«وقتی وارد آنجا شدم، تلفن زدم به دفتر امام در قم و گفتم: من الان در داخل سفارت امریکا هستم. همراه دانشجویانی هستم که آمدهاند وارد اینجا شدند و شما به اطلاع امام برسانید. اگر اصل این کار را کار نادرستی میدانید، همین حالا جواب دهید و اینها میروند بیرون. حاج احمد آقا وقتی برگشتند، فقط این جمله را گفتند: امام فرمودند، بگویید خوب جایی را گرفتید، محکم نگه دارید.» (موسویخوئینیها: دیماه ۱۳۹۰)
اعتماد در ادامه نوشت: امسال همزمانی ۱۳ آبان سالگرد اشغال سفارت امریکا در تهران با یکی از جنجالیترین جدالهای انتخاباتی تاریخ ایالاتمتحده بهانهای شد برای نگریستن به پیشینه لحظهای که در آن ایستادهایم. در این لحظه، شرایط داخلی و خارجی ایران در پی سیاست فشار حداکثری امریکا و سیاستهای داخلی، بحثهای جدی را میان صاحبنظران و مردم عادی دامن زده است، به همین بهانه نگاهی عمیق به مسیری طی شده در روابط میان ما و امریکا از دیدگاه منافع ملی در غبار جدال نیروهای در صحنه، الهامبخش بوده و میتواند چشماندازی برای آینده ترسیم کند.
اگر بخواهیم نگاهی کلی به روابط ایران و امریکا از ابتدا تا انقلاب ۱۳۵۷ بیندازیم، میتوانیم آن را به سه دوره تقسیم کنیم؛ ابتدا دوره روابط تشریفاتی (۱۲۶۱ تا ۱۳۲۰)، دوم دوره گسترش نفوذ (۱۳۲۱ تا ۱۳۳۲) و سوم دوره تسلط همهجانبه (۱۳۳۳ تا ۱۳۵۷). پس از انقلاب، روابط میان دو کشور دچار تلاطم شدیدی شد. اشغال سفارت امریکا در تهران را فارغ از نظرات موافق و مخالف شاید بتوان مهمترین واقعه تاریخ روابط ایران و امریکا طی صد سال فراز و گاه نشیب آن دانست. (۱۳۵۸-۱۲۶۱)
سفارت امریکا در تهران به عنوان مقر سرفرماندهی سازمان سیا در منطقه خاورمیانه دارای اهمیتی ویژه بود. اشغال سفارت که موجب قطع ارتباط سیاسی امریکا با ایران در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۵۹ شد، تاثیرگذاری دیپلماسی امریکا بر معادلات قدرت در ایران را دچار وقفه کرد. این وقفه همراه با لغو قراردادهای هنگفت فروش اسلحه، لغو قرارداد اتمی و به ویژه پس از خروج ایران از پیمان سنتو سبب ایجاد گسستی در پرده آهنین امریکا پیرامون شوروی از فنلاند تا کره شد.
حلقه تعیینکننده ایران در این دیواره آهنین به سادگی به دست نیامده بود، بلکه حاصل چندین دهه تلاش سیاسی، امنیتی دولت امریکا برای تعریف نقش ایران در منطقه و اتصال پیمان سیتو از طریق پیمان سنتو به پیمان ناتو بود. برای آنکه وسعت و شدت صدماتی که امریکا از این قطع رابطه متحمل شد را نشان دهیم، نیازمند آن هستیم که چگونگی شکلگیری ساختار حامی منافع امریکا پیش از انقلاب را بررسی کنیم.
در مطلب پیش رو به بخش نخست روابط دو کشور از ابتدا تا ۱۳۵۷ میپردازیم و در بخش دوم مطلب به سراغ بررسی سیر روابط از ۱۳۵۷ تا امروز میرویم.
نخست؛ از روابط تشریفاتی تا رقابت بر سر منافع
نخستین گام جدی و تاثیرگذار امریکا در روند جابهجایی تسلط سیاسی، نظامی و اقتصادی امریکا به جای انگلستان اولتیماتوم اتمی ترومن در اول فروردین ۱۳۲۵ (۱۹۴۶ م.) به استالین در مورد تخلیه آذربایجان است.
