محمد منتظری تندرو به معنای اخلالگر با نیت بد نبود. او یک فرد انقلابی نسبت به زمان خود و همراه شکنجهها و دردها و تلاشهایی برای پیروزی انقلاب بود که برخی او را درک نمیکردند و او موی دماغ برخی رفتارهای سیاسی بود که با روحیات انقلابیگری موافق نبودند.
آنچه تحت عنوان تندروی در ادبیات سیاسی شناخته میشود، نسبت به شرایط گوینده و شرایط فرد منتسبشده به این لقب متفاوت است. تندروی در کنار افراطگرایی دیده میشود که از راست تندرو تا چپ رادیکال را شامل میشود که افراد بهواسطه صدای بلندتر اعمالشان در این دو دستهبندی بیشتر نیز دیده و بعضا طرفدارانی همراه آنها میشوند.
به گزارش شرق، در چارچوب انقلاب نیز به برخی افراد بهواسطه عملکردشان نسبت تندروی میدهند، اما لزوما نیز اینطور نیست و در مواردی گروههای رقیب به علت تقابل جناحی سعی در انتساب این لقب به افراد دارند تا بهعنوان یک نکته منفی در فضای سیاسی علیه آن فرد از این لقب استفاده کنند.
شهید محمد منتظری یکی از آن چهرههایی است که این لقب درباره او بهواسطه برخی اقدامات ایشان در سالهای پیش و پس از انقلاب شنیده میشود. اینکه محمد منتظری که بود و کجا و کی زیست، بخش بیوگرافی مرسوم زندگی اوست، اما باید سنجید که محمد چگونه زیست و برای چه ایستاد! میگوییم ایستاد، چون نشستن راه و رسم عافیتطلبان است و عافیتطلبی از بنیانهای فکری محمد منتظری فرسنگها فاصله داشت.
او در زمان مبارزات سیاسی پیش از انقلاب در دهه ۴۰ مورد شکنجههای وحشیانه ساواک قرار گرفته بود که در متن دفاعیات خود به دادگاه به بخشی از آن اشاره کرده است: ۱-آنقدر سیلیهای پىدرپى در همه این جلسهها به سر و صورت و گوش من زدند که شنوایى کامل گوشم را از دست دادم و سه دفعه به بیمارستان سازمان با آن سختیها که داشت، مراجعتم دادند. ۲-اگرچه در اکثر جلسات بازجویى، شلاق بدون حساب به کار میرفت ولى در جلسه اول بازجویى که در روز چهارشنبه سوم فروردین ۴۵ اتفاق افتاد، در حدود ساعت چهار بعدازظهر بود که اینجانب را به دفتر زندان احضار کردند. آن روز آقایان جوان و ازغندى (کریمى) بازجویى میکردند.
شلاق و سیلى و لگد، اورت بود و در حدود یک از شب رفته بود که از بازجویى فارغ شدم، ولى آن شب گفتند: اینها که تو گفتى و ما نوشتیم همه مزخرف است. سپس آنها را پاره و در بخارى ریخته، سوزاندند و خلاصه آنقدر با شلاق سیمى پوشیده پلاستیک، بدن مرا مورد حمله قرار دادند که تا یک ماه آثار آن در بدن من یافت میشد.
وی پیش از انقلاب با حضور در کشورهای کویت، سوریه، لبنان، لیبی، فلسطین و فرانسه نقش مهمی در مبارزات خارج از کشور و برگزاری برنامه اعتصاب غذا در پاریس داشت. وی با جعل پاسپورت و مدارک لازم در هر کشور با یک هویت تردد میکرد.
هادی غفاری در گفتوگویی درباره محمد منتظری گفته است: «ما سهماهی هماتاق بودیم و رابط اولیه ما با بچههای فلسطین پسر مرحوم عبدالله شیرازی بود. پاسپورتی که من داشتم، عبدالله گلشنی نام داشت که محمد منتظری درست کرده بود. محمد خدای جعل بود و سختترین امضاها را بهراحتی جعل میکرد و یک گونی مهر کشورهای مختلف را داشت».
