bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۵۲۰۰۷۳
شکست لیبرال دموکراسی

بیاید دموکراسی را نه با رویه‌ها بلکه براساس نتایج بسنجیم!

بیاید دموکراسی را نه با رویه‌ها بلکه براساس نتایج بسنجیم!

دموکراسی اشکال مختلفی دارد. یک سرمایه گذار چینی می‌گوید تنوع لیبرال غرب در حال شکست است در حالی که حکومت چین نتایج بهتری را به همراه داشته است.

تاریخ انتشار: ۱۳:۴۱ - ۱۹ آذر ۱۴۰۰

شکست لیبرال دموکراسی و کارآمدی زمامداری چین/ چین از امریکا دموکراتیک‌تر است/ لزوم قضاوت درباره دموکراسی براساس نتایج آن/ دموکراسی در اسارت لیبرالیسم ///////////////////////فرارو- اریک لی یک سرمایه‌گذار خطرپذیر، دانشمند علوم سیاسی و موسس سایت خبری چینی Guancha.cn است. او در هیئت مدیره سازمان‌های متعددی از جمله موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک، دانشکده تحصیلات تکمیلی بازرگانی دانشگاه استنفورد (جایی که مدرک ام بی‌ای خود را از آن دریافت کرد) و موسسه چین در دانشگاه فودان (جایی که مدرک دکترای علوم سیاسی خود را از آنجا دریافت کرد) عضویت دارد.


زنگ خطر در مورد وضعیت دموکراسی به صدا در آمده است. خانه آزادی در گزارش تازه خود اعلام کرده که نزول جهانی دموکراسی سرعت گرفته است و حتی در ایالات متحده امریکا به میزان قابل توجهی دموکراسی با افول همراه بوده است. براساس پژوهش موسسه V-Dem در سوئد، تضعیف دموکراسی در بسیاری از کشور‌هایی رخ داده که با امریکا همسو هستند.

"لری دایموند" جامعه شناس سیاسی استدلال می‌کند که "رکود دموکراتیک" به مرحله "بحران" رسیده و با شیوع کرونا تشدید شده است. تشخیص‌های زیادی در این باره وجود دارند. "فرانسیس فوکویاما" دانشمند علوم سیاسی معتقد است که دولت امریکا توسط نخبگان به اسارت گرفته شده و مردم آن کشور براساس هویت‌های فرهنگی تقسیم شده اند. البته کسانی هستند که همواره به دنبال یافتن پاسخی آسان برای مسائل هستند و چین و روسیه را مقصر می‌دانند.

در سوی دیگر، طیفی که همیشه با شک و تردید به دموکراسی می‌نگریستند از لحظه کنونی لذت می‌برند. "سرگئی لاوروف" وزیر خارجه روسیه اخیرا از تلاش شکست خورده غرب برای "اجرای دموکراسی" در کشور‌هایی که فرهنگ متناسب با چنین نظام سیاسی‌ای را ندارند انتقاد کرد و از غربی‌ها خواست از این کار دست بردارند. "کیشور محبوبانی" دیپلمات و پژوهشگر سنگاپوری معتقد است که امریکا از برخی جهات تمام ویژگی‌های یک کشور شکست خورده را دارا می‌باشد. یک دهه پیش من این بحث را مطرح کردم که مدل چین بر غرب برتری دارد و دموکراسی محکوم به شکست است.

با این وجود، باید توجه داشت که تعریف ناقصی از دموکراسی وجود دارد. به بیان دقیق به اشتباه لیبرالیسم با دموکراسی یکی پنداشته می‌شود و در نتیجه لیبرال دموکراسی تنها شکل حکومت دمکراتیک تصور می‌شود که البته تصوری اشتباه است.

