۲۲ سال حبس داشتم که ۲۰ سال و شش ماه آن را گذراندم و یکسال و نیم دیگرش مانده بود. روز آزادیام در واقع یکم شهریور ماه ۱۴۰۱ بود.
پرواز شماره ۱۴۹۳ اهواز ـ بندرعباس، خبرسازترین پرواز ۲۳ آذرماه سال ۱۳۷۹ بود؛ پروازی پرماجرا که زمینه تولید فیلم “ارتفاع پست” شد.
به گزارش روزنامه جامجم، در این ماجرای پرهراس، هواپیمای یاک ۴۰ با همدستی چهار هواپیماربا برای دقایقی ربوده شد و ناگهان فضای محدود داخل هواپیما تبدیل به یک جنگ تمامعیار میان هواپیمارباها و گارد امنیت پرواز شد. درگیری اما بهسرعت تمام شد و نیروهای امنیتی ایران دوباره کنترل هواپیما را بهدست گرفتند.
پس از دستگیری هواپیماربایان، برای چهار متهم اصلی یعنی خالد و رسول حردانی و شهرام و فرهنگ حکم اعدام و برای بعضی دیگر، حکم زندان صادر شد، اما چند سال بعد، احکام اعدامیها به زندان طولانیمدت تبدیل شد.
۲۰ سال پس از این ماجرا و در حالیکه چهار متهم اصلی هنوز در زندان بودند، فروردین ماه امسال و به مناسبت زادروز حضرت مهدی، درخواست عفو ابراهیم حاتمیکیا ـ فیلمساز ایرانی ـ و موافقت سیدابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضاییه حکم آزادی آنان از زندان امضا شد.
رسول حردانی، یکی از هواپیمارباها که حالا۴۰ساله است در گفتوگو با روزنامه جامجم از ماجرای هواپیماییربایی در سال ۷۹ میگوید.
* چه زمانی آزاد شدید؟
۱۶ فروردین ساعت ۲۲ و ۳۰دقیقه شب. البته اخویام خالد هنوز در زندان است.
* چرا؟
یک پرونده مالی دارد که باید به آن رسیدگی شود.
* چند سال از محکومیتتان مانده بود؟
۲۲ سال حبس داشتم که ۲۰ سال و شش ماه آن را گذراندم و یکسال و نیم دیگرش مانده بود. روز آزادیام در واقع یکم شهریور ماه ۱۴۰۱ بود.
* از سال ۷۹ بگویید. ربودن هواپیما، فکر چهکسی بود؟
فکر برادرم بود و من خبر نداشتم.
* آن زمان چند سالتان بود؟
هنوز نوزده سالم هم نشده بود، اما خالد بزرگسال بود. با این اتفاق، ناگهان در منجلابی گرفتار شدم که نه راه پس داشتم و نه راه پیش. داخل هواپیما از برادرم هواداریکردم و همین باعث شد به من شک کنند که از این جریان خبر داشتم، در حالیکه لیدر برادرم خالد بود.
* انگیزه خالد چه بود؟
ما هیچ مشکلی با کشور نداشتیم. مشکل ما، مالی بود. برادرم شرکت تجاری داشت و ورشکست شده بود. او میخواست بهطور غیرقانونی از ایران خارج شود.
* قرار بود بعد از خروج از مرزهای کشور کجا بروید؟
من نمیدانستم، اما بعدش فهمیدم. خالد میخواست هواپیما را به یکی از کشورهای اروپایی، ببرد.
* برای هواپیماربایی از فیلمهای خارجی تقلید کردید؟ تمرین هم داشتید؟
جوابی ندارم، چون از هیچ چیز خبر نداشتم. فقط موقع دستگیری به خالد اعتراضکردم چرا به من نگفتی؟ گفت فکر کن یک بازی قمار بوده یا میبردیم یا میباختیم، حالا باختیم. اگر میبردیم باز هم این حرف را میزدی؟
* هواپیما چند مسافر داشت؟
حدود صد نفر.
* چند نفر در عملیات ربایش هواپیما دست داشتند؟
چهارده نفر بودیم که بعضی سایتها به اشتباه نوشتهاند بیست و چند نفر. من و خالد، فرهنگ و شهرام همسران اول و دوم خالد، پسر و دختر خالد که آن زمان بچه بودند، مادرخانم خالد، دو نفر از خواهران خانم دوم خالد و چند نفر دیگر که خالد را همراهی میکردند. در اینستاگرام به ما اتهام دزدی زدند که درست نیست.