محمد منتظری در پیوند با چند واقعه از جمله: ۱-فعالیتهای چریکی پیش از انقلاب ۲-تسخیر فرودگاه مهرآباد و ارتباط با لیبی ۳- درگیری سیاسی با شهید بهشتی ۴-درگیری سیاسی با دولت موقت تحت عنوان یک تندرو انقلابی شناخته میشود که برخی شنیدهها از اعتراض و برخورد مرحوم آیتالله منتظری با اقدامات ایشان خبر میدهد.
ارتباط با یاسر عرفات و قذافی، مشارکت در تأسیس سپاه، مدیرمسئول نشریه پیام شهید، عضو گروه نمایندگان امام در بررسی زندانها، عضو شورای ۳۰ نفره حزب جمهوری اسلامی، نماینده نجفآباد در مجلس، حضور در دادگاه امیرانتظام به عنوان شاهد، حضور در شورای عالی دفاع و... نیز بخش دیگری از زیست سیاسی محمد منتظری را تشکیل میدهد. برخلاف امروزه که سروصدای بلند بر علیه آمریکا نماد انقلابیگری شده است، محمد منتظری ضمن جدیت در مبارزه با امپریالیسم، در آن دوران آگاهانه و برخلاف دیگران، منطقی به موضوع آمریکا نگاه میکرد.
موسویتبریزی دادستان انقلاب در سال ۶۰ درباره این موضوع گفته است: «شهید محمد منتظری با اینکه با نهضت آزادی مشکل داشت، فقط در این مسئله معتقد بود هرچه سریعتر به شکل مستقیم با آمریکا و کارتر مذاکره کنیم و او جمهوریخواه نیست و میشود با او مذاکره کرد، مثل همین الان هم که این بحثها هست و محمد در آن زمان خیلی چیزها از سیاست آمریکا میدانست که برای ما هم تازگی داشت و معتقد بود میشود با کارتر معامله کرد، اما با ریگان نه؛ اما بعضیها گفتند با آمریکا مذاکره مستقیم نمیکنیم و متأسفانه این ایده رأی آورد».
در بررسی زیست سیاسی محمد منتظری اقدامات و تلاشهای او برای بهپیروزیرسیدن انقلاب نیز باید مورد بررسی قرار گیرد که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد که درباره این موضوع با محمد عطریانفر، رضا کنگرلو، مصطفی ایزدی و محمد غرضی گفتگو کردیم که مشروح آن را میخوانید.
محمد عطریانفر از دوستان محمد منتظری نسبت به ماهیت سیاسی عملکرد او گفت: «عملکرد شهید محمد منتظری از نگاه برخی سیاسیون نوعی تندروی انقلابی محسوب میشد و آنها او را چهرهای عصبی معرفی میکردند. این تندروی در محمد منتظری تا چه حد واقعی و تا چه حد ساخته رقیبان سیاسی او بود؟
واژگانی از جنس عبارتهایی مانند رادیکال، تندرو، لیبرال، میانهرو؛ ادبیاتی است که پس از پیروزی انقلاب و در پی استقرار نهاد دولت و رقابتهای جناحی و سامانیابی سیاسی در کشور مطرح شد. اگر نگاهی به گذشته تاریخی رفتار مبارزان و کنش فعالان سیاسی قبل از پیروزی انقلاب داشته باشیم، این نوع از ادبیات در گفتمان سیاسی انقلابیون در آن عصر رد پایی نداشت.
پیش از انقلاب روحیات کسانی که به فعالیتهای سیاسی روی میآوردند، معطوف به وجه انقلابی بود و انقلابیگری بار ارزشی بالایی پیدا میکرد. درحالیکه در ادبیات امروز اگر بخواهیم انقلابیگری را تعبیر کنیم، عموما با زاویه نقد آن را به مواضع رادیکال و تندروی تعبیر میکنند.