در سال ۱۹۹۲ میلادی، در پایان جنگ سرد و آغاز یک دوره طلایی برای جهانی شدن لیبرال دموکراسی، لرد "بهیخو پارخ" نظریه پرداز سیاسی در مقاله‌ای تحت عنوان "ویژگی فرهنگی لیبرال دموکراسی" نوشته بود که "دموکراسی لیبرال، دمرکاسی لیبرال شده است یعنی دموکراسی‌ای که در محدوده تعیین شده توسط لیبرالیسم تعریف و ساختار یافته است". او خاطر نشان کرد که این ترکیب در حدود قرن هجدهم در اروپا متبلور شد و تنها پس از جنگ جهانی دوم به عنوان راهی برای مخالفت با اتحاد جماهیر شوروی در عمل توسط غرب به طور گسترده مورد حمایت قرار گرفت.

دموکراسی خود در اولین تجسم غربی اش در یونان باستان مدت‌ها پیش از لیبرالیسم وجود داشت. علاوه بر آن، در ترکیب لیبرال دموکراسی این لیبرالیسم بود که وضعیت شریک مسلط را برعهده داشت و دموکراسی تحت انقیاد آن بود. در واقع، لیبرالیسم با دموکراسی دشمنی داشت. توسعه نهاد‌های لیبرال در طول دو تا سه قرن گذشته از بسیاری جهات شامل تلاشی برای محدود کردن قدرت دموکراسی بوده است. اگر بخواهیم از نظر تاریخی دقیق و از نظر فکری صادق باشیم باید بدانیم که لیبرال دموکراسی تنها یک نوع از انواع مختلف دموکراسی است.

در عصر روشنگری اروپا، متفکران لیبرال مانند لاک، مونتسکیو و میل ایده‌های انقلابی در مورد چگونگی اداره جوامع براساس اصول لیبرالیسم مانند فرد به عنوان واحد سیاسی جامعه، تقدس مالکیت خصوصی و تقدم حاکمیت رویه‌ای قانون را ارائه کردند. بسیاری از نهاد‌های سیاسی لیبرال مدرن با این ایده‌ها توسعه یافتند: دولت نمایندگی مبتنی بر انتخابات، تفکیک قوا، آزادی مطبوعات و قوه قضائیه مستقل که ارکان کلیدی در قانون اساسی امریکا و دیگر جوامع لیبرال هستند.

با این وجود، همزمان بسیاری از اسلاف لیبرال هدف نهاد‌های لیبرال را به شادی رساندن کردم ذکر کردند. اگر این نتیجه محقق نشود رویه‌ها باید تغییر کنند. به گفته میل برای مثال، اگر یک شهروند بی سواد باشد حق دسترسی به رای دادن نیز می‌تواند برایش محدود شود.

لیبرال دموکراسی موفقیت‌های عظیمی به ویژه در نیمه دوم قرن بیستم داشت. در آن دوره کشور‌های لیبرال دموکرات نتایج بی سابقه‌ای را برای مردم خود به ارمغان آوردند به طوری که بسیاری از کشور‌ها از جمله چین به دنبال تقلید از بسیاری از شیوه‌های غرب مانند اقتصاد بازار بودند. با این وجود، زمانی که گروه‌هایی مانند خانه آزادی و V-Dem کشور‌ها را براساس سطوح دموکراسی آن رتبه بندی می‌کنند در اصل کشور‌ها را براساس میزان دقیق پیروی از رویه‌های نهادی لیبرال می‌سنجند. زمانی که مردم می‌گویند دموکراسی در بسیاری از کشور‌ها در حال عقب نشینی است واقعا منظورشان این است که لیبرالیسم دچار مشکل شده است.

چرا لیبرالیسم در وضعیت بدی قرار دارد؟ دلیل آن این است که در بسیاری نقاط به نظر می‌رسد که شریک کوچک (لیبرالیسم) خود دموکراسی را شکست می‌دهد. لیبرال دموکراسی در وضعیت بحران قرار دارد، زیرا بسیاری از کشور‌های لیبرال دموکراتیک با مشکلات شدیدی روبرو هستند: نابرابری مداوم، فساد سیاسی، فروپاشی انسجام اجتماعی، عدم اعتماد به دولت و نهاد‌های نخبگان و دولت ناکارآمد. به طور خلاصه، لیبرالیسم در به ارمغان آوردن نتایج دموکراتیک ناکام بوده است.