نگاهی به سابقه این روابط نشان میدهد امریکا به دلیل عدم توانایی در رقابت با اروپا و روسیه تا سال ۱۲۹۲ ش. (۱۹۱۴ م.) توجه چندانی به آسیا نداشت. در دوم اسفند ۱۲۶۱ (۱۸۸۳ م.) نخستین سفیر امریکا وارد ایران شد که تا اوایل قرن بیستم روابطی تشریفاتی را مدیریت میکرد. جنگ جهانی اول پایان انزوای سیاسی امریکا است و واکنش امریکا در مقابل قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس نشان داد که امریکاییها برای اولینبار منافعی در ایران یافتند که به خاطر آن با انگلستان و روسیه به مخالفت بپردازند.
یکی دیگر از رویدادهای مهم در تکوین این تاریخ، قطع رابطه ایران با امریکا در ۱۳۱۴ ش به بهانه تخلف رانندگی سفیر ایران و دستگیری او رخ داد. این قطع رابطه در بهمن ۱۳۱۷ ش (ژانویه ۱۹۳۹) به دلیل نیاز به حمایت از آلمان برای مقابله با کمونیسم و ضرورت تحکیم محور برلین-تهران با عذرخواهی نماینده مخصوص وزارت خارجه امریکا در تهران پایان یافت. از دیگر رخدادهای مهم این دوره تصویب قانون حق انحصار تفتیش و تفحص و استخراج نفت در قسمتی از شرق و شمال شرقی ایران است که به مدت ۶۰ سال به شرکت نفت امریکا و ایران واگذار شد.
دوم؛ گسترش نفوذ
با اشغال خاک ایران توسط نیروهای متفقین در سوم شهریور ۱۳۲۰ ش. (۱۹۴۱ م.) دورهای آغاز شد که میتوان آن را زمینهساز گسترش نفوذ آتی امریکا در حوزههای مختلف دانست. این روند نیازمند کارگزاریها و چینشهایی جدید در عرصههای کلیدی از جمله اقتصاد بود.
پس از جنگ جهانی دوم و تضعیف موقعیت بریتانیا فضا برای گسترش منافع امریکا فراهم شد تا با برقراری روابط دوستانه با کشورهای منطقه و دادن کمکهای اقتصادی و نظامی همکاری دولتها را در جهت دفاع از منطقه جلب کند. این کشورها شامل حلقه پیرامون اتحاد جماهیر شوروی از فنلاند تا کره و ذخایر تامین انرژی جهانی بود. برای به اجرا درآوردن این دکترین وزارت امور خارجه امریکا بلافاصله به ایجاد نهادی به نام «دفتر امور یونان، ترکیه و ایران» اقدام کرد. (ذوقی، ۱۳۸۰: ۲۳-۲۴) یکی از دلایل تمایل سیاست این کشور به گسترش نفوذ خود در خاورمیانه، توسعه منابع نفتی در منطقه در دهه ۱۹۴۰ میلادی بود.
پس از ماجرای آذربایجان امریکا توانست به واسطه بزرگنمایی خطر شوروی به حامی بیقید و شرط سلطنت بدل شود. قراردادهای نظامی در ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ شاهدی بر این مدعا است.
سوم؛ دوران تسلط همهجانبه
گام بعدی امریکا برای تسلط همهجانبه بر ایران دخالت در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. امریکا در جریان ملی شدن صنعت نفت هم ابتدا به امید تاثیرگذاری و نقش بیشتر در قراردادهای آتی حوزه نفتی، نقشی بیطرفانه اتخاذ کرد. در ۱۳۳۱ (مارس ۱۹۵۳) پس از حصول اینکه ادامه دولت مصدق با منافع امریکا در تضاد خواهد بود، سازمان سیا گزارشی تهیه کرد تا با همکاری سرویس اطلاعاتی انگلیس نقشهای در دفتر سیا در قبرس تهیه و برای تصویب نهایی به وزارت خارجه دو کشور تحویل شود.
پس از عملیات آژاکس گروه عظیمی از ماموران اطلاعاتی و نظامی امریکایی وارد ایران شده و موفق شدند طی کودتایی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دولت مصدق را کنار بزنند. این کودتا نقطه شروع تسلط همهجانبه امریکا بر ایران به شمار میآید.
دولت ایران برای آسودگی خیال از بروز هرگونه حرکتی که حکومت تازه از بحران درآمده شاه را تهدید میکرد، سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) را بنیاد نهاد و به پیشنهاد مستشاران امریکایی، تیمور بختیار اولین رییس آن سازمان شد. سازمان سیا ۱۰ نفر مستشار متخصص را به ایران گسیل داشت.