از این جهت مرحوم شهیدمحمد منتظری همواره با ادبیات پیش از انقلاب بهمثابه چهرهای مبارز و انقلابی شناخته میشود و اطلاق تندرو یا رادیکال به ایشان با واقعیت تطبیق نمییابد، چون عمر زیادی نکرد و در سال ۶۰ به شهادت رسید، اگرچه سه سال از پایان عمر ایشان به سالهای بعد از پیروزی انقلاب وصال داد، اما بنا به ضرورت و شرایط اول انقلاب نیز عنوان انقلابی بعد از پیروزی بر تمامی امور و فضاهای اجرائی حاکم بود، از این حیث بیتردید باید محمد منتظری را بهعنوان یک شخصیت انقلابی نام برد و ستود و این انقلابیگری محمد منتظری در طول تاریخ حداقل ۲۰ سال پایان عمر او دارای بار ارزشی و اعتبار مثبت است.
واقعیت این است که موارد نادری از تحرکات شخصی ایشان در روزهای نخست پیروزی انقلاب باعث برخی از این نسبتهای تند به ایشان شده بود. اقدامات ساختارشکنانهای که در مقابله ایشان با دولت موقت بازمیگشت. امام، بازرگان را به صفت حقیقی بهعنوان نخستوزیر منصوب کرد درحالیکه تفکرات شخصی و عملکرد دولتمردی مرحوم بازرگان همسو با توقعات انقلابی جامعه پیروز در آن عصر نبود. رویکردها از همان سنخ پارلمانتاریستی پیشین بود.
طبیعتا در آن دوره پرشور انقلاب، فعالیتهای سیاسی از جنس نرم در دستگاه انقلابیون راهی نداشت و خواهینخواهی مرحوم محمد منتظری که گلولهای از آتش و انقلاب و شور و هیجان بود، نمیتوانست با سیاستهای مرحوم بازرگان همسو باشد و بهدلیل اینکه خود را نزدیک به امام احساس میکرد، در برابر برخی تدابیر و تصمیمات دولت موقت میایستاد و به ادبیات روزگار فعلی، شهیدمحمد در زمان خودش گاهی آتش به اختیار بود.
یکی از موارد تحرکات آتشبهاختیاری ایشان به تسخیر فرودگاه مهرآباد بازمیگردد که من نیز در روز نخست همراه ایشان بودم. میخواست هواپیمایی را بگیرد و به لیبی برود، چون ایشان باور داشت قذافی دوستدار انقلاب است. دولت موقت هم در چارچوب و شاخصهای اصلی یک دولت نوبنیاد نمیتوانست با حرکتهای ساختارشکن هرکس چه انقلابی و چه برانداز همراه باشد. این نکتهای است که نسبت به شهیدمحمد درباره تندروی او میگویند.
محمد عمر طولانی نکرد و به نظر میآید اگر ایشان میماند، چون انسان بااخلاصی بود، به بسیاری از احساسات تند خودش فائق میآمد و میانهرو میشد، حتی باورم این است که اگر ایشان در قید حیات بود، در سرنوشت و حفظ منطقی مرحوم آیتالله منتظری هم مؤثر بود، در واقع آنچه بر سر آیتالله منتظری آمد، تحت تأثیر پیرامونیان ایشان درباره مهدی هاشمی بود. با حضور محمد منتظری این داستانها به شکل بهتری میتوانست حل شود».
عطریانفر در پایان به نقل خاطرهای درباره محمد منتظری پرداخت: «من با شهیدمحمد ارتباط تنگاتنگ نداشتم، چون او نزدیک ۱۰ سال از من بزرگتر بود، البته رفیق بودیم، اما با پدر ایشان مرتبط بودیم. روابط نزدیک من بیشتر به مقاطعی برمیگشت که مرحوم آیتالله منتظری برای کنترل محمد پیامی به دوستان داده بودند که بهگونهای غیرمستقیم محمد کنترل شود تا مقداری از عواطف تند خود دست بردارد و ما نیز جزء تیمی بودیم که باید دور ایشان را میگرفتیم و بهراحتی توسط شهید محمد نیز این تدبیر افشا شد.
