فرارو- نیل فرگوسن، مورخ مشهور و متخصص تاریخ اقتصاد اسکاتلند و استاد دانشگاه هاروارد است. فرگوسن در سال ۲۰۰۸ میلادی مشاور «جان مک کین» از جمهوری خواهان باسابقه و نامزد وقت انتخابات ریاست جمهوری بود. فرگوسن یک مفسر سیاسی محافظه کار قلمداد میشود. او مدافع امپراتوری بریتانیا است و پس از حمله امریکا و کشورهای غربی به عراق خود را عضوی کامل از باند «نئوامپریالیست ها» خوانده بود.
تعداد زیادی از مفسران سیاسی مضطرب امریکایی از خود میپرسند: «آیا ما بد هستیم». مدتی است که نگرانی دانشمندان علوم سیاسی مانند همکارم «لری دایموند» این بوده که جهان در یک «رکود دموکراتیک» یا «پسرفت» قرار گرفته که از سال ۲۰۰۶ میلادی آغاز شده است. واقعیت آن است که من کمتر نگران روندهای جهانی هستم. در مقایسه با دهه ۷۰ و ۹۰ میلادی براساس تمام بررسیها و دادههای اطلاعاتی اصلی، جهان به طور قابل توجهی مکان دموکراتیکتری شده است.
امروز نه تنها دموکراسیهای بسیار بیشتری وجود دارند (۵۷ درصد از کل کشورها در سال ۲۰۱۷ میلادی در مقایسه با ۲۵ درصد از کشورها در اواسط دهه ۷۰ میلادی) بلکه دموکراسیها حدود سه چهارم تولید ناخالص داخلی جهانی را تشکیل میدهند موضوعی که ما واقعا باید نگران آن باشیم نه دموکراسی جهانی بلکه وضعیت دموکراسی امریکایی است.
براساس نظرسنجی مرکز تحقیقات «پیو» که در اوایل فوریه صورت گرفت تنها یک پنجم بزرگسالان امریکایی ترویج دموکراسی را به عنوان هدف اصلی سیاست خارجی قلمداد میکنند و آن را در انتهای فهرست ۲۰ گزینهای قرار داده اند. در نشست مجازی دموکراسی که توسط «جو بایدن» رئیس جمهوری امریکا برگزار شد نوعی آشفتگی دیده میشد. دعوت نامهها کاملا خودسرانه ارسال شده بودند.
در حاشیه نشست تونس، مجارستان، سریلانکا، تایلند، بنگلادش و بولیوی به نوعی در کنار پیاده رو ایستاده بودند این در حالی است که همگی این کشورها در شاخص دموکراسی اکونومیست نسبت به زامبیا، پاکستان نیجر و جمهوری دموکراتیک کنگو امتیاز بیشتری را کسب کردهاند در حالی که بایدن در دعوت از کشورها دسته دوم را در اولویت قرار داد.
مشکل آن است که جهان دیگر امریکا را به عنوان شهر درخشان بر روی تپه نمیبیند و بیشتر به مثابه یک محله فقیرنشین در یک دشت سیلابی به آن نگاه میکند. طبق نتایج نظرسنجیای که در ۱۷ اقتصاد پیشرفته توسط «پیو» صورت گرفته و نتایج آن در ماه نوامبر منتشر تنها میانگین ۱۷ درصدی از پاسخ دهندگان گفته بودند که دموکراسی در امریکا الگوی خوبی برای سایر کشورهاست در حالی که ۵۷ درصد فکر میکردند که امریکا پیشتر الگوی دموکراتیک خوبی برای سایر کشورها بوده است. یک چهارم از پاسخ دهندگان گفتهاند که امریکا هرگز نمونه خوبی برای سایر کشورها نبوده است.
درست است که این میانگین طیف وسیعی از نظرات را پنهان میکند. برای مثال، مردم کره جنوبی نسبت به نیوزیلندیها دیدگاه مثبتتری نسبت به نظام سیاسی امریکا دارند. با این وجود، اجماعی گستردهای در خارج از امریکا در این باره وجود دارد که «تبعیض علیه مردم براساس نژاد یا قومیت» یک «مشکل جدی» در امریکا است.
چنین برداشتهای منفیای با تلاشهای مختلف تعیین کمیت سلامت دموکراسی امریکایی مطابقت دارد. برای مثال، در سال ۲۰۱۳ میلادی نهاد غیر حزبی معتبر «خانه آزادی» در گزارش سالانه آزادی در جهان به ایالات متحده امتیاز ۹۳ از ۱۰۰ را داد. امروز این رقم به ۸۳ کاهش یافته است و بدان معناست که امریکا اکنون در جایگاهی بین ۶۰ دموکراسی پایینی جهان از جمله رومانی و آرژانتین قرار گرفته است.