از آنجا که فعالیت اطلاعاتی خارجی در دست مقر سیا در تهران بود، نیازی به تاسیس نهاد مستقلی مانند سی. ای. ای. نبود و از این رو ساواک دارای وظیفه اطلاعات خارجی و امنیت داخلی و در واقع ترکیبی از وظایف سی. ای. ای؛ و اف. بی. ای. را به عهده گرفت، مجموعهای از وظایف که هیات مستشاری امریکا آن را در یک سازمان گنجاند.
اما اقدام نهایی در تحکیم رژیم پهلوی امضای قراردادی بین شرکت نفت ایران و کنسرسیومی از شرکتهای نفتی غربی در مهرماه ۱۳۳۳ ش. (۱۹۵۴ م) بود که در آن قرارداد سهم امریکاییها ۴۰ درصد، انگلیسیها ۴۰ درصد، شرکت انگلیسی-هلندی شل ۱۴ درصد و فرانسویان ۶ درصد تعیین شد. (فونتن، ۱۳۶۷، جلد دوم: ۱۷۸)
بعد از کودتای ۱۳۳۲ تسلط بیشتر بر امور ایران را در مطابقت با دکترینهایی که سیاست خارجی امریکا را تعیین میکردند، میتوان پیگیری کرد.
دکترین آیزنهاور (۱۹۶۱-۱۹۵۳)
آیزنهاور جمهوریخواهی بود که دکترین او بر مقابله همهجانبه با شوروی و گسترش سلطه امریکا بر کشورهای همجوارش استوار بود. برای رسیدن به این اهداف، امریکا سعی کرد با ایجاد پیمان بغداد و سپس سنتو خلأ میان پیمان ناتو و سیتو را جبران کند. همچنین سیل نیروهای مستشاری، پول و ماشینآلات به میزان بیسابقهای به ایران سرازیر شد. کمکهای مالی امریکا به ایران که در سال ۱۳۳۰، ۳/۱ میلیون دلار بود، ناگهان ۶۰ برابر رشد کرد و به ۷۸ میلیون دلار رسید. (واعظی، ۱۳۷۱: ۶۱)
پیمان بغداد و پیمان سنتو
پیمان بغداد در اسفند ۱۳۳۳ ش بین ترکیه و عراق در بغداد امضا شد. در سال ۱۳۳۷ انگلیس و پاکستان و ایران به آن پیوستند، اما با کودتای چپگرایان در همان سال ۱۳۳۷ ش. (۱۹۵۸ م.) توسط ژنرال عبدالکریم قاسم و خروج عراق از پیمان بغداد، این پیمان تحت نام پیمان سنتو حیات سیاسی جدید خود را آغاز کرد. سنتو با مشارکت ایران، ترکیه، پاکستان و انگلیس با محوریت آنکارا آغاز شد. در این پیمان امریکا عضو بیرای بود ولی کمک میکرد. این پیمان در سال ۱۳۵۷ با خروج ایران منحل شد.
همزمان با پیمان سنتو ایران و امریکا در چارچوب برنامه اتم برای صلح که آیزنهاور پیشنهاد کرده بود قرارداد همکاری در زمینههای غیرنظامی اتمی امضا کردند. همچنین مرکز موسسه علوم هستهای که زیر نظر سازمان پیمان مرکزی (سنتو) اداره میشد، در سال ۱۹۵۹ از بغداد به تهران منتقل شد. به این ترتیب همکاریهای اتمی ایران- امریکا نیز همراه با پیمان سنتو آغاز شد. در قالب برنامه آموزش افسران ایرانی در امریکا در راستای کمکهای نظامی از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۴۹ بیش از ۱۱ هزار نظامی ایرانی در ایالاتمتحده امریکا آموزش نظامی دیدند و مشاوران امریکایی در نیروهای پلیس، ارتش و ساواک انجام وظیفه میکردند.
دهه ۴۰؛ ورود مستشاران نظامی امریکا به ایران
«دکترین کندی (۱۹۶۳-۱۹۶۱) و دکترین نیکسون (۱۹۷۴-۱۹۶۹)»
دکترین کندی با عنوان «اتحاد برای پیشرفت» براساس فشار بر حکومتهای ناکارآمد، دیکتاتوریهای امریکای لاتین و خاورمیانه ارایه شد. هدف از این برنامه از یکسو جلوگیری از انقلاب و فروپاشی سیاسی با اعلام اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی در راستای ایجاد فضای باز سیاسی و از سوی دیگر شناسایی و حذف مخالفان از صحنه سیاسی بود. اصلاحات انقلاب سفید در ایران تحت تاثیر همین دکترین انجام شد.
