سورکوف که هرگز در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده است، ایدئولوگ اصلی پوتین محسوب میشود و بهگفته اکثر ناظران تحولات روسیه، نزدیکترین معتمد سیاسی رئیسجمهور برای بیش از ۱۰ سال بود که به مدیریت صحنه الحاق کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ و مداخله روسیه در جنگ فعلی در شرق اوکراین پرداخت.
درحالیکه میهمانان هنوز روی صندلیهایشان ننشسته بودند ولادیسلاو سورکوف در نقش میزبانی با اعتمادبهنفس میگوید: «دو انتخاب پیشروی شما وجود دارد؛ آنگلوساکسون یا روسی. منو را به شما خواهم داد تا انتخاب کنید، اما چارهای غیر از انتخاب گزینه روسی ندارید. سرآشپز برای شما انتخاب میکند؛ زیرا او بهتر میداند شما چه میخواهید. خودم هم گزینه روسی را پیشنهاد کردهام». به این ترتیب صرف یک غذا با چاشنی تمثیل و استعاره آغاز میشود؛ غذایی که مردی آن را در برابر میهمانان قرار میدهد که به خفهکردن دموکراسی نوپای روسیه کمک کرده و با ابداع دموکراسی جعلی مدنظر خود، با وجود موج فزاینده نارضایتی سیاسی و اقتصادی و ناآرامی، ولادیمیر پوتین را بهمدت ۲۱ سال در رأس قدرت نگه داشته است.
به گزارش شرق، ولادیسلاو سورکوف مردی مرموز، پیچیده و جنجالی است که با القاب راسپوتین پوتین، کاردینال خاکستری کرملین و عروسکگردان شناخته میشود. او از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۱ معاون اول رئیسجمهور روسیه بود و از دسامبر ۲۰۱۱ تا ماه می ۲۰۱۳، در سمت معاون نخستوزیر روسیه حضور داشت. سورکوف که اصالت چچنی دارد، پس از استعفا به دفتر اجرائی ریاستجمهوری بازگشت و مشاور شخصی ولادیمیر پوتین در روابط با آبخازیا، اوستیای جنوبی و اوکراین شد.
او در فوریه ۲۰۲۰ با دستور ولادیمیر پوتین از این سمت کنار گذاشته شد، اما با وجود نزدیک به دو سالی که از خروج ظاهریاش از قدرت در مسکو میگذرد، به عقیده بسیاری یک شخصیت توانمند با قدرت و نفوذ زیاد در دولت پوتین است. سورکوف بنیانگذار پوتینیسم و یکی از توانمندسازان اصلی این ایده است.
او معمار آن چیزی است که «دموکراسی مستقل» روسیه نامیده میشود؛ یک سیستم ظاهرا باز، اما کاملا بسته در روسیه؛ مانند کشورهای دموکرات، ظاهرا انتخابات برگزار میشود، کاندیداها به مبارزات انتخاباتی میپردازند، رأیگیری میشود، صندوقهای رأی باز میشود و هر بار همان همیشگی پیروز میشود.
ایده اصلی دموکراسی مستقل روسیه این است که ثبات دولت جایگزین آزادی افراد میشود و احزاب اپوزیسیون نقشی نمایشی و جعلی بازی میکنند. کنترل سفت و سخت رسانهها و ایجاد موانع غیرقابلعبور برای ورود چهرههای سیاسی که مورد تأیید رژیم نیستند به ساختار قدرت، با توهم تلههای سنتی یک دموکراسی واقعی جبران میشود.
سالها قبل از آنکه دونالد ترامپ، رئیسجمهوری سابق آمریکا، از اصطلاح «اخبار جعلی» بهعنوان حربه مقابله با مخالفانش استفاده کند، سورکوف استفاده از این ابزار را در مسکو باب کرده بود. این تکنیک سورکوف برای ایجاد آشفتگی در دموکراسیهای غربی استفاده میشود.
یکی از همکاران سابق او میگوید: «تفسیرهای متفاوت و متناقض از دموکراسی را سورکوف ابداع کرده و به آن دامن زده است؛ هیچچیزی درست نیست، هیچ حقیقت واحدی وجود ندارد و همیشه حقایق جایگزین وجود دارند». این روشی است که حکومتهایی مانند روسیه و چین که دشمنان غرب محسوب میشوند، با استفاده از آن، دروغهای خود را به جای حقیقت به افکار عمومی میفروشند.
سورکوف که هرگز در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده است، ایدئولوگ اصلی پوتین محسوب میشود و بهگفته اکثر ناظران تحولات روسیه، نزدیکترین معتمد سیاسی رئیسجمهور برای بیش از ۱۰ سال بود که به مدیریت صحنه الحاق کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ و مداخله روسیه در جنگ فعلی در شرق اوکراین پرداخت.
یکی از همکاران سابق سورکوف درباره او میگوید: «سرنخ بسیاری از ساختارهای سیاسی روسیه در دستان او بود و آنها را کنترل میکرد. این ساختارها بهقدری پیچیده بودند که تنها سورکوف میدانست هرکدام کجا قرار دارد و چه کاری باید انجام دهد؛ اپوزیسیون جعلی، احزاب سیاسی، نمایندگان پارلمان، فرمانداران، رفتار با جنبشهای سیاسی یا نهادهای غیردولتی، کلیسا، رسانهها، جامعه مدنی و...».