یک ماه قبل از شهادت وی منزلشان دعوت داشتم و آنجا بعد از گفتگوهای سیاسی روز ایشان اصرار داشت من مسئولیت سردبیری هفتهنامه پیام شهید را بر عهده بگیرم که میخواست تبدیل به روزنامه شود. من هم خیلی همراهی نشان ندادم و او پاسخ مثبتی نگرفت و با کمی گلایه از هم جدا شدیم. در قضیه فرودگاه هم بعد از ۲۴ ساعت، چون دیدم که منطقی بر این اقدام حاکم نیست، خارج شدم؛ البته قرار بود با همراهی دولت عمل شود، اما چون مقاومت در برابر او بود، کسانی مخالفت میکردند و در آخر هم یک هواپیما در اختیار او قرار گرفت».
مصطفی ایزدی نیز یکی دیگر از دوستان محمد منتظری است. او در آغاز درباره خصوصیات فردی محمد و بررسی انتصاب لقب تندرو به او گفت: «اسم اصلی ایشان محمدعلی است که به نام محمد مطرح است. محمد به درسهای خارج از حوزه خیلی توجه داشت و آن زمان رسم نبود در حوزه کسی درباره اقتصاد و زبان انگلیسی کتاب بخواند و دانستههای اینچنینی را به جوانان درس دهد. مبارزات که شروع شد به قلب مبارزات رفت و بیشتر نیز در قم مشغول بود که به زندان و شکنجههای مفصلی هم رسید و بعد به خارج رفت. محمد بهشدت برای مردم اعتبار قائل بود و بارها دوستان هم مشاهده کردند.
مثلا وقتی انقلاب پیروز شد، در نجفآباد گفت همه کسانی را که به جرمهای غیرسیاسی در زندان هستند، جمع کنید که به درد میخورند و بهدلیل شرایط فرهنگی رژیم گذشته بوده که اینها چندین بار آمدهاند و سعی کرد به اینها شخصیت دهد و سازماندهی کند و تعداد زیادی از این افراد را برای کارهای آموزش نظامی به خارج از کشور برد یا مثلا وقتی کاندیدای نمایندگی در نجفآباد شد، بچهها به او گفته بودند که شما باید ۷۰ نفر آدم را معرفی کنید که بهعنوان نماینده شما سر صندوقهای رأی بروند که گفته بود در خانه بایستید و ۷۰ نفر از آدمهایی را که رد میشوند، صدا کنید و فرق نمیکند چه کسی باشد زن و مرد و... بهعنوان نماینده من معرفی کنید.
محمد خیلی به مردم اعتماد داشت و تا آنجا هم که میتوانست به عام جامعه کمک میکرد. یکیدیگر از ویژگیهای او سادهزیستی بود که در همه دوستان زبانزد بود و اصلا اهل تشریفات نبود و گاهی اوقات پدرش برای من نقل میکرد که محمد بر سر این مسائل دعوا هم میکرد، یکبار میهمانی برایشان در قم رسیده بود و آیتالله منتظری به احترام آن میهمان دو نوع غذا در سفره گذاشته بود که محمد میرسد و دعوا میکند که این هزینهها برای چیست! وقتی هم که ازدواج کرد با پنج، شش نفر از همراهانش از قم همسرش را سوار کرد و در راه قم و تهران در یک قهوهخانه میان جاده شام ازدواج را خوردند و اصلا تشریفاتی وجود نداشت.
حتی جوانتر هم که بود خانهشان را در نجفآباد تعمیر کرده بودند یک روشویی در خانه گذاشته بودند که شیر آب دوقلو داشت و بعد به پدرش پرخاش کرده بود که چرا اجازه دادی این شیر را اینجا بگذارند، این را باید بردارید و یک شیر بگذارید اگر این دو شیر اینجا باشد، بعدا هوس میکنید آب گرم هم داشته باشید! در خارج از کشور هم خیلی بهسختی زندگی میکرد. محمد بدون هیچگونه وقتگذاری برای زندگی شخصی خودش میدوید و نماینده نجفآباد هم که بود، چندان کاری برای شهر نمیکرد و میگفت اوضاع کشور بدتر از نجفآباد است و اصلا در دنیای خودش بود».