نیکسون پس از ترور کندی به ریاستجمهوری رسید. دکترین او زاییده شرایط جهانی و منطقهای ایالاتمتحده پس از شکست در ویتنام بود. این دکترین امریکا را از بخشی از تعهدات جهانیاش رهانده و این تعهدات را به حلقههای به هم پیوسته متعهدان خود محول میکند.
در عین حال، فعالیتهای مستشاران امریکایی در ایران فراتر از حوزه ملی و در جهت اهداف دکترین بینالمللی مذکور بود. از جمله گروه مهندسین نظامی خلیجفارس دو سال پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شکل گرفت، این گروه در مرکز سرفرماندهی ارتش ایران مستقر بود. فعالیت این گروه احداث پایگاه خانه، ساختمان پایگاه وحدتی و فرودگاه نظامی شیراز و اهواز با انبارهای زیرزمینی بود. تمام مراکز آموزش و تاسیسات نظامی نیز تحتنظر اینها بود. (عسگری، ۱۳۹۳: ۱۴۶)
قرارگاه هیات مستشاری نظامی امریکا در طبقه سوم یکی از ساختمانهای همین ستاد بزرگارتشداران واقع شده بود. تمامی مستشاران امریکایی حقوق خود را از ستاد ارتش ایران دریافت میکردند و تنها ۶ نفر از ژنرالها و اعضای اصلی دفتر این هیات در تهران بودند که حقوق آنان از طریق پنتاگون پرداخت میشد. فرماندهان نیروهای سهگانه ایران با نظر مستشاران امریکایی تعیین شده یا تغییر میکردند. رییس اداره مستشاری در ایران سرلشکر فیلیپ سی. گاست بود. (هایزر، ۱۳۶۶: ۵۵)
اداره مستشاری ارتش ایران جزو ابواب جمعی فرماندهی کل نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی بوده که در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی ایران ژنرال رابرت داچ هایزر، معاونت فرماندهی آن سازمان را برعهده داشت و هر چند وقت یکبار برای بازدید اداره مستشاری ارتش به ایران میآمد. (همان)
دهه ۵۰؛ قراردادهای نظامی- اطلاعاتی و فروش تسلیحات
دهه ۵۰ با وجه به دکترینهای پس از جنگ ویتنام و واگذاری تعهدات نظامی-امنیتی به ژاندارمهای منطقهای، دهه بلندپروازیهای رژیم پهلوی بود. افزایش قیمت نفت زمینه مادی این بلندپروازیها را برای تجهیز نظامی فراهم کرد. در همین مسیر بود که بودجه ارتش ایران که در سال ۱۳۵۱ بالغ بر ۱.۷ میلیارد دلار بود، در سال ۱۳۵۲ از چهار میلیارد دلار به ۲۰ میلیارد دلار در سال افزایش یافت، در سال ۱۳۵۳ یکباره به ۴/۹ میلیارد دلار یعنی ۶۸۰ درصد بودجه قبلی افزایش یافت که این رقم ۴۰ درصد کل بودجه کشور را تشکیل میداد. با صرف همین بودجهها بود که در سال ۱۳۵۷ حدود ۴۵۰۰۰ امریکایی در ایران حضور داشتند و اعضای سفارت امریکا به ۱۴۰۰ نفر میرسید. (ونس، ۱۳۹۰: ۸۲)
قراردادهای نظامی و حفاظت از قطعات سری امریکایی
در قراردادهای نظامی ایران و امریکا تصریح شده بود که حفاظت از بخشی از سلاحهای سری به عهده مستشاران امریکا در ایران است. روایت آذربرزین از سقوط یک هواپیمای شکاری در ظفار نشاندهنده حساسیت این پیمان است: «.. دوربینی روی آن داشتیم از اینهایی بود که [سرّی]بود، تازه هم آمده بود. سیآیای خیلی ناراحت بود. گفتیم به هرحال ما نگهش میداریم. بعد مجبور شدیم طیاره شکاری گذاشتیم بالا؛ ۲۴ ساعته، شب و روز... تا اینکه نیروی دریایی با یکی از کشتیهای شرکت آریانا رفتند و غواصهایشان دوربین را درآوردند. لاشه هواپیما دیگر مهم نبود، دوربین را برگرداندند.» (دهباشی، ۱۳۹۳: ۲۲۳)
