«زمانی که ما داشتیم به خواستگاری میرفتیم نمیدانستیم خواستگاری چه کسی میرویم. داستان این آشنایی از اعتکاف مسجد دانشگاه اتفاق افتاد که خانم و دخترم این دخترخانم را میبینند و از آنجا جذب او میشوند. خانم ما هم تصمیم گرفت برای صحبتکردن پا پیش بگذارد. وقتی جلو رفتیم متوجه شدیم ایشان دختر آقای کوچکزاده است».
ازدواج در نسل اول سیاسیها یا سنتی در قالب معرفی دوست و خانواده بوده یا در خلال مبارزه و فعالیت سیاسی آشناییای صورت گرفته و به ازدواج منجر شده است. برای نسلهای بعد یعنی فرزندانشان، اما ماجرا کمی متفاوت بوده است؛ به این شکل که یا خانواده داماد و عروس هم از میان سیاسیون بودهاند یا اگر نبودهاند، معرف یا واسط ازدواج یک فرد سیاسی بوده است. بهطور مشخص برای دو رئیسجمهوری اسبق این اتفاق افتاده است.
به گزارش شرق، معرف دامادهای هر دو رئیس سابق جمهوری دو چهرههای سیاسی اطراف روحانی و احمدینژاد بودهاند. واسطه ازدواج دختر محمود احمدینژاد با مهدی خورشیدیآزاد، مسعود زریبافان رئیس بنیاد شهید آن زمان بوده است. مهدی خورشیدیآزاد فرزند احمد خورشیدیآزاد، دبیرکل جمعیت خدمتگزاران انقلاب اسلامی است.
او ماجرای ازدواج خود را اینگونه تعریف کرده است: «آقای احمدینژاد و پدر من از زمان کردستان یک رفاقت قدیمی داشتند، اما خب با آقای زریبافان صمیمیتر بودند. ایشان زمانی که در شورای شهر بودند پیشنهاد دادند. من اول رفتم با خود آقای احمدینژاد دو جلسه صحبت کردم. آقای زریبافان هم بودند، ولی خصوصی صحبت کردیم. ایشان از روحیات من پرسیدند. شاید، چون آدم رکی بودم آقای احمدینژاد از من خوشش آمد».
واسطه ازدواج دختر حسن روحانی با کامبیز مهدیزاده نیز یک چهره سیاسی یعنی حجتالاسلام سیدرضا اکرمی، از چهرههای اصولگرا بوده است. مهدیزاده درباره این ازدواج به «شرق» گفته: «بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۲، آقای اکرمی به من گفت ازدواج کردهاید؟ من گفتم نه و قصد ازدواج هم ندارم و در حال تحصیل هستم. چهار سال بعد، سال آخر دولت اول آقای روحانی بود که باز آقای اکرمی به من گفتند ازدواج کردهای یا نه؟ که گفتم نه حاج آقا. ایشان گفتند یک دختر خانم تحصیلکردهای هست، شما و مادر بیایید و با او ملاقاتی داشته باشید. من رفتم با خانواده مطرح کردم و در نهایت به ازدواج رسید».
ماجرا برای نسلهای گذشته کمی متفاوت بوده؛ یعنی اگر هم واسطهای در کار بوده چندان رنگ و بوی سیاسی نداشته بلکه چهرههای مذهبی بودهاند. مثلا آیتالله ریشهری تعریف میکند واسطه ازدواجش با فرزند مرحوم آیتالله مشکینی، حاجآقا مرتضی تهرانی بوده است.
آیتالله ریشهری ماجرا را اینگونه تعریف میکند: «آقای مشکینی پاسخ ایشان را موکول به استخاره کرد و پس از چند روز پاسخ داد که استخاره کردم، خوب آمد. پس از موافقت ایشان جریان را به خانوادهام در تهران نوشتم و از مادرم و عمهام... خواستم که به قم بروند و صبیه ایشان را ببینند. آنها رفتند و دیدند و پسندیدند و در پاسخ نامه من نوشتند خوب است، ولی خیلی کوچک است. او در آن هنگام تقریبا ۹ ساله بود».