او ادامه داد: «مشی امام خمینی هم این بود که ما باید مسلمانان دیگر را به انقلاب دعوت کنیم و در نامههای محمد به امام هست که این حکومتیها نمیگذارند کارها بر وفق مراد شما صورت گیرد. در مجموع این روحیه انقلابی به معنای اینکه یک آدم شلوغ و خلافکاری باشد، اصلا نبود. مقداری هم با حزب جمهوری اسلامی بد بود، اما مشکلاتش حل شد. محمد، آقای بهشتی و چمران و بازرگان را لیبرال میدانست، اما بعد که آقای بهشتی به او محبت کرده بود، اختلافات را کنار گذاشت».
او درباره نظر آیتالله منتظری درخصوص فرزندشان ادامه داد: «روحیه انقلابی محمد، واقعا نسبت به جهت انقلاب فراتر از مرزهای ایران بود، چون در خارج از کشور با مبارزان آفریقایی و آسیایی در ارتباط قرار گرفته بود، اما شرایط دولت موقت شرایطی نبود که با روحیه او سازگار باشد.
اوایل هم خیلی پیش مرحوم آیتالله منتظری از دست او گلایه کردند که ایشان گفته بود محمد در ایران و خارج زجر کشیده و شکنجه شده و عصبانیمزاج است و وقتی ناسازگاریهای کشور را میبیند، عصبی میشود؛ مثلا وقتی قراردادهای نظامی هواپیماها را دولت موقت لغو کرد، عصبی شده بود که ما به این هواپیماها نیاز داریم و نباید قراردادها لغو شوند. در لبنان هم که بود با هواداران موسی صدر درگیر شده بود.
سر همین قضیه آقای منتظری گفته بود به محمد کاری نداشته باشید، بعد متأسفانه برخی به دروغ گفتند پدرش گفته که او دیوانه است؛ درصورتیکه اینگونه نبود. محمد روزنامهنگار فعالی هم بود و چند نشریه را اداره میکرد و خودش مقاله مینوشت و در حوزه روزنامهنگاری تخصص داشت. یک تشکلی هم درباره انقلاب جهانی اسلام داشت و مجله شهید را به زبانهای فارسی، انگلیسی و عربی اداره میکرد».
رضا کنگرلو، عضو سازمان فجر اسلام، درباره اختلافات شهید محمدمنتظری و شهید بهشتی به «شرق» گفت: «از آنجایی که بنده و برادرم مرحوم محسن، از قبل انقلاب با شهید بهشتی ارتباط داشتیم و به این علت با مرحوم آیتالله منتظری و شهید محمد منتظری هم ارتباط داشتیم و، چون از نظر سنی به شهید محمد نزدیکتر بودیم رفاقتی داشتیم. شهید محمد منتظری با توجه به سابقه مبارزاتی خارج از کشور وقتی به ایران آمدند، هنوز حالات انقلابی در ایشان وجود داشت و از آنجاییکه شهید بهشتی همه را به یک تفکر عمیق و آرامش دعوت میکرد تا با تدبیر نسبت به مسائل رسیدگی شود، ایشان نمیتوانست چنین موضوعی را هضم کند و جوسازیها توسط رسانههای منتقد حاکمیت بیشتر از این مسائل بود.
مثلا عدهای پیش محمد میرفتند و نسبت به آقای بهشتی بدگویی میکردند و او هم تحت تأثیر قرار میگرفت. آن زمان در ساختمان مجلس خبرگان برخی از اعضا در همانجا سکونت داشتند و بعضا انضباط را رعایت نمیکردند و شهید بهشتی که این صحنهها را میدید، تذکر میداد؛ من هم به شهید محمد از همین زاویه سخن دوستانه و صمیمانه میگفتم و ایشان به من میگفت: شما، چون با بهشتی هستید به ما ایراد میگیرید. البته روح بلندش انتقادات را میپذیرفت».
او درباره جلسه آشتیکنان شهید منتظری و شهید بهشتی و آخرین دیدار با محمد منتظری ادامه داد: «وقتی این صحنه را به یاد میآورم، حالت خاصی به من دست میدهد. یک زمانی محمد دعوت شد تا با شهید بهشتی صحبت کند و زمانیکه آمد و با استقبال بسیار گرم ایشان مواجه شد و خیلی گریه کرد و طلب بخشش داشت.