بیوگرافیهای مختلفی از سورکوف منتشر شده و بسته به اینکه کدام را مبنا قرار دهیم، سن او ۵۶ یا ۵۸ سال است و از نظر سیاسی، او تازه به اوج خود رسیده است. اما او دیگر در داخل دیوارهای مرتفع با آجر قرمز کاخ کرملین نیست و در فوریه ۲۰۲۰ ظاهرا راه خود را از پوتین جدا کرده است. خودش به خبرنگاران فایننشالتایمز میگوید خروج او از قدرت اتفاقی برگشتناپذیر است و نزدیک به دو سال دوری از سطح اول قدرت در کنار پوتین، به او «معنای واقعی آرامش را آموخته است».
او از زمان خروج از قدرت دور از کانون توجه بوده و چند شعر منتشر کرده و میگوید به جای مدیریت سیاسی، با فلسفه سیاسی روزگار میگذراند. سورکوف در رشته کارگردانی تئاتر در مسکو تحصیل کرده است و سالها بعد فارغالتحصیلی مهارتهایی که از این رشته به دست آورده بود، به کارش آمد؛ وقتی همزمان احزاب موافق کرملین و اپوزیسیون را کنترل میکرد. او برای تمام بازیگران در نمایشی به کارگردانی خود نقشی پیدا میکرد.
سورکوف کار خود را در تلویزیون دولتی روسیه در دوران ریاستجمهوری بوریس یلتسین آغاز کرد و پس از مدتی در سال ۱۹۹۹ دستیار الکساندر ولوشین، رئیس دفتر یلتسین شد. هنگامی که پوتین در آغاز قرن ۲۱ کرملین را تسخیر کرد، سورکوف بهعنوان معاون رئیس ستاد ریاستجمهوری منصوب شد. سورکوف آن روزها را اینگونه به یاد میآورد: «وقتی این تغییر اتفاق افتاد، برای من کاملا واضح بود که شخصیت رهبر جدید، فرصتی را برای پیشرفت فراهم میکند. با حضور در کنار پوتین متوجه شدم هر کاری را که میخواستم، میتوانم انجام دهم».
سورکوف زمانی وارد کرملین شد که دموکراسی روسیه تنها هشت سال داشت. در این مدت کوتاه، یلتسین از یک کودتا جان سالم به در برده بود و تقریبا ریاستجمهوری را به یک کمونیست و عضو سابق کاگب، سرویس امنیتی روسیه، واگذار کرده بود. ورود سورکوف به قدرت درخور توجه است. او قبل از آنکه در دفتر یلتسین مشغول به کار شود، مدتی با میخائیل خودوروفسکی که زمانی ثروتمندترین فرد روسیه به شمار میآمد، کار میکرد.
او سورکوف را بهعنوان عضوی از تیم امنیتی خود استخدام کرد. این سرمایه دار ثروتمند خیلی زود فهمید که هوش و ذکاوت سورکوف بسیار ارزشمندتر از آن است که بخواهد آن را در راه حفاظت فیزیکی تلف کند. او سورکوف را بهعنوان مدیر روابطعمومی منصوب کرد و سوکوروف نیز در این سمت، مهارت هایش را در فریبکاری و گمراه سازی رقبا پرورش داد.
وقتی پوتین تشکیلات خودوروفسکی را از هم گسیخت و او را به زندان انداخت، سورکوف به ایجاد کمپینی علیه او کمک کرد. اسناد افشاشده از دفتر سورکوف در کرملین پس از اخراج او از قدرت نشان میدهد او شبکهای از فعالان را در منطقه دونباس شرقی در شرق اوکراین کنترل میکند؛ جایی که شبهنظامیان جداییطلب با حمایت مسکو علیه دولت اوکراین میجنگند.
یکی از رهبران سابق این شبهنظامیان مورد حمایت مسکو میگوید: «ما بهصورت دورهای با ولادیسلاو سورکوف دیدار میکردیم. او یکی از باهوشترین آدمهایی است که در زندگی دیدهام. گاهی او را بهعنوان بازیگری میبینم که تنها روی صحنه است. من نمایش او را تماشا میکنم و در همان حال از او یاد میگیرم؛ هنر سیاست».
سورکوف سیاست و تئاتر را چندان متفاوت از هم نمیداند و میگوید: «در اتحاد جماهیر شوروی، همگنی و یکنواختی زیادی وجود داشت. این همگنی اتحاد جماهیر شوروی را ویران کرد؛ زیرا مردم به تنوع نیاز دارند. اما در دهه ۱۹۹۰ ما تنوع زیادی داشتیم و این تنوع روسیه را سریعتر دچار بحران میکرد. مردم باید خودشان را روی صحنه ببینند.
یک کارگردان و یک طراح باید اختیار را در دست داشته باشد. ما باید به مردم تنوع میدادیم، اما این تنوع باید تحت کنترل باشد. آنگاه همه راضی خواهند بود و در عین حال وحدت جامعه نیز حفظ میشود. این مدل همیشه کارآمد است و سازش خوبی بین هرجومرج و نظم برقرار میشود. تزریق بیش از حد آزادی به جامعه، برای یک دولت کشنده است. هر چیزی که نقش دارو را ایفا کند، میتواند مرگبار باشد، مگر دُز محدود و مشخصی استفاده شود».