«ژان رُنه روآ» از اخترفیزیکدانان برجستهای است که تجربههای گرانبهایی در چندین زمینه دارد. استاد برجستهای است، پژوهشگر بینالمللی شناختهشدهای است، نویسنده کتابهای عمومی و دانشگاهی خوشنامی است و در نهایت قلبی به وسعت زمین انسانها دارد.
حسن فتاحی. صفورا تنباکویی؛ در سده ۲۱ که دنیا پر شده است از هزاران هزار دانشگاه و میلیونها میلیون دانشآموخته و صدها هزار استاد دانشگاه، هنوز هم کماند دانشمندان واقعی که همچون ستارهای درخشان در آسمان «دانش و اجتماع» میدرخشند.
کماند دانشمندانی که همزمان هم در اوج قله پژوهشهای طراز نخست دانش باشند و هم اثری ماندگار در جامعه انسانی آنهم در مقیاس کره زمین داشته باشند.
امروز ما این افتخار و مباهات را داریم که پای گفتوگوی دانشمندی نامبردار، هم در دانش و هم در اجتماع، بنشینیم. «ژان رُنه روآ» را سالهاست میشناسیم و از اینکه شاگردیاش را میکنیم، به خود میبالیم.
او از اخترفیزیکدانان برجستهای است که تجربههای گرانبهایی در چندین زمینه دارد. استاد برجستهای است، پژوهشگر بینالمللی شناختهشدهای است، نویسنده کتابهای عمومی و دانشگاهی خوشنامی است و در نهایت قلبی به وسعت زمین انسانها دارد.
نهچندان پرسون، اما با ما نزدیک به نیمقرن فاصله سنی دارد؛ نیمقرنی که اقیانوسی از تجربه است، آنهم تجربههایی که به کار بسیاری از جویندگان راه دانش میآید؛ مستقل از کشور و قوم و نژاد.
به سه دلیل گفتگو با «ژان رُنه روآ» را برگزیدیم و خوشبختانه او نیز افتخار این گفتگو را داد. نخست اینکه دانشمند برجستهای است و تجربههای کاری، پژوهشی و آموزشی او پر از نکات خوبی برای جامعه دانشی ایران است.
دوم اینکه در طی سالها کار با او دریافتهایم به پاس دانش و بینش ژرفی که دارد، شناخت بسیار خوبی از تمدن، فرهنگ و پیشینه ایرانزمین دارد.
تاریخ ایران را بهخوبی میداند؛ آنچنان که گاهی خیلی بهتر از ما گاهدادهای تاریخی-تمدنی حوزه ایرانشهر را برایمان بازگو میکند. اگر بپذیریم که ایرانیبودن به نژاد و جغرافیا بسته نیست و هرکس شناخت ژرف و مهر تمدن کهن ایران را داشته باشد، ایرانی است، پروفسور بازنشسته دانشگاه لاوال، «ژان رُنه روآ» را میتوانیم با فخر و مباهات ایرانی بنامیم.
آنچه میخوانید چکیدهای از گفتوگوی ما با ایشان است. او با سخاوت هرچه تمام ما را همکاران جوان خود خطاب میکند، اما ما بهخوبی به جایگاه شاگردی خود آگاهیم. با ایشان گفتگو کردهایم تا دست در دست او چیزی بر دانستههای جامعه دانشی-اخترشناسی کشور عزیزمان بیفزاییم.
پیش از خواندن این گفتگو، اجازه دهید چند مورد را یادآور شویم. نخست اینکه در این گفتگو بهجای واژه «رصدخانه» که برابر «observatory» است، واژه پارسی «نپاهشگاه» را برگزیدهایم.
این واژه را از یکی از استادان نامور اخترشناس ایرانی که ازقضا ذهنی پرتوان و سابقهای درخشان در واژهسازی دانشی دارد، آموختهایم و به کار بستهایم؛ بنابراین رصد را نپاهش و نپاهیدن گرفتهایم و رصدخانه را نپاهشگاه.
دیگر اینکه در زبان فارسی نام نپاهشگاه جمینای را جمینی گفتهاند. تلفظ درست آن «جمینای» است و برای ما نامشخص است که چرا تلفظ نادرست «جمینی» رواج پیدا کرده است. به هر روی ما تلفظ درست آن را در این گفتگو برگزیدهایم.
برای شروع گفتگو بفرمایید قبل از ورود به دانشگاه چگونه به اخترشناسی علاقهمند شدید؟ آیا پیش از ورود به دانشگاه قصد داشتید اخترشناس شوید و به همین دلیل وارد رشته فیزیک شدید یا اینکه پس از ورود به دانشگاه و رشته فیزیک به اخترشناسی مشتاق شدید؟
از کودکیام به پدیدههای زاستاری اطرافم علاقهمند بودم. حشرات و قارچها را جمعآوری میکردم. آسمان شب همیشه برایم شگفتانگیز مینمود. مانگ (کره ماه) ستارگان و شفقهای قطبی همیشه از شهر کوچکی که در آن زندگی میکردیم، مشاهدهپذیر بودند.
کودکی بودم که پرسشهای بسیاری میپرسیدم، اما خیلی وقتها ناامید میشدم؛ چون پدر و مادرم، بزرگترها و آموزگاران مدرسه توان پاسخگویی پَرسون را به پرسشهایم، به شکل شفاف و روشن و ساده نداشتند.
به یاد دارم در یک عصر پاییزی که به خانه میرفتم، درحالیکه ستارگان در آسمان خیالانگیز زیبا بودند، به آسمان چشم دوختم و تصمیم گرفتم دانشمند شوم.
بدون آنکه پَرسونانه بدانم دانشمندشدن چیست! آن زمان ما در دهکدهای کوچک، در صد کیلومتری شرق مونترآل زندگی میکردیم. مدرسه ما منابع دانشی اندک و محدودی داشت. نزدینانه (تقریبا) همهچیز را باید خودم مییافتم که کار آسانی هم نبود.
چند کتاب خوب در خانه داشتیم؛ ازجمله یک دانشنامه عمومی؛ اما توضیحاتش همیشه برایم ساده بود. من به مدرسه دوره متوسطه که نامش لیسه بود، رفتم و در آنجا به منابع دانشی بیشتری دسترسی داشتم؛ اما همزمان در معرض سبک آموزشی کلاسیک با تأکید بر زبان لاتین و علوم انسانی بودم.
خوشبختانه درسهای دانشهای زاستاری و ریاضیات را آموزگاران درجهیکی ارائه میدادند. چند نفر از ما به اخترشناسی علاقهمند شدیم و آسمان شب را آموختیم.