در دورهای منجر به انقلاب، مستشاران برای حفاظت از قطعات سری پیشبینیهایی کرده و خروج قطعات سری و موشکها را به شخص اریک ون موربارد واگذار کرده بودند. او متخصص سالویشن (عملیات نجات و تخلیه اسناد طبقهبندی شده و سلاحهای سری) بود و یک سال قبل از انقلاب در سفری کوتاه به عنوان سفیر حسننیت به ایران آمده، اما ماندگار شده بود و تمام نیروهای اطلاعاتی را زیر چتر مدیریت خود گرفته بود. (دهباشی، ۱۳۹۳: ۴۰۹)
اولویت منافع منطقهای امریکا بر مصالح ملی ایران را در بحث خرید پایگاه دیگو گارسیا در اقیانوس هند میتوان دید که در واقع در جهت استقرار پایگاه منطقهای امریکا بود. آذربرزین در این باره میگوید: «ما فقط رفتیم و جزیره را دیدیم؛ البته آنطورکه من درک میکردم، ما نمیخواستیم جزیره بخریم. امریکا بود که میخواست از این جزیره به اسم ما استفاده کند. بعد که موضوع چابهار مطرح شد، آمدند در چابهار و از ما درخواست کردند که یک چیزهایی را در ساختمانهای پایگاه تغییر بدهیم.» (دهباشی، ۱۳۹۳: ۲۲۸)
ایستگاههای شنود و فعالیتهای امنیتی
این ایستگاهها به گفته سولیوان، به وسیله عدهای کارشناسان فنی غیرنظامی در قلب جنگلهای دورافتاده شمال ایران کار میکرد که باارزشترین اطلاعات را برای مقابله با تهدید شوروی دراختیار امریکا قرار میداد. (سولیوان، ۱۳۶۱: ۷۲)
پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک (شعبه سوم) درمورد مرکز سیا در ایران میگوید: «بله در آذربایجان) ظاهرا درپارسآباد مغان و ۳ کیلومتری مرز و تحت پوشش شرکت ساختمانی) و مازندران (باغ شخصی محمدرضاشاه در صفیآباد بهشهر که به سی. ای. ای. تحویل داده بود) و گیلان و خراسان (پایگاه کبکان در ۶۴ کیلومتری شرق مشهد) مراکزی داشتند و عملیات شوروی را تا ۴۰۰ کیلومتر داخل آن کشور رصد میکردند و خیلی هم رسمی بود.» (قانعیفرد، ۱۳۹۰: ۲۸۷)
طرح سری I.BEX در اوایل ۱۹۷۰ توسط C.E.O سازمان ارتباطات و الکترونیک ارتش امریکا در ایران ارایه شد. در این طرح به وسیله پایگاههای اطلاعاتی الکترونیکی، دریایی، هوایی و زمینی و هواپیماهای «رادار پرنده» نظیر آواکس و هواپیماهای عکاس، اطلاعات رد و بدل میشد. هزینه این پروژه در بلندمدت، ۳.۱ میلیارد دلار بود. در زمان انقلاب طرح متوقف شد. مسئول این طرح در قبل از انقلاب «سرلشکر هوایی فیلیپ گاست» بود که اجراکننده بسیاری از طرحهای امنیتی امریکا در ایران، منطقه بوده است. (عسگری، ۱۳۹۳: ۲۴۶)
شوروی و کشورهایی مانند عراق و یمن جنوبی و فلسطین و سوریه و... چالشهایی امنیتی برای منافع امریکا در منطقه بودند. امریکا برای کنترل این چالشها طرحهای امنیتی پرهزینه، بلندمدت و سری را با استفاده از موقعیت ایران به اجرا در میآورد. این نکته حایز اهمیت است که مقامات ایرانی هیچگاه در جریان اطلاعاتی که در این طرحها به دست میآمد قرار نمیگرفتند و با اینکه قیمت گزاف رادارها و پناهگاههای بتنی پایگاهها، هزینه محافظان (۲۵۰ نفر) و ساختن محل اسکان آنها به عهده دولت ایران بود، محصول کار رادارها همگی از پایگاهها به سفارت امریکا ارسال میشد و هیچگاه ساواک اطلاعی از نتایج آن نداشت. (همان: ۲۲۲)