آقای بهشتی میگفت: آقای محمد آقای منتظری ما باهم برادریم و مطالبی هم که گفتید تمام شد و رفت و دیگر به آنها فکر نکنید. بعد همدیگر را بغل کردند و محمد خیلی ناراحت و پشیمان بود. آن صحنه برای ما خیلی خوشحالکننده بود که آنهاییکه به ایشان علیه شهید بهشتی خط میدادند، ناراحت بودند.
من شب هفت تیر در سازمان فجر اسلام جلسه بودم و بعد که انفجار صورت گرفت به آنجا رفتیم و یادآوری آن برایم دردناک است. خاطرم هست شهید رجایی و شهید باهنر نیز بر سر پیکر شهیدای هفتتیر آمدند تا شناسایی کنیم. آنجا احساس کردم کنارم کسی در حال گریه است و دیدم شهید رجایی است. آخرینبار گمان میکنم چند روز قبل از انفجار شهید محمد را در مجلس دیدم».
کنگرلو در پایان به شرح برخی اقدامات نظامی شهید محمد منتظری پرداخت: «شهید محمد در تأسیس سپاه هم نقش مهمی داشت. اولین جلسات در ساختمان فعلی گذرنامه (شهربانی سابق) بهعنوان پاسا برگزار میشد. محمد منتظری، ابوشریف، محسن رضایی، شهید کلاهدوز، شهید فکوری و عدهای دیگر بودند که بر سر تشکیل سپاه هم بین محمد منتظری و محسن رضایی اختلاف و دعوا ایجاد شد که شهید بهشتی به ما بهعنوان اعضای سازمان فجر اسلام فرمودند از آنجا بیرون بیایید. بعد سپاه بهطور رسمی تشکیل شد.
خاطرم هست در همان ساختمان، یکبار یک هیئت فلسطینی به ریاست یاسر عرفات و ابوجهاد هم آمده بودند و جلساتی با آنها داشتیم. شهید محمد یک زمانی خواهان ارسال نیرو به کشورهای دیگر در دوران دولت موقت بود و مخالفتهایی شده بود، اما وقتی شهید محمد مخالف شهید بهشتی بود، آن گروهها کاری با او نداشتند.
شهید محمد انسان بسیار رئوف و خوش برخوردی بود، حتی بر سر مسائل سیاسی اگرچه میدانست ما همراه شهید بهشتی هستیم ما را تحویل میگرفت. آیتالله منتظری هم با لبخند میگفت محمد ما کمی تندروی میکند که باید هماهنگتر شود».
یکی از اعضای جداشده سازمان فداییان خلق اکثریت درباره ارتباط سازمانهای چپ با محمد منتظری گفت: در بهار سال ۵۸ یکی از بچههایی که از زندان آمده بود، گفت یکی از اعضای حزب کمونیست عراق را که به ایران آمده است، دستگیر کردهاند و محمد منتظری او را میشناسد و در لبنان همکاری داشتهاند. من براساس آشنایی که با مرحوم آیتالله منتظری داشتهام، تماس گرفتم که گفتند به محمد مراجعه کن.
آن زمان سازمانی به نام نجات انقلاب اسلامی داشتند که محمد آن را اداره میکرد و صبح زود به آنجا رفتم. زمانی که به آنجا رفتم تا محمد بیاید از دفتر قذافی، یاسر عرفات و... همه به آنجا تلفن میکردند؛ یعنی محمد محل ارتباط با تمامی جنبشهای رهاییبخش بود. حدود صد نفر جوان مسلح هم که عمدتا نجفآبادی بودند در آنجا حضور داشتند. محمد که آمد به او گفتم این فرد را دستگیر کردهاند که خبر نداشت و عصبی شد و در نهایت هم آن فرد آزاد شد و او را به لبنان فرستادند. در سنندج هم که درگیری بود، دو نفر از بچههای ۱۸-۱۹ ساله ما را دستگیر کرده بودند و در خطر اعدام قرار داشتند.
