احمد دلبری عضو هیأت علمی دانشگاه گفت: در ۴۰ سال گذشته جمعیت سالمندان در ایران دو برابر شده است. در صورتی که در سالهای آتی این مدت زمان کاهش یافته و طی ۲۰ سال تعداد سالمندان دوبرابر خواهد شد. در چنین شرایطی قطعاً فرصت کافی برای تهیه زیرساختها و رفع نیازهای این جمعیت نخواهیم داشت.
سالمندی یکی از پدیدههای فراگیر اجتماعی است که امکان پیشگیری از وقوع آن وجود ندارد. حرکت شتابان کشور ما در مسیر سالمندی و بروز پدیدههایی همچون زنانه شدن سالمندی، تنهایی در این دوران و چالشهای ناشی از آن در جامعه باعث شده این موضوع بیش از پیش در مدار توجه متخصصان علوم سالمندی قرار گیرد.
روزنامه ایران در ادامه نوشت: از این رو با دکتر احمد دلبری عضو هیأت علمی دانشگاه و متخصص طب سالمندی به گفتگو نشستهایم که در ادامه مشروح آنرا میخوانید:
در سالهای اخیر جامعه ایرانی با شیب تندی به سوی سالمند شدن گام بر میدارد و ما در آینده با طیف وسیعی از سالمندان مواجه خواهیم شد. آیا ما شرایط و لوازم مواجهه با این پدیده جهانی را داریم؟
سالمندی یک فرصت و یک امتیاز برای جوامع بشری محسوب میشود، اما از آنجایی که در کشور ما آمادگی رویارویی با مسائل و نیازهای جمعیت بالای ۶۰ سال وجود ندارد، از سالمند شدن جامعه در سالهای آینده دچار نگرانی میشویم.
در واقع از آنجایی که رشد جمعیت سالمندی در کشور ما تقریباً بیشترین رشد در دنیا را به خود اختصاص داده و از سوی دیگر زیرساخت لازم برای مواجهه با آن در کشور وجود ندارد، این تغییر ساختار جمعیتی در آینده نه چندان دور با چالشها و بحرانهایی همراه خواهد بود، پس باید نگران باشیم. در ۴۰ سال گذشته جمعیت سالمندان در ایران دو برابر شده است. در صورتی که در سالهای آتی این مدت زمان کاهش یافته و طی ۲۰ سال تعداد سالمندان دوبرابر خواهد شد. در چنین شرایطی قطعاً فرصت کافی برای تهیه زیرساختها و رفع نیازهای این جمعیت نخواهیم داشت.
زنانه شدن سالمندی و چالشهای پیش روی آن هم از جمله مسائلی است که از یک دهه گذشته آغاز شده و این پدیده در کشور ما رو به افزایش است. به نظر شما دلایل بروز این پدیده در جامعه چیست؟ و اینکه افزایش امید به زندگی در میان زنان تا چه اندازه در زنانه شدن سالمندی مؤثر است؟
آمارها و گزارشهای منتشر شده نشان میدهد ۵۱ درصد از کل جمعیت سالمندان کشور را زنان و ۴۹ درصد را مردان تشکیل میدهند. این موضوع به خودی خود خیلی نگرانکننده نیست. متأسفانه در حال حاضر ۳۰ درصد جمعیت سالمند کشور، تنها زندگی میکنند و همسران خود را از دست دادهاند. در صورت تقسیم جنسیت، ۴۹ درصد خانمها تنها زندگی میکنند. درحالی که تنها ۹ درصد مردان همسران خود را از دست دادهاند و به تنهایی زندگی میگذرانند؛ بنابراین بحث زنانه شدن سالمندی در چنین مواقعی است که خودنمایی میکند. جمعیت زنان سالمند به دلیل ویژگیهای خاص این گروه توجه بیشتری را میطلبد.
عواملی نظیر حوادث ترافیکی، تصادف و همچنین فاکتورهای خطر مانند مصرف سیگار و الکل و هرآنچه سلامت انسان را تهدید میکند در مردان بیشتر است به همین دلیل آنها نسبت به خانمها از طول عمر کمتری برخوردار هستند. از سوی دیگر امید به زندگی در میان زنان سالمند نسبت به مردان بیشتر است. به عبارت دیگر در دنیا امید به زندگی مردان در حدود ۷/۴ سال کمتر از خانمها است.