در اتحاد جماهیر شوروی یک لطیفه وجود داشت: "ما وانمود می‌کنیم که کار می‌کنیم و آنان وانمود می‌کنند که به ما پول می‌دهند". در بسیاری از جوامع لیبرال مردم می‌توانند آن جمله طنز را به شیوه‌ای دیگر بگویند:"ما تظاهر می‌کنیم که رای می‌دهیم و آنان نظاره کرده و حکومت می‌کنند". در نتیجه، ممکن است واژه لیبرال به زودی دیگر شایسته دموکراسی نباشد.

جهان به روشی بهتر و فراگیرتر برای ارزیابی دموکراسی نیاز دارد. تعریف و اندازه گیری دموکراسی با رویه‌های لیبرال بسیار محدود کننده است و از نظر تاریخی و مفهومی نیز می‌توان این موضوع را متوجه شد. در یونان باستان، زمانی که دموکراسی برای اولین بار در غرب اعمال شد سیاست دموکراتیک نسبتا غیر لیبرال بود. هیچ مفهومی از حقوق فردی یا اقلیت وجود نداشت. به همین دلیل بود که افلاطون و ارسطو و نه دموکرات‌ بودند که هر دو از ماهیت اکثریتی دموکراسی انتقاد کردند.

انتخابات تنها راه انتخاب رهبران نبود. طبقه بندی در انتخابات رهبران با قرعه کشی به طور گسترده انجام می‌شد و با تعریف ارسطو از دموکراسی مطابقت داشت. در غرب معاصر، جنبش‌های پوپولیستی از جناح راست تا چپ سوسیالیست دست کم تا حدی به نظر می‌رسد در تلاش برای پاسخگو نگهداشتن لییرالیسم برای عدم حصول نتایج مطلوب هستند. نگاهی دوباره به دموکراسی کار آسانی نیست و بدون تردید بحث زیادی را می‌طلبد. با این وجود، من جرات می‌کنم یک ایده را پیشنهاد کنم: بیاید دموکراسی را نه با رویه‌ها بلکه براساس نتایج بسنجیم.

هدف هنجاری دموکراسی باید عرضه رضایت به اکثریت قریب به اتفاق مردم در یک بازه زمانی طولانی باشد. اگر انتخابات با مردمی که در چرخه‌های همیشگی انتخاب و پشیمانی گرفتار شده اند رهبرانی ناتوان را خلق کند آن زمان چه سودی خواهد داشت؟ اگر دستگاه قضایی مستقل تنها از ثروتمندان حمایت کند چه فایده‌ای دارد؟ اگر تفکیک قوا در اختیار منافع خاص قرار گیرد تا مانع از اصلاحات ضروری شود چه فایده‌ای دارد؟ آزادی مطبوعات، یا آزادی بیان اگر جوامع را با تفرقه و ناکارآمدی تخریب کند چه فایده‌ای دارد؟ حقوق فردی اگر منجر به مرگ قابل اجتناب میلیون‌ها نفر (همانند آن چه در بسیاری از دموکراسی‌های لیبرال در طول شیوع کرونا رخ داد) شود چه فایده‌ای دارد؟