* چهکسی اتهام دزدی زد؟
در اینستاگرام گفته بودند که چهار نفر از هواپیمارباها آزاد شدند. یک نفر نوشته بود چهار دزد به دزدهای ایران اضافه شد. برادرزادهام در جواب گفته بود آنها هواپیماربا هستند، نه دزد. از نظر من، ما دزد نیستیم؛ بلکه hijacker (هواپیماربا) هستیم.
* از نظر شما دزد چهکسی است؟
کسیکه از دیوار خانه مردم بالا میرود و مال مردم را میخورد.
* یعنی هواپیماربایی دزدی نیست؟
نه، چون هواپیما مال خودمان است، بیتالمال است، مال ما ایرانیهاست. درست است خطا کردهایم اما دزدی نکردهایم.
* وقتی سوارهواپیما شدید، اسلحه هم داشتید؟
خانم دوم خالد، یک اسلحه کالیبر۲۲ و فرهنگ و شهرام هم چاقو آورده بودند.
* مگر در فرودگاه بازرسی بدنی نشدید؟
چون همزبان و همشهری بودیم، خوب بازرسی نشدیم.
* چند دقیقه بعد از بلند شدن هواپیما، عملیات شروع شد؟
شاید بیست دقیقه از پرواز گذشته بود که خالد بلند شد و با اسلحه تهدید را شروع کرد. بعد با بلندگوی مهمانداران به مسافران گفت میخواهم هواپیما را از کشور خارج کنم. ما برای سوختگیری در دبی فرود میآییم. هر که دوست دارد با ما بیاید و هر که دوست ندارد، برگردد.
* با مهمانداران چه کردید؟
هم جرمهایمان، دستان دو مهماندار مرد را بستند و خانم مهماندار را هم بین مسافران نشاندند.
* برادرتان با خلبان هم صحبت کرد؟ چه درخواستهایی داشت؟
چون فاصله زیادی با هم داشتیم، نمیدانم چه حرفهایی بینشان رد و بدل شد، اما خالد هر چه میگفت، آنها انجام میدادند. یادم است وارد آسمان دبی که شدیم، اجازه نشستن به هواپیمای ما را ندادند. خالد تهدیدشان کرد که اگر اجازه فرود ندهید، ساختمان برج فرودگاه دبی را میزنیم که بعد قبول کردند به این فرودگاه برویم.
* بعد از اینکه کنترل هواپیما را به دست گرفتید، چه اتفاقی افتاد؟
قبل از فرود بزن و برقص راه انداختیم و همین کار دستمان داد. یکی از خانمها روسریاش را برداشت که برادرم سرش داد زد و گفت ما برای عیاشی این کار را نمیکنیم و برای حل مشکلمان میخواهیم به یک کشور دیگر برویم. در همین حال بودیم که دو گارد امنیت پرواز وارد درگیری با ما شدند. یکی از ماموران به سمت خالد شلیک کرد که یک گلوله به فکش خورد و خون فوران زد. خالد دست و بعد کتش را روی آن گذاشت تا جلوی خونریزی را بگیرد. در این درگیری یک تیر به فک و دو تیر هم به دو دستش اصابت کرد. یک تیر هم از کنار گوشش عبور کرد. من به هواخواهی از خالد به سمت یکی از ماموران امنیت پرواز رفتم و او را با چاقو زدم. یک مامور دیگر هم خلع سلاح شد که یادم نیست چه کسی این کار را کرد.
* همسران برادرتان چه کمکی به خالد کردند؟
خانم دوماش به او اسلحه داد. خانم اولش زن متدینی است و از چیزی خبر نداشت.
* اسلحه از کجا آورده بود؟
در جایی که ما زندگی میکردیم پیدا کردن اسلحه سخت نبود.
* خالد با اسلحه تیراندازی کرد؟
نه، فقط تهدید کرد.
* نگران نبودید در جریان این تیراندازیها برخی از مسافران بیگناه کشته شوند؟
نه، چون هوایپما دست ما بود.
* چطور دستگیر شدید؟
یکی از گلولههاییکه به سمت خالد شلیک شد، به یکی از سیستمهای هواپیما اصابت کرد و یکی از موتورهایش را از کار انداخت. شرایط طوری شد که خلبان فرود اضطراری کرد و بعد هم دستگیر شدیم.
* هواپیما در دبی فرود آمد؟
نه در جزیرهای بین بندرعباس و دبی. پنج دقیقه بعد، چند قایق آمد که همه از بچههای سپاه بودند و همه ما را در قایقها خواباندند. ما را به بندرعباس برگرداندند و وقتی آنجا مشخص شد کی چهکاره است، ما را جدا و بقیه را آزاد کردند. سه ماه در بندرعباس بودیم و بعد قرار شد برای محاکمه به تهران برویم. روز پرواز، دستهای ما را با دستبندهای پلاستیکی بستند و بین مسافران نشاندند. یادم است آن روز وقتی چند مسافر متوجه شدند ما هواپیماربا هستیم، از پرواز انصراف دادند. به سمت تهران پرواز کردیم و بعد هم محاکمهها شروع شد.