با توجه به شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور، شما وضعیت این گروه از جامعه را در برخورداری از خدمات درمانی و بیمههای اجتماعی چگونه ارزیابی میکنید؟ و آیا این پدیده میتواند تبعاتی برای جامعه داشته باشد؟
به رغم موضوع امید به زندگی و طول عمر بیشتر زنان، مشکل بزرگی که وجود دارد و باعث نگرانی میشود موضوع سلامت روان و بهزیستی زنان سالمند است. متأسفانه زنان در دوران سالخوردگی در مقایسه با مردان از سلامت روان کمتری برخوردارند. از سوی دیگر دیده میشود که زنان سالمند از خدمات کمتری برخوردار هستند، سواد و مهارتهای کمتری دارند و این موارد است که وضعیت را سختتر میکند.
در کشور بیش از ۳ میلیون و ۷۵۰ هزار نفر زن سالمند زندگی میکنند. در مناطق روستایی تعداد زنان سالمند بیشتر از مناطق شهری است. آمار نشان میدهد ۴/۱۰ کل زنان را زنان سالمند روستایی تشکیل میدهند و در مناطق شهری این عدد به ۲/۹ میرسد. باز میبینیم که در مناطق روستایی که مناطق کمبرخوردار و از سرویسهای بهداشتی و رفاهی کمتری برخوردارند تعداد زنان سالمند بیشتر است. با کنار هم گذاشتن این دادهها ملاحظه میکنیم زنان سالمند با توجه به اینکه منبع درآمدی کافی ندارند و اشتغال کمتری دارند مشکلات بیشتری خواهند داشت.
از سوی دیگر از یک میلیون و ۴۹۶ هزار و ۳۴۷ نفر بازنشستهای که تحت حمایت سازمان بازنشستگی هستند فقط ۴۸۵ هزار نفر را زنان تشکیل میدهند. این نشان میدهد از منابع درآمدی کمتری برخوردار هستند؛ بنابراین هنگامی که تعداد زنان سالمند افزایش یابد و از سوی دیگر تنهاییشان بیشتر شود و سواد و منابع بیمه و مستمری کمتری داشته باشند در آیندهای نه چندان دور این قشر از جامعه جزو گروههای پرخطر و آسیبپذیر جامعه قرار خواهند گرفت که نه تنها خود در معرض خطر هستند بلکه جامعه را با مشکلاتی مواجه خواهند کرد؛ بنابراین اگر از حالا به فکر آنها نباشیم قطعاً فردا دیر خواهد بود.
با توجه به افزایش هزینههای زندگی در دوران سالمندی و کاهش درآمد این گروه از جامعه، شرایط و کیفیت زندگی زنان سالمند چگونه است و چند درصد این افراد در خانههای سالمندان نگهداری میشوند؟
بهطور کلی فقط ۰/۲ درصداز جمعیت سالمندی ایران در آسایشگاهها زندگی میکنند و ۸/۹۹ درصد در خانهها زندگی میکنند. اما اینکه با چه شرایطی زندگی میکنند مهم است و کمیت در اینجا ارزش چندانی ندارد. نتایج بررسیهای صورت گرفته نشان میدهد زندگی این افراد در خانهها و در میان اعضای خانواده از کیفیت مناسبی برخوردار نیست.
تقریباً همسر ۴۹ درصد سالمندان زن، فوت شده است. از این تعداد ۸/۹۸ درصد یک بار ازدواج کردهاند. از این ۸/۹۸ درصد هم در حال حاضر تنها ۵۴ درصد و حتی کمتر با همسرانشان زندگی میکنند. طبق آمار اعلام شده در سال ۹۵ در حدود ۴۳ درصد زنان سالمند بدون همسر گذران زندگی میکنند. ۴/۱ درصد هم مطلقه هستند.