برای نپاهش ستارگان از دوربین دوچشمی استفاده میکردیم. با گذشت زمان هدف من برای دانشمند شدن روشنتر شد و اخترشناسی بیش از هر چیز دیگری مرا شیفته خودش کرد.
اگرچه به همهچیز اشتیاق داشتم، تمام کتابهای اخترشناسی را که میتوانستم بخوانم، خواندم. تلویزیون تازه از راه رسیده بود و برنامه دانشی بسیار خوبی داشت که بیوشیمیدانی عالی آن را ساخته بود.
آن برنامه را با جدیت دنبال میکردم و پاسخ بسیاری از پرسشهایم را فهمیده بودم. دو کتاب تأثیر شگرفی بر یادگیری مقدماتی من از آسمان و پدیدههایش گذاشت و انگیزه پیگیری حرفهای من در اخترشناسی شد.
نخستین کتاب دانشنامه اخترشناسی لاروس بود؛ با چاپی زیبا و پر از عکسهای اخترشناسی که به سال ۱۹۵۹ م انتشارات پرومتئوس چاپ کرده بود.
این کتاب را «لوسین رودو» و «ژرارد دو واکولو» نوشته بودند. با اینکه فرانسویزبان بودم و انگلیسی را بسیار اندک میدانستم، ترجمه انگلیسی آن را که از نسخه فرانسوی برگردان شده بود، خریدم.
اعتراف میکنم رمزگشایی از این دانشنامه ۵۰۰صفحهای سبب شد تا دانش اخترشناسی زیادی را بیاموزم. کتاب دیگر اطلس کهکشانهای هابل بود که مؤسسه انتشارات کارنگی به سال ۱۹۶۱ م چاپ کرده بود.
نویسنده کتاب «الِن سندیج»، اخترشناس نامبردار آمریکایی بود. عکسهای سیاه و سفید آن کتاب که با قویترین تلسکوپهای آنزمان گرفته شده بود، بسیار هوشرُبا بودند.
به سال ۲۰۱۸ هم من کتابی را با نام پردهبرداری از کهکشانها در انتشارات دانشگاه کمبریج چاپ کردم که «حسن فتاحی» در صفحه علم روزنامه «شرق» در ایران معرفیاش کرد؛ در واقع ادامه راه «سندیج» بود.
برای ما درباره ژیرندگی دانشی (فعالیت علمی) خودتان در بازه درسخواندن کارشناسی، کارشناسیارشد و دوره دکترای خودتان بگویید. از انقلابهای دانشی که در زمان درسخواندن شما در جهان اخترشناسی رخ داد؛ همچنین از درسهایی که با اخترشناسان نامور گذراندید، برایمان بگویید؟ نحوه تدریس اخترشناسی را در آن زمان چگونه ارزیابی میکنید؟
کارشناسی فیزیک را به سال ۱۹۶۹ م در دانشگاه مونترآل تمام کردم. آموختههای من در فیزیک و ریاضیات استاندارد و از زیربنای دانشی استواری برخوردار بود.
من از درسهای هفتگی آزمایشگاه بسیار لذت میبردم. آزمایشهایی که اجرا و تکمیل آن به یک روز کامل وقت نیاز داشت. در آن دوره هیچ دوره درسی رسمی اخترشناسی برای دوره کارشناسی وجود نداشت، اما چندین کتاب و مجله همچون آسمان و تلسکوپ در دسترسم بود.
تابستانها را در یک سایت کاوشی زمینشناسی در شمال کبک سپری کردم و چیزهای زیادی آموختم. کارشناسیارشد و دکترا را در دانشگاه اُنتاریوی غربی تمام کردم.
چند ماه پس از ورود من به انتاریو، دانشگاه تلسکوپ جدید یک متریاش را دریافت کرد و من کارم را با آن شروع کردم. به همراه دیگر دانشآموختگان شبها به نپاهش آسمان میپرداختیم و درگیر پروژهها استادان اخترشناسمان بودیم.
من به همراه استاد راهنمایم درباره سازوکار بادهای ستارگاه پرجرم میپژوهیدم. این پدیده شگفتانگیز بهتازگی توسط اخترشناسانی کشف شده بود که با بینابنمایی فرابنفش چندین ستاره پرجرم درخشان، با استفاده از موشک اکتشافات تغییرات جوی کار میکردند.
من به فیزیک خورشید علاقهمند شدم؛ زیرا بادهای خورشیدی بهخوبی مشاهدهپذیر و فهمپذیر بودند و ممکن بود سرنخهایی از بادهای ستارگان پرجرم بدهند.
بادهای ستارگان پرجرم چشمگیر بودند؛ زیرا نامستقیم به این معنا بود که ستارگان بخش هنگفتی از جرم خود را از دست میدهند و در عمر کوتاه خود فرگشتشان بهشدت دستخوش تغییرات میشود.
علاقه من از بادهای ستارهای به فیزیک خورشید تغییر کرد. اوایل دهه ۱۹۷۰ م یک سال را در نپاهشگاه ساکرامنتو در آمریکا گذراندم. مدتی که آنجا بودم پژوهشهایم را برای پایاننامههای ارشد و دکترا کامل کردم. ب
زرگترین و توانمندترین تلسکوپ خورشیدی روی زمین در آنجا نصب شده بود و به پیشنهاد مدیر آنجا دکتر «جک ایوانز»، من نخستین پژوهشگری بودم که از امکانات عالی آن ساختواره برای پایاننامهام بهره بردم.
پژوهش من روی خیزگازهای خورشیدی بود. نشان دادم پدیده فوران زمانی رخ میدهد که تکه فشردهای از قطبایی مغناطیسی در منطقهای که قطب مغناطیسی مخالف حاکم است، ادغام شود.
تماس دوباره خطهای مغناطیسی با فورانهای پلاسمایی پرتوانی همراه خواهد شد. برای کار پژوهشی تکمیلیام چندین دوره آموزشی را در ترابرد تابش، جو ستارهای و اخترشناسی کهکشانی و میان-کهکشانی گذراندم.
برای کار پژوهشیام در مغناطیس خورشیدی هم دورههایی در مغناهیدرودینامیک، فیزیک فراجوی و نورهای شمالگان گذراندم. این اقبال را داشتم که در دوره دانشآموختگیام با آدمها و استادان خوبی کار کنم.
