دخترم به اتاق خواب همسایگان میرفت و محل طلاهایشان را شناسایی میکرد و سپس با سرگرم کردن صاحبخانه طلاها را میربودیم.
در سالهای گذشته تلاش میکردم تا دخترم به همه آرزوهایش برسد و مانند من در تنگنای سختیهای زندگی قرار نگیرد به همین دلیل نقشهای کشیدم که...
به گزارش خراسان، اینها بخشی از اظهارات زن ۳۳ سالهای است که به همراه دختر ۱۶ ساله اش و به اتهام سرقت طلا دستگیر شده بود.
این زن جوان که مدعی بود، همسرش در یکی از شرکتهای پیمانکاری مربوط به امور خدماتی و نظافتی کار میکند، اما درآمد چندانی ندارد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد گفت: ۱۵ ساله بودم که با «حسن» ازدواج کردم.
او از بستگان نزدیک پدرم بود و شغل مناسبی نداشت بیشتر روزها را به کارگری میپرداخت چرا که فقط تا پایان مقطع ابتدایی درس خوانده بود و نمیتوانست در یکی از ادارات استخدام شود.
حسن با آن که به تازگی از سربازی بازگشته بود، اما باز هم سعی میکرد کاری برای خودش دست و پا کند. خلاصه بعد از آغاز زندگی مشترک او در یکی از شرکتهای پیمانکاری استخدام شد.
اما با آن که مردی زحمت کش بود و برای تامین هزینههای زندگی بسیار تلاش میکرد، ولی درآمد اندکی داشت که نمیتوانست آرزوهای مرا برآورده کند چرا که من آرزوهای زیادی داشتم و فکر میکردم بعد از ازدواج به همه این آرزوهایم خواهم رسید، ولی همه آنها برایم به یک رویا تبدیل شد.
خلاصه ۱۷ ساله بودم که دخترم به دنیا آمد او بزرگتر میشد، اما من نمیتوانستم به هیچ کدام از آرزوهایم برسم به همین دلیل تصمیم گرفتم کاری کنم تا دخترم مانند من در رنج و سختی نباشد و به آرزوهایش برسد.
او هم مانند من بلند پروازی میکرد و دوست داشت همه امکانات رفاهی وتفریحی برایش فراهم باشد. وقتی به ۱۶ سالگی رسید تصمیم گرفتیم برای پولدار شدن دست به سرقت بزنیم، چون همسرم هرچه تلاش میکرد فقط میتوانست به سختی مخارج روزانه زندگی ما را تامین کند.
این بود که دخترم نقشه سرقت از منزل همسایگان را کشید و ما با هم این نقشهها را اجرا میکردیم. از مدتی قبل به بهانه دیدار و احوالپرسی به خانه همسایگان میرفتیم و زمانی که زن همسایه برای پذیرایی از ما یا آماده کردن چای به آشپزخانه میرفت من با دخترم بلافاصله یک لنگ گوشواره دختر همسایه را از گوشش خارج میکردیم و بدین ترتیب کسی به ما مشکوک نمیشد.
گاهی نیز دخترم به اتاق خواب همسایگان میرفت و محل طلاهایشان را شناسایی میکرد و سپس با سرگرم کردن صاحبخانه طلاها را میربودیم.
این ماجرا ادامه داشت تا این که یکی از همسایگان طبقات بالا به در خانه ام آمد و با بیان این که قصد دارد دختر بیمارش را نزد پزشک ببرد از من خواست مواظب پسر خردسالش باشم که در منزل خواب بود.
او کلید منزل را به من سپرد و از خانه بیرون رفت. من هم بی درنگ به خانه همسایه رفتم و به جست و جوی طلا پرداختم تا این که طلاهایش را در کشوی دراور پیدا کردم هنوز طلاهای او در دستم بود که ناگهان به خانه بازگشت و مرا در حال سرقت طلاهایش دید.
زن همسایه بلافاصله به پلیس ۱۱۰ و سپس با شوهرش تماس گرفت و این گونه من و دخترم دستگیر شدیم. هنوز سخنان زن جوان ادامه داشت که در یک لحظه شوهرش وارد اتاق شد و در حالی که از شدت عصبانیت فریاد میکشید خطاب به همسرش گفت: عمری در میان زبالهها به جست و جوی نانی حلال بودم و با آبرومندی کار کردم تا مخارج شما را تهیه کنم، اما حالا با سرقت اموال دیگران آبرویم را بر باد دادید.
این مادر و دختر با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) در اختیار نیروهای دایره تجسس کلانتری قرار گرفتند تا برای کشف سرقتهای دیگر مورد بازجوییهای تخصصی قرار گیرند.