قسمت اول ملکه گدایان شروعی ناامید کننده دارد. از ترکیه، جایی که بیشتر ملودرامهای آبکی این سالهای ایران را الگو گرفته از تولیدات آن دیار میدانند. دختر آرزو به دلی که چیزی جز عقد یا محبوبش نمیخواهد، مادرش که رضایت قلبی ندارد و هر از گاهی چشم غرهای به او میرود و حرفی میزند که موجب آبرو ریزی دختر است.
فرارو- قسمت اول سریال ملکهی گدایان به کارگردانی حسین سهیلی زاده و تهیه کنندگی علی طلوعی و رحمان سیفی آزاد، چهارشنبه ۱۷ دی ماه ۹۹ وارد شبکهی نمایش خانگی شد.
این دومین ساختهی حسین سهیلی زاده بعد از «مانکن» برای شبکهی نمایش خانگی است. حامد افضلی، امین محمودی و میثاق نیک منش فیلمنامهی این سریال را نوشته اند و بخشهایی از این سریال در استانبول ترکیه فیلم برداری شده است.
باران کوثری، پانته آ بهرام، رویا نونهالی، فرزاد فرزین، آرمان درویش، محمدرضا غفاری، رضا بهبودی، علی اوجی و... در این سریال ایفای نقش میکنند و تیتراژ ابتدایی و انتهایی آن با ترانه و صدای روزبه بمانی پخش میشود.
در خلاصهی داستان این سریال آمده است: «البرز شیمیدان ساکن آلمان است. قرار است در ترکیه با نامزدش ازدواج کند. همه چیز برای یک مراسم به یاد ماندنی مهیا است که خبر میرسد پدر البرز به کما رفته است. البرز با گذشتهای مبهم، از بازگشت به ایران هراس دارد، اما برای آخرین ملاقات با پدر، راهی جز بازگشت به ایران ندارد...»
ملکهی گدایان از استانبول شروع میشود. جایی که سارا و مادرش به تازگی پا به آن جا گذاشته اند و خود را برای مراسم عقد آماده میکنند. مراسم عقد سارا و البرز.
البرز شمس، پسر خسرو شمس، پزشک دارو ساز ساکن آلمان. البرز منتظر رسیدن پدرش به مراسم است که ناگهان همه چیز به هم میریزد. تماسی به مادرش خبر سکتهی پدر و به کما رفتنش را میدهد. مراسم کنسل میشود، البرز مادر و نامزدش را راهی تهران میکند و خودش نیز دو روز بعد به صورت قاچاقی به ایران میآید.
اما با رسیدن به ایران دیگر همه چیز از کنترل البرز خارج میشود. سارا به تماسهای او اهمیتی نمیدهد و میگوید که او را نمیشناسد. البرز بدون پول گرفتار قاچاقچیها میشود و دو روز بعد خودش را روی تخت بیمارستانی در تهران مییابد. جایی که با هویت جدید خودش آشنا میشود: فرهاد بابایی.
هیچ کس البرز را نمیشناسد حتی مادرش. او نه تنها نمیتواند خود را با نام البرز شمس به کسی ثابت کند بلکه حالا جزئیات و عواقبی هم از فرهاد بابایی بودن به سراغش میآید.
قسمت اول ملکه گدایان شروعی ناامید کننده دارد. از ترکیه، جایی که بیشتر ملودرامهای آبکی این سالهای ایران را الگو گرفته از تولیدات آن دیار میدانند. دختر آرزو به دلی که چیزی جز عقد یا محبوبش نمیخواهد، مادرش که رضایت قلبی ندارد و هر از گاهی چشم غرهای به او میرود و حرفی میزند که موجب آبرو ریزی دختر است. دامادی پول، خوش تیپ و تحصیل کرده که رابطهای بسیار صمیمی با مادرش دارد و مادرش هم قربان صدقهی او میرود و در فرصت اندکی که با دختر تنها میشود برایش خط و نشان میکشد.
همه چیز برای یک ملودرام کش دار و مشمئز کننده فراهم است. اما با رسیدن پای البرز به ایران ورق بر میگردد و داستان رنگ و بویی مرموز و معمایی به خود میگیرد. همهی آن چیزی که در نیمهی اول قسمت اول ساخته شده بود مورد شک قرار میگیرد و قصه سمت و سوی اصلی خود را پیدا میکند.
حسین سهیلی زاده در این سریال هم همان فرمول مانکن را پیش میگیرد. او قصه و شخصیتهایی که پتانسیل ملودرامهای طولانی را دارند را پر از ماجرا و اتفاق تعریف میکند. این فرمول در مانکن هم که رقبای سرسختی داشت به خوبی جواب داد و مخاطبان زیادی را جذب کرد.
اینها به آن معنا نیست که با سریالی درجه یک و در حدود استانداردهای جهانی مواجهیم. قهری است که نه. در جدول رده بندی لیگهای فوتبال هم همیشه تیمهایی هستند که توانایی رسیدن به سطوح بالایی جدول را ندارند و گه گاه خطر سقوط را هم احساس میکنند. ملکهی گدایان مانند «دل» یا «رقص روی شیشه»، «احضار» و یا تولیدات صدا و سیما جزء فانوس به دستهای جدول نیست، اما تا رسیدن به استانداردهای سریالی درجه یک هم فاصلهی زیادی دارد.