شاید مؤثرترین پژوهشگری که دیدم، ریاضیدان و زمینفیزیکدان بریتانیایی، عالیجناب «هارولد جفریس» باشد؛ در فراهمایی ناتو به سال ۱۰۷۰ درباره مغناطیس سیارهای که با کوشش «استنلی رانکورن» زمینفیزیکدان در دانشگاه نیوکاسل برگزار شد. «جفریس» بهعنوان دشمن خشمگین برای نگره صفحات تکتونیکی شناخته شده بود، اما «رانکورن» او را به فراهمایی دعوت کرد. گویی «گالیله طولمی» (همان بطلمیوس) را به فراهمایی خورشیدمرکزگرایان دعوت کند.
بعد از پایان دوره دکترا در سه دانشگاه یا پژوهشگاه متفاوت دوره پسادکترا را سپری کردهاید؛ مؤسسه کلتک در آمریکا، آزمایشگاه پژوهشهای فضایی در اوتریخت هلند و انستیتو اخترفیزیک هرزبرگ در کانادا.
برای ما از جو دانشی این سه مؤسسه بگویید. اگر بخواهید این سه را از دیدگاه دانشی بررسی کنید، کدامیک توانستهاند کیفیت و کمیت دانشی خود را از آن زمان تاکنون بهخوبی حفظ کنند؟
پس از اتمام دکترایم در کانادا به کلتک رفتم. به عضویت نپاهشگاه خورشیدی بیگبییِر درآمدم که ویژه پژوهشهای خورشیدی است. اخترشناسی پرتو ایکس هنوز در مرحله مقدماتی بود؛ اما دادههای خوبی به دست آمده بود، بهویژه پرتوهای ایکس گسیلشی از شرارههای خورشید که فورانهای پلاسمایِ بسته به مناطق ناپایدارِ مغناطیسی هستند.
کار پژوهشی من کشف رابطه میان پدیدههای نپاهیده در تلسکوپهای نوری و زمینپایه با پدیدههای اندازهگیریشده در طول موج پرتو ایکس مدارگرد خورشیدی ناسا بود.
با برخی از اخترشناسان و فیزیکدانان نامور، بهویژه «رابرت لیتون»، که بیاغراق در اخترشناسی و فیزیک نابغه بود و «ویلیام فولرف» فیزیکدان برنده جایزه نوبل سال ۱۹۸۳ آشنا شدم و همکاری داشتم.
در راستای پژوهشهایم هر هفته زمانی را در دانشگاه کالیفرنیا-سندیهگو، واقع در ۲۰۰ کیلومتری پاسادنا سپری میکردم. گروه دانشگاه سندیهگو نپاهشگاه مدارگرد خورشیدی را ساخته بود و کار من تحلیل دادههای آن بود.
از آن دادهها بهره جستم تا نشان دهم میتوان شرارههای خورشیدی را در طول موج ایکس نپاهید، زمانی که ناحیه تولیدکننده پرتوهای ایکس اندکی بالاتر از لبه خورشیدی باشد.
آنچه از حضور در کلتک برایم لذتبخش بود، حضور پژوهشگرانی از کشورهای گوناگون و ازجمله ایران بود. با پشتوانهای سترگ درباره پرتوهای ایکس خورشیدی، آزمایشگاه پژوهشی فضا در هلند از من دعوت به کار کرد تا به آنها در اوتریخت کمک کنم تا آشکارساز تصویری برای نپاهش پرتوهای ایکس در شرارههای خورشیدی طراحی کنند.
ابزار اخترشناسی آنها بعدتر در نهایتِ موفقیت به مدارگرد خورشیدی سولارمکس تبدیل شد. در بازهای که در هلند بودم با پژوهشگرانی از انگلستان، فرانسه و آلمان همکاری داشتم.
درباره فناوریهای فضایی و نقش پررنگ مهندسان و نیز نقش نیروهای فنی و پشتیبانی در پژوهشهای دانشی بسیار آموختم و تجربه کسب کردم.
خودم را متعهد کردم تا به کانادا بازگردم و در انستیتوی اخترفیزیک هرزبرگ که بهتازگی و درست زمانی که من در کالیفرنیا بودم، بنیانگذاری شده بود، بپیوندم. پس از دوره پژوهشی در هلند، دو سال را در اوتاوا-پایتخت کانادا- گذراندم؛ جایی که دفتر اصلی انستیتوی هرزبرگ در آنجا بود.
دفتر اصلی محل پژوهشهای فیزیک خورشید و بخش تازه بنیان نهادهشده اخترشناسی رادیویی بود. من به پژوهشهای مربوط به ژیرندگی خورشید (فعالیت خورشیدی) در مقیاس بزرگ و بازه زمانی بلند علاقه داشتم.
کشف کردم که در بیشتر پدیدههای فورانی شدید خورشید، در پراکندگیشان، ناهموردی یا ناتقارنی شمالی-جنوبی چشمگیر و معناداری وجود دارد. بیشتر ژیرندگی پرانرژی خورشید در نیمکره شمالی خورشید رخ میدهد.
این ناهموردی یا ناتقارنی به طور کمینه برای دو سده پیش تداوم داشته است. همچنین با دانشمندان سیارهشناس موزه گاهداد زاستاری (تاریخ طبیعی) کانادا -واقع در اوتاوا- همکاری پژوهشیای را آغاز کردم که در پی شناخت دلایل کیهانی انقراض گونههای زیستی و ازجمله ناپدیدشدن ناگهانی دایناسورها بود.
در نوامبر سال ۱۹۷۶ سمپوزیوم هیجانانگیزی را برگزار کردیم که به گفتگو درباره موضوعات داغ تاریخ-زمینشناسی میپرداخت. تاریخ-زمینشناسی عنوان و موضوعی بود که پس از دهه ۱۹۸۰ بین مردم پربسامد شد.
هر سه مؤسسه پژوهشی که در سالهای پسادکترا در آنها کار کردهام، هریک به شیوهای در شاخهها گوناگون اخترشناسی پیشرو بودهاند. در آن بازه زمانیِ رشد روزافزون و اهمیت نپاهش و ساخت ابزارهای نپاهشی و آشکارسازی مدرن، با پرسونش کافی، در طولموجهای پرانرژی طیف الکترومغناطیسی (برقامغناطیسی) مانند فرابنفش، پرتو ایکس و گاما را تجربه کردم.
خود را بسیار خوشاقبال میدانم که در چنین جاهایی پژوهیدهام. با تعداد زیادی از دانشمندان حرفهای همکاری داشتهام که بسیاری از آنان در زمینههای خارج از جهانِ دانش مانند موسیقی و ادبیات و فلسفه و ورزش علاقهمند جدی بودهاند. به طور کلی با افرادی خارج از جهانِ دانش آشنا شدهام که در کارشان بسیار آدمهای جالبی بودند.