نهاد خانه آزادی در گزارش خود اشاره کرده این بدان خاطر است که نهادهای دموکراتیک امریکا دچار فرسایش شدهاند و فشارهای حزبی بر روند انتخابات، تعصب و ناکارآمدی درنظام عدالت کیفری، سیاستهای مضر در مورد مهاجرت و پناهجویان و تفاوتهای فزاینده در ثروت، فرصتهای اقتصادی و نفوذ سیاسی در امریکا وجود دارند.
چنین خودانتقادیای در گوش رقبای استراتژیک امریکا مصداق موسیقیای خوش آهنگ است. در اوایل ماه جاری، وزارت امور خارجه چین این جسارت را از خود نشان داد که در مقالهای طولانی نقدی بر دموکراسی امریکایی داشته باشد. به نوشته نویسندگان آن مقاله، امریکا نظامی «مملو از مشکلات عمیق» است که «بازی سیاست پولی» در آن در جریان است و آن کشور توسط «حکومت نخبگان اقلیت» اداره میشود و نه طبق ایده «یک نفر یک رای». در این مقاله اشاره شده که نظام نظارت و توازن قوا که در قانون اساسی امریکا مورد تمجید قرار گرفته اکنون به یک «خودسالاری» همراه با «بن بست» تنزل یافته است.
در مقاله اشاره شده که شورش طرفداران ترامپ در ساختمان کنگره جهان را بهت زده کرد. هم چنین، در این مقاله اشاره شده که افزایش شکاف ثروت در کنار نژادپرستی ریشه دار و آزادی بیان تنها در ظاهر و نام و نه در عمل مشکلات اصلی امریکا هستند.
نویسندگان این مقاله چینی نوشته اند: «دموکراسی در امریکا از خودبیگانه و منحط شده است. مشکلاتی مانند سیاست پولی، کشمکش بین احزاب سیاسی، قطبی شدن فضای سیاسی، شکاف اجتماعی، تنش نژادی و شکاف ثروت حادتر شده اند. تیراندازی و مسخره بازی در ساختمان کنگره آن چه در زیر ظاهر باشکوه دموکراسی به سبک امریکایی بود را آشکار ساخته است.»
«مرگ» جورج فلوید «سیاه پوست امریکایی نژادپرستی سیستماتیک که برای مدت زمان طولانی در جامعه امریکا وجود دارد را آشکار ساخت. در حالی که شیوع کرونا در خارج از امریکا کنترل شده واکسیناسیون و پوشش ماسک به موضوعی سبب ساز ایجاد شکاف و تقلب اجتماعی بیشتر در امریکا تبدیل شده است».
ممکن است بگویید یک رژیم توتالیتر (تمامیت گرا) تک حزبی، چون چین در جایگاهی نیست که بخواهد در مورد نواقص دموکراسی امریکایی سخن بگوید و امریکاییها را سرزنش کند. جالب آن که سفرای روسیه و چین در امریکا با وقاحت از جمهوری خلق چین تحت عنوان «یک دموکراسی سوسیالیستی فراگیر» و «بازتاب دهنده خواست مردم منطبق با واقعیتهای آن کشور و دارای حمایت قوی مردمی با حق شرکت در انتخابات و مشارکت عمومی در حکمرانی ملی از طریق کنگرههای مردمی در سراسر کشور» یاد کرده اند.
ممکن است بگویید با چنین منتقدانی دموکراسی امریکایی به مدافعانی سرسخت نیاز دارد. با این وجود، واقعیت آن است که انتقاد چینی از دموکراسی امریکایی برگرفته از انتقاد مفسران و تحلیلگران امریکایی بوده است. وزارت خارجه چین از هشت استاد امریکایی از جمله «نوام چامسکی» و «فرانسیس فوکویاما» در آن مقاله نقل قول ذکر کرده است. شاید بخواهید تقصیر را به گردن سنت جاافتاده نفرت دانشگاهیان امریکایی از امریکا بیاندازید. با این وجود، به نظر میرسد رای دهندگان عادی امریکایی نیز با دیدگاه وزارت خارجه چین نسبت به دموکراسی ما موافق هستند.
براساس نتیجه نظرسنجی دیگری از «پیو» (منتشر شده در ماه مارس، اما براساس دادههای اواخر سال ۲۰۲۰ میلادی) ۷۲ درصد از بزرگسالان امریکایی معتقدند که دموکراسی آنان پیشتر الگوی خوبی برای پیروی از سوی دیگران بود، اما اخیرا دیگر این چنین نیست در حالی که کمتر از نیمی از آنان یعنی ۴۵ درصد از عملکرد دموکراسی امریکا راضی هستند دو سوم موافق این عبارت بودند که «بیشتر سیاستمداران فاسد هستند» و این جمله را توصیف خوبی از وضعیت فعلی امریکا میدانستند.
