‌های کوچک را دو نیم کرده است. با این وضعیت شاید پیش خودتان فکر کنید لابد بازار سمساری‌ها و کهنه‌فروشی‌ها بهتر از بقیه است. به هر حال مردم دیگر توان خرید اجناس نو را ندارند، اما وقتی یخچالت برای سومین بار بسوزد دیگر به دست دومش رضایت می‌دهی. اما ساعتی که در این خیابان قدم بزنید، متوجه خواهید شد که اوضاع آن‌طور که فکر کرده‌اید نیست. نه از خرید خبری هست، نه از فروش. به قول سمساری‌های خیابان مازندران، مردم دودستی مال خود را چسبیده‌اند و مثل قدیم به این زودی‌ها راضی به فروش نمی‌شوند، حتی اگر بخاری کهنه‌ای ته انباری باشد.

دختر و پسری جوان قیمت یخچال می‌گیرند؛ احتمالا برای خرید جهیزیه. با شنیدن رقم ۱۳ میلیون آن هم برای یخچال سایدی که نویش بالای ۴۰، ۵۰ میلیون است، با ابرو‌های درهم رفته سوار موتورشان می‌شوند و می‌روند. البته به جز آن‌ها زن و شوهر‌های جوان زیادی اینجا می‌بینید که مدام قیمت می‌گیرند و رد می‌شوند.

نیاز نیست پای درد دل‌شان بنشینی، چهره‌ها فریاد می‌زنند ما توان خرید وسایل اولیه زندگی‌مان را نداریم حتی دسته دوم. یکی از کاسبان خیابان مازندران می‌گوید تک و توک پیدا می‌شوند کسانی که با برچسب تقلبی و کارتن نو وسایل کهنه را به اسم جنس نو ارزان قیمت می‌فروشند؛ اگر هم بپرسی چرا ارزان است، می‌گویند معاوضه‌ای یا امانت است؛ نوعروسی خوشش نیامده و جای آن چند تکه وسیله مورد نیازش را برداشته یا امانت گذاشته‌اند که بفروشیم.

بشقاب‌های اوپالین فرانسه و دو پوست چک و میناکاری‌های سبز و لاجوردی ایرانی در قاب مغازه «استا فیروز» چشم‌نوازی می‌کنند. تا چشم کار می‌کند گلدان می‌بینی و شمعدانی و بشقاب‌های پر از نقش و نگار با رنگ‌های قرمز و آبی و زرد و سبز که در ویترینی قدیمی‌تر از ظروف درون آن چیده شده است.

«استا فیروز» روی صندلی جلوی مغازه لم داده و از پشت عینک ته استکانی‌اش به گل سرخی‌های کف بشقاب خیره شده و گاهی سنباده کف دستش را روی قسمت لب‌پر بشقاب می‌کشد: «یکسری این بشقاب‌های گل سرخی را از من می‌خرند و به عنوان کار خانگی با دستگاه گل‌هایش را در می‌آورند و برای خانم‌ها گردنبند و گوشواره و انگشتر می‌سازند.»

بازاری آشفته، خیابانی پر از لوستر، مبل، بخاری، ضبط صوت‌های بزرگ دو بانده و دو کاسته که نسل‌های پنجاه و شصت با آن‌ها خاطره دارند، یخچال، لنگه در، ظروف عتیقه، در کنار مبل و تختخواب‌های شیک و نو آخرین مدل. اما با تمام این شلوغی و بلبشو آن‌طورکه می‌گویند جایی برای جنس دزدی وجود ندارد.

استا فیروز می‌گوید: «زمانی که ما می‌رویم خانه مردم برای خریدن جنس، همانجا فاکتور می‌نویسیم و هر دو طرف امضا می‌کنیم. نه تنها کاسبان اینجا بلکه آبان، خلازیر، کوچه زغالی‌های تجریش و حتی کاسبان جمعه بازار، همه حواس‌مان هست که جنس دزدی نخریم؛ چون در نهایت دردسرش می‌ماند برای ما. ولی خب آدم جایزالخطاست. شاید کسی طمع کند و خودش را به دردسر بیندازد.»

چهار فرش و سه بخاری تمام جنس‌های مغازه محمد است. او خودش هم در گوشه‌ای از مغازه روی یکی دو تخته فرش تا زده، ولو شده و صفحه موبایلش را بالا و پایین می‌کند: «۱۲ میلیون اجاره می‌دادم، اما دیگر پول اجاره مغازه را هم ندارم. صاحب مغازه پول پیشم را هر ماه کم می‌کند. همین چند قلم جنس مانده که خریدار ندارد. خودم هم دیگر توان خرید ندارم حتی اگر داشتم باز فایده‌ای نداشت؛ فقط باید می‌خریدم و اینجا انبار می‌کردم. بازار ما یکی دو سالی می‌شود کساد است. کرونا هم بی‌تاثیر نبود البته. از برج دوم تا الان خرید و فروش ما کاملا صفر شده. اما بی‌انصاف نباشیم، کرونا بی‌رحم‌تر از دیوار نبود. کاری که دیوار با کار و کاسبی ما کرد، کرونا نکرد.»