پرسشی مهم درباره دوره طولانیای که عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه لاوال بودهاید، داریم. ۲۳ سال استاد بودهاید که ۱۵ سال آن را با درجه استاد تمامی سپری کردهاید.
چه درسهایی را تدریس کردهاید و چه تعداد دانشجوی دکترا و ارشد را دانشآموخته کردهاید؟ چه راهکار و معیاری برای دانشجویان دکتری خود داشتید؟ آیا در دانشکده فیزیک روشها و راهبردهای ویژهای برای آمادهسازی دانشجویان برای ورود به جهانِ پژوهشی داشتید؟
در پایان این پرسش برایمان بگویید چه نکات و راهبردهای مهمی را برای دانشجویان و استادان ایرانی دانشکدههای فیزیک برای افزایش دانش اخترفیزیک پیشنهاد میکنید؟
جمله مشهوری هست که میگوید: دانشگاهها برای این پدید آمدهاند تا استادان با تدریس به دانشجویان، خودشان بیاموزند. من همواره این قبیل مشاهدههای طنزآمیز را بهویژه زمانی که درسهای دوره کارشناسی فیزیک را تدریس میکردم، درست میدانستم.
ناچار بودم با پرسشهای زیرکانه دانشجویان که دربرگیرنده بگرت (مفهوم)های ابتدایی نیز میشد، سروکار داشته باشم. نمیتوانستم از پرسشهای زیرکانهشان شانه خالی کنم.
درک برخی پدیدههای فیزیک چندان هم آسان نیست که کسی بتواند بهراحتی پیچیدگیها و غنای آنها را برای دانشجویان باهوش به آسانی آبخوردن شرح دهد و با پرسشهای ژرف دانشجویانش روبهرو نشود؛ بنابراین من همواره از تدریس فیزیک پایه، بهویژه فیزیک کوانتومی و نسبیت خاص، بسیار لذت بردهام.
همچنین از تدریس دوره درسی اخترفیزیک مقدماتی و اخترشناسی مقدماتی. از سوی دیگر تدریس درس ساختار ستارگان (اخترفیزیک ستارهای) به شکل هوشمندانهای هیجانانگیز است.
فیزیک ستارهای دربرگیرنده تعداد زیادی از قانونها و بگرتهای فیزیک پایه است که نشان میدهد چگونه فیزیک ریزمقیاسِ اتمها تعیینکننده ویژگیهای راژمانهای بزرگمقیاس کیهانی مانند ستارگان است.
راهنمایی دانشجویان در دورههای ارشد و دکترا داستان دیگری است و از تدریس در دوره کارشناسی متمایز است. برای من همیشه درسدادن در دورههای دانشآموختگیِ تکمیلیِ ارشد و دکترا آسانتر از کارشناسی بوده است؛ شاید به این خاطر که تعداد دانشجویان کمتر است.
در گذر سالهای متوالی، دورههای درسی پیشرفتهای مانند فیزیکِ محیطهای میانستارهای، فیزیک پیشرفته ستارگان، جوهای ستارهای، ساختار، پدیدآیی و دیسش (تشکیل) کهکشانها و ابزارهای اخترشناسی را به دانشجویان ارشد و دکترا تدریس کردهام.
دانشجویان دورههای پیشرفته با انجام پروژههای پژوهشیشان راهنمایی میشوند و وقتی نتایج پروژهها به دادهها و تحلیلهای خوبی رسید، به شکل مقاله در مجلههای تخصصی چاپ میشوند.
خیلی وقتها نتیجه نهایی پروژه ارتباط چندانی با نگره اصلی آغازینِ پژوهش ندارد؛ اما این مسئله بخش لذتبخش پژوهشهای دانشی است.
همانند دیگر همکارانم در سراسر جهان، بسیاری از پروژههای دانشی با همکاری دانشجویان دورههای تکمیلی و استادان انجام میشود. من این اقبال را داشتم که به مدت سه دهه با دانشجویان ارشد و دکترا کار کنم.
برخی از دانشجویان من هماکنون خودشان از دانشمندان بنام و شناختهشده در اروپا، آمریکای شمالی، چین و اروپا هستند. برای روند درست آموزش و یادگیری پیشرفته در دانش و فناوری، برای دانشجویان بسیار ضروری است که پروژههای پژوهشی، هرچند ساده، انجام شود.
مشکلاتی پیش خواهد آمد که با ابزارهای ساده میتوان از آنها عبور کرد. همچنین مهم است که از آنچه در دیگر جاهای دنیا، در نهادهای پژوهشی و دانشگاهی و آموزشی میگذرد، خبردار باشید.
مطالعه و پژوهش مستمر بسیار مهم است و کلید موفقیت. مهم است که به دانشجویانمان بیاموزیم که یافتههایشان را در گفتگوهای دانشی، سمینارها، فراهماییها و انواع نشستهای دانشی ارائه دهند و با دیگران به اشتراک بگذارند.
در یک گروه کاری، نقطه آغاز برگزاری جلسات منظم هفتگی است. در آن جلسات دانشجویان باید نتایج کارها یا روند پژوهش هایشان یا جان کلام مقالهای را ارائه دهند.
من همواره گفتگو و هماندیشی درباره تاریخِ دانش و نیز نشاندادن چگونگی پیدایش بگرتها، همچنین بستگیهای متقابل به بافت اجتماعی و فناوری را مهم میدانم و در تمام سالهای کاریام چنین گفتگوهایی را پشتیبانی کردهام.
فراخوانی از پژوهشگران و دانشمندان دیگر مؤسسات پژوهشی و دانشگاهها بسیار مهم است. نیازی نیست که حتما از راه دور بیایند؛ بلکه آنچه مهم است حضور افرادی با دیدگاههای متمایز و پُرگون است که با استادان و دانشجویان گروه کاری شما رابطه سازنده برقرار کنند.
برای بهبود بینش و دانش فیزیک و اخترشناسی خود، از پرداختن به بگرتهای ساده و ژرف آغاز کنید. بسیاری از نگرههای ظریف در دل همین بگرتهای ساده پنهان شدهاند.
تلاش کنید پرسشهای ساده نهفته در بگرتهای فیزیک اخترشناسی را درک کنید و با دیگران و ازجمله دانشجویانتان بازنشر کنید. از آنها بخواهید نظرشان را بگویند و امتحان کنید.
وقتی در حال توضیح مسئلهای یا مطلبی هستید، هرگز از مطرحکردن پرسش برایشان دریغ نکنید. من بیشتر وقتها سخنرانیام یا درسدادنم را با طرح یک پرسش آغاز کرده و آنها را شگفتزده میکنم.