بیش از یک سوم (۳۵ درصد) از پاسخ دهندگان و ۵۷ درصد از پاسخ دهندگان جمهوری خواه معتقد بودند که دولت امریکا به آزادیهای فردی احترام نمیگذارد و سه چهارم فکر میکنند که تبعیض براساس نژاد یا قومیت در امریکا یک مشکل جدی است.
«رابرت کاگان» در ماه سپتامبر در «واشنگتن پست» نوشت: «بحران قانون اساسی ما در حال حاضر در اینجاست که ایالات متحده در حال پیش رفتن به سوی بزرگترین بحران سیاسی و حقوق اساسی خود از زمان جنگ داخلی به این سو بوده است و امکان دارد در سه تا چهار سال آینده حوادث خشونت بار جمعی، تجزیه قدرت فدرال و تقسیم کشور به رنگهای قرمز (جمهوری خواه) متخاصم و محصور آبی (دموکرات) صورت گیرد».
توالی وقایعی که کاگان تصور میکند منجر به جنگ داخلی دوم میشود با انتخاب دونالد ترامپ به عنوان نامزد جمهوری خواهان برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ میلادی آغاز خواهد شد. مقامهای جمهوری خواه که مایل به کمک به ترامپ در انتخابات نبودهاند از سوی حزب در حال کنار گذاشته شدن هستند. مجالس قانونگذاری تحت کنترل جمهوری خواهان در ۱۶ ایالت کنترل خود را بر روند صدور گواهی انتخابات افزایش داده یا قصد افزایش آن را دارند. کاگان در پایان مینویسد: «پیروزی ترامپ احتمالا دست کم به معنای تعلیق موقت دموکراسی امریکاییای است که ما آن را میشناسیم».
در «فایننشال تایمز» در ماه سپتامبر «مارتین ولف» از مرگ عجیب دموکراسی امریکایی خبر داد و آن را پیش بینی کرد و هشدار داد که تا سال ۲۰۲۴ میلادی امریکا از یک جمهوری دموکراتیک به یک خودکامگی احتمالا غیر قابل بازگشت تبدیل خواهد شد.
«جورج پکر» در نشریه «آتلانتیک» پرسیده است: «آیا ما محکوم به فنا هستیم»؟ پاسخ او البته مثبت است. او اشاره میکند کارزار طولانی مدت حزب جمهوری خواه برای تضعیف ایمان به انتخابات رای دهندگان دو طرف را عمیقا نسبت به نتیجه انتخابات بدبین میسازد و احتمالا در سال ۲۰۲۴ میلادی انتخابات پرمناقشه خواهد بود و در چندین ایالت به روندهای در هم تنیده در دادگاهها و مجالس قانونگذاری منتهی خواهد شد.
زمانی که رئیس جمهوری بعدی امریکا در نهایت توسط دادگاه عالی یا کنگره انتخاب میشود نیمی از کشور در خشم در حال انفجار خواهند بود. خانوادههایی با دیدن تابلوی هریس و بایدن مجبور میشوند خانه خود را در یک جاده روستایی رها کرده وبه نزدیکترین شهر فرار کنند. پکر میگوید سیاست در امریکا به سیاستی مشابه روسیه تبدیل میشود: امریکاییها به این باور میرسند که همه رهبران سیاسی دروغ میگویند و در انتخابات تقلب صورت گرفته و رسانهها خریداری شده و فساد امری عادی است.
اگر این فرضیه را جدی قلمداد کنیم که جمهوری امریکا در آخرین مراحل خود قرار دارد و سه سال تا انحلال فاصله خواهد داشت. یکی از درسهای محوری نظریههای سیاسی جهان باستان، رنسانس و روشنگری این بوده که حفظ جمهوریها ذاتا سخت است و پس از مدتی به سمت استبداد گرایش پیدا میکنند. باید یادآوری کرد که اختلافات داخلی در این روند تا چه میزان اهمیت داشته اند.
کسانی که خطر را منحصرا از جناح راست میدانند مایل هستند به شواهد نظرسنجیهایی اشاره کنند که نشان میدهد اکثریت جمهوری خواهان هنوز معتقدند که بایدن به طور قانونی برنده ریاست جمهوری نشده است. ماه سپتامبر، نظرسنجی دانشگاه ویرجینیا نشان داد که ۸۴ درصد از حامیان ترامپ حزب دموکرات را تهدیدی آشکار برای دموکراسی امریکایی میدانند. اکثریت رای دهندگان به ترامپ (۵۲ درصد) به شدت یا تا حدودی موافق هستند که زمان تقسیم کشور فرا رسیده است. مشکل آن است که دموکراتها نیز دیدگاههای تقریبا مشابهی دارند.
