روزنامه فرهیختگان در مطلبی با عنوان "آمار خودکشی رو به افزایش است، اما هنوز نصف دنیاست" نوشت: در هر جامعهای که سرمایه اجتماعی، همبستگی اجتماعی پایینتر باشد، ظهور و بروز خودکشی بیشتر است. آرتور میلر درباره خودکشی اینطور میگوید: «من فکر میکنم تمام کسانی که دست به خودکشی میزنند به قتل رسیدهاند...
دوست روانشناسش که رسید بالای سرش، علائم پلکیاش ضعیف شده بود، هرچه صدایش میکرد، جوابی نمیداد، سیلی هم تاثیری نداشت و پلکهایش تکان نمیخورد. به اورژانس زنگ زدند. اپراتور میگوید تکانش ندهید تا ماشینمان برسد. سارای ٣٣ساله مادر دو پسر شام را مهیا و خانه را مرتب کرده. ساعت ۳بعدازظهر است که بهسمت پسر بزرگترش که با تبلت بازی میکند میرود و درحالیکه به آغوش میکشدش، میگوید: میدونی مامان چقدر دوستت داره دیگه! برمیگردد سمت پسر کوچکترش، خواب است، جلو میرود و دستانش را میبوسد. یک بسته کامل قرص اعصاب را میخورد و در جواب پسر بزرگترش که چه چیزی میخوری؟ میگوید: «قرص سرماخوردگیه، گلوم درد میکنه.» سارا میخوابد. وقتی دوست روانشناسش بالای سرش میرسد سطح هوشیاریاش بسیار پایین است.
سارا یکی از۱۵۰نفری است که طبق آخرین آمار منتشرشده پزشکی قانونی در روز اقدام به خودکشی میکند، سارا نجات مییابد. طبق آمار هر روز ۱۵نفر خودکشی موفق میکنند و با توجه به عدم وجود سیستم ثبت فراگیر میتوان تعداد اقدام به خودکشی را ۱۰ تا ۲۰برابر این رقم دانست. طبق آمار منتشرشده، ایران در میانه میانگین آمار خودکشی جهان قرار دارد، اما با وجود این، در دهه۹۰ با افزایش ۱۹درصدی خودکشیها روبهرو شده است؛ روندی صعودی که آژیر خطر را بهصدا درآورده است.
با سارا که شرح ماجرای خودکشیاش را بالاتر نوشتم، صحبت میکنم. از او خواستم درباره آن روز و علت اقدام به خودکشیاش توضیح دهد. سارا ۱۷سال است ازدواج کرده و ظاهر زندگیاش خوب است، اما مساله سارا یکسال بعد از ازدواجش شروع میشود، زمانی که میفهمد همسرش بیماری صرع کنترلشده دارد و به او قبل از ازدواج چیزی نگفته. همسرش نوسانات خلقی دارد، اما بیماریاش خیلی پیشرفته نیست و قابل کنترل است، آنچه سارا را اذیت کرده دروغی است که به او گفتهاند. البته سارا ژنتیکی هم زمینههای افسردگی و وسواس دارد. از او خواستم از آن روز و تصمیمش توضیح دهد و او هم گفت: «از زندگی خسته شده بودم، برایم زندگی معنایی نداشت، احساس میکردم زندگیام از بین رفته است و راه برگشتی ندارم، نه شرایط طلاق را داشتم و نه میتوانستم با دروغ گفتهشده کنار بیایم همهاش فکر میکردم چرا به من دروغ گفتهاند؟ چرا خانوادهاش با من چنین کاری را کردهاند، چرا زندگی من باید اینطوری باشد. با خودم مشکل داشتم، خیلیوقت بود که به خودکشی فکر میکردم، بارها از خودم میپرسیدم برای چه سرنوشت من باید اینطور باشد، مخصوصا بعد از فوت یکی از اقواممان این حسم شدت گرفت، انگار به پوچی رسیده بودم، تصمیم را در عرض یکساعت گرفتم، بچههایم را بوسیدم و بعد از آنکه کلی گریه کردم، یک بسته قرص را خوردم.»