در آستانه انقلاب و با اوجگیری اعتراضات، پایگاههای جاسوسی امریکا مورد تهدید قرار گرفت. روزنامه امریکایی هرالد تریبون همان زمان در پاریس گزارش داد: «با اینکه کارشناسان امریکایی پایگاههای خود را در بهشهر ترک کردهاند، دستگاهها طوری تنظیم شدند که کار جاسوسی امریکاییها در این پایگاه همچنان ادامه دارد.» (کیهان، ۱۹/۱۲/۱۳۵۷، شماره ۱۰۶۵۷، صفحه دو)
در روایت آذربرزین، جانشین فرماندهی نیروی هوایی در این مورد آمده: «داریوش جلالی متولد ۱۳۱۹ در شیراز، از عوامل مهم پروژه IBEX کار مشترک سازمان سیا، آژانس اطلاعات ملی امریکا و نیروی هوایی ارتش بود که این پنج پایگاه جاسوسی به صورت مشترک بین کارکنان اطلاعاتی امریکا و اطلاعات نیروی هوایی شاهنشاهی اداره میشد. داریوش جلالی همچنین متهم به آتشسوزی عمدی پایگاه راداری، در زمان مسوولیتش در این پایگاه بعد از پیروزی انقلاب بود. او به خاطر این قضیه دو ماه در پاییز ۱۳۵۸ زندانی شد و پس از آزادی در کودتای نوژه شرکت کرد و دستگیر شد.» (دهباشی، ۱۳۹۳: ۹۳۶)
این مستشاران نظامی پس از انقلاب نیز در جریان ماجرای مک فارلین نقش ایفا کردند. سرلشکر گاست، رییس گروه مستشاری امریکا در ایران نیز به کشور خود بازگشت و با بازگشت او در تابستان ۱۳۵۸ پرونده مستشاران نظامی امریکا در ایران بسته شد.
فعالیت سیا در تهران
اهمیت ایران در استراتژی منطقهای امریکا موجب شد مدیریت فعالیتهای سیا در منطقه به تهران منتقل شود. برای همین، در سال ۱۳۵۲ مقر سیا در منطقه خاورمیانه از قبرس به تهران منتقل شد و عمده فعالیت آن در زمینه کسب اطلاعات از اتحاد شوروی بود. (ملک محمدی، ۱۳۸۳: ۱۳۹)
روایت آذربرزین از دستگیری مقربی این است که ضد اطلاعات ارتش و ساواک در جریان آن نبودند ازجمله علایم حضور قوی سیا در ایران است. آذربرزین در این زمینه میگوید: «بعد از اینکه مقربی را گرفتند، نصیری داشت این را برای خاتم میگفت که مقربی روز ۲۵ مهر شناسایی شده بود. طرز شناساییاش هم این بوده است -ضداطلاعات و ساواک [در جریان]نبودهاند- که عوامل سیآیای در ایران دنبال وابسته مطبوعاتی شوروی بودهاند، ... و مقربی را شناسایی کردند...» (دهباشی، ۱۳۹۳ ص ۴۸۶)
دکترین کارتر (۱۹۸۱-۱۹۷۷)
برگزاری کنفرانسی در اول آگوست ۱۹۷۵ با عنوان کنفرانس هلسینکی موجب تغییر تعیینکنندهای در عرصه جهانی شد. این کنفرانس منجر به پیمانی چندجانبه شد که از سوی ۳۳ کشور اروپایی و امریکا و کانادا به امضا رسید. مسائل مهمی که این پیمان چندمنظوره در برمیگرفت به چهار «سبد» تقسیم میشد.
مهمترین بخش این توافق سبد سوم یا همان اجرای قوانین حقوق بشری در تمام کشورهای جهان بود. دکترین کارتر (که در ۱۹۷۶ برنده انتخابات شد و ۱۹۷۷ ریاست جمهوری خود را آغاز کرد) مبتنی بر افزایش اعتبار جهانی امریکا بر توافقات کنفرانس هلسینکی تاکید کرد، چراکه امریکا به دلیل بیاعتباری ناشی از جنگ ویتنام و با هدف بازیابی حیثیت از دست رفتهاش، بر این بخش از توافق تاکید بیشتری داشت تا از این طریق بتواند مجامع روشنفکری و منتقدانش را از ضدیت با جنگهای امپریالیستیاش منحرف کند. به همین دلیل جیمی کارتر، رییسجمهور وقت ایالاتمتحده، طراحی حمایت از حقوق بشر را در صدر برنامههای فراملی امریکا قرار داد.
