متهم گفت: یک لحظه از خود بیخود شدم و وسوسههای شیطانی به سراغم آمد. به سمت این زن هجوم بردم که زن همسایه متوجه نیت شوم من شد و شروع کرد به داد و فریاد کردن تا همسایهها را از اقدام من باخبر کند. من هم از ترس این که آبرویم برود او را هل دادم و بعد هم خفهاش کردم و جنازهاش را داخل پتو پیچیدم و به بیابانهای اطراف آبیک قزوین منتقلش کردم.
وقتی زن جوان گم شد، هیچکس فکرش را نمیکرد او قربانی نیت شوم مرد همسایه شده است. ماجرا به اواسط فروردین ماه بازمیگردد. مردی به پلیس مراجعه کرد و گفت: «من کارمند هستم و همسرم خانهدار، چند روز پیش همسرم برای خرید از خانه خارج شد و حالا نه تلفن همراهش را پاسخ میدهد نه خبری از او داریم.»
روزنامه هفت صبح در ادامه نوشت: در همین بین که پلیس برای یافتن زن جوان تحقیقات خود را آغاز کرده بود، جسد زنی که کابل و سیم دور گردنش بود در حالی که خفهاش کرده بودند در بیابانهای اطراف آبیک قزوین پیدا شد.
تحقیقات درباره گم شدن زن جوان توسط پلیس ادامه داشت. در بررسیهای محلی و دوربینهای منطقه مشخص شد آخرین بار این زن به همراه مرد همسایه رویت شده است. پلیس این مرد را برای پارهای توضیحات احضار کرد و این مرد در ابتدا گفت اصلا خبری از زن همسایهشان ندارد. اما پلیس به رفتارهای این مرد بسیار مشکوک میشود تا این که او میگوید: «من قصد داشتم تا مبلهای منزلم را به فروش برسانم و، چون میدانستم زن همسایه با بقیه خانمهای همسایه گروه واتساپی دارند؛ تصمیم گرفتم به او بگویم.
در کوچه که او را دیدم به او ماجرای فروش مبلها را گفتم و قرار شد او برای عکس گرفتن از مبلها و گذاشتن در گروهشان به خانهام بیاید. یک باره، اما این زن حالش بد شد و افتاد و من که خیلی ترسیده بودم او را داخل یک پتو پیچیدم و با ماشین به بیابانی حوالی آبیک قزوین بردم. اما من بیگناه هستم و فقط ترسیدم که ماجرا را از ابتدا بازگو کنم، اما من باز هم تاکید میکنم که بیگناه هستم.»
چند روز از این ماجرا گذشته بود که مرد همسایه اعتراف عجیبی کرد و گفت او قاتل است. این مرد در آخرین بازجوییاش اعتراف کرد: «این خانم در همسایگی من زندگی میکرد. روز حادثه وقتی او را دیدم تصمیم گرفتم تا ماجرای فروش مبلها را با او در میان بگذارم و او هم برای عکس گرفتن از مبلها به منزلم آمد. یک لحظه از خود بیخود شدم و وسوسههای شیطانی به سراغم آمد.
به سمت این زن هجوم بردم که زن همسایه متوجه نیت شوم من شد و شروع کرد به داد و فریاد کردن تا همسایهها را از اقدام من باخبر کند. من هم از ترس این که آبرویم برود او را هل دادم و بعد هم خفهاش کردم و جنازهاش را داخل پتو پیچیدم و به بیابانهای اطراف آبیک قزوین منتقلش کردم.» این مرد در اعترافاتش گفت: «بسیار از این ماجرا پشیمان هستم.» در حال حاضر او جهت مشخص شدن جزئیات بیشتر حادثه در اختیار ماموران پلیس آگاهی قرار دارد.