او با قرصهایی اقدام به خودکشی کرد که روانپزشک قبلیاش به او داده بود. او درباره این موضوع توضیح داد: «چندماهی بود که حالم خیلی بد بود و مدام گریه میکردم، به پیشنهاد دوستم به یک روانپزشک مراجعه کردم. دکتر بدون سوال از احوال شخصی و سابقه خانوادگیام صرف شنیدن اینکه همسرم صرع دارد به من گفت چرا در این چند سال جدا نشدی؟ زندگی با اینجور آدمها بسیار سخت است. باید قرص بخوری تا بتوانی تحملش کنی، همین حرفش باعث شد فکر کنم تنها راهش همین خودکشی است، چون شرایط طلاق هم نداشتم و همین حرفش باعث شد جدیتر به این موضوع فکر کنم.»
بد نیست بعد از مرور این مواجهه ما با سارا و مساله خودکشی، سری هم به آمار بزنیم. سیدحسن موسویچلک، رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران به «فرهیختگان» گفت: «براساس گزارش پزشکی قانونی آمار خودکشی منجر به فوت بهازای هر ۱۰۰هزار نفر ۶.۲ نفر است. این آمار در دهه قبل ۵.۲ بوده است. اما در بحث اقدام به عمل بعضی از منابع از ۲۰برابر بودن و بعضی از ۱۰برابر بودن این تعداد خبر میدهند. اینها درحالی است که میانگین کشورهای دنیا در خودکشی منجر به فوت ۱۲تا ۱۴است. با توجه به آمار ۶.۲ ارائهشده خودکشی در ایران، آمار کشور ما نصف میانگین جهانی است. البته باید توجه کرد هر کشوری که نظام ثبت دقیقتر و جامعتری دارد، آمار دقیقتری را ارائه میکند، آمار در خودکشی منجر به فوت بهدلیل آنکه هر فوت مشکوک به خودکشی را باید پزشکی قانونی نظر بدهد، تقریبا واقعی است. اما در زمینه اقدام به خودکشی با یک نظام ثبت جامع و فراگیر روبهرو نیستیم؛ چراکه همه کسانی که اقدام میکنند ممکن است به مراکز تحت نظر درمانی تحت پوشش وزارت بهداشت نروند، مطبهای خصوصی ملزم به ارائه گزارش نیستند و شاید برخی به دلایل دیگر مثل حفظ آبروی خانواده و پایگاه اجتماعی، حاضر نباشند علت واقعی را بیان کنند؛ بنابراین بهزیستی، مراکز مشاوره ناجا و وزارت بهداشت هرکدام یک آماری میدهند گرچه همین آمار پراکنده که منعکس میشود نشان میدهد اقدام به خودکشی رشد داشته و بیشتر از خودکشی منجر به فوت است.»
موسویچلک درباره جغرافیای خودکشی در ایران اینطور توضیح داد: «معمولا اقدام به خودکشی در زنان بیشتر و خودکشی منجر به مرگ در مردان بیشتر است و این هم طبق آمار جهانی است، اما آنچه بیشتر جای نگرانی است استفاده از روشهای خشونتآمیز مثل حلقآویز، سقوط از ارتفاع، استفاده از سلاح و... در خودکشی است که در این چند سال اخیر استفاده از این روشها بیشتر شده. این مساله پیام دارد. نکته بعد درباره سن رایج خودکشی است که در جمعیت فعال بیشتر این اتفاق میافتد، منظور سن ۲۰ تا ۴۰ است و مشاغل آزاد نیز در رتبهبندی خودکشی جای بیشتر و بالاتری دارند.»
علت خودکشی میتواند برای هر کسی متفاوت با دیگری باشد، اما مسلما مجموعهای از عوامل وجود دارند که در بسترسازی چنین تصمیمی موثرند. با موسویچلک درباره عوامل و زمینهها هم صحبت کردیم و او با تاکید بر شدت و گستردگی پدیده خودکشی گفت: «خودکشی یکی از حوزههایی است که جوامع در همهجای دنیا با آن مواجه هستند، شدت و گستردگی پیچیدگی آن در کشورهای مختلف با توجه به فرهنگ و شرایط اجتماعی موجود در آن محیط متفاوت است و با توجه به دینیبودن جامعه ما حساسیت این پدیده در ایران بیشتر است. عواملی نظیر شرایط اجتماعی، اقتصادی، ترس از آینده و... در این امر موثر است، اما خودکشی مانند دیگر پدیدههای اجتماعی تکعاملی نیست. بحث اختلالات روانی بهویژه افسردگی هم مطرح است. طبق آمار منتشرشده ازسوی پزشکی قانونی که ۲۵-۲۳درصد مردم حداقل یک اختلال روانی دارند و این خود باید ما را برای افزایش آمار خودکشی نگران کند. هر بحرانی یکسری تبعات اجتماعی دارد که میتواند نگرانیهایی را برای سلامت روانی بیشتر کند. یکی از تبعات آن احتمال بیشتر شدن درصد خودکشی است. همین روند روبهرشد افزایش خودکشی، نگرانکننده است.»
