دوپاردیو در نامهای سرگشاده روسیه را «یک دموکراسی بزرگ» خواند. او در یک جشنواره فیلم لتونی در سال ۲۰۱۴، به آنقدر احساساتی شد که اوکراین را «بخشی از روسیه» اعلام کرد.
از لئوناردو دی کاپریو تا استیون سیگال، بزرگترین نامهای تینسلتاون زمانی خوشحال بودند که با ولادیمیر پوتین معاشرت میکنند. آیا همه آنها در حال حاضر نظرشان عوض شده است؟ نه کاملا.
به گزارش همشهری، این یکی از آن موقعیتهای سوررئال بود که صنعت سرگرمی با آن مواجه شد: ولادیمیر پوتین، در سال ۲۰۱۰ در یک خیریه کودکان در سنپترزبورگ، آهنگ بلوبری هیل را خواند، در حالی که جمعیتی از افراد مشهور از جمله شارون استون، کوین کاستنر، کرت راسل، گلدی هاون، ژرار دوپاردیو، وینسنت کسل، مونیکا بلوچی و ... برایش دست میزدند، جوری که انگار در