دکترین حقوق بشر کارتر برای حکومتهای دیکتاتور متحد امریکا تداوم همان دکترین کندی بود که به دنبال واکسینه آنها در برابر انقلاب و حفظ آنها در مقابل فروپاشی بود. از سوی دیگر همین دکترین تضعیف کشورهای اقمار شوروی و تلاش برای نامشروع جلوه دادن و فروپاشی آنها، کنترل تسلیحات از طریق توافقنامههای بینالمللی و برقراری روابط نزدیک با چین و... را دنبال میکرد.
عملکرد جناحهای مختلف امریکا در انقلاب ۱۳۵۷
با بررسی روایتهای افراد درگیر به نظر میرسد ژنرال هایزر (مسئول خاورمیانه و غرب آسیا، معاون فرماندهی ناتو در فرانکفورت) ابتدا برای کنترل انقلاب، جلوگیری از فروپاشی ارتش و حمایت از بختیار به ایران آمد، اما در برابر امواج انقلاب به سیاست تشویق ارتش به مذاکره، جلوگیری از کودتای ارتش در ۲۶ دی و ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و جلوگیری از هرج و مرج و جنگ داخلی روی آورد. او درحالی ایران را ترک میکرد که سران ارتش بیانیه بیطرفی را در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ امضا و اعلام کردند.
ابراهیم یزدی درباره دخالت جناحهای امریکایی میگوید: «[در امریکا]دو جناح مشخص بودند؛ یک جناح موافق بودند که به شاه کمک شود و سر کار بماند، [زیبیگنیو]برژینسکی بود. [هارولد]براون که وزیر دفاع امریکا بود و احیانا خود [جیمز]کارتر هم تمایل داشت به اینکه شاه اینجا بماند. گروه مخالف که آنطرف بودند، [سایروس]ونس وزیر امورخارجه، و رییس سیآیای بودند.» (یزدی، ۱۳۸۴: ۲۱۵).
اما در مقابل موج انقلاب، امریکاییها به این نتیجه رسیدند که شاه توانایی کنترل اوضاع را ندارد و باید از ایران برود. اختلافنظر جناحهای امریکایی در مورد ایران موجب سردرگمی شاه و عناصر دیگر مستقر در رژیم میشد. اختلاف جناحها در مواضع سولیوان و برژینسکی کاملا مشهود است. ملاقات همه روزه شاه با سفیران این جناحهای امریکا و انگلیس اثرات زیانبخشی در سرنوشت ملت ایران به جای میگذارد.
سالیوان سفیر امریکا در ایران در دوران انقلاب قبلا سفیر امریکا در فیلیپین بود. برژینسکی، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، در مکالمه تلفنی با پادشاه ایران توصیه میکرد به وعدههای فریبنده نباید گوش کرد. باید اعمال قدرت کرد ولی سالیوان عکس آن را میگفت. او با دروغ به شاه میگفت دولت امریکا مشغول حل مساله ایران از طریق سیاسی است و باید از هر نوع خشونت که روند مذاکرات را به خطر میاندازد، پرهیز نمود. مذاکره سیاسی با چه کسی، معلوم نبود.