عوامل ذکرشده بالا تمامکننده پازل عوامل نیست؛ چراکه توانایی توجیه کامل روند افزایشی خودکشی در دهه گذشته را ندارد. جامعه ما همواره با این عوامل درگیر بوده است، پس باید عامل یا عوامل نوظهور دیگری در این دهه وجود داشته باشد که باعث افزایش ۱۹درصدی شده است. بهسراغ یکی از جامعهشناسان رفتم؛ او با تاکید بر سه عامل کلی که در این دهه بروز و ظهور کرده است، این روند افزایشی را اینچنین توضیح میدهد: «در اینجا سه عامل اصلی وجود دارد؛ عامل اول تضعیف نهادهای میانجی اجتماعی مثل خانواده گسترده، محله، کوچه و تولید خانوادههای آپارتمانی بهوسیله سیاستگذاریهای اقتصادی نولیبرالی. در این چندسال اخیر نهاد خانواده بهدلیل سیاستگذاریهای نولیبرالی کلنگی شده است. این سیاستها نهادهای میانجی اجتماعی را از بین برده است. قبل از این بین خانواده و جامعه که ذاتش خشونت است، نهادهایی وجود داشت که نقش ضربهگیر را برای افراد بازی میکردند. این نهادها با ایجاد شبکه ارتباطی قوی و امن و مورد اعتماد خدمات روانی و عاطفی را به افراد ارائه میکردند. افراد درصورت بروز مشکلات به دامن این شبکهها پناه میبردند و التیام عاطفی صورت میگرفت، اما با آسیب رسیدن به این نهادها و از بین رفتن خانوادههای گسترده، افراد از این خدمات محروم شدند و تمام بار عاطفی و روانی خود را روی یک فرد از اعضای خانواده میگذارند. در خانوادههای گستردهتر یک رابطه در محوریت نبوده و فرد درصورت مواجهه با مشکل در یکی از روابط، روابط دیگری وجود داشت تا بتواند فضای امن و التیامبخشی را برای فرد فراهم کند و مامنی برای پناه او باشد، اما در خانوادههای آپارتمانی، چون باقی روابط قطع میشود، بار بقیه روابط روی یک رابطه ریخته میشود. در این صورت نبود شبکه ارتباطی متشکل از اقوام و دوستان را باید تنها یک فرد جبران کند، درنتیجه میزان بارگذاری در روابط بالا میرود و افراد از پس این میزان بار عاطفی و روانی برنمیآیند، رابطهها شکننده میشوند و بهمحض اختلال یا شکست تنها رابطه موجود، افراد خود را بیسرپناه مییابند و درنتیجه افراد خود را تنها دیده و دست به انتخابهایی شبیه به خودکشی میزنند. این نهادهای منجی بسیار مهم هستند. در دنیا هروقت این نهادهای منجی از بین رفته، حجم آسیبهای اجتماعی مثل خودکشی و اعتیاد بالاتر رفته است. ما در دهه گذشته شاهد تاثیرات مخرب سیاستهای نولیبرالی در نهاد اجتماعی بودیم که مهمترین آنها از بین رفتن خانوادههای گسترده با ارتباطات قوی میان اقوام بوده است. فرم گروه اجتماعی چندنفره (۲۰-۱۰نفره) خیلی متفاوت است با فرم گروه سهنفره؛ امکاناتی که گروه چندنفره به شما میدهد با امکاناتی که گروه سهنفره میدهد، بسیار متفاوت است.»
