به مأمور بدرقه اصرار کردم که بگذار چند دقیقهای اینجا بنشینیم، قبول نکرد و گفت رئیس کلانتری ایراد میگیرد. من نمیخواستم به زندان بروم، به همین خاطر هم تصمیم گرفتم فرار کنم. در واقع من همان لحظه تصمیم به فرار گرفتم. وقتی دویدم او خیلی زود به من رسید. همانجا بود که گلاویز شدیم و من او را چاقو زدم که فرار کنم و اصلا قصدم کشتن او نبود.
مرد سارق که در درگیری با سرباز بدرقه او را به قتل رسانده بود، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد و ابراز پشیمانی کرد.
به گزارش شرق، این متهم که چندین سابقه سرقت دارد، ساعاتی بعد از به شهادت رساندن سرباز جوان بازداشت شد و همان زمان به قتل اعتراف کرد. بر اساس محتویات پرونده، این فرد به اتهام سرقت موتورسیکلت بازداشت شده بود که تصمیم به فرار گرفت و سرباز وظیفه به نام عبدالجبار را به قتل رساند.
متهم بعد از بازداشت به قتل اعتراف کرد و گفت: من سالها آشپز بودم و درآمد خوبی داشتم و زندگیام به راحتی اداره میشد. سلف دو دانشگاه را داشتم و برای دانشجویان آشپزی میکردم تا اینکه اخراج شدم و کارم را از دست دادم. مشکلاتم از همان زمان شروع شد. اختلافم با همسرم بالا گرفت.
او اصرار داشت سرکار بروم، اما من نمیتوانستم کار پیدا کنم تا اینکه همسرم از من جدا شد و دختر هشتسالهام را هم با خودش برد و به خانه پدریاش در شهرستان رفت. وابستگی من به دخترم خیلی زیاد بود و دوری او من را اذیت میکرد تا اینکه مدتی بعد تصمیم گرفتم سرقت کنم و زندگیام را سروسامان بدهم. فکر میکردم با پولی که سرقت میکنم، میتوانم یک زندگی نرمال برای خودم درست کنم و دوباره زن و بچهام را برگردانم. سرقت موتور سود زیادی داشت به همین دلیل بیشتر موتور سرقت میکردم. در این میان چند بار بازداشت و بعد از گذراندن دوران حبس آزاد شدم، اما دوباره به سمت سرقت رفتم تا اینکه آخرین بار وقتی موتورسیکلتی را سرقت کردم، شناسایی و دستگیر شدم. من را به کلانتری و بعد هم به دادسرا بردند.
متهم در ادامه اعترافاتش گفت: کسی که من را به دادسرا برد سرباز عبدالجبار بود. او مأمور بدرقه من بود و خیلی هم حواسش جمع بود. در دادسرا برایم وثیقه بریدند و، چون من مبلغی را که گفته بودند نداشتم، بازداشت شدم. همانجا در اتاق بازپرس دستبند و پابند یک متهم را باز کردند و به دست و پای من بستند و مرا به سمت کلانتری بازگرداندند و وسایلم را هم داخل یک کیسه ریختند و دستم دادند.
متهم ادامه داد: سر ظهر بود و هردو ما گرسنه شده بودیم. تصمیم گرفتیم ساندویچ بخریم. ما دو ساندویچ خریدیم. من از سرباز عبدالجبار خواستم پایم را باز کند تا بتوانم راحت بنشینم و ساندویچ بخورم. او پایم را باز کرد و بعد یکباره پشیمان شد و گفت به سمت کلانتری برویم. من همان لحظه به سرم زد که فرار کنم. تا آن زمان اصلا به فرار فکر نکرده بودم. در یک لحظه چاقویی را که در وسایلم بود، برداشتم و داخل جیبم گذاشتم و بعد پا به فرار گذاشتم. عبدالجبار پشت سر من میآمد و خیلی هم سریع میدوید و توانست به من برسد و مرا گرفت. برای اینکه بتوانم از دست او فرار کنم چند ضربه چاقو زدم، اما اصلا قصدم کشتن او نبود. وقتی روی زمین افتاد فرار کردم. در راه یک قیچی آهنبری خریدم و دستبندم را باز کردم و بعد برای اینکه پولی به دست بیاورم یک موتور دزدیدم که بازداشت شدم.
بعد از گفتههای متهم و بازسازی صحنه جرم و صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۱ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم پای میز محاکمه رفت. در ابتدای جلسه رسیدگی نماینده دادستان در جایگاه قرار گرفت و کیفرخواست علیه متهم را خواند و خواستار مجازات او شد. سپس اولیای دم مقتول در جایگاه قرار گرفتند و خواستار صدور حکم قصاص شدند.
وقتی نوبت به متهم رسید، در جایگاه قرار گرفت و گفت اتهام قتل عمدی را قبول ندارد؛ چون به عمد دست به قتل نزده است.
او گفت: من با مقتول دشمنی نداشتم و او را اصلا نمیشناختم. مشکلات من از زمانی شروع شد که همسرم مرا ترک کرد و تنها شدم و مجبور شدم دزدی کنم تا بتوانم زن و بچهام را برگردانم. وقتی عبدالجبار مأمور بدرقه من شد، اصلا به فرار فکر نمیکردم؛ چون او جوان ورزیدهای بود و خیلی هم مراقب من بود. وقتی ساندویچ خریدیم که بخوریم نمیدانم چه شد که یکباره پشیمان شد و گفت که دیگر نمیخواهد آنجا بنشینیم و باید به کلانتری برویم. میدانستم مرا به زندان تحویل میدهند؛ چون وثیقه نداشتم که به دادگاه بسپارم. به مأمور بدرقه اصرار کردم که بگذار چند دقیقهای اینجا بنشینیم، قبول نکرد و گفت رئیس کلانتری ایراد میگیرد. من نمیخواستم به زندان بروم، به همین خاطر هم تصمیم گرفتم فرار کنم. در واقع من همان لحظه تصمیم به فرار گرفتم. وقتی دویدم او خیلی زود به من رسید. همانجا بود که گلاویز شدیم و من او را چاقو زدم که فرار کنم و اصلا قصدم کشتن او نبود.
متهم در ادامه اظهاراتش به قضات گفت: عبدالجبار جوان بود. مثل خود من او هم از شهرستان به تهران آمده بود و دوران سربازیاش را میگذراند. حتی در راه کلی با هم صحبت کردیم و از برنامههایی که برای زندگیاش داشت صحبت کرد. من نمیخواستم برای او دردسر درست کنم. با خودم گفتم فرارکردن من فقط باعث میشود او اضافهخدمت بخورد و اتفاق خاصی نمیافتد. حتی زمانیکه او را با چاقو زدم، نمیدانستم باعث مرگش شدهام. متهم گفت: من از کاری که کردم خیلی پشیمان هستم. به اولیای دم تسلیت میگویم و درخواست حلالیت دارم. من سارق هستم و مجرمم، اما آدمکش نیستم و به خاطر اتفاقی که افتاده است بسیار متأسفم. بعد ازگفتههای متهم، وکیلمدافع او در جایگاه قرار گرفت و دفاعیات خود را مطرح کرد. در پایان هیئت قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند و بهزودی حکم خود را صادر میکنند.