در میگون بنرهای بزرگ «ماسک بزنیم» و «من از تو مراقبت میکنم تو از من» تقریباً همه جا بهچشم میخورد. یک مغازه دار میگوید: «راستش را بخواهی همه نگرانی ما از مسافران است. پنجشنبه جمعه بیا اینجا ببین چه خبر است. همین مغازه من غلغله میشود. خیلیها هم ماسک ندارند و گاهی خودم ماسک میفروشم.»
حالا پاییز رنگارنگ روستاهای اطراف پایتخت برای اهالیاش مثل همیشه نیست. بیشترشان یک نگرانی اساسی دارند و مدام تأکید میکنند: «مردم مسافرتشان به دیگر جاهای کشور کم شده و تهرانیها بهخاطر نزدیک بودن به این مناطق، آخرهفتهها مدام اینجا میآیند و این مسأله موجب شیوع گسترده بیماری میشود.»
ایران در ادامه نوشت: جادههای پیچ در پیچ با برگهای طلایی، زرد و نارنجی تزئین شده. نسیم ملایمی میوزد. زیبایی پاییز لواسانات مثال زدنی است. در طول مسیر کرکره اغلب رستورانها پایین است. هرچند اهالی میگویند که زیاد این تعطیلیهای صوری را جدی نگیرم. خیلیها روی شیشه رستورانشان بنر زدهاند «بهخاطر کرونا تعطیل است» اما عملاً باز هستند و از لای در مسافران را به داخل راه میدهند؛ مسافرانی که بعد از غذا خوردن راهی روستاهای اطراف میشوند و آلودگی را گسترش میدهند. اهالی روستاها میگویند از شنیدن این جملات تکراری از مسافران خسته شدهاند اینکه مدام میگویند هوا صاف است و ارتفاع زیاد است و اینجا مشکلی پیش نمیآید. فکر میکنند در هوای آزاد ویروس نمیتواند کاری کند.
در میگون بنرهای بزرگ «ماسک بزنیم» و «من از تو مراقبت میکنم تو از من» تقریباً همه جا بهچشم میخورد. یک مغازه دار میگوید: «راستش را بخواهی همه نگرانی ما از مسافران است. پنجشنبه جمعه بیا اینجا ببین چه خبر است. همین مغازه من غلغله میشود. خیلیها هم ماسک ندارند و گاهی خودم ماسک میفروشم. داروخانه هم هست گاهی راهنماییشان میکنم از آنجا بخرند.»
زن و دو فرزندش در خیابان راه میروند. ماسک بر صورت دارند: «مدرسهها تعطیل است و خیالمان از این بابت راحت است اما مسافرها نمیگذارند یک آب خوش از گلویمان پایین برود. آخر هفتهها که میآیند از در خانه بیرون نمیرویم. واقعاً چرا دولت این جادهها را نمیبندد.»
به سمت روستاهای زایگان، آب نیک، لالان، سادات بوته و گرمابدر میروم؛ روستاهای دهستان رودبار قصران در شهرستان شمیران. خیلیها در طول مسیر میگویند زایگانیها بیشترین آسیب را از کرونا دیدهاند. کرونا در روستای آنها قربانیان بیشتری داشته و بقیه روستاها هم کم و بیش با شیوع ویروس درگیرند. ردیف مغازهها مرکز روستای زایگان را نشانم میدهند. برخی از مدیریت خوب روستایشان در این زمینه میگویند و برخی هم میگویند اصلاً مدیریتی دراین باره ندیدهاند. روی شیشه بیشتر مغازهها اعلامیه ترحیم چسباندهاند.
پشت سر یکی از اهالی دو کیسه بزرگ گردو آویزان است. ده به گردو و گیلاسش مشهور است و تقریباً هرجا که پا میگذاری بوی گردو میآید: «اینجا اصلاً مدیریتی برای کرونا نداریم. همان اوایل یک مقداری ماسک و الکل پخش کردند و تمام. در شهرش مدیریتی نیست چه برسد به اینجا. مسافرها هم اینجا را خیلی پر خطر کردهاند. همین مغازهها که میبینی اگر بدانی روزهای تعطیل چقدر شلوغ میشود میترسی. وگرنه اهالی اینجا مگر چقدر خرید دارند؟ البته فقط مسأله مسافرها نیست؛ اینجا رفتوآمدهای خانوادگی هم بیشتراز شهر است.
یعنی خود مردم بیشتر با هم رفتوآمد میکنند. اینجا خانه خاله و مادربزرگم نزدیک است نمیتوانم نروم، ناراحت میشوند. میگویند همسایهای چرا نمیآیی سر بزنی؟ حالا مدام توضیح بده بهخاطر سلامت خودتان نمیآییم، توی گوش کسی که نمیرود.»
- چرا خودتان ماسک نزدهاید؟
- ماسکم توی ماشین است وگرنه خیلی رعایت میکنم.
بیشتر اهالی ماسک بر صورت ندارند و بهانه بیشترشان هم همین است؛ یا ماسکشان توی ماشین جا مانده یا همین الان یادشان رفته وگرنه همیشه رعایت میکنند! مثل زن میانسالی از همین روستا که در یک مغازه سبزی جدا میکند و ماسک هم نزده: «من خیلی کم بیرون میآیم خودم که سنی ازم گذشته و شوهرم هم ناراحتی ریوی دارد. برای همین اصلاً بیرون نمیآییم. صبح ماسک زده بودم الان میخواستم بیایم مغازه یادم رفت.