همانطور که با فهم ژرفتر فیزیک و اخترشناسی رشد میکنید، در بازگشت به بگرتهای پایه و ساده تردید نکنید. فیزیک کوانتومی و اخترشناسی هرگز از این دست بگرتهای ساده، درواقع بهظاهر ساده کم ندارد و همواره با خواندن ژرف و پرسون آنها میتوان چیز جدیدی آموخت.
پیش از ادامه گفتگو درباره کوششهای دانشیِ شما اجازه دهید پرسش مهمی را درباره کتابهایی که نوشتهاید، بپرسیم. شما چندین کتاب را به زبان انگلیسی و فرانسوی نوشتهاید.
شما درواقع به اجتماع اندکی از دانشمندان تعلق دارید که علاوه بر چاپ مقالههای پژوهشی، کتابهای دانشیِ بسیار خوبی هم نوشتهاید. برایمان از تعداد کتابها و عنوانهایشان بگویید. از انگیزههایتان برای نوشتن کتاب و از پیشنهادهایتان برای نسل بعدی اخترشناسان و فیزیکدانان که قصد دارند کتاب بنویسند، بگویید.
من همیشه و همواره عاشق کتاب بودهام. وقتی کودک و نوجوان بودم، مدام این حس را داشتم که کتاب کافی برای خواندن وجود ندارد. در آن دوره خواننده مشتاق هر چیز جدیدی بودم.
حتی در جایگاه دانشجوی دانشگاه نگارش کتاب برایم هیجانانگیز بود؛ اگرچه ممکن بود هیچ ناشری به کارم بها ندهد. این را هم بگویم که در آن زمان بسیار سرشلوغ هم بودم.
بعدتر در جایگاه استاد دانشگاه و پژوهشگر اخترشناسی مشغول تدریس و پژوهش حرفهای شدم و دستاوردهایم را در مجلههای تخصصی به چاپ رساندم. آن زمان گمانم بر این بود که نوشتن و تولید یک کتاب بسیار زمانبر است.
درنهایت شرایط مناسب پدید آمد و نوشتن کتاب را آغاز کردم. تاکنون هم ۱۲ کتاب به چاپ رساندهام. نخستین کتابم «تاریخ اخترشناسی» بود که به سال ۱۹۸۳ همزمان در فرانسه و کانادا منتشر شد.
این کتاب به زبان فرانسوی بود. کتاب تاریخ اخترشناسی به چاپ سوم رسید. این کتاب ۶۰۰صفحهای نتیجه تدریس اخترشناسی مقدماتی و تاریخ آن در دانشگاه بود. باوجوداین کتابی صرفا درسی نبود و خوانندگان زیادی را خارج از دانشگاه به سوی خود جلب کرد.
همانطورکه از عنوان کتاب پیداست رویکردی گاهدادی به اخترشناسی دارد و دیدگاهی پرمایه را در گذر تاریخ اخترشناسی ارائه میدهد.
کتاب دوم من به سال ۱۹۹۸ م. با نام «داستان پرومته» بود با رویکرد و محتوایی متمایز از کتاب نخستینم، اما کماکان برآمده از درسهای دانشگاهی.
در دانشگاه به آموزگاران آینده مدارس در دانشهای زاستاری تدریس میکردم و این اثر حاصل آن دوره است. پیش از هرچیز بگویم که ویراست این اثر که انتشارات دانشگاه لاوال به سال ۲۰۱۷ م. چاپ کرده، به یاری دوستان خوبم در ایران، «حسن فتاحی» و «زیور ایزدپناه»، درحال ترجمه است و برایم مایه مباهات است که خوانندگان ایرانی آن را خواهند خواند.
این کتاب درباره چگونگی عملکرد دانش از دریچه فلسفی و جامعهشناختی بود. در این کتاب درواقع به برهمکنش میان دانش و جامعه پرداختهام.
برای مثال در این کتاب نشان دادهام که چرا دانش توسط دولت، بازیگران اجتماعی، صنعت و نهادهای نیکوکاری و بشردوستانه پشتیبانی میشود. انگیزههای تأمین مالی پژوهشهای دانشی چیست؟ مسائل اخلاقی نظیر ژنتیک در دانش چه جایگاه و وزنی دارد.
«پرسش و پاسخ اخترشناسی: راهنمای دوستداران» دیگر کتابم است که بازهم باید با خوشحالی بگویم ترجمه این کتاب را «حسن فتاحی» و «صفورا تنباکویی» ترجمه کردهاند و امیدوارم بهزودی در ایران منتشر شود.
این کتاب داستان جالبی دارد. نخستین ویرایش این کتاب در سال ۲۰۰۸ به زبان فرانسوی با نام «۲۵۰ پاسخ به پرسشهای اخترشناسی» در فرانسه و کانادا چاپ شد.
ویراست نخست را با «پییر بِلی» که مهندس تلسکوپ است و «کارول کریستین» که اخترفیزیکدان است، نوشتیم. هر دو نفرشان در بخش بزرگی از کارهای مؤسسه تلسکوپ فضایی کار میکنند.
این مؤسسه مسئولیت عملیاتی نگهداشتن تلسکوپ فضایی هابل و مدیریت پروژههایش را دارد. دانشگاه کمبریج برای چاپ انگلیسی کتاب ابراز تمایل کرد. سال ۲۰۱۰ م. آن را ترجمه کردیم و نسخه انگلیسی آن هم چاپ شد.
پنج سال بعد، یعنی ۲۰۱۵ انتشارات دانشگاه کمبریج خبر داد که آیا مایلیم کتاب را بهروزرسانی کنیم یا نه؟ پاسخ ما مثبت بود و با «کارول» کار را ادامه دادیم.
ساختار کتاب را کامل تغییر دادیم. بگرتهای اخترشناسی بسیاری را به شکل پرسش و پاسخ به کتاب افزودیم که بازتاباننده پیشرفتهای نوین بعد از ۲۰۱۰ م. بود.
بهویژه موضوعاتی همچون اخترشناسیِ راژمان خورشیدی، روشهای نوین نپاهشیِ کیهان مانند نپاهشگاههای امواج گرانشی و نوترینوها. جدیدترین ویراست کتاب هماکنون در دسترس است و مبنای ترجمه به فارسی قرار گرفته.