من دوباره به محمد منتظری زنگ زدم و به دفتر او رفتم و توضیح دادم. محمد روی یک کاغذ بدون سربرگ یادداشتی به قاضی نوشت که یکی از دوستان وثیق و مورد اعتماد من؟! (اینکه ما چگونه دوست مورد اعتماد او بودیم، خودش بامزه است) به شما مراجعه میکند و این دو نفر را مورد عفو قرار دهید. ما هم نامه را به قاضی رساندیم و آن دو نفر آزاد شدند. فضای آن زمان مهم است که مراودات اینگونه بود که محمد منتظری به یک نفر نامه مینوشت و حکم اعدام لغو میشد. محمد آدم جالبی بود».
محمد غرضی نیز در فصل مهمی از زندگی محمد منتظری همراه او بود. او درباره محمد منتظری گفت: «من پنج سال با او در خارج از کشور همراه بودم و تا وقتی زنده بود با هم در ارتباط بودیم. محمد رعایت تشریفات روحانیت و حزب را نمیکرد و هرچه کار از دستش برمیآمد به نفع انقلاب انجام میداد. البته بین ما بعد از اعتصاب غذای پاریس بههم خورد و ایشان به کویت رفت و بعد از انقلاب در تهران ایشان را ملاقات کردم.
تعریف از انقلاب دو وجه داشت؛ یک وجه مردمیبودن که نیاز انقلاب بود و ایشان جزء فرهیختگان بود و فکر میکرد اگر ستاد روحانیت به انقلاب بپیوندد اتفاق خوبی میافتد، ولی ما نظرمان بیشتر این بود که باید با قاعده جامعه حرکت کنیم. من در تشکیل سپاه، چون میدانستم محمد با روش من موافق نیست از او دعوت نکردم، اما بعد با آقای منصوری همکاری داشت. به اندازه یک کتاب از او خاطره دارم، اما مفید به حال نیست. خدا آیتالله منتظری و فرزندشان را رحمت کند».
محمد منتظری تندرو به معنای اخلالگر با نیت بد نبود. او یک فرد انقلابی نسبت به زمان خود و همراه شکنجهها و دردها و تلاشهایی برای پیروزی انقلاب بود که برخی او را درک نمیکردند و او موی دماغ برخی رفتارهای سیاسی بود که با روحیات انقلابیگری موافق نبودند.
محمد منتظری عمر کوتاهی داشت که اگر دهه ۷۰ و ۸۰ را تجربه میکرد، احتمالا در برخی عملکردهای پیشین خود تجدیدنظر میکرد و با زندهماندن او شاید خط جدیدی میان نیروهای سیاسی درون حاکمیت ایجاد میشد. برای مثال، یکی از اقدامات مهم او که باعث شد لقب تندرو به او بیشتر نسبت داده شود، درگیری در فرودگاه مهرآباد بود که امیرانتظام در آن موقع اعلام میکند محمد منتظری قصد خروج عتیقهجات از کشور به سوی لیبی را داشته است.
اصغر جمالیفرد یکی از همراه محمد منتظری در آن سفر پیشتر به «شرق» گفته بود: امیرانتظام نیز بدون هیچگونه سندی میگوید محمد منتظری قصد خروج هشت چمدان عتیقهجات از ایران را داشت، درحالیکه مأموران فرودگاه چمدانهای ما را گشتند و دیدند که چیزی در آن نیست. درباره اختلافات محمد منتظری با شهید بهشتی نیز بحثهای فراوانی وجود دارد که صرفا شنیدهها حاکی از این است که با تحریکات عدهای از مخالفان شهید بهشتی در حزب جمهوری اسلامی، محمد منتظری که برخی از این حرفها را باور کرده بود، اقدام به مخالفت جدی با شهید بهشتی میکند که متأسفانه برخی دوستان مطلع ایشان علاقهای به صحبت درباره این موضوع نداشتند و امید است شاهدان عینی رویدادهای سیاسی تاریخ معاصر با نوشتن و بازگوکردن خاطرات خود، غبار نادانستهها را از آینه تاریخ برای آیندگان پاک کنند.
درباره بررسی زندگی محمد منتظری، قاعده همشهریبودن و احساس سمپاتیک به چهرههای اینچنینی را نمیتوانم انکار کنم، اما نگاه به چهره واقعی او میتواند راهگشای برخی بنبستهای تاریخی و نگاههای یکسویه باشد که به ناحق به برخی چهرههای سیاسی منصوب میشود.