فرارو- خودسوزی پدیدهای است که اغلب به صورت موجی رخ میدهد. بیش از ۱۵۰ مورد خودسوزی تبتیها از سال ۲۰۰۹ میلادی به این سو رخ داده است. اهمیت خودسوزی بستگی به بستر و زمینه وقوع این عمل دارد. از این رو، مقایسه نمونهها روشی موثر برای درک این عمل است.
به گزارش فرارو به نقل از اینترنشنال پالسی دایجست، شناخته شدهترین خودسوزی در طول جنگ ویتنام رخ داد زمانی که امریکا از "نگو دین دیم" رئیس جمهوری ویتنام جنوبی حمایت کرد. رژیم "دیم" بوداییها را مورد آزار و اذیت قرار میداد و از کاتولیکها حمایت میکرد. این وضعیت منجر به بحران بودایی در سال ۱۹۶۳ میلادی شد که در جریان آن بوداییها به عدم وجود آزادی مذهبی اعتراض کردند. در ۱۱ ژوئن ۱۹۶۳ میلادی "تچ کوانگ دوک" راهب بودایی ویتنامی خود را در چهارراهی در سایگون به آتش کشید و جان باخت. عکس دوک در سراسر جهان پخش شد و در نهایت به سرنگونی رژیم "دیم" کمک کرد. پس از آن، دوک قربانی شده به نماد اعتراض برای صلح تبدیل شد.
با این وجود، "جیمز بن" متخصص خودسوزی این ایده را به چالش کشیده است. او در مقالهای با مقایسه خودسوزی دوک با خودسوزیهای چینی مینویسد هیچ شواهدی وجود ندارند که اثبات کنند دوک قصد داشته از طریق مرگ اش صلح به ارمغان آورده شود. در عوض، "بن" استدلال میکند که خودسوزی دوک نشان دهنده استفاده از بدن برای دفاع از تعالیم بودا بوده است. یک بودیساتوا کسی است که در مسیر بودا و روشنگری قرار دارد. لوتوس سوتره (یکی از مهمترین متون بودایی در شاخه بوداگرایی مهایانه است و به عنوان متنی قلمداد میشود که آموزههای اصلی شخص بودا را در خود گنجانده است) بیان میکند که راه برای ایجاد شرایط لازم به منظور تبدیل شدن به یک بودیساتوا از طریق فداکاری بزرگ است به ویژه در دفاع از دارما (قانونمندی ذاتی جهان) که ارائه بدن خود نیز بر تغییر در ذهن افراد تاثیرگذار است.
دوک در مواجهه با تهدیدات متوجه بوداییها خود را تسلیم کرد تا عقاید دینیاش حفظ شود. "بن" در پایان کتاب خود در مورد این موضوع توضیح میدهد که خودسوزی کنندگان بودایی با جهان پیرامون خود تعامل داشتند و بر آن تاثیر گذاشتند. بنابراین، عمل دوک علیرغم آن که تلاشی برای ایجاد صلح نبود بر جامعه اطراف اش تاثیر گذاشت. در دنیایی که اغلب دین و حکومت در تضاد با یکدیگر قلمداد میشوند این عمل مذهبی پیامدهای سیاسی به همراه داشته است.
در واقع، نمونههای اخیر خودسوزی تبتی به صراحت از این عمل به عنوان اعتراض سیاسی استفاده کردهاند. خودسوزی به عنوان اعتراض هیچ مبنایی در تاریخ یا فرهنگ تبتی ندارد و تنها از اولین مورد سال ۲۰۰۹ میلادی به این سو آغاز شده و رخ داده است. تبتیها در اعتراض به اشغال سرزمین شان توسط چینیها خودسوزی کردهاند. تبت از سال ۱۹۵۰ میلادی توسط چین به سرزمینهای چینی ضمیمه شده است. یک نمونه قابل توجه خودسوزی در سال ۲۰۱۲ میلادی توسط "لاما سبها" راهب تبتی رخ داده بود. او در جزوههای خود و آن چه از وی در اینترنت به اشتراک گذاشته شده بود به تفصیل درباره اهدافاش توضیح داده بود این که قصد داشت تبتیها را ترغیب کند تا از ملت تبت در برابر آزار و اذیت محافظت کنند.
بنابراین، به نظر میرسد که قربانی شدن "سبها" بیشتر انگیزه سیاسی داشته تا مذهبی. با این وجود، "کاتارینا پلانک" در مقالهاش خودسوزی را نوعی اعتراض میداند و تاکید میکند که خودسوزی تبتیها به ندرت جدای از مذهب آنان است. سبها در آن چه از خود ضبط کرده بود خودسوزی اش را راهی برای تبدیل "تاریکی به نور برای دیگران" دانسته بود. سبها با استفاده از بدناش برای تاثیرگذاری بر جهان، خود را در چارچوبی بودایی قربانی کرده بود. هم چنین، سبها به خودسوزی در داستانهای جاتاکا و لوتوس سوتره اشاره میکند و قربانی شدن خود را در زمره میراث خودسوزی بودایی قرار میدهد. این عمل بدون شک دارای اهداف سیاسی است. همان طور که از محتوای پیام و به اشتراک گذاری آن دیده میشود. با این وجود، این که خودسوزی تبتی را صرفا سیاسی بدانیم رویکردی ناقص و از روی بدفهمی به نوعی شرق شناسانه ناشی میشود.
بررسی خودسوزی دوک نشان میدهد او عملی مذهبی با پیامد و پیام سیاسی را انجام داده است پیامی که از مذهبی که از طریق آن ارائه میشود جدایی ناپذیر است. خودسوزی منحصرا بودایی نیست و برای ارائه انواع متفاوتی از پیامهای سیاسی استفاده شده است. با این وجود، این دو مثال نشان میدهند که خودسوزی بودایی از این نظر منحصر بفرد است. تاریخچه خودسوزی بودایی نوعی ارتباط متقابل بین ایمان و عمل را برقرار میسازد تا عملی را ایجاد کند که هم سیاسی و هم مذهبی است.