خیلی وقتها هم پسرهای جوون از کنار ماشین رد میشن و حرفهایی میزنن، مثلا میگن تو برو پشت ماشین لباسشویی بشین یا برو تو همون آشپزخونه و حرفهای دیگهای که همه شنیدیم. کلا خیلی از مردم وقتی تابلوی آموزش رو میبینن، بیشتر از اینکه همکاری کنن، میخوان اذیت کنن.
«کی به تو گواهینامه داده؟»، «باید بشینی پشت ماشین لباسشویی» و «زنی دیگه» بخشی از آزارهای کلامی است که زنان هرروزه با آن مواجه هستند. آزاری که انگار عادی و پذیرفته شده و کمتر کسی به دنبال اصلاح آن است؛ اما یک گروه از زنان بیش از سایرین با این پدیده دستبهگریبان هستند که کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. آن هم زنانی که همسان با مردان پشت این فرمانها نشستهاند تا با رانندگی خرج زندگی خود یا خانواده شان را درآورند.
به گزارش شرق، هرچند همین چند روز پیش معاون اجتماعی و فرهنگ ترافیک پلیس راهور گفت که زنان در ۹۰ درصد تصادفها مقصر نیستند و رانندگان زن همیشه با احتیاط بیشتری نسبت به مردان رانندگی میکنند. اما به نظر نمیرسد فقط اعلام یک آمار بتواند تغییری در این وضعیت ایجاد کند. از نوع متلکها برمیآید که ریشه اصلی این ماجرا قراردادن زنان در حوزه خصوصی است. به عبارت دقیقتر جامعه عادت دارد یا شاید هم ترجیح میدهد زنان را در حوزه خصوصی و بهویژه کار بیمزد خانگی ازجمله در حال کارکردن با ماشین لباسشویی ببیند تا در کارهایی که مردانه قلمداد میشود. این تضاد رانندگی زنان با حوزه خصوصی خانواده تا جایی اهمیت دارد که تحلیل محتوای رمانهای زنان در قرن بیستم نشان میدهد اتومبیل تحول شگرفی در نقشهای جنسیتی و دنیای زنانه به وجود آورده است. پولین گاروی، انسانشناس نیز در بررسی تأثیر رانندگی بر زندگی زنان نروژی، استدلال میکند که اتومبیل برای زنان به معنای تجاوز از نقشهای تثبیتشده جنسیتی و آسودگی موقت از کارهای خانگی و راهی است برای رهایی از انزوای طولانی درون خانه.
هدف این گزارش، ریشهیابی آزار کلامی رانندگان زن نیست که این خود میتواند یک موضوع پژوهشی مفصل باشد. تمرکز این نوشته بر زنانی است که به نظر میرسد بیش از سایرین تحت تأثیر چارچوب فکریای هستند که همواره زنان را در رانندگی مقصر و نابلد میداند، یعنی مربیان زن آموزش رانندگی. همین زنانی که وقتی شما برای آموزش رانندگی بخواهید ثبتنام کنید، خیلی از اطرافیانتان به شما توصیه میکنند که سراغ مربی زن نروید چراکه احتمالا مهارت کمتری در مقایسه با مردان دارند. توصیههایی که حتی گاهی اوقات از سوی خود زنان هم شنیده میشود.
به عبارت دقیقتر این چارچوب فکری در جامعه بهطورکلی زندگی اجتماعی و اقتصادی این افراد را تحت تأثیر قرار میدهد، چراکه با شرایط موجود ممکن است درآمد کمتری از مردان در همین شغل داشته باشند و بار روانی ناشی از آزارهای کلامی را نیز بیش از سایر زنان احساس کنند. گفتگو با زهرا و مریم کموبیش همین پیشبینیها را تأیید میکند.
زهرا یک مادر تنهاست که دو فرزند نوجوان دارد، بههمیندلیل مجبور است تماموقت کار کند؛ بنابراین حقوقش با مردان همردهاش تفاوتی ندارد، اما بههرحال مردان مربی مشتری بیشتری دارند، چراکه زنان فقط میتوانند مشتری خانم داشته باشند که بخشی از همین زنان هم طالب مربی آقا هستند: «بعضی از زنها فکر میکنند مربی آقا نترستر است و ترجیح میدهند به جای مربی زن با مربی مرد رانندگی یاد بگیرند».
