جامعهای که ۲۰ سال چنین آزادیهایی را تجربه کرده باشد، برایش بسیار دشوار است بتواند دوباره برگردد به دوران ۲۰ سال پیش. البته این آزادیها، بیشتر ویژه قشر شهری است و جامعه روستایی افغانستان بهتر میتواند با این بازگشت به بنیادگرایی طالبانی کنار بیاید.
فرارو- امیر هاشمی مقدم؛ موج مهاجرتی اخیر افغانستانیها به ایران، بیگمان گسترده خواهد بود. حتی شاید بتوان پیشبینی گستردهتر بودن این موج نسبت به امواج مهاجرتی پیشین افغانستانیها را نمود. شواهد نیز تا حدودی گویای این پدیده است و هجوم گسترده به فرودگاه، یکی از نمادهای این گستردگی است. از دلایل این گستردگی را شاید بتوان تجربه ۲۰ ساله آزادیهای اجتماعی و فرهنگی در افغانستان دانست.
جامعهای که ۲۰ سال چنین آزادیهایی را تجربه کرده باشد، برایش بسیار دشوار است بتواند دوباره برگردد به دوران ۲۰ سال پیش. البته این آزادیها همانگونه که پیش از این و در جایی دیگر گفتهام، بیشتر ویژه قشر شهری است و جامعه روستایی افغانستان بهتر میتواند با این بازگشت به بنیادگرایی طالبانی کنار بیاید. با این همه همان جامعه روستایی نیز تا حد بسیار زیادی اکنون به اهمیت مواردی همچون لزوم آموزش دختران پی برده است؛ بنابراین طبیعی است جایی که محدودیتهای طالبان دوباره رایج شود، درخواست برای مهاجرت و فرار از این محدودیتها نیز افزایش خواهد یافت.
به نظر میآید با روی کار آمدن دوباره طالبان، ما با دو موج مهاجرتی از افغانستان به ایران و دیگر کشورها روبرو خواهیم بود:
۱- پس از سقوط دولت و شهرها به دست طالبان: در پی این سقوط بود که بسیاری از افغانستانیها که تجربه زندگی در دوره طالبان را داشته یا بر پایه شنیدهها نگران روی کار آمدن طالبان بودند، راه کشورهای دیگر را در پیش گرفتند. آنچه تاکنون شاهد بودهایم، در این دسته میگنجد.
۲- بسیاری هم هستند که یا به تبلیغات طالبان در روزهای گذشته (مبنی بر مصونیت همگان و پذیرش حقوق زنان و...) اعتماد کردهاند، یا احساسات میهندوستانهشان مانع مهاجرت شده و یا اینکه اکنون شرایط مهاجرت را نداشتهاند. اما به احتمال زیاد با استقرار کامل طالبان و ساماندهی قوانین و مقررات (که بیگمان محدودیتها در آن شدیدتر از اکنون خواهد شد)، شرایط برایشان آنچنان تنگ میشود که راهی جز مهاجرت پیش پای خود نمیبینند. این موج مهاجرت طبیعتا هنوز شکل نگرفته است. طبیعی است هرچه سرعت تغییرات سریعتر باشد، این موج دوم نیز منسجمتر شکل گرفته و به راه میافتد.
همچنین باید به یاد داشت که در هر کدام از این مراحل، ما با چند گروه مهاجر روبرو هستیم. با سادهسازی بیش از اندازه، من آنها را در دو دسته جای میدهم:
الف) مهاجرت نخبگان به معنای وسیع کلمه که در اینجا منظورم از نخبه، اهل دانش و تخصص است. استاد دانشگاه، روزنامهنگار، پزشک، مهندس، ورزشکار و... در این دسته جای میگیرد. بر پایه گزارشهای تایید نشده، برخی دانشگاهها همچون دانشگاه کابل به استادان زن اعلام کردهاند که فعلا باید به مرخصی بدون حقوق بروند. به نظر میآید این تصمیم بر پایه دستور مقامات طالب باشد. از این پاکسازیها و همچنین تعطیلی برخی رسانهها یا ممنوعیت کار زنان مجری در رسانههای باقیمانده و ممنوعیت ورزش برای بانوان و... در آینده بیگمان خبرهای بیشتری شنیده میشود و بنابراین چنین افرادی دیر یا زود راه مهاجرت را در پیش خواهند گرفت.
ب) مهاجرت مردم عادی که میتواند دلایل گوناگون داشته باشد. برخی برای ساختن زندگی بهتر برای فرزندانشان (بهویژه فرزندان دختر)، برخی به واسطه از دست دادن شغلشان و نابسامانیهای اقتصادی، برخی همچون شیعیان چنانچه طالبان روش و منش مدارا گرانه روزهای گذشتهاش در برابر این گروه مذهبی را کنار نهد و...، دیر یا زود راه مهاجرت را در پیش خواهند گرفت.
اما به هرحال میان این دو گروه نیز باید تمایز قائل شد و برای هر گروه برنامهای جداگانه در پیش گرفت. برای نمونه فعلا به نظر میآید ایران بهتر است مهاجران نخبه را که احتمال خطر برایشان پررنگتر است، سریعتر پذیرفته و در شهرها جای دهد؛ در حالی که برای مردم عادی و در حد امکان، در نزدیکی مرز به دنبال برپایی اردوگاه پناهجویان باشد.