امید به زندگی افراد در خانمها حدود ۷۸ سال است. این سؤال همواره مطرح است که برای این افرادی که همسرانشان فوت کردهاند چه برنامهای داریم. مشکل جدی آنها سلامت روحی و روانی و اجتماعی آنهاست. چقدر برای رفع مشکلات آنها در قالب مراکز روزانه برنامهریزی شده است؟ چقدر خدمات در منزل به این گروه ارائه دادهایم؟ چقدر توانستیم بیمه تکمیلی برایشان برقرار کنیم؟
در شرایطی که در قانون برای ساماندهی این افراد پیشبینیهای لازم صورت گرفته آیا ما اقدامی انجام دادهایم. برنامه پنجم توسعه تکلیف کرده و در برنامه چهارم و ششم توسعه نیز به صراحت آورده شده است که سازمان بهزیستی مکلف است در هر برنامه، برای ۲۵ درصد سالمندان خدمات توانبخشی و اجتماعی مهیا کند که اگر این امر محقق میشد در حال حاضر باید ۵۰ درصد سالمندان کشور از امکانات مناسب برخوردار باشند. آیا این اتفاق افتاده است؟ چقدر ما به آنها عمل کردهایم؟ در چهار برنامه گذشته و در سیاستهای ابلاغی به صراحت موضوع حمایت از سالمندان آورده شده است، اما چه کسی توجه میکند؟ حالا بحث زنان سالمند تنها بهطور اولی باید مورد توجه قرار گیرد، اما متأسفانه موضوع سالمندی جزو اولویتهای کشور نیست.
سالمندان گروهی باارزش در جامعه هستند که جوانی خود را برای آبادانی کشور و رشد و پیشرفت اعضای خانواده خود که عضوی از جامعه هستند صرف کردهاند. در این شرایط برای ارتقای کیفیت زندگی آنها باید چه اقداماتی انجام شود که شایسته این گروه از جامعه باشد؟
در این شرایط اگر بخواهیم اقدامی شایسته انجام شود باید موضوع حاکمیتی در کشور صورت بگیرد. چون با این ساختار در شورای عالی سالمندی که من عضو آن هستم و با زیرساختهای موجود قطعاً موضوع سالمندی در ۵ و حتی ۱۰ سال آینده یکی از بحرانهای جدی کشور خواهد بود. تمام فعالیتهای ما در موضوع سالمندی به هفته سالمندان بازمیگردد و هیچ دغدغه دیگری وجود ندارد.
۱۸ سازمان عضو شورای ملی سالمندان هستند، اما کدام یک در چند سال گذشته در این حوزه، اقدامی شایسته انجام دادهاند. با توجه به درس آموختههایی که از مشکلات دهه شصتیها داریم مطمئن هستم که موضوع سالمندی در سالهای آتی به یک مسأله و مشکل جدی کشور تبدیل خواهد شد. ما اگر نتوانستیم از نیروی جوان به عنوان عامل توسعه استفاده کنیم، موضوع سالمندی متفاوت است. اینجا دیگر دغدغه خورد و خوراک و مسکن نیست.
اگر از حالا برای آینده چارهاندیشی نشود همانگونه که در حال حاضر در سطح جامعه معتاد متجاهر وجود دارد در آیندهای نه چندان دور نیز با معضل رها شدن سالمندان در جامعه مواجه خواهیم بود که یکی از مشکلات جدی سازمانهای حمایتی و اجتماعی خواهد بود.
در شرایطی که در قانون برای حمایت از سالمندان تمهیداتی پیشبینی شده است و ۱۸ دستگاه و وزارتخانه برای ارائه خدمات به این گروه از جامعه مکلف شدهاند هنوز نتوانستهایم برای رفع مشکلات قدمی برداریم و زیرساختهای لازم برای پیشگیری از بروز مشکلات در آینده را فراهم کنیم. از نظر شما راهکار مناسب برای رهایی از چالشها و مشکلات پیشرو چیست؟
ارتقای جایگاه شورای ملی سالمندان نخستین گام است. به این معنا که این شورا باید به جای بهزیستی در ذیل نهاد ریاست جمهوری قرار گیرد و چه بسا فراتر از آن یعنی سازمان ملی سالمندان شکل بگیرد. در شرایط فعلی حتی سازمان ملی جوانان و وزارت ورزش و جوانان نتوانستهاند برای جوانان کاری انجام دهند. آیا شورای ملی سالمندی با ۵ نفر کارشناس و ۱۵۰ میلیون تومان اعتبار سالانه میتواند موضوع سالمندی کشور را حل و ۸ میلیون نفر را ساماندهی کند؟
در واقع در شرایط فعلی نیازمند تشکیل سازمانی هستیم که برای ۸ میلیون نفر فعلی و حدود ۲۸ میلیون نفر ۳۰ سال آینده از همین حالا فکر کند و تدابیری بیندیشد.