به سال ۲۰۱۳ هم کتاب «یادداشتهای یک اخترفیزیکدان» را منتشر کردم. اینکه دانش چگونه کار میکند و با تأکید بر بستگیِ جهانی آن به بافت اجتماعی-اقتصادی جهان. در این اثر، در جایگاه فردی که راهبردی مینگرد، نوشتارم را از دوره دانشجویی و دانشآموزی با توصیف مراحل دانشآموختگیِ ابتداییام و نیز مکانهایی که در آنها زیستهام که هفت کشور گوناگون را شامل میشود، آغاز کردهام.
برای هر دوره و هر مکانی یادداشتهای تاریخی و ارتباط میان دانش و زمینههای اندیشهای زمانه را بازگو کردهام. «پردهبرداری از کهکشانها: نقش عکسهای اخترشناسی در اکتشافات» کتاب دیگری است که دو سال پیش دانشگاه کمبریج چاپ کرد و «حسن فتاحی» نقدی بر آن در صفحه علم روزنامه شرق به چاپ رساند.
این کتاب جانمایهای دانشگاهی دارد که پیشینه پرمایه تاریخی از عکسبرداری اخترشناسی را در تمام فصلها ارائه میدهد. از دیگر کتابهایی که این اواخر به چاپ رساندهام «شگفتیها و غافلگیریهای دانش» است.
این کتاب به زبان فرانسوی است و بازهم میخواهم با خوشوقتی اعلام کنم این کتاب هم درحال ترجمه به فارسی است. به زبانی دیگر این کتاب به دنبال کتاب پیشین من «داستان پرومته» است.
در کتاب شگفتیها و غافلگیریهای دانش تلاش کردهام، نشان دهم دانش ماهیتی پویا دارد. همواره در حرکت است و همیشه مرزهای دانستن را به جلو هل میدهد؛ از جهانی دانسته به جهانِ فازیِ نادانستهها.
دانشمندان همواره از خود میپرسند در پس این تپه و آن افق چه چیزی نهفته است؟ و بعد در پی پاسخ میگردند. در این کتاب دیدگاههایم را با بهتصویرکشیدن بیست پرده از اکتشافهای علمی ارائه کردهام. برای نمونه کشف مارپیچ دیاِناِی، پدیدآمدن جدول تناوبیِ بنپارها (عناصر) توسط «دیمیتری مندلیف»، کشف انبساط گیتی، نپاهش و آشکارسازی امواج گرانشی.
هدفم در این کتاب نشاندادن سازوکار واقعی پویایی دانش بود؛ اینکه خوانندگان را از کلیشههای رایج فراتر ببرم و توضیح دهم چرا بسیاری از این کلیشههای توصیفی از دانش که همهچیز را شستهورفته نشان میدهند، نادرست است. درحالحاضر هم مشغول نوشتن چند کتاب دیگر هستم و امیدوارم خوانندگان ایرانی هم آنها را بخوانند.
به نپاهشگاه (رصدخانه) جمینای بازگردیم. شما برای یکدهه در آنجا حضور داشتید، از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۹. برایمان کمی از تاریخچه نپاهشگاه بگویید، از ابزارهای اخترشناسی آنجا و از تلاشها و پژوهشهای خودتان، از مدیریت آنجا که بر عهده داشتید و دستاوردهای اخترشناسی آن بازه زمانی.
نپاهشگاه جمینای از پیشنهادهای ارائهشده در سالهای پایانی دهه ۱۹۸۰ م. در ایالات متحده برای دستیابی به یک تلسکوپ فروسرخِ زمینپایه و یک تلسکوپ طولموج مرئی در انگلستان و کانادا زاده شد.
این نگرهها در یک پروژه مشترک به هم پیوستند تا دو تلسکوپ بهینهشده برای طولموج فروسرخ و مرئی بسازند. یکی از هاوایی و مونا کیا که جمینای شمالی نام گرفت و دیگری منطقه سروپاکونِ شیلی که جمینای جنوبی نام نهاده شد.
کنسرسیوم درنهایت برای تأمین مالی در کشورهای گوناگون مجوز دریافت کرد و پروژه جمینای در اوایل دهه ۱۹۹۰ م. ادامه یافت. جفت تلسکوپ جمینای دارای آینه اولیه هشتمتری، ساختهشده از سرامیک بسیار خاص با ضریب انبساط حرارتی اندک بود.
آینه ثانویه هم به قطر یک متر، بسیار سبک بود. تلسکوپها یکسان و با مجموعهای از ابزارهای تکمیلی شامل دوربینهای خاص و بینابنگار طراحی و ساخته شدند.
هر دو تلسکوپ دربردارنده فناوریهای بسیار پیشرو و نوینی بودند که سازه را سبکتر و پایش را آسانتر میکرد. برای نمونه دو فناوری جدید جزء جداییناپذیر تلسکوپها شدند.
یکی فناوری «اپتیک فعال» و دیگری «اپتیک تطبیقی». این فناوریها در طولموج فروسرخ بسیار خوب عمل میکنند و میتوانند عکسهای اخترشناسی همتراز با تلسکوپهای مدارگرد بدهند.
تلسکوپهای جمینای نخستین تلسکوپهایی هستند که همزمان از فناوری اپتیک تطبیقی به عنوان حالت استانده (استاندارد) نپاهش و نیز لیزرگان راهنمای تصحیح آشفتگی در زمان حقیقی بهره میبرد.
برزیل، آرژانتین و استرالیا اعضای جدیدی بودند که در اواخر دهه ۱۹۹۰ م. به پروژه پیوستند. هر دو تلسکوپ در زمان معین و با بودجه مشخص کامل شدند.
جمینای شمالی به سال ۲۰۰۰ وارد چرخه عملیاتی شد و جمینای جنوبی به سال ۲۰۰۲ م. اجازه دهید به چند مورد بزرگ از دستاوردهای نپاهشگاه جمینای و تلسکوپهایش اشاره کنم:
عکسبرداری مستقیم از دو راژمان سیارهای فراخورشیدی (اُسترخورشیدی هم میگویند).
کشف و پایش متان آبفشان-زمزایی در تیتان، بزرگترین ماه سیاره کیوان.
کشف و عکسبرداری مستقیم و بینابسنجی از سیاره مشتریگون پیرامون ستاره اریدانی-بی ۵۱
عکسبرداری از سرچشمه فورانهای رادیویی سریع در کهکشانهای کوتوله
امکانپذیر کردن بینابنمایی از ابرنواختران دوردست برای فراهم ساختن مقدار شتاب انبساط گیتی
سه کشف نخست نیازمند بهرهگیری از ارائه اپتیک تطبیقی بودند. نپاهشگاه جمینای نخستین مرکز اخترشناسی بود که امکان نپاهش نیابتی را فراهم ساخت.