اینجا یکهو آمار کرونا بالا رفت. همه هم زن و شوهر، کلی زن و شوهر مردند. دقیقاً یک ماه پیش بود حتماً جایی رفته بودند. همه از بومیهای زایگان بودند. توی محرم هم خیلی کرونا زیاد شد. حسینیه خیلی شلوغ بود، غذا میدادند. خانمها میرفتند توی مسجد مینشستند. من و عروسم و دخترهام میرفتیم توی یک کوچه نزدیک مسجد عزاداریمان را میکردیم و برمیگشتیم ولی بقیه که رفتند توی مسجد گرفتند، حالا کی داشته و به بقیه داده خدا میداند.»
زن با نگرانی میگوید: «مسافرها که آخر هفته میآیند ما خیلی نگران میشویم. همهاش میگوییم چرا دولت این گردنه را نمیبندد؟ میروند نانوایی به همه چیز دست میزنند، همه میگیرند. ما روزهای شلوغ اصلاً بیرون نمیآییم. الان هم مجبور شدم.» بعد هم میگوید اینجا یک خیاطی بود یک ماه تمام ماسک مجانی پخش کرد.
مردی که اهل روستای «آب نیک» است و ماسکش را توی لودرش جاگذاشته، میگوید: «مغازهها را در محدوده زایگان ضدعفونی میکنند. محدوده زایگان بیشترین تلفات را داشتند. چون خیلیهایشان تهران زندگی میکنند و رفت و آمدشان زیاد است. چند تا ختم هم برگزار کردند که اوضاع را خراب کرد. محرم توی مسجد تجمع بود. احتمالاً آن موقع زیاد شد اما روستاها و دهیاریها رسیدگیشان خوب است؛ هر هفته معابر را سم پاشی میکنند. الان محدودیت برای مراسمها گذاشتهاند و برای خاکسپاری بیشتر از چهار پنج نفر نمیروند. حتی برای چهلم مراسم نمیگیرند.»
اهالی روستای «لالان» اما میگویند خیلی مبتلا به کرونا نداشتهاند. هرچند یکی از اهالی میگوید اینجا کسی هم بگیرد صدایش را در نمیآورد. میگویند دو گرمابه عمومی روستا از اوایل اسفند تعطیل شده: «خیلی از خانهها نمیتوانند حمامشان را گرم کنند اینجا پر از مهاجر و کارگر است اما از اول اسفند ماه حمامها تعطیل شده. نمیدانیم چرا کسی روی رستورانها نظارت نمیکند. رستورانها اسمی تعطیلند. روی در زدهاند برای شیوع کرونا تعطیل است ولی دولا میشوند از زیر در میروند داخل. بیشترین ابتلا و شیوع از همین رستورانهاست.»
حسن عبدالحسینی از اعضای دهیاری لالان میگوید: «لالان یکی از روستاهای شمیران است که در فاصله ۴۵ کیلومتری تهرانپارس یعنی شمال شرقی تهران قرار دارد. برای مدیریت کرونا، شورا و دهیاری اطلاعرسانی میکنند. رابط روستا و سیستم هم دهیاری است. زمانهایی ماسک رایگان پخش میکنیم و اطلاعرسانی هم از طریق بنر و بروشورها انجام میشود. معابر عمومی هم توسط دهیاری ضدعفونی میشوند.
ما نگرانی شدیدمان درباره مسافران است بویژه پنجشنبه جمعهها که گردشگر بیش از اندازه و بدون مدیریت وارد روستا میشود. ما هم نمیتوانیم جلوی کسی را بگیریم بالاخره منطقه گردشگری است. تنها کاری که میتوانیم بکنیم به گردشگرها ماسک بدهیم و بگوییم رعایت کنند و بیماری را توی منطقه نیاورید. ما قبلاً سبز بودیم الان جزو نقاط قرمز شدهایم.»
اهالی «سادات بوته» از دیگر روستاهای این بخش که به دو قله کوهش معروف است تنها یک خانه بهداشت دارند. اهالی میگویند فشم هم بیمارستان ندارد و برای رسیدن به نزدیک ترین بیمارستان باید به لواسان بروند: «اینجا داروخانه هم ندارد که اهالی ماسک بخرند. کاش ماسک را بسپرند به کسبه، آنها هم به دست مردم برسانند.»
مردی از اهالی گرمابدر میگوید: «اینجا پنجشنبه جمعهها خیلی شلوغ میشود تا ساعت ۱۰ شب پر از مسافر است. ترافیکی میشود نگو و نپرس. اصلاً در اوج کرونا هم تعداد مسافران کم نشد، چون نزدیک تهران است مسافر است که میآید و میرود. مریض هم داشته باشی آنقدر جاده شلوغ است که آمبولانس هم بوق بزند راه نمیدهند. تنها مرکز درمانی این منطقه فشم است که حداقل هفت هشت کیلومتر با اینجا فاصله دارد. یک عده کرونا گرفتند بیمارستان رفتند، یک عده هم خانه خوابیدند و خوب شدند.»
خیلی از اهالی روستاهای اطراف تهران میگویند تنها محدودیت و مدیریتی که درباره این بیماری دیدهاند همان روزهای عید نوروز بوده؛ زمانی که از ابتدای گردنه قوچک برخی مسیرها بسته شد تا رفتوآمد به لواسان و روستاهای رودبار قصران کمتر شود اما بعد از آن انگار همه چیز رها شد. آنها میگویند جز اطلاعرسانی برای اهالی روستای خودشان کار دیگری از دستشان برنمیآید اما کاش دولت در محدودیتهایی که اعمال میکند روستانشینان را هم فراموش نکند.
خوب خانه اجاره ندهید.