bato-adv
bato-adv

ملکه گدایان، فصل دوم، قسمت چهارم؛ ملکه بد ذات یا ملکه نیکوکار

ملکه گدایان، فصل دوم، قسمت چهارم؛ ملکه بد ذات یا ملکه نیکوکار

چهارمین قسمت از فصل دوم سریال ملکه گدایان به کارگردانی حسین سهیلی زاده و تهیه کنندگی علی طلوعی و رحمان سیفی آزاد در روز چهارشنبه دوم تیر ماه وارد شبکه نمایش خانگی شد.

فراروـ  قسمت چهارم از فصل دوم سریال ملکه گدایان به کارگردانی حسین سهیلی زاده و تهیه کنندگی علی طلوعی و رحمان سیفی آزاد روز چهارشنبه ۲ تیر ماه ۱۴۰۰ وارد شبکه نمایش خانگی شد.

در خلاصه داستان قسمت چهارم از فصل دوم سریال ملکه گدایان آمده است:

«شبیر، افرا، ملکه و تیری که باید به سمت یک نفر شلیک شود...! پارسا، البرز و خیانتی که در حال شکل‌گیری است...»
 
افرا ملکه را به مفت‌آباد کشانده است. شبیر وقتی با لعیا روبرو می‌شود، در ابتدا ملکه بودن او را انکار می‌کند؛ اما خود لعیا بدون واهمه‌ای می‌پذیرد که ملکه است. افرا با یک چاقو شبیر و ملکه را در چنگش دارد. این‌جاست که رجزخوانی‌های لعیا شروع می‌شود. لعیا با شجاعت از خودش، کارش و کاری که با مفت آباد و بچه‌های مفت آباد می‌کند، دفاع می‌کند. او اسم تک تک بچه‌ها را با مشکلات و عادت‌های‌شان می‌داند. افرا مقابل زبان ملکه کم آورده است؛ اما سعی می‌کند خودش را از تک و تا نیندازد.
 
ملکه بعد از حرف‌های تند و تیزش آخرین برگ برنده‌ای را که این همه اعتماد به نفس به او می‌دهد تا در مقابل تهدید افرا خم به ابرو نیاورد، رو می‌کند، یک اسلحه کوچک. شاه‌کشی که یک گدا را نشانه رفته است. افرا در مقابل زور اسلحه تسلیم می‌شود و این‌جا ضربه بعدی را هم می‌خورد. فرهاد برادر افرا که در کودکی فکر می‌کرد مرده است، هنوز زنده است و لعیا از او خبر دارد. لعیا همان حرف‌هایی را به افرا می‌زند که پانزده سال پیش به مهناز زده بود. معامله‌ای که دست و پای افرا را می‌بندد و همه منم‌ها و خشم‌هایش را از او می‌گیرد. او به برادرش می‌رسد و فکر لعیا و آریا را از سرش بیرون می‌کند. این در حالی است که پارسا در گوشه‌ای دیگر از شهر به فکر نقشه دیگری برای دور زدن لعیا است...
 
قسمت چهارم فصل دوم ملکه گدایان نسبت به سایر قسمت‌های این سریال مدت‌زمان کم‌تری دارد و بیش‌تر این زمان مربوط به تقابل افرا و لعیاست. بخشی که از قسمت اول سریال برای آن زمینه‌چینی شده بود و شخصیت افرا در آرزوی رسیدن به این بخش تعریف و شناخته شده بود. اما سکانس‌های مربوط به این بخش برخلاف انتظار خوب از آب در نمی‌آیند. افرا و آن حال نزارش در مقابل لعیای قدرتمند و شبیری که مدام لوده‌گی می‌کند، ترکیب جالبی را خلق نمی‌کنند. افرا با یک چاقوی ضامن‌دار کوچک به فکر قتل کسی است که سال‌ها انتظار پیدا کردنش را کشیده است؛ اما پایان این انتظار بسیار ساده و دم‌دستی به تصویر کشیده می‌شود.
 
افرا نه حال جسمی مناسبی برای این رو در رویی دارد و نه در مقابل حرف‌های ملکه جوابی در آستین دارد. بدین صورت همه انتظار‌ها برای لو رفتن هویت ملکه به پایان می‌رسد؛ اما باز هم گرهی از گره‌های داستان باز نمی‌شود. دیگر داستان سریال ملکه و نقشه‌هایش برای دیگران و به‌خصوص البرز نیست. از این‌جا به بعد رقابت و تقابل پارسا و ملکه داستان را پیش خواهد برد.
bato-adv
bato-adv
bato-adv