در گام بعدی باید تقسیم کار و ابلاغ برنامه عملیاتی سند ملی سالمندی صورت بگیرد. باید ساختار و تشکیلات متناسب با سالمندان همانند مدلهای جدید سرویسهای خدماتی که در دنیا وجود دارد تشکیل شود. در حال حاضر بیشترین اقدامی که در کشور ما صورت میگیرد نگهداری از سالمندان در آسایشگاهها است که این مورد به هیچوجه جوابگوی نیازهای این قشر نیست. باید توسعه مراکز روزانه خدمات مراقبتی در منزل، ارائه خدمات مراقبتی کوتاه مدت، مراقبتهای ویژه تسکینی و خدمات انتهای عمر در اولویت اقدامات کشوری قرار بگیرد.
مراکز مشاوره سالمندان نیز یکی دیگر از نیازهای اساسی است. بخش اعظم سالمندان در ایران تنها هستند و نیاز به خدمات مشاوره آنلاین دارند. دهکده و شهرکهای سالمندی که امروزه در دنیا از حدود ۶ درصد سالمندان نگهداری میکنند در ایران نیز میتواند بسیار راهگشا باشد. دانشگاههای نسل سوم هم موضوع مهم دیگری است که در بیشتر کشورهای دنیا تأسیس شده است و در کشور ما نیز قطعاً مورد استقبال قرار خواهد گرفت.
تک فرزند بودن بسیاری از خانوادهها، امکانات اقتصادی، کمرنگ شدن احساس تعلق و مسئولیتپذیری و همچنین کوچک بودن فضاهای زندگی و مسائلی از این دست سبب شده امکان نگهداری از سالمندان در میان اعضای خانواده نسبت به گذشته کاهش یابد. در چنین شرایطی نیاز به حضور نیروی انسانی متخصص به عنوان مراقب و پرستار در منزل برای این گروه از جامعه بشدت احساس میشود. شرایط فعلی جامعه در این حوزه را چگونه ارزیابی میکنید؟
در حوزه نیروی انسانی متخصص که یکی از اولویتها است ضعف بسیاری داریم. یکی از بزرگترین مشکلات ما در کشور موضوع نگهداری از سالمند است و ما در این حوزه نیروی مراقب آموزشدیده تربیت نکردهایم. اغلب افرادی که در این حوزه به منازل مراجعه و از سالمندان نگهداری میکنند هیچ آموزشی ندیدهاند. چه بسا بسیاری از آنها تا دیروز کارهای خدماتی و نظافتی انجام میدادند و امروز از یک سالمند نگهداری میکنند. تربیت و تأمین نیروی انسانی سالمندیار و مراقب سالمند در مقطع کاردانی و کارشناسی باید خیلی سریع در دستور کار قرار بگیرد.
جایگاه بیمارستانهای سالمندی و بیمارستانهای دوستدار سالمندی و همچنین کلینیکهای تخصصی سالمندان در کشور نیز خالی است.
به موضوع سلامت روان سالمندان اشاره کردید و اینکه سلامت روح و روان سالمندان بشدت تحت فشار و خطر است. چه دلایلی باعث بروز این وضعیت است؟
بزرگترین عامل برای خطر در حوزه سلامت روان سالمندان این است که انسانها را یک شبه بازنشسته میکنیم. هیچ جای دنیا فرایند بازنشستگی مانند کشور ما نیست. باید این فرایند اصلاح شود. بهتر است طی یک فرایند دوساله انسانها برای پذیرش شرایط جدید و سازگاری با دوره بازنشستگی آماده شوند.
متأسفانه در فرهنگ ما جا افتاده که بازنشستگی یعنی پایان خط و خاتمه زندگی مفید افراد. درحالی که یک سوم عمر ما در دوران بازنشستگی طی میشود. از آموزش مهارتهای لازم برای گذران این دوران خبری نیست. ازاین رو آموزشهای پیش از بازنشستگی و آموزشهای خودمراقبتی در دوران بازنشستگی و در دوران سالمندی باید به عنوان یک سند بالادستی در سازمانها تهیه شود و تمام سازمانها و وزارتخانهها مکلف شوند نسبت به آموزشهای خود مراقبتی در دوره سالمندی و بازنشستگی اقدام کنند.
مشکل دیگر این است که در کشور ما افراد با رسیدن به دوران بازنشستگی دچار سندروم آشیانه خالی میشوند. به این معنا که تقریباً ۳۰ درصد افراد در دوران بازنشستگی، همسران خود را از دست میدهند، فرزندانشان ازدواج میکنند یا از آن شهر مهاجرت میکنند، بخشی از دوستان آنها از دنیا میروند. گاهی هم همه اینها هست، اما فرزندان آنقدر درگیر مسائل خود هستند که زن یا مرد سالمند احساس تنهایی و انزوا میکنند. همه این مسائل دست به دست یکدیگر داده و سالمندان را به سمت اختلالات روحی، افسردگی، اضطراب و استرس پیش میبرد.
