امریکا مجبور است در آینده سیاست عملگرایانهتری اتخاذ کند در غیر این صورت از قدرت در عرصه بین المللی دور خواهد افتاد. در این عرصه چین دست برتر را خواهد داشت و روسیه نیز باید با چین رابطه خوبی داشته باشد.
فرارو- سرگئی کاراگانوف؛ مشاور سابق «بوریس یلتسین» رئیس جمهوری سابق فدراسیون روسیه و «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهوری فعلی آن کشور. مشاور فعلی سیاست خارجی نهاد ریاست جمهوری روسیه. او مبتکر دکترینی است که با عنوان «کاراگانوف» شناخته میشود.
طبق این دکترین روسیه باید خود را مدافع حقوق روس تبارهای خارج از روسیه معرفی کند تا نفوذ سیاسیاش را در خارج از مرزهای آن کشور افزایش داده و در مناطق مختلف وارد شود. او از استراتژی اتحاد روسیه و چین به عنوان قدرتهای اوراسیایی حمایت میکند. کاراگانوف تنها روشنفکر اتحاد جماهیر شوروی سابق است که در نظرسنجی جهانی روشنفکران در سال ۲۰۰۵ میلادی ناماش در فهرست متفکران تاثیرگذار قرار گرفته است.
جهان در آینده الگویی سهگانه خواهد داشت. چین، امریکا و روسیه سه ابر قدرت جهان خواهند بود. در این میان، چین پیروز خواهد شد و دست بالا را خواهد داشت، ایالات متحده امریکا عملگراتر عمل خواهد کرد و روسیه تلاش میکند تا از این قافله عقب نماند.
روند تحولات جهان به سمتی پیش میرود که غرب در صد سال گذشته در حال از دست دادن سلطه خود در همه ابعاد و سطوح بوده است. نقطه اوج غرب در زمان آغاز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود. با این وجود، در یک دهه قرن حاضر، قدرت و نفوذ غرب به سرعت رو به افول بوده است. اکنون غرب روند تحولات جهانی را مختل کرده که مقاومتی ناامیدانه برای حفظ موقعیت خود است.
واکنش غرب طبیعی است. هنگامی که هژمونی غرب به نقطه اوج خود رسید به سرعت شروع به افول کرد. غیر ممکن است که غرب نگران موقعیت خود نباشد. ایالات متحده هرگز درک نکرده که هژمونی گرایی نمیتواند در طولانی مدت دوام آورد. افول امریکا به دلیل حفظ اجباری هژمونی است که منجر به ظهور یک وضعیت اسفبار دراز مدت در جهان شده است.
امریکا در نهایت در مسیر افول شتابان قدم بر میدارد. امریکا برای مدت زمانی طولانی کشور بزرگی نبوده است و تنها پس از جنگ جهانی دوم به کشوری بزرگ تبدیل شد. هژمونی واقعی امریکا تنها حدود سه دهه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برقرار بود. بنابراین، هژمونی «عادت» امریکا نیست بلکه محصول خیره شدن امریکا به پیروزیها بوده است.
امریکا قادر به کنترل هژمونی نیست و تنها کاری میکند تلاش برای هژمون باقی ماندن است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده به طور ناجوانمردانهای بسیاری از جنگهای گسترده را راه اندازی کرد. زمانی که این جنگها پایان یافتند امریکا و سایر کشورهای جهان دریافتند که ارباب شکست ناپذیر نیستند. پس از آن، امریکا راه دفاع قاطعانه از هژمونی خود را در پیش گرفت و تلاش کرد تا اثبات کند که یک هژمون واقعی است و میتواند بر جهان مسلط شود.
در این روند، امریکا هم چنان در حال تقلا بوده است. از زمان اوباما به این سو، امریکا تمام تلاش خود را برای حفظ جایگاه نخست در جهان انجام داده است. در دوره ترامپ این تلاش رادیکالتر شد و به انزوای امریکا در جهان انجامید. اکنون نوبت بایدن است و کاری که او انجام داده تلاش برای حفظ جایگاه برتر امریکا در جهان است. تنها افراد فهیم میتوانند درک کنند که هر چه امریکا بیشتر بخواهد هژمونی خود را حفظ کند سریعتر افول خواهد کرد.
دوره اوباما نقطه آغازی برای افول سریع امریکا بود. ترامپ این روند را تشدید کرد و بایدن فریاد زده که خواستار بازگشت امریکا به جایگاه خود است. تلاشهای ناموفق سه رئیس جمهوری متوالی برای حفظ هژمونی نشان میدهد که روند کلی نشان دهنده آن است که هژمونی در جهان محبوبیت ندارد. امریکا توانست برخی از کشورها را متقاعد کند که تسلیم شوند. اکنون امریکا امکان استفاده بسیار محدودی از زور و قوه قهریه دارد. پرسش امریکاییها از خود این است که چگونه هژمونیمان را حفظ کنیم؟
امریکا مجبور است در آینده سیاست عملگرایانهتری اتخاذ کند در غیر این صورت از قدرت در عرصه بین المللی دور خواهد افتاد. در این عرصه چین دست برتر را خواهد داشت و روسیه نیز باید با چین رابطه خوبی داشته باشد. روسیه باید سیاست خارجی مستقلی را در سهگانه چین، امریکا و روسیه دنبال کند و نفوذ خود را در منطقه اوراسیا افزایش دهد تا اطمینان حاصل کند که عقب نخواهد ماند و آن نیرویی که عقب خواهد ماند اتحادیه اروپا است که همیشه از امریکا پیروی کرده است.