در این حالت نیاز نیست اخترشناسان خودشان به نپاهشگاه بیایند؛ بلکه گروهی از اخترشناسان حرفهای برنامههای نپاهشی را با بهینهترین حالت ممکن طبق برنامهای مشخص انجام میدهند.
اگرچه نپاهشگاه این اقبال و امکان را در اختیار اخترشناسان میگذارد که خودشان پای تلسکوپ بیایند و به همراه گروههای مهندسی و اخترشناسی پروژههایشان را پیش ببرند. برای آگاهی از کوششهای حرفهای و عمومی نپاهشگاه جمینای میتوانید به تارنما یا فیسبوک نپاهشگاه سر بزنید.
در بیش از یک دهه گذشته اخترشناسان، هم نظریهپردازان و هم نپاهشگران (رصدگران) جایزههای پُرگونی را کسب کردهاند. اخترشناسان همچنین گامهای چشمگیری در عکسبرداری از سیاهچالهها و آشکارسازی موجهای گرانشی برداشتهاند. همکاریهای بینالمللی در این دستاورها را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر شما کشوری همچون ایران چگونه میتواند در پروژههای بزرگ اخترشناسیِ جهان حضور پررنگ داشته باشد؟ دولت ایران و اجتماع اخترشناسیِ ایران چگونه میتوانند وارد باشگاه پروژههای بزرگ بینالمللی شوند؟
همیاری در کنسرسیومها کلید کار است. اخترشناسی به این شیوه به کشورهای کمتوانتر در اخترشناسی امکان دسترسی به ساختوارههای مدرن را میدهد. پیشنهاد میکنم ایرانیها در کنسرسیومهایی همچون رصدخانه جنوبی اروپا یا نپاهشگاههای اصلی آسیای شرقی همیاری کنند.
مورد دوم چهبسا برای ایران مناسبتر باشد. پژوهشگران ایرانی برای ورود به همیاریهای بینالمللی باید خود را بشناسانند. باید در فراهماییها و نشستهای بینالمللی شرکت کنند که با روندهای پژوهشیشان همراستا است و برای توسعه دانشی و مدیریت کلان دانشی ایران راهبردی است.
مهم است که نخست زمینههای نهفته توسعه دانشی را برگزینید. همچنین ضروری است که پژوهشگران جوان ایرانی در خارج از ایران دانشآموخته شوند، در پژوهشگاههای پیشروی اروپا و آسیا دورههای پسادکترا را سپری کنند.
کانادا هم فرصت خوبی است. وقتی تماسهای خوبی برقرار شد از دانشمندان خارجی دعوت کنید تا برای چند هفته یا بیشتر به ایران بیایند، در دانشگاههای پیشرو، نهادهای پژوهشی و نیز مردم عادی سخنرانی کنند.
وقتی منابع در دسترس قرار گرفت رصدخانهای ساخته شود، در مکانی مناسب با اندازهای متوسط. قطر آینه دو تا دو و نیم متر باشد و بتواند رباتیک کار کند.
همچنین به ابزارهای ضروری همچون تصویرگر نور مرئی و فروسرخ و نیز بینابسنج مجهز باشد.
به گمان شما دستاوردها و کشفهای سترگ اخترشناسی در پنجاه سال آینده چه چیزهایی خواهد بود؟ چه گامهای پررنگ فناورانهای در ابزارهای اخترشناسی پدید خواهند آمد؟
پرسشی بسیار دشوار است. پاسخهایم ممکن است اشتباه از آب درآیند و بر اساس درسهای بزرگی که از پیشنیان گرفتهایم، پیشبینی کار آسانی نیست.
باید فروتنانه صبور باشیم. امید دارم معمای مادّه تاریک و انرژی تاریک را حل کنیم. در حال حاضر این دو بِگرت نگرهای برای توضیح انحراف گرانش نیوتنی و دینامیک اینشتینیاند.
هردو محبوب هستند، اما ممکن است نادرست از آب درآیند. آزمایشهایی که برای آشکارسازی ذرههای مادّه تاریک انجام یافته، شکست خوردهاند. در بخش نپاهشیِ اخترشناسی انتظار دارم امواج گرانشی سیاهچالهها و ستارگان نوترونی ردیابی شوند.
با آهنگ کشف هفتگی رویدادها و افزایش حساسیت آشکارسازها، نویابیهایی بسیاری در راه است. همچنین انتظار دارم درباره خاستگاه نوترینوها و ذرات پرانرژی کیهانی (پرتوهای کیهانی) داده بیشتری کسب کنیم.
تلسکوپهای نوترینوییِ نوینی در قطب جنوب، دریاچه بایکال و دریانه مدیترانه راهاندازی شدهاند. برای پرتوهای بسیار پرانرژی تلسکوپهای چرنکوف در هر دو نیمکره راهاندازی شدهاند و امکان آشکارسازی و شناخت پدیدههایی را از منابع ناشناخته فراهم خواهد آورد.
برای پرسش پایانی چه پیامی برای خوانندگان جوان ایرانی که گفتوگوی شما را میخوانند، دارید؟ پیام و پیشنهاد شما برای جامعه اخترشناسی ایران و نسل آینده اخترشناسان ایرانی چیست؟
در پژوهشهایتان استوار باشید و پرکار و پرتلاش. دانشورزی کنید و در گسترش دانش، تواناییها و دانشها کوشا باشید. زبانهای خارجی را بیاموزید؛ بهویژه زبانهایی که در دانش کارکرد دارند؛ ازجمله انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، چینی و ژاپنی. دانشآموختگی را ارج نهید و مردم را در تمام سنین آموزش دهید.
در اخترشناسی به بخش آماتوری بها دهید، به طور ویژه و راهبردی در مدارس آموزش دهید تا افراد و مدارسِ به دور از شهرهای بزرگ هم در روند آموزش با سطح بینالمللی قرار گیرند.
شرایط نپاهشی در مناطق دورافتاده بسیار عالی است و فرصت خوبی را برای اخترشناسان حرفهای و آماتور فراهم میکند. از باشگاههای اخترشناسی هم پشتیبانی کنید. سخن آخر اینکه به تاریخ ایرانزمین و فرهنگ پارسی بسیار ببالید.
«ژان رُنه روآ» اخترفیزیکدان نامور کانادایی است که به تاریخ ۱۹ نوامبر ۱۹۴۳ درست سال میانی جنگ جهانی دوم، در سنهیسینث کبکِ کانادا به دنیا آمد.