او حتی به این موضوع اشاره میکند که بسیاری از هنرجویانش به خاطر مشکل پیداکردن همراه مجبور به برداشتن کلاس با یک زن شدهاند، هرچند در آخر از این کلاس راضی بودند. ماجرا فقط داشتن هنرجوی کمتر نیست، بلکه بخش زیادی از مشکلات این شغل ناشی از فشار روانی است: «هرچند به این کار علاقه دارم، اما خیلی وقتها میگم کاش یه هنر دیگهای بلد بودم و از این کار بیرون میاومدم. مشکل اول پیداکردن یک محل خلوت برای تمرین با هنرجو است. مسئله دوم اینه که وقتی مردم تابلوی آموزش رانندگی رو میبینن و متوجه میشن راننده خانومه، پشت چراغ قرمز، بلافاصله بعد از سبزشدن چراغ شروع به بوقزدن میکنن، هنرجو هم هول میشه و خیلی وقتها ماشین خاموش میشه و به دنبالش بوقزدن بیشتر. خیلی وقتها هم پسرهای جوون از کنار ماشین رد میشن و حرفهایی میزنن، مثلا میگن تو برو پشت ماشین لباسشویی بشین یا برو تو همون آشپزخونه و حرفهای دیگهای که همه شنیدیم. کلا خیلی از مردم وقتی تابلوی آموزش رو میبینن، بیشتر از اینکه همکاری کنن، میخوان اذیت کنن».
البته او میگوید همه مردم این رفتارها را ندارند و خیلی وقتها هم به آرامش هنرجو کمک میکنند. هرچند رفتارهای بد، این شغل را به یک شغل پراسترس تبدیل کرده است.
هرچند این همه ماجرا نیست و مشکلات قبلی در کنار نبود هیچگونه بیمه درمانی، بازنشستگی و حتی بیمه حوادث در صورت تصادف هنرجو قرار میگیرد: «ما هیچ پشتوانهای نداریم و عضو هیچ صنفی هم قرار نمیگیریم. هزینه بنزین، لاستیک، استهلاک خودرو و سایر هزینهها بر عهده خود مربی است و از طرف دیگه ماشینها فقط هفت سال اجازه کار دارن و بعد بدون هیچ کمکی باید ماشین جدید جایگزین بشه».
مریم هم مربی آموزش رانندگی است که اول به همین دیدگاهی که خیلی از زنها به دنبال مربی مرد هستند اشاره میکند و میگوید:، اما برخی از اینها بعد از تمامشدن کلاسها یا بعد از اینکه یک جلسه هم با مربی خانم برمیدارند، از دیدگاه قبلی خود پشیمان میشوند، چراکه مردها با وجود تلاشی که دارند، عموما کلینگر هستند و از طرف دیگر ممکن است موقعیت زنان را درک نکنند. همچنین با توجه به اینکه آقایان میتوانند هنرجو از هر دو جنس داشته باشند، اما زنان فقط هنرجوی زن دارند هم خود باعث کاهش کار و درآمد مربیان زن میشود.
او هم در ادامه مانند زهرا به نبود حمایتهای قانونی از این صنف اشاره میکند: «آژانس و تاکسی و حتی اسنپ سهمیه بنزین دارن، ولی ما نه. بیمه هم که هیچ، اما ما هم تا زمانی که توان داریم میتونیم کار کنیم و بالاخره باید بازنشسته بشیم. همین باعث میشه تعداد جلسات کمتر باشه و هنرجوها هم درست یاد نگیرن، بعد میگن چرا رانندگیها خوب نیست! همه جای کشور مربیهای رانندگی جزء مظلومترین مشاغلن».
تجربه آزارهای کلامی هم یکی، دو تا نیست. مریم هم میگوید که این تجربه هرروزه است، هرچند در مناطق مختلف، متفاوت است: «آقایون فکر میکنن خیابون مال خودشونه و زن با خیابون و ماشین سنخیت نداره، اما این چند سال زنها خوب بلند شدن و خلاف این رو به مردها نشون دادن».