احمد زیدآبادی در یادداشتی نوشت: وقتی فیلم «خانۀ پدری» ساختۀ کیانوش عیاری مجوز اکران گرفت، رسانههای حکومتی به خشم آمدند و ساخت این فیلم را اقدامی علیه فرهنگ ایرانی و اعتقادات مذهبی مردم قلمداد کردند.
در واقع، آنچه خانه پدری به نمایش میگذاشت، قتلِ دختری جوان توسط پدرش به ظن ارتباط نامشروع در حدود یک قرن پیش بود، در حالی که این رسمِ بیرحمانه، نه فقط در آن دوران که تا همین دهههای اخیر نیز در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران جاری بود و هنوز هم کم و بیش و به صورتی عمدتاً اعلام نشده جریان دارد.
حادثهای که خانه پدری از اقدامی در صد سال پیش به تصویر میکشید، در مقابل جنایتی که در هفتههای اخیر در شهرک اکباتان رخ داده است، رنگ میبازد! در خانۀ پدری، مردی سنتی از بیم آبروریزی، دخترش را به قتل میرساند، اما از ارتکاب قتل سخت متأثر است و آن را به عنوان رازی مگو از همسر و دیگر اعضای خانوادهاش پنهان میکند.
در جنایت اکباتان، اما بدون آنکه پای آبروریزی در میان باشد، پدر و مادری با قساوت فرزند خود را میکشند و بعد جسدش را تکه تکه میکنند و اجزای آن را به زباله دانی میاندازد و پس از افشای ماجرا نیز نه فقط اظهار ناراحتی و ندامت نمیکنند بلکه با افتخار به قتل دختر و دامادشان نیز اعتراف میکنند!
این زن و مردِ بدبخت بدون شک روانی و بیمارند، هر چند ظاهر آنها علامتی از جنون و دیوانگی نشان ندهد.
از همین رو، به نظرم به جای آنکه اظهارات «افتخارآمیز» این دو نفر برای سرگرمی و یا برانگیختن بهت و حیرت جامعه مورد پوشش رسانهها قرار گیرد و یا عدهای خواستار اشد مجازاتشان در آستانۀ گور شوند، بهتر است در اختیار تیمی نخبه از روانکاوان و روانپزشکان و روانشناسان اجتماعی قرار گیرند تا روشن شود که آنها به دلیل چه نوع اختلالات ذهنی و رفتاری و اجتماعی مرتکب چنین اقدامات فجیع و قابل قابل باوری شدهاند.
بدبختانه اختلال رفتاری در جامعه ایرانی رو به افزایش است و نوعی از کنش جامعهستیزانه در بین افرادی در تمام سطوح اجتماع به چشم میخورد. معمولاً این افراد هر اعتراضی به کنش جامعهستیزانه خود را با تندی و پرخاش پاسخ میدهند و از شرایط سیاسی و فشارهای اقتصادی برای توجیه رفتار ناهنجار خویش و لزوم نادیده گرفتن آن از سوی دیگران سود میجویند.
برای نمونه هنگامی که به شکستن شاخۀ درختی یا آلوده کردن چشمۀ آبی توسط فردی بیمبالات اعتراض میشود؛ بلادرنگ پاسخش این است که: «دارند مملکت را یکجا بالا میکشند و غارت میکنند و بعد تو آمدهای سر شکستن یک شاخه به من گیر میدی؟»
بدون تردید وضعیت اجتماعی و سیاسی در گسترش ناهنجاریها، نقش نخست را دارد، اما این، رافع مسئولیت فردی اشخاص برای رعایت هنجارها و حقوق عمومینمی شود. بدبختانه نوعی از آنچه «مبارزه سیاسی» نام گرفته است، در توسعه رفتار جامعهستیزانه برخی افراد بیتأثیر نیست، چنانکه گویی وقتی دولتی ناکارآمد یا نامقبول و فاسد است، افراد جامعه حق دارند به هر نوع کنش ناهنجاری دست بزنند و در عین حال از هر انتقاد و اعتراضی هم در امان باشند! راه این ناهنجاریها از کارهای ریز و کوچک آغاز میشود و وقتی مورد نقد و اعتراض قرار نگیرد، به صورت رویهای عادی و فزاینده در میآید و نهایتاً کار را به وضعیتی آنامیک میکشاند.
متأسفانه مصیبتهای این جامعه یکی دو تا نیست.