این جامعهشناس ادامه داد: «تولید خانوادههای آپارتمانی که هم از لحاظ محیط و هم از لحاظ تعداد با خانوادههای گسترده متفاوت است، فضای جدیدی را به وجود آورده که همان عامل دوم است. به خانوادههای آپارتمانی فضایی اضافه شده است بهنام فضای مجازی، تعامل افراد خانواده بیشتر با فضای مجازی است. فضای مجازی و شبکههای اجتماعی که کارکردشان نمایشگری دنیای ایدهآل است. فرد در این فضا فاصله زندگی خود را با دیگران میبیند و میسنجد و از آنجا که امکان رسیدن به آن استانداردها را ندارد در وجود او حسرتی به وجود میآید و تبدیل به یک حس نهادینه میشود. افراد سبک زندگیهای متفاوت از زندگی خود را دیده و، چون نهاد اجتماعی میانجی وجود ندارد تا بتواند شرایط را تسهیل کند، این امر باعث تولید سرخوردگی جدی میشود. ایجاد حسرت نهادینهشده در افراد بهواسطه ارائه لایفاستایل نمایش داده شده در فضای مجازی و شبکههای نمایشی و سریالها عامل دوم در این زمینه است.»
او در پایان گفت: «در آخر حجم تولید خبرهای منفی در ایران حیرتانگیز است، رسانههای داخلی و خارجی دستدردست هم مدام یک گزاره را تولید میکنند: «اینجا جایی برای زندگی نیست.» شبکههای خارجی بهشکلی، شبکههای داخلی به شکل دیگر روان جامعه را شلیکباران میکنند. در نتیجه این سه عامل افراد خود را در جایی پیدا میکنند که اولا هیچ نهاد اجتماعی فعالی وجود ندارد که بار عاطفی مورد نیاز را اداره کند و شبکه افراد معتمد مورد نیازشان را بسازد و ثانیا فضای مجازی شبکههای اجتماعی و نمایشی تولید حسرتی میکنند که «شما نمیتوانید بهجایی که میخواهید برسید.» و درنهایت تولید اخباری که مدام به افراد میگوید اینجا جای مناسبی نیست که بهدنیا آمدی، جای مناسبی نیست تا زندگی کنی. مدیریت خبری وجود ندارد و درنهایت فرد خود را در یک تنهایی نهادینهشده میبیند و این خود شروع ماجراست.»
در گفتههای موسویچلک و جامعهشناس دو نکته مهم مطرح شد، یکی پایین آمدن سن خودکشی و دیگری پایین آمدن آمار خودکشی نمایشی. میتوان عامل مهم در پابین آمدن سن خودکشی را بالا رفتن مواجهه کودکان و نوجوانان با فضای مجازی دانست و با توجه به نکات مطرحشده و نبود نهادهای میانجی برای تسهیلگری شرایط و بستر آسیبهای اجتماعی شبیه خودکشی فراهم میشود با همین منطق نیز میتوان پایین آمدن خودکشی نمایشی بهنفع خودکشی واقعی را توجیه کرد. در چند سال اخیر روشهای خودکشی خشونتآمیزتر شده. بهعبارتی، افراد راههایی را انتخاب میکنند که نتوان برگشتی برای آن متصور شد و خود این مساله نشانگر تلقی افراد از تنهایی نهادینهشده در وجودشان است. افراد خود را در وسط یک ناامیدی میبینند که راه فراری برای آن نیست.
یکی از ابعاد مهم این پدیده نقش حکمرانی در مدیریت و پیشگیری این مساله است. اینکه کدام قسمت از حکمرانی مسئول مدیریت و سیاستگذاری این پدیده است، امری است که در ادامه به آن میپردازیم. رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران درباره سیاستگذاری میگوید: «بهطور مشخص در حوزه سلامت روان بهواسطه سند کلی سلامت، وزارت بهداشت عهدهدار اصلی در سیاستگذاری بهداشت روانی است، اما کار در این حوزه چندنهادی است. در این موضوع: صنایع، وزارت ارشاد، وزارت کار و رفاه، بهزیستی، آموزشوپرورش، وزارت علوم، سازمان تبلیغات و... همه با همکاری هم دخیل هستند، اما سیاستگذاری فقط وظیفه قوهمجریه نیست؛ ما مجلس را هم داریم گرچه ما شوراهای متعددی داریم مثل شورای عالی رفاه تامین اجتماعی، شورای عالی جوانان شورای عالی انقلاب فرهنگی، ستاد ملی زن و خانواده که هرکدام بهجای خود سیاستگذاری میکنند.»