او مدتی را نیز داماد سرخانه آیتالله مشکینی بوده است. یا مثلا ظریف، وزیر سابق خارجه میگوید که انتخاب همسر را به خانواده محول کرده بود. محمدجواد ظریف، شیوه ازدواج خود را اینگونه تعریف کرده است: «در تابستان ۱۳۵۸ با مادرم تماس گرفتم که میخواهم به ایران بازگردم و ازدواج کنم. به فاصله یک هفته به اصفهان رفتم تا خواهرم را که ۱۵ سال از من بزرگتر است، ببینم. ایشان نیز خواهر یکی از دوستان خودش را بهعنوان دختری متدین و انقلابی، برای ازدواج معرفی کرد. مادر و پدرم هنوز در تهران بودند؛ بنابراین با اجازه آنها همراه خواهر و شوهرخواهرم به خواستگاری رفتیم. ایشان همانطور که فکر میکردم، متدین و انقلابی بودند. به یاد دارم در آن جلسه کمی قرآن و حدیث خواندم که ایشان پسندیده بودند».
علی مطهری از معدود سیاسیون نسل قبل است که اول خودش قصد داشته همسرش را انتخاب کند و حتی عاشق هم میشود، اما در نهایت با کسی ازدواج میکند که خانواده برایش انتخاب کرده بود.
او ماجرای عاشقشدنش را اینگونه بیان کرده است: «من ۲۳، ۲۴ ساله بودم و تصمیمی هم برای ازدواج نداشتم، آن روزها دانشجوی مکانیک دانشگاه علم و صنعت بودم، ولی به خاطر انقلاب فرهنگی، ادامه تحصیل متوقف شده بود و به دعوت یکی از دوستانم به رادیو رفتم. ماه اول آغاز به کارم در رادیو بود که من به یکی از همکارانم در آنجا علاقهمند شدم و این علاقه رفتهرفته شدید شد و عشق به معنای واقعیاش که انسان را از خواب و خوراک میاندازد در من ایجاد شد و ترغیبم کرد که این موضوع را مطرح کنم و در نهایت یکی از همکاران مسن را واسطه کردم، اما آن خانم جواب رد داد و برای بار دوم من خودم با او صحبت کردم که باز هم جواب رد داد و بعد از آن بود که من برای اینکه از آن حالت خارج شوم به سراغ ازدواج رفتم».
او ادامه داد: «وقتی از جواب رد آن خانم مطمئن شدم از مادرم خواستم به خواستگاری دختری مناسب برود و بعد از اینکه همسرم را عقد کردم، تلفنی ماجرا را به اطلاع آن خانم رساندم تا اگر برنامهای دارد دیگر ملاحظه مرا نکند. دیدم شروع کرد به گریه و زاری و حرفهایی زد که من تازه متوجه شدم او هم به اندازه من علاقهمند بوده، اما توقع اصرار بیشتر از جانب مرا داشته است. این ماجرا حالت بدی در من ایجاد کرد. البته این قضیه باعث شد که همسر خوبی نصیبم شود».
رئیس مجلس هم با برادر همسرش دوست بوده است: «پدرخانم من در دوران دبیرستان شهید آقا مصطفی معلم من بوده و از چهرههای فرهنگی، مذهبی و مبارزاتی آن زمان بودند. در آن برهه من با شهید فاضل، شهید جاوید و برادر همسرم در همان مدرسه همکلاس بودیم و آشنایی ما نیز از همینجا آغاز شد. زمانی که من در جبهه بودم، از جبهه زنگ زدم و خواستگاری کردم. پدر و مادر من دوباره برای بررسی رفتند و به من در ایلام زنگ زدند. در نهایت من با پدرخانمم صحبت کردم و جواب مثبت شنیدم».
وصلتهای اتفاقی هم این وسط رخ داده است. مثلا دو خانواده سیاسی بدون اینکه از قبل طراحی خاصی کرده باشند با هم متصل شدهاند؛ مانند پسر حسین مظفر وزیر اصولگرای دوره اول اصلاحات که با دختر مهدی کوچکزاده نماینده تندرو اصولگرایان ازدواج کرده است. مظفر ماجرا را اینگونه نقل کرده است: «زمانی که ما داشتیم به خواستگاری میرفتیم نمیدانستیم خواستگاری چه کسی میرویم. داستان این آشنایی از اعتکاف مسجد دانشگاه اتفاق افتاد که خانم و دخترم این دخترخانم را میبینند و از آنجا جذب او میشوند. خانم ما هم تصمیم گرفت برای صحبتکردن پا پیش بگذارد. وقتی جلو رفتیم متوجه شدیم ایشان دختر آقای کوچکزاده است».
یا دختر زیباکلام که با پسر احمد توکلی ازدواج کرده است. آنها همدانشگاهی و همکار بودهاند و بدون دخالت خانوادههایشان که از لحاظ سیاسی در دو طیف مختلف قرار دارند با هم آشنا شده و تصمیم به ازدواج میگیرند.
ازدواج با يك دختر 9 ساله.....
جواب رد شنيده زنگ زده به طرف كه ما رفتيم تو ديگه روي من حساب نكن :))))