"جو بایدن" رئیس جمهوری امریکا در تلاش خود برای به چالش کشیدن چین در حال رشد این رقابت را به عنوان دوگانگی ایدئولوژیک دموکراسی در مقابل خودکامگی توصیف می‌کند. با در نظر گرفتن این موضوع، دولت او میزبان گردهمایی دموکراسی در نهم و دهم دسامبر است که نمایندگان حدود ۱۱۰ کشور یا منطقه برای حضور در آن دعوت شده اند. یک بررسی نشان می‌دهد که ۱۱۱ مکان (با احتساب ایالات متحده) حدود ۵۶ درصد از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، اما مجموعا ۴.۲ میلیون مرگ و میر ناشی از کرونا داشتند که ۸۲ درصد از مرگ و میز ناشی از کرونا در سطح جهانی را شامل می‌شود. برزیل ۶۱۵ هزار مورد و هندوستان ۴۷۰ هزار مورد مرگ و میر بر اثر کرونا را داشته است کشوری که به داشتن پرجمعیت‌ترین دموکراسی خود می‌بالد.

برخلاف این آمار، چین ۱.۴ میلیارد نفری تنها ۵۶۹۷ مورد مرگ بر اثر کرونا را داشته است. برخی ممکن است اعتراض کنند و بگویند این بدان خاطر است که چین آزادی‌ها را بیش از دموکراسی‌ها محدود کرده است. با این وجود، چه نوع دموکراسی‌ای می‌تواند میلیون‌ها جان را فدای آزادی برای عدم استفاده از ماسک کند؟ دقیقا در این مسیر است که لیبرال دموکراسی شهروندان خود را ناکام می‌گذارد.

شاید بتوان مقیاسی را برای اندازه گیری و سنجش ایجاد کرد که نشان دهد کدام کشور‌ها نتایج دموکراتیک تری را ایجاد کرده اند. اکثر مردم تا چه میزان از رهبران و رهنمود‌های کشورشان راضی هستند؟ جامعه تا چه میزان منسجم است؟ آیا مردم بهتر از قبل زندگی می‌کنند؟ آیا مردم به آینده خود خوشبین هستند؟ آیا جامعه به عنوان یک کل سرمایه گذاری کافی برای تضمین رفاه نسل‌های آینده را انجام داده است؟ فراتر از تعریف لیبرال، محدود و رویه محور از دموکراسی هنگام تعریف و ارزیابی دموکراسی نتایج باید در نظر گرفته شوند.

به نظرم زمانی که نوبت به نتایج می‌رسد چین چندان امتیاز بدی نمی‌گیرد. این کشور مشکلات خود را دارد از جمله نابرابری، فساد و تخریب محیط زیست. با این وجود، دولت به شدت با این مسائل برخورد کرده است. احتمالا به همین دلیل است که اکثریت قریب به اتفاق مردم چین در نظرسنجی‌ها می‌گویند که به طور کلی از نحوه اداره کشور راضی هستند. آیا دست کم اکنون می‌توانیم به این ایده فکر کنیم که چین نتایج مولدتر و دموکراتیک تری را برای مردم به ارمغان آورده و با این نتایج ملموس نظام سیاسی آن کشور دموکراتیک از امریکا هر چند در شکل و قالبی متفاوت است؟

"آبراهام لینکلن" دموکراسی را در فصیح‌ترین اصطلاح عامیانه توصیف کرده بود: حکومت مردم، توسط مردم و برای مردم. به جرات می‌توانم بگویم که دولت فعلی چین در هر سه مورد نسبت به امریکا برتری دارد و مردم چین اکثرا معتقدند که دولت آنان متعلق به آن هاست و آنان در یک دموکراسی زندگی می‌کنند و این یک واقعیت است که اکثریت بزرگی از رهبران سیاسی چین از پیشینه اجتماعی معمولی هستند. برعکس، به نظر می‌رسد بسیاری از امریکایی‌ها بر این باورند که دولت آنان در پی کسب منافع مالی است و توسط یک الیگارشی نخبه تشکیل شده است.

در مورد بخش آخر، برای مردم بودن دموکراسی، چین از نظر نتایج بسیار جلوتر از امریکاست. جهان به تنوع بیش‌تر در مفهوم دموکراسی نیاز دارد که هم از نظر تاریخی درست‌تر است (زیرا دموکراسی همیشه لیبرال نبوده است) و هم در عمل سودمندتر خواهد بود.

