فرشید خدادادیان؛ جان ویتاکر استراو، مشهور به جک استراو، سیاستمدار انگلیسی، متولد سال ۱۹۴۶ طی سالهای ۲۰۰۱تا ۲۰۰۶وزیر امورخارجه انگلستان بود. او سال۲۰۰۱نخستین وزیر امور خارجه بریتانیا بود که پس از انقلاب اسلامی بهایران آمد و رئیس هیات اروپایی در جریان نشست مشترک وزیران خارجه اروپایی و هیات ایرانی بود که در سعدآباد تهران درباره مساله اتمی ایران برگزار شد. استراو سال۲۰۱۵ نیز بههمراه همسر و دو دوستش بهایران آمد. اینبار در کسوت گردشگر و البته با خاطراتی تلخ مجبور شد سفر خود را ناتمام بگذارد!
مخالفان سفر او در شهر یزد بیانیهای در مخالفت با حضور او صادر و در کنار موارد متعددی از آنچه ظلمهای انگلیس بهایران در مقاطع مختلف تاریخی برشمردند، بهاو یادآور شدند؛ «نقش آشکار و مستقیم اسلاف حیلهگر شما در کودتای سیاه۲۸مرداد را خوب بهیاد داریم!»
چهارسال بعد از آن سفر نافرجام و در سال۲۰۱۹ استراو کتاب خود درباره ایران را که اتفاقا بخش مهمی از آن نیز بهنقش بریتانیا در کودتای بیست و هشتم مرداد اختصاص داشت، با یادآوری خاطرات آخرین سفر نافرجام خود منتشر کرد. کتاب عنوانی جالب داشت: مشغله انگلیسی؛ درک ایران و چرایی بیاعتمادی بهانگلیس.
استراو دومین بخش از کتاب خود را با آوانگاری این اصطلاح آغاز کرد؛ «کار، کار انگلیسیهاست.» اشاره بهجملهای از رمان داییجان ناپلئون نوشته ایرج پزشک زاد.
این عنوان، در ترجمه علی مجتهدزاده از کتاب استراو، بهعنوان اصلی کتاب تبدیل شد. کتابی که توسط بنگاه نشر و ترجمه پارسه منتشر شده و چاپ پنجم آنکه ماخذ این یادداشت است، در سال۱۳۹۸منتشر شد.
همانگونه که اشاره شد، یکی از بخشهای مهم این کتاب بهکودتای بیست و هشتم مرداد۱۳۳۲ اختصاص دارد و استراو در این بخش از کتاب خود بهموارد کمتر گفتهشدهای میپردازد که در نوع خود قابلتوجه و تامل هستند!
عنوان بخش دهم کتاب؛ «جاسوسها و کودتا» تکلیف خواننده با نظر استراو درباره دخالت بریتانیا در کودتا ضد دولت دکتر مصدق را روشن میکند. اینکه بریتانیا در کودتا نقش داشته و دیگر اینکه از نظر وزیرخارجه سابق این کشور، جاسوسهای بریتانیایی در آن نقش داشتهاند!
استراو، سابقه حضور جاسوسان انگلیسی در ایران را از اشغال ایران در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم میداند و مینویسد: «با اشغال ایران لازم بود که شبکه اطلاعاتی و سرویس مخفی در خاک این کشور بهراه بیفتد، چون هم خطر خرابکاری در مواضع و استحکامات متفقین در میان بود و هم امکان اینکه برخی، مانع انتقال تدارکات جنگی بهخاک شوروی شوند.
سوای این و بهتناسب گسترش جنگ باید مراقب خود شوروی هم میبودند. دفتر رسمی سرویس امنیتی «امایسیکس» از آوریل۱۹۴۰ در ایران گشایش یافت و یک سال بعد هم بریتانیا بهایران حمله کرد. بنا بهتحلیلی که استراو ارائه میدهد فعالیتهای جاسوسی بریتانیا در ایران در تمامی این سالها ادامه داشت و دامنه آن حتی بهشرکت نفت هم کشیده شده بود.»
او در این رابطه آورده است: «خود شرکت نفت ایران و انگلیس هم با آن چند هزار کارمند بریتانیایی و هندی و دهها هزار کارگر ایرانی، کانونی مهم برای کار اطلاعاتی بود. البته این شرکت اجازه نمیداد هیچکدام از کارمندانش مستقیما بهخدمت سرویس امنیتی انگلیس درآیند، چون نمیخواست حساسیت ایرانیها را بیش از این برانگیزد، اما در عوض عنوان کرده بود که کارمندان بدون هیچ چشمداشتی حاضرند هرگونه اطلاعات داخلی شرکت را در اختیار آن نهاد قرار دهند.»