منطقهای فرانسویزبان در کانادا که پل ارتباطی بسیار قویای میان کانادا در آمریکای شمالی، کشور فرانسه در قلب اروپا و دیگر سرزمینهای فرانسویزبان ایجاد کرده است.
«ژان رُنه روآ» دوره دبستان را در شهری کوچک که بیشباهت به جایی روستایی هم نبود، سپری کرد. نخستین بذرهای ذوق دانش در همان زمان و زیر آسمان پرستاره در نهادش کاشته شد.
او سپس به دانشگاه مونترال و اونتاریوی غربی رفت و در آنجا فیزیک خواند. ابتدا فیزیک دوره کارشناسی، سپس اخترفیزیک. کارشناسیاش را به سال ۱۹۶۹ برابر با ۱۳۴۷ ه. خ دریافت کرد، کارشناسی ارشد را دو سال بعد و درنهایت با سرپرستی دو استاد با نامهای «دیوید راست» و «جِی لندستریت» به سال ۱۹۷۳ م در ۳۰سالگی دکترایش را دریافت کرد.
برای دادهگیری موضوع پایاننامهاش یک سالی را در رصدخانه خورشیدی در آمریکا سپری کرد و از همینجا همکاریاش با دانشمندان نامور جهان و همیاریهای بینالمللی شروع شد.
پژوهش او روی بادهای ستارهای بود و بهویژه روی خورشید کارهای مهمی انجام داد. نخستین مقاله پژوهشی او نیز به سال ۱۹۷۰ چاپ شد و تاکنون که در حال نوشتن این مطلب هستیم، او ۵۴۰ مقاله و ۱۲ کتاب چاپ کرده است.
به زبان ساده، «ژان رُنه» طی نیمقرن گذشته که از دانشجوی کارشناسی ارشد بودن تا پروفسور بازنشسته بودن را سپری کرده، هر سال ۱۰ مقاله چاپ کرده است.
خوب است همینجا نکتهای را به خوانندگان جوان یادآور شویم که خودش هم به آن اشاره کرده است. راز موفقیت او استمرار پژوهشی بوده است. او آهسته و پیوسته در جهان دانش قدم زده، نه گاهی تند و شتابان و گاهی کند و خسته.
به سال ۱۹۷۳ در زمانی که چهار سال از قدمگذاشتن فضانوردان آمریکایی در خاک مانگ (کره ماه) میگذشت، او در کسوت پژوهشگر پسادکترا به مؤسسه فناوری کالیفرنیا با نام اختصاری کلتک پیوست تا باز هم به کارش روی خورشید ادامه دهد.
سپس به هلند رفت و به انستیتوی پژوهشهای فضایی اوتریخت پیوست تا گروه کارشان روی خورشید را پرتوانتر ادامه دهند. به سال ۱۹۷۵ «ژان رُنه» به سرزمین مادریاش کانادا بازگشت.
اجازه دهید کمی بیشتر به این مسئله بپردازیم. او به کانادا بازگشت و مشغول کار در انستیتویی تازهتأسیس شد. نکته مهم و آموزنده برای ما ایرانیها در این است که «ژانِ» جوان مهر میهن داشت و ترجیح داد به کشور خودش بازگردد.
درحالیکه در آن دوره بهراحتی میتوانست جایگاه شغلی دهانپرکنی در اروپا یا آمریکا بگیرد. حاکمیت کانادا هم از او پشتیانی کرد و امکان پیوستن او به انستیتوی تازهتأسیس هرزبرگ را فراهم ساخت و او را در پیچوخم کاغذبازی و رابطهگری نینداخت.
دراینباره گفتنی بسیار است؛ اما همین قدر بدانیم که توسعه دانشی کشور رابطهای دوسویه میان پژوهشگران و حاکمان است که با سیاستهای کلان نقشه دانشی کشور میتواند کمینه یا بیشینه بهرهوری را داشته باشد.
«ژان رُنه» از سال ۱۹۷۷ برابر با ۱۳۵۵ ه. خ استاد اخترشناسی دانشگاه لاوال (گاهی لَوَل هم تلفظ میشود) شد. او به سال ۱۹۷۸ در بازگشایی نپاهشگاه «مونت-مگنتیک» همیاری و کوشش داشت.
این نپاهشگاه ساخته دو دانشگاه لاوال و مونترال است؛ جایی که «ژان رُنه» استاد شده و درس خوانده است. باز هم اجازه دهید گریزی بزنیم به قیاس با خودمان.
نپاهشگاه ابوریحان بیرونیِ دانشگاه شیراز همزمان یا حتی زودتر از مونت-مگنتیک به بهرهبرداری رسیده است. بد نیست مقایسهای صورت گیرد میان کارنامه پژوهشی-آموزشی نپاهشگاه بیرونی و مونت-مگنتیک یا حتی نپاهشگاههای همرده، تا بدانیم نقاط ضعف و قوت ما در کجاست.
«ژان» پژوهش روی خورشید را تمام کرد و به اخترفیزیک ستارهای و محیطهای میانستارهای روی آورد. او با دو همکار دیگرش تداخلسنج جدیدی را برای نپاهشگاه دانشگاهیشان ساختند و در همین زمان کوشا و پرتوان به تدریس هم مشغول بود.
به سال ۱۹۷۷ عضو کارگروه یا به تعبیری مرسومتر هیئتمدیره ساخت نپاهشگاه جمینای شد. نوشتن کتاب را از سال ۱۹۸۳ آغاز کرد و به سال ۱۹۸۸ کتاب داستان پرومته را نوشت که در نوع خود کتابی پیشتاز بود و سروصدایی به راه انداخت. سال ۲۰۰۰ دانشگاه لاوال را با درجه استاد تمامی ترک کرد تا مدیر ارشد نپاهشگاه جمینای شود. تا سال ۲۰۰۹ مدیر جمینای بود.
سپس به بنیاد دانشهای زاستاری (بنیاد علوم طبیعی) در کانادا پیوست و به سال ۲۰۱۱ به انستیتوی تلسکوپ فضایی هابل رفت. «ژان رُنه روآ» هماینک در لاوال زندگی میکند و به نگارش کتابهای عمومی و دانشگاهی مشغول است.
کماکان میپژوهد و مقاله میدهد. «ژان رُنه» فقط دانشمند نیست؛ بلکه اندیشمندی است که درک ژرفی از دانش و سازوکار آن دارد.
استادی سخاوتمند است که نویسندگان این گفتگو بسیار از او آموختهاند. راهنماییهایش در کارهای پژوهشی راهگشا و همدلیاش در دشواریها ستودنی است.