تجربه زندگی در ایالات متحده را نداشت و فرهنگ و آداب و رسوم آنها را نمیشناخت. او تجربهای از معاشرت با مردم مغربزمین نداشت و همانند بسیاری از مسافران، اخلاق و رفتار امریکاییها را با ضوابط خودشان ارزیابی میکرد.
مرتضی میرحسینی؛ نامش حسینقلیخان بود ملقب به صدرالسلطنه، اما بعدتر به حاجی واشنگتن مشهور شد. او نخستین سفیر ایران در ایالات متحده امریکا بود و کسی است که سفارت ما را در آن کشور تاسیس کرد. سال ۱۸۸۸ در چنین روزی قدم به خاک امریکا گذاشت و در واشنگتن مقیم شد.
در یکی از نخستین مصاحبههایش به روزنامه سنپائول دیلی گلوب گفت اولویت اصلیاش بهبود روابط تجاری میان ایران و امریکا و ایجاد سازوکاری برای انجام معاملات بازرگانی مستقیم (بینیاز از کشور واسطه) است. «شما کالاهای کشور ما را به چندبرابر قیمت از افراد دیگر تهیه میکنید. ما خواهان محصولات شما هستیم و مجبوریم غیرمستقیم با هزینه زیاد آنها را تهیه کنیم. همانطورکه مستقیما از ما خریداری میکنید، فروش مستقیم هم به ما خواهید داشت. بازرگانان ما آمادهاند تا کالاها و محصولات خود را به اینجا بیاورند. آنها منتظر شنیدن خبری از من هستند.
مردم ما آماده خرید محصولات بازرگانان و مخترعان شما هستند. کالاهای ما شامل فرش، قالیچه، شال، پارچههای ابریشمی، پشمی و مخملی است. ما دارای منابع معدنی سرشاری از طلا و نقره و سنگهای قیمتی هستیم. الماسهای ما عالی هستند و همه فیروزههایی که در دنیا استفاده میشوند، از ایران به دست آمدهاند. پس چرا یک تبادل تجاری بزرگ با کشتیهای امریکا میان دو کشور انجام نگیرد؟» جدی و مصمم کارش را شروع کرد، اما دوران سفارتش طولانی نشد.
تجربه زندگی در ایالات متحده را نداشت و فرهنگ و آداب و رسوم آنها را نمیشناخت. «او تجربهای از معاشرت با مردم مغربزمین نداشت و همانند بسیاری از مسافران، اخلاق و رفتار امریکاییها را با ضوابط خودشان ارزیابی میکرد... حاج حسینقلیخان به قدر کافی سفر نکرده است تا این موضوع را دریابد و آن هنگام که در واشنگتن مستقر شد، به وحشت افتاد وقتی که دید زنان در هر گروه سنی به حضور او شرفیاب شده و همانند مردان همینطور در استقبال از او ایستادهاند.
او با دیدن بانویی که در حال نوشیدن جام شراب بود به هراس افتاد. در محافل، هنگام دیدار با زنانی که جامههای یقهباز به تن داشتند دچار غم غربت میشد. به مترجم خود میگفت این هتک حرمتها چه معنی دارد و مترجم با اشارهای به او میفهماند که هنوز خوبان را ندیدهاید» (به نقل از روزنامه اوتاوا فری تریدر). هم این تضاد برایش هضمشدنی نبود و هم اینکه چند نشریه امریکایی، به مناسبت سفر ناصرالدینشاه به اروپا، مدام - گاهی به انتقاد و گاهی به طعنه و شوخی - از شاه ایران مینوشتند و گاهی هم نیشی به حسینقلیخان سفیر میزدند.
روزنامه ایندیاناپولیس ژورنال مینویسد «عادات عجیب سفیر، سبک زندگی و طرز رفتار و صحبت او، سوژه نویسندگان اینجا از بدو ورودش شده بود.
او در واقع یک مورد خاص برای گزارشگران روزنامهها و سندیکای نویسندگان به شمار میرفت.» حاجی هم که گویا «روحیه حساسی داشت» و تا آن زمان، یعنی تا قبل از زندگی در امریکا، روزنامه غیرحاکمیتی و مستقل ندیده بود - و فکر میکرد «در اینجا انسان میتواند همیشه به دور از رنجش و آزردگی زندگی کند» - شوخیها و انتقادها را توهین به خودش تلقی کرد و به خبرنگاران امریکایی که از انگیزه استعفای او میپرسیدند گفت «آیا هیچ سفیری با دیدن این چیزها در روزنامههای امریکا، دیگر میتواند در این کشور بماند؟»