نکته مهم دیگر این است که مدیران عزیزی که امروز پشت میز مدیریت نشستهاند بدانند هر برنامهای که برای بازنشستگان داشته باشند در آینده برای خودشان ادامه خواهد داشت.
متأسفانه در حال حاضر خدمات حمایتی مناسبی برای سالمندان پیشبینی نشده و آمارها نشان میدهد ۵۰ درصد سالمندان کشور از درآمد و مستمری برخوردار نیستند. به نظر شما با توجه به نبود چتر حمایتی و معیشتی این گروه با چه مشکلاتی مواجه هستند؟
خدمات حمایتی درستی برای بازنشستهها و سالمندان درنظر گرفته نشده است. در دوره سالمندی که هزینههای فرد به دلیل بروز بیماریهای ناشی از کهولت و موارد دیگر افزایش مییابد، فرد بازنشسته به جای دریافت کمک، بخشی از حقوق خود را از دست میدهد. خصوصاً بازنشستگانی که در سنوات گذشته بازنشسته شدهاند و همسانسازی حقوق برای آنها هنوز صورت نگرفته است. در چنین وضعیتی حدود ۴ میلیون نفر سالمندی که حقوقی دریافت نمیکنند و از حمایت بیمه پایه و تکمیلی برخوردار نیستند شرایط سختتری را تحمل میکنند و گاهی به تکدیگری و دستفروشی روی میآورند. به همین دلیل است که باید شورای ملی سالمندی برای تمام سالمندان برنامهریزی کند.
شیوع بیماری کرونا آسیبهای جدی به گروههای مختلف جامعه از جمله سالمندان وارد کرده است و حتی شمار زیادی از آنان به دلیل این بیماری خطرناک فوت کردهاند، اگر بخواهیم خیلی خلاصه اثرات کرونا بر زندگی این قشر را بررسی کنیم فکر میکنید زندگی این قشر در دوران کرونا با چه مشکلاتی مواجه است؟
متأسفانه قبل از شیوع کرونا در کشور حدود ۲۵ درصد سالمندان از اختلالات روحی و روانی رنج میبردند. در حال حاضر با شیوع کرونا و کاهش رفت و آمدها و عدم حمایت برخی از فرزندان، سالمندان در معرض مشکلات روحی بیشتری قرار گرفتهاند. از اینرو خانوادهها باید توجه بیشتری به سالمندان خود داشته باشند و به بهانه اینکه رفت و آمد باعث انتقال بیماری میشود، از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنند.
درست است که رفت و آمدها برای حفظ سلامتی کنترل میشود، اما باید حمایتهای دورادور بیشتر از قبل مورد توجه قرار گیرد تا سالمندان کمتر دچار آسیب شوند. توجه به تأمین مایحتاج روزانه سالمندان امری ضروری است؛ بخصوص سالمندانی که در همسایگی ما به تنهایی گذران عمر میکنند. فراموش نکنیم تقریباً یک میلیون و ۳۰۰ هزار نفر سالمند در کشور به تنهایی زندگی و نیازهای اولیه خود را به تنهایی تأمین میکنند. ما باید به آنها توجه داشته باشیم.
در شرایطی که در قانون برای ساماندهی این افراد پیشبینیهای لازم صورت گرفته آیا ما اقدامی انجام دادهایم؟ برنامه پنجم توسعه تکلیف کرده و در برنامه چهارم و ششم توسعه نیز به صراحت آورده شده است که سازمان بهزیستی مکلف است در هر برنامه، برای ۲۵ درصد سالمندان خدمات توانبخشی و اجتماعی مهیا کند که اگر این امر محقق میشد در حال حاضر باید ۵۰ درصد سالمندان کشور از امکانات مناسب برخوردار باشند. آیا این اتفاق افتاده است؟ چقدر ما به آنها عمل کردهایم؟ در چهار برنامه گذشته و در سیاستهای ابلاغی به صراحت موضوع حمایت از سالمندان آورده شده است، اما چه کسی توجه میکند؟ حالا بحث زنان سالمند به طریق اولی باید مورد توجه قرار گیرد.