بسیاری از کشور‌های در حال توسعه شاهد کاهش روند رشد اقتصادی خود بوده است. این کشور‌ها باید از صلبیت ایدئولوژیک دکترین لیبرال رها شوند و راه خود را برای تحقق ظرفیت دموکراتیک شان آزمایش کنند. دیدگاه‌ها و معیار‌های تازه ممکن است به جوامع لیبرال نیز کمک کنند.

برای مدت زمانی طولانی لیبرالیسم مفهوم دموکراسی را در انحصار خود درآورده است و لیبرال‌ها اعتبار دموکراتیک خود را بدیهی قلمداد کرده اند. این ممکن است یکی از دلایلی باشد که نشان می‌دهد چرا بسیاری از دولت‌های لیبرال در ارائه نتایج دموکراتیک برای مردم خود متحمل شکست شده اند. سنجیده شدن نه براساس رویه‌ها بلکه براساس عملکرد واقعی ممکن است انگیزه کشور‌های لیبرال برای اجرای اصلاحات بسیار مورد نیاز باشد. اگر دولت‌های لیبرال دوباره بتوانند نتایج دموکراتیک بیش تری ارائه دهند برای جهان بسیار بهتر خواهد بود.

این دیدگاه در مورد نیاز به قضاوت دموکراسی براساس نتایج آن به ندرت در بحث‌های جهانی در مورد حکومت مورد بحث قرار می‌گیرد. جوامع لیبرال تقریبا در همه چیز از تنوع حمایت می‌کنند به جز تنوع در مدل‌های دموکراسی حتی در سطح مفهومی. با این وجود، واقعیت آن است که تاریخچه آرمان‌ها و شیوه‌های دموکراتیک بسیار غنی و متنوع بوده اند. علاوه بر آن، دموکراسی آتن به طور قطع لیبرال بود قرن‌ها آرمان‌های دموکراتیک و رویه‌های نهادی در سنت کنفوسیوس چین وجود داشت که لیبرال نیز نبودند. در این برهه از زمان، جهان به آزمایش‌های دموکراتیک بیش تری نیاز دارد.

من تلاش نمی‌کنم از هیچ شکل خاصی از دموکراسی دفاع کنم و مطمئنا دموکراسی اکثریتی یا مستقیم را مطرح نمی‌کنم که چین قطعا آن گونه نیست. در عوض، من پیشنهاد می‌کنم که هم تعریف و هم سنجش دموکراسی را گسترده و چندگانه سازیم. دموکراسی سوسیالیستی کنونی چین با توجه به موفقیت‌های آشکار آن کشور مطمئنا الگویی است که ارزش مطالعه دارد.

"آن ماری اسلاتر" متفکر امریکایی در حوزه سیاست خارجی اخیرا استدلال کرد که "ایالات متحده باید دست کم این احتمال را بپذیرد که سایر اشکال حکمرانی می‌توانند بهتر باشند". هم چنین، او پیشنهاد کرد که به عنوان معیاری تازه از حکمرانی مردم ارزیابی کنند که کدام کشور‌ها در دستیابی به اهداف توسعه پایدار مدنظر سازمان ملل کار خوبی انجام می‌دهند. این یک ایده عالی است و نکته‌ای گسترده‌تر باید تقویت شود: به انحصار لیبرالیسم بر دموکراسی پایان داده و اجازه دهید اشکال بیش‌تر دموکراسی شکوفا شوند.

منبع: اکونومیست

ناشناس
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۱۴:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۹/۲۱
بدترین دموکراسی از بهترین دیکتاتوری بهتره
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۱ - ۱۴۰۰/۰۹/۱۹
یعنی همه با صدای بلند بگیم:
حیبیب هورا به دیکتاتوری؟
انتشار یافته: ۲
bato-adv
bato-adv
bato-adv