استراو از ملی شدن نفت در ایران و حوادث پس از آن تحت عنوان؛ «حقارتی که بریتانیا از دست مصدق کشید» یاد میکند و اینکه سیستم جاسوسی بریتانیا تلاش کرد تا در بین نزدیکترین افراد بهمصدق نفوذ کند.
او در این رابطه آورده است: «در اسناد رسمی وزارت خارجه بریتانیا آمده است که در ژوئن۱۹۵۱ یک نفر که نامش را نمیبرد و انگلیسی کارآزمودهای بود... بهما گفت که آقای مکی (از هواداران مهم مصدق) را باید بههر شکل ممکن بخریم و بهاو رشوه بدهیم تا پشت مصدق را خالی کند.
در این سند نیامده که این کار را کردند یا نه، اما بعدتر سیر وقایع نشان میدهد که این اتفاق قطعا افتاده است.» وزیر امور خارجه سابق بریتانیا در ادامه این بخش از کتاب خود بهپروتکلی در وزارت خارجه بریتانیا اشاره دارد که جالبتوجه است: «وزیرانخارجه بریتانیا طبق قانون حق ندارند اسناد و بایگانی وزیران پیشین را ببینند و من هم ندیدم، اما پیشتر از آنکه من در سال۲۰۰۱ وزیر بشوم، حجم قابلتوجهی از اسناد مربوط بهکودتا منتشر شده بودند.
از جمله خاطراتی که وردهاوس در مقام فرمانده عملیات «SIS» در ایران نوشت و در سال۱۹۸۲ منتشر کرد و کرمیت روزولت هم که در ۱۹۷۹ خاطرات خود را از این دوره گفت و البته که این فهرست با همین دو نام بسته نمیشود و بهتازگی هم که سازمان سیا بایگانی اسناد خود را گشود در این اسناد ردپا و نقش SIS را بهروشنی میتوان دید.
هرچند مقامات بریتانیا همچنان رویه نه تکذیب و نه تایید را در دستور کار دارند. کاری که همیشه بهنظر من مضحک میآمد، آن هم وقتی که همه میدانستند سرویس جاسوسی ما بهگواه اسناد منتشر شده در این ماجرا نقش داشته و بههمین خاطر بود که در فوریه ۲۰۰۶ همین مدارک را بهکمیته روابط خارجی مجلس خودمان ارائه دادم و گفتم عناصر اطلاعاتی بریتانیا و سیا، مصدق، نخستوزیر کاملا دموکراتیک ایران را برکنار کردند.»
استراو همچنین با اشاره بهسند مهمی که «دانالد ویلبر» از مهرههای اصلی کودتای ایران در سال۱۹۵۴ ارائه داده و نقشه جامع لندن برای کودتا را هم ضمیمه پرونده کرده اشاره میکند و درباره هزینههای کودتای۲۸مرداد مینویسد: «نقشه ساده و سرراستی بود که خشونت و خونسردی شگفتآوری را کنار هم نشانده بود.
در آغاز برآورد کرده بود که این کودتا حدود۲۸۵هزار دلار خرج برمیدارد که ۱۴۷هزارو ۵۰۰دلار را آمریکا میپرداخت و ۱۳۷هزار دلار را SIS سوای این بودجهای یک میلیون دلاری برای حمایت پشتپرده از دولت جایگزین تدارک دیده بودند که قرار بود به فضلالله زاهدی سپرده شود.
ضمنا هفتگی مبلغ یک میلیون ریال، حدود ۱۱هزاردلار آن روز بهدست عواملی برسد که با آن حمایت مجلسیان را بخرند و آنها را با خود همراه کنند. یک مبلغ پنج میلیون دلار نیز برای اینکه بهمحض پیروزی کودتا بهنخست وزیر تازه پرداخت شود و او را در اداره کشور کمک کند (در نظر گرفته شده بود).»
موارد ارائه شده توسط وزیرخارجه سابق بریتانیا در کتابش، تایید دیگری بر کودتابودن سرنگونی دولت دکترمصدق توسط سرویسهای امنیتی خارجی و با کمک عوامل داخلی بوده است.
جک استراو جملهای دارد که در عین طنز، واقعیتی تلخ را بههمراه دارد. آنجا که آورده است: «دیپلماتهای انگلیسی همیشه بهشوخی بههم میگویند که ایران تنها کشور دنیاست که بریتانیا را هنوز یک ابرقدرت میپندارد، اما برای مردم ایران که سابقه دویست سال دخالت سیاسی این کشور را در حافظه تاریخی خود حفظ کردهاند، این اصلا شوخی نیست!»
و دخالت انگلیسیها در سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق نیز شوخی نبود!
منبع: دنیای اقتصاد
کتاب کار، کار انگلیسیهاست (چرا ایران بهما بیاعتماد است؟) اثر جک استراو، ترجمه علی مجتهدزاده، نشر پارسه