* شما، خالد، فرهنگ و شهرام حکم اعدام گرفتید. برای همسران برادرتان چه حکمی صادر شد؟
ماه رمضان سال هشتاد و در جلسه پنجم یا ششم دادگاه بود که به ما حکم اعدام دادند. خانم اول خالد تبرئه شد، اما برای خانم دومش، سه سال زندان بریدند. یکسال و نیم آن را گذراند و چون در زندان وضع حمل کرده بود، با بخشش او موافقت شد و به خاطر فرزندش به او آزادی مشروط دادند. البته جدا شد و رفت.
* چه حسی دارید که با این قمار، بیست سال از عمرتان پشت میلههای زندان گذشت؟
چه بگویم.
* به این فکر کرده بودید که اگر دولت آن کشور شما را به خاک خودش راه نمیداد، چه اتفاقی میافتاد؟
(سکوت)
*شایعه شده بود که شما در زندان ازدواج کردید. درست است؟
بله، سال ۹۳ بود اما ازدواج موفقی نبود. من در زندان اوین و از طریق برادرش که به دلیل جرم مالی در زندان بود، با همسرم آشنا شدم. موضوع را با برادرش در میان گذاشتم و یک روز در واحد مددکاری زندان اوین با هم صحبت کردیم. بعد از صحبت، عقد کردیم و بعد از عقد دوسه باری به ملاقاتم آمد. اما بعدها متوجه شدم واقعیتهای زندگیاش را از من پنهان کرده بود. در کل چهارپنج ماه بیشتر با هم زندگی نکردیم و الان هم درخواست طلاق غیابی دادهام.
* وقتی به شما چهار نفر حکم اعدام دادند، چه حالی شدید؟
در زندان چهارشنبهها معمولا اعدام انجام میشود. الان که صحبتش را کردید، دوباره حالم بد شد و یخ زدم. آن شب همهمان را بردند به انفرادی و همه در سلولهای جدا بودیم. هیچکدام حال حرف زدن نداشتیم.
* از لحظهای بگویید که خبر توقف حکم را دادند.
قابل وصف نیست. آن لحظه هیچ امیدی به نجات نداشتم. وقتی از انفرادی به بند عمومی برگشتم، فهمیدم حکم شکسته است و از خوشحالی روی پا بند نبودم. خدا انگار عمر دوباره به ما داده بود. با مادرم تماس گرفتم و خبر شکستن حکم را به او دادم که بهشدت خوشحال شد. البته سال ۹۶ به رحمت خدا رفت.
*از روند ساخت “ارتفاع پست” خبر دارید؟
در تمام جلسات دادگاه، یا حاتمیکیا میآمد یا اصغر فرهادی. حاتمیکیا یک روز نزد من و برادرم آمد و گفت من فیلمسازم و میتوانم با ساخت فیلم شما به پروندهتان کمک کنم، برایتان وکیل بگیرم و کمک مالیکنم. همین کار را هم کرد و برایمان وکیلی به نام طباطباییگرفت که به پرونده ما رسیدگی کرد. حتی وقتی آنور آبیها میخواستند از ماجرای ما بهرهبرداری سیاسی کنند، وکیلمان مانع میشد. سال ۸۶ بود که ما چهار نفر متهم اصلی هواپیماربایی را برای اعدام بردند.
*چه شد که اعدام نشدید؟
آن زمان، مرحوم آیتا… هاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضاییه بود. وقتی آیتا… شاهرودی به قم و جمکران رفته بود، حاتمیکیا و یکی از دوستانش به دیدن او رفتند و در مورد پرونده ما صحبت کردند. البته خانواده من هم از این قضیه اطلاع داشتند و حتی مادرم با آیتا… شاهرودی صحبت کرده بود. در نهایت، با توجه به نوع رفتار ما در زندان، آنجا توانستند حکم توقف اعدام را بگیرند. یک درجه عفو خوردم و ۲۲سال زندان برایم بریدند و برادرم و فرهنگ و شهرام پورمنصوری هم حبس ابد خوردند. در نهایت امسال بهواسطه تلاشهای ابراهیم حاتمیکیا، کادوی عید و تولد چهل سالگیام را با هم از او گرفتم و حالا به فکر ساختن آیندهام هستم.