در جامعه ما غالبا سیاستگذاریهای مورد نیاز اتفاق میافتد، اما مساله در اجرای آن است. موسویچلک، چالشهای اجرا را اینچنین توضیح میدهد: «در مداخلات، برنامههای پیشگیری سهسطحی تعریف شده است، یک برنامه اجرایی قوی سطح یک اطلاعرسانی، سطح دو آگاهسازی و مداخلات، سطح سه هم توانمندسازی؛ اما اجرای این برنامه جامعیت و فراگیری لازم را ندارد. ما عمده مداخلات را زمانی انجام میدهیم که فرد اقدام به خودکشی میکند، اما برای پیشگیری کاری نکردهایم. منظورمان از پیشگیری برنامه خاص پیشگیری از خودکشی نیست بلکه منظور برنامه ارتقای سلامت روانی و اجتماعی است. ما هر چقدر در این بخش سرمایهگذاری کنیم عوارض اجتماعی مثل خودکشی کمتر خواهد بود. ما باید از نگاه جزیرهای خارج شویم و با سیاستگذاری و برنامهریزی، مردم زیست اجتماعی بهتری را تجربه کنند، قانونگذاری در زمینه اقتصاد مسکن، سلامت، صنایع فرهنگی آموزشی و اجتماعی و دیپلماسی بهداشت همگی در این امر موثرند؛ لذا سیاستگذاری اجتماعی بدون توجه به سیاستگذاری دیگر عرصهها نمیتواند اثربخشی داشته باشد. درباره اجرا هم پراکندهکاری داریم، خیلی از سازمانها با اینکه تقسیم کار شده، ولی جدی گرفته نمیشود. نکته بعد آنکه عمده تمرکز زمانی است که فرد خودکشی کرده و به پیشگیری خیلی توجه نمیشود و اگر فردی به هر دلیلی اقدام کرد و مداخلاتی هم انجام شد برای توانمندسازی آن دقتی نمیشود و مداخلات حداقلی برای افراد داریم، درحالیکه برای داشتن در هر سه سطح هم افراد مهم هستند و هم خانواده و هم جامعه که جامعه بخشی به سیاستگذاری برمیگردد و بخشی هم به پذیرش اجتماعی افراد، اما مداخلات ما حداقلی است و متمرکز بر فرد و سطح دو است.»
همانطور که اول گزارش گفتیم خودکشی پدیدهای تکعاملی نیست، از اینرو ما بهسراغ بعد حقوقی این ماجرا هم رفتیم. در قانون خودکشی جرمانگاری نشده است و به تبعش معاونت در آنهم جرم نخواهد بود. اما در قانون حمایت از اطفال و نوجوانان که در تاریخ ۲۳/۲/۹۹ تصویب شده، در ماده۱۴ آن معاونت در خودکشی اطفال جرمانگاری شده است. این درحالی است که معاونت در خودکشی بزرگسال جرمانگاری نشده است. همچنین در بند «ب» ماده۱۵ قانون جرائم رایانهای، تحریک به خودکشی دیگران نیز جرمانگاری شده است. نکته مهم دیگر حمایتهای الزامی روانپزشکی از افراد مبتلا به اختلالات روانی است که در تاریخ ۲۴/۹/۹۸ در جلسه هیاتوزیران تصویب شده، ولی همچنان در مجلس اتفاقی نیفتاده است. این درحالی است که از نظر قانونی وقتی با فردی که دچار اختلالات روانی است مواجهیم از نظر قانونی دستمان خالی است و عملا نمیتوانیم مداخلاتی انجام دهیم؛ و در آخر
در هر جامعهای که سرمایه اجتماعی، همبستگی اجتماعی پایینتر باشد، ظهور و بروز خودکشی بیشتر است. آرتور میلر درباره خودکشی اینطور میگوید: «من فکر میکنم تمام کسانی که دست به خودکشی میزنند به قتل رسیدهاند... آنها قربانی پرخاشگری و تعرض هستند یا گاهی قربانی حقیقت....» بارها در این گزارش به این نکته که خودکشی چندبعدی است اشاره کردیم، افرادی که خودکشی میکنند چه موفق چه ناموفق، قربانی شرایط پیچیدهای از اجتماع، سلامت روانی، سیاستگذاری و حتی رسانه هستند، لذا برای کنترل و مدیریت آن نیاز به هماهنگی فراگیر میان بخشهای مختلف جامعه است.