همچنین ایران لازم است بهطور همزمان برای پنج گروه مخاطب تولید متن و محتوا کرده و از آنان یاری جوید:
* مسئولین نهادهای تصمیمگیرنده و موثر در زمینه افغانستان. این گروه باید در آمادهباش باشد، مهاجرت افغانستانیها را به درستی بهعنوان پدیدهای که ممکن است کوتاهمدت نباشد در نظر گرفته، تجربیات گذشته در خود ایران و نیز دیگر نقاط جهان را در نظر گرفته و...
* رسانهها و روشنفکران ایرانی (بهویژه سلبریتیها). همکاری اصلی اینها در راستای شناساندن وضعیت واقعی افغانستان این روزها و ناچار بودن بسیاری از مردمان این کشور برای مهاجرت به ایران به مردم باشد تا سوءبرداشتها آسیبزا نشود.
* رسانهها و روشنفکران افغانستانی. یکی از مهمترین مخاطبان این گروه هستند که البته بر پایه تجربه، شاهد کمترین همکاری از سوی آنان خواهیم بود. رسانهها و روشنفکران افغانستانی بهواسطه ترس از انگ «جاسوس ایران» خوردن و نیز امید یا وابستگیشان به کشورهای غربی، حاضر نیستند نقش مثبت ایران برای افغانستان را به مردم این کشور معرفی کنندِ در صورتیکه برعکس آن، یعنی سیاهنمایی درباره دخالتهای ایران در افغانستان یا برخوردهای نادرست با برخی مهاجران افغانستانی در ایران، گوی سبقت از یکدیگر میربایند. بههرحال در شرایط کنونی، باید رسانهها و روشنفکران افغانستانی را به یاری طلبید تا شرایط ایران را به مردم افغانستان توضیح داده و محدودیتهای ایران در زمینه پذیرش بیش از حد مهاجران را شرح دهند و بهویژه آنان را از مهاجرت قاچاقی به ایران برحذر دارند.
* مردم ایران؛ که باید بهواسطه رسانهها در جریان وضعیت دشوار و شرایط سخت افغانستانیها قرار گرفته و گروهی که به ایران آمدهاند را، از نظر عاطفی پذیرا باشند (دست کم آنان را آزار کلامی ندهند).
* نهادهای بینالمللی، بهویژه کمیسیون امور پناهندگان سازمان ملل و اتحادیه اروپا باید توجیه شوند که ایران یکی از مهاجرپذیرترین کشورهای جهان است که البته کمترین میزان دریافت کمکهای بینالمللی را در این زمینه دارد. بهویژه اینکه چنانچه ایران دروازههای ورود و خروجی کشور را باز کند، این مهاجران میتوانند برای اتحادیه اروپا بحران زا باشند؛ بنابراین بهتر است نهادهای بینالمللی با ایران برای ساماندهی وضعیت پناهجویان، همکاری کنند.
دست آخر اینکه ایران باید در پذیرش موج تازه مهاجران و نیز گفتگو با گروههای مخاطب بالا، چند نکته را در نظر بگیرد:
* همسنجی و مقایسه میان مهاجرپذیری ایران با دیگر کشورها. ترکیه بهترین نماد این مقایسه است که از یکسو در امور کشورهای دیگر دخالت مستقیم کرده و باعث آوارگی مردمان آن کشورها میشود، از سویی از اتحادیه اروپا باج میگیرد تا جلوی خروج آنان به سوی اروپا را بگیرد، از سوی دیگر با همان مهاجران برخوردهای خشن و توهینآمیز فراوان میکند و دست آخر اینکه از سوی دیگر دیوارهایی میان کشور خود و کشورهای مهاجرفرست میکشد تا مانع مهاجرت آنان به کشورش گردد. شهروندان ترکیه تاکنون بارها به اردوگاههای پناهجویان سوری یورش برده، پناهجویان را کتک زده و در برخی موارد کشتهاند، اردوگاهها را به آتش کشیده و حتی در برخی موارد با خودرو از روی سوریهایی که کتک زدهاند میگذرند تا بدین وسیله جانشان را بگیرند. همچنین کشور پاکستان که در افغانستان دخالت مسقیم دارد و طالبان آفریده اوست، نمونهای دیگر است. بر پایه گزارشها، دولت پاکستان آمار و ارقام نادرست درباره شمار مهاجران افغانستانی میدهد تا از نهادهای بینالمللی کمکهای بیشتری دریافت کند. خود کشورهای اروپایی و غربی که اگر بخواهند هزار مهاجر را بپذیرند، کلی در بوق و کرنا و اطلاعرسانی میکنند و ما نیز گاهی برایشان بهبه و چهچه میکنیم نیز در این راستا میگنجند. ایران باید اینها را به نهادهای بینالمللی، مردم افغانستان و... نشان بدهد.
* بسیاری از افغانستانیهای ساکن ایران، چهل سال سابقه سکونت در این کشور را دارند و بنابراین هم با جامعه و مسائل ایران آشنایی خوبی دارند و هم با افغانستان؛ بنابراین در پذیرش مهاجران تازه، هر دو سمت و سو را میتوانند در نظر داشته باشند. از همکاری و توانمندی این گروه نباید غافل ماند.
* نگاه کوتاهمدت به مهاجران افغانستانی، نادرست بودنش را در این چهار دهه نشان داده است. سناریوهای گوناگونی برای این موج تازه مهاجران باید در نظر گرفته شود تا با رخ دادن هر سناریو، برای آن برنامه آمادهای داشته باشیم.