ابراهیم یزدی میگوید: «پیش از پیروزی انقلاب ارتباطاتی میان رهبران انقلاب در ایران با مقامات سفارت امریکا در ایران وجود داشت. از اعضای شورای انقلاب مرحوم دکتر بهشتی مستقیما با خود سالیوان به همراه شخصی به نام اسکود که فارسی را بسیار روان صحبت میکرد دیدار و مذاکره میکرد. آقای مهندس بازرگان و آیتالله موسوی اردبیلی نیز ملاقاتهایی جداگانه با سالیوان داشتند و با سفیر آلمان همچنین مذاکراتی صورت گرفت. [..] این ملاقاتها و مذاکرات البته به تصدیق همه تحلیلگران تاریخ انقلاب در پیروزی انقلاب بهخصوص در مرحله نهایی نقش اساسی داشته است و از درگیری شدید بین انقلابیون و ارتشیها جلوگیری کرده است. (یزدی، ۱۳۸۴: ۳۰۹ و ۳۱۰)
نتیجه عملیات جناحهای امریکا در ایران، سرانجام به قبول شرایط انقلاب و اعلامیه بیطرفی ارتش منجر میشود که نقش فردوست در این موضوع به عنوان رییس دفتر اطلاعات ویژه دربار و رییس بازرسی شاهنشاهی واجد اهمیت است. آذربرزین میگوید: «حضور فردوست در این جلسه برای شرکتکنندگان یک نوع ابهام پیش آورد که موضوع اعلام بیطرفی، موردنظر پادشاه ایران است به راحتی ورقه را امضا کردند... (دهباشی، ۱۳۹۳: ۵۴۱-۵۴۲)
در مورد انتخاب فرماندهان ارتش نیز سفیر و مستشاران نظامی امریکایی دخالت مستقیم داشتند. شاه پس از تنفیذ آذربرزین به فرماندهی نیروی هوایی در شب قبل، پس از اعمال نفوذ سفیر امریکا، از طریق ازهاری، فردای آن روز ربیعی را به عنوان فرمانده نیروی هوایی معرفی کرد. (همان: ۱۵۷- ۱۵۶)
روابط در هم تنیده عمال ارتش و حکومت ایران با امریکا در این برهه تعیینکننده شد. از جمله در مورد انتساب ازهاری به نخست وزیری آذربرزین میگوید: «ازهاری نمونهاش بود دیگر. دوتا داماد داشت، هر دو عضو سیآیای بودند. به علت بیکفایتی برش داشتند، اما دوباره برش گرداندند و گذاشتندش رییس ستاد ارتش، گذاشتندش نخستوزیر.» (همان: ۲۰۹)
از دستگیریهای فرمایشی سران رژیم روایتهای مختلفی نقل میشود. به دستور ازهاری و به روایتی تیم فرح برای خروج از بنبست مساله دستگیری رجال و وزیران مطرح شد. برمبنای این شیوه تفکر باید رجال پیشین دستگیر میشدند تا رضایت مردم جلب شود و اوضاع آرام شود و در آرامش بتوان چهره لیبرال فرح را جانشین چهره خشن و دیکتاتور پیشین دربار سازد و ضمنا با این اقدام نشان داد که قصد بر مبارزه با فساد است.
تحلیلی بر این دوران
مسیری که در روابط بین ایران و امریکا بررسی کردیم از سه مرحله شکلگیری، گسترش نفوذ و تسلط همهجانبه گذشت. در تمام این مراحل دکترینهای روسای جمهور امریکا بر آنچه در ایران اتفاق افتاد سایه افکنده بود. این دکترینها همگی متاثر از شرایط جهانی، بازی قدرت میان جناحها در امریکا و موقعیت ایران در نظام جهانی و نیز روابط نیروها در درون کشور بودند.
امریکا در مسیری که طی شد، روز به روز بیشتر به دنبال تاثیرگذاری بر سیاست در ایران به عنوان یکی از مناطق حیاتی در معادلات جهانی بود و این تاثیرگذاری را از طریق فرستادن مستشاران سیاسی، اقتصادی، نظامی، امنیتی و اطلاعاتی خود و همپیمانانش اعمال کرده است. نیروهای حاکمیتی، شخصیتهای سیاسی و حوزهها و رسانههای متاثر و دیگر اهرمهای وابسته یا همسو در عملی شدن این تاثیر نقش تعیینکننده داشتند.
اما با وقوع انقلاب در ایران سال ۱۳۵۷ این سلطه موثر، مورد تهدید جدی قرار گرفت و در مقابل امریکا برای تجدید ساختار استراتژیک خود تلاشی را آغاز کرد. در دوره میان وقوع انقلاب تا اشغال سفارت امریکا و سپس قطع روابط، سفارت این کشور به عنوان مرکز سازماندهی عملیات سیاسی، اطلاعاتی و نظامی نقش ایفا میکرد.
اما پس از اشغال سفارت ضربهای اساسی به نفوذ امریکا در ایران و منطقه وارد و در نتیجه آن این ماموریت به مراکز دیگری منتقل شد. از آن نقطه تا امروز با رخ دادن ماجرای طبس، کودتای نوژه، حمله عراق به ایران و ماجرای مک فارلین رابطه ایران و امریکا اشکال دیگری پیدا کرد و واجد پیچیدگیهای جدیدی شد که در شماره دوم این مطلب به آن خواهیم پرداخت.