فراموشی جمعی بر مفسران لیبرال در مورد کارزار مستمر «هیلاری کلینتون» و حامیاناش که زیر سوال بردن مشروعیت پیروزی ترامپ را در انتخابات ۲۰۱۶ آغاز کردند حاکم شده است. ۸۰ درصد از رای دهندگان به بایدن حزب جمهوری خواه را «تهدید آشکار و فعلی موجود برای دموکراسی امریکایی» میدانند. بیش از دو پنجم دموکراتها (۴۱ درصد) دست کم تا حدودی موافق هستند که زمان تجزیه کشور فرا رسیده است.
نویسندگان لیبرال با فرض نزدیک بودن انتخابات ۲۰۲۴ میلادی بر قوانین انتخاباتی و حق رای تمرکز میکنند و این احتمال را نادیده میگیرند که نامزد جمهوری خواهان چه ترامپ باشد چه فرد دیگری با اختلاف غیر قابل انکار بزرگی برنده میشود، زیرا کشور انزجار خود را نسبت به دولت بایدن که وعده پایان دادن شیوع کرونا را داده بود و در تحقق آن ناکام مانده ابراز خواهد کرد. نرخ تورم در امریکا به بالاترین سطح خود از سال ۱۹۸۲ به این سو رسیده است.
جنایت در شهرهای امریکا افزایش یافته و کنترل مرزهای جنوبی کشور از دست رفته است. بایدن افغانستان را به شکلی مفتضحانه به طالبان سپرد و اهداف «تنوع و برابری» را با هزینه کردن از استانداردهای آکادمیک در سراسر نظام آموزشی دنبال کرد.
لیبرالها به قدری مطمئن هستند که این جمهوری خواهان هستند که قصد براندازی قانون اساسی را دارند که حتی متوجه نمیشوند زمانی که جناح مترقی حزب دموکرات به طور مداوم در مورد لغو کالج الکترال، محدود کردن دادگاه عالی، اعطای ایالت به پورتوریکو و کلمبیا و اعطای حق رای به غیر شهروندان امریکایی صحبت میکنند خود دموکراسی امریکایی را در معرض خطر قرار میدهند.
این خطرناک است که یکی از طرفین قاطعانه معتقد باشد که تنها طرف مقابل در تلاش است جمهوری را در خطر مرگ قرار دهد. دموکراسی تنها زمانی کار میکند که قوانین اساسی بازی پذیرفته شوند. وقتی تغییر آن قوانین به هدف اصلی سیاست تبدیل شود مخاطرات بسیار زیادی را به دنبال خواهد داشت و هزینه شکست را بسیار سنگین خواهد کرد.
مشکل جمهوری خواهان ترامپ است. او بیش از ۷۲ درصد محبوبیت در میان جمهوری خواهان دارد. ۸۲ درصد از جمهوری خواهان او را معتبر و ۷۳ درصد او را صادق و قابل اعتماد میدانند ترامپ فرسنگها جلوتر از سایر نامزدهای احتمالی برای سال ۲۰۲۴ است.
مشکل دموکراتها شخصی نیست بلکه ساختاری است. رای دهندگان از شعارهای جناح مترقی در حزب دموکرات برای کاستن از تعداد اعضای پلیس نفرت دارند. رهبری حزب دموکرات به تغییرات آب و هوایی بسیار بیش از رای دهندگان مورد نیاز خود اهمیت میدهد. نخبگان حزب در ارتباط با مهاجران نیستند. واقعیت آن است که برخلاف تصور دموکراتها لاتین تبار با آنان همراه نیستند. در اوایل ماه جاری نتیجه نظرسنجیای شگفتانگیز در «وال استریت ژورنال» نشان داد رای دهندگان لاتین تبار به طور مساوی بین دو حزب تقسیم شده اند.
اگر بایدن و ترامپ دوباره در سال ۲۰۲۴ نامزد شوند این جمعیت به طور مساوی از آنان حمایت میکند و در مورد مسائل اقتصادی و امنیت مرزها به جمهوری خواهان تمایل بیشتری دارند. از دهه ۶۰ میلادی به این سو، لاتین تبارها به تدریج در هر انتخاباتی به سوی جناح راست متمایل شده اند.
با این وجود، نگرانی در مورد بحران دموکراسی یکی از راههایی است که امریکاییها را از زمان تاسیس امریکا هوشیار نگه داشته است. خودانتقادی ما از خویش توسط کشورهایی الگوبرداری و تکرار میشود که خود هیچ گونه انتقادی را از رژیمهای بیقانون و ظالمشان بر نمیتابند و هر مخالفتی را سرکوب و حذف میکنند.
منبع: بلومبرگ
ترجمه: فرارو