سمساری‌ها هم می‌توانند در سایت دیوار صفحه‌ای باز کنند، عکس و قیمتی از اجناس خود را در آن بگذارند و مشتری پیدا کنند. یعنی آن‌ها به این فکر نیفتاده‌اند؟ علی شیرازی از کاسبان قدیمی این راسته می‌گوید: «ما هم جنس‌مان را در دیوار می‌گذاریم، اما از مغازه خرید نمی‌کنند. در صورتی که اگر از خانه بخرند به احتمال ۹۰ درصد ضرر می‌کنند؛ ما قبل از فروش مثلا یک دست مبل، اول چوبش را خوب لکه‌گیری می‌کنیم، بعد روکشش را عوض می‌کنیم تا عین روز اولش نو شود.

اما کسی که در خانه می‌خواهد مبل بفروشد، این کار‌ها را که نمی‌کند. بعضی وقت‌ها هم جور دیگر کلاه سرشان می‌گذارند، مثلا طرف شماره‌ای می‌گذارد و به شما می‌گوید قبل از اینکه جنس را ببرید باید بیعانه بدهید. بعد به محض اینکه بیعانه را به کارتش واریز کردید، خطش را دور می‌اندازد و یک سیم کارت جدید می‌خرد.»

عقربه‌ها ساعت شش را نشان می‌دهند و تازه پیاده‌رو دارد شلوغ می‌شود، اما انگار فقط تعداد تماشاچی‌ها اضافه شده باشد، همچنان خبری از خرید و فروش نیست. با دست خالی می‌آیند و با دست خالی خیابان را پشت سر می‌گذارند.

وحید ۱۷ ساله با جثه ریز و نحیفش یک ماشین لباسشویی را با چرخ دستی در مغازه جابه‌جا می‌کند. شاید به خیال خودش سوت و کوری مغازه به سبب چیدمان آن باشد: «سه ماهی می‌شود که شاگرد این مغازه هستم، از اراک به اینجا آمده‌ام کار کنم، اما مشتری آنچنانی نداریم، نمی‌دانم شاید برای اینکه این آخرین مغازه این خیابان است. البته صاحب مغازه بغلی ما می‌گوید خلوتی به خاطر این است که راه ماشین‌ها را از سر خیابان بسته‌اند.» معلوم است وحید از حال ایرج صاحب مغازه سر نبش خیابان، بی‌خبر است.

روی پل نزدیک به میدان امام حسین و درست بالای سر دستفروشان و خنزر پنزری‌ها، گعده قمارباز‌ها همچنان گرم است. جوان لاغراندامی یک کارت نشان‌دار را به آن‌هایی که ایستاده بازی را دنبال می‌کنند نشان می‌دهد و با دو کارت بی‌علامت جابه‌جا می‌کند و روی زمین می‌چیند. آنکه گرم بازی است، موقع رفتن ۱۰۰ هزار تومان باخته بود و حالا روی ۲۰۰ هزار تومان شرط بسته. کارت‌ها کنار هم چیده می‌شود، ایستاده با نوک پا اشاره می‌کند که «این» ۲۰۰ هزارش را هم می‌بازد.

نام
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۰۲ - ۱۳۹۹/۰۸/۱۳
معلومه دیگه وقتی همه چیز گرون شده خصوصا لوازم خانگی و خودرو که ۳ تا ۸ برابر گرون شده و حقوق ملت بدبخت ثابت مونده ملت چیز دست دوم و اوراقی هم نمیتونن بخرن
نام
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۲۴ - ۱۳۹۹/۰۸/۱۲
همش بخاطر بی حجابیه. این بی حجابا نمیزارن دنیا و اخرتمون یهو با هم درست بشه
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۱۵ - ۱۳۹۹/۰۸/۱۳
کم حجابی نعمت را کم می کند
نام
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۸/۱۲
قابل توجه بيشرفايي كه ميگفتن لنگ بپوشن ملت
نام
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۹/۰۸/۱۲
بذار بگم ... !
بگم !؟
بگمممم !؟
...لکن دلخوش به این مقدار نباشید !
naser
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۸/۱۲
مردم استغفار کنند مثل قرون وسطای اروپا تا همه چیز درست شود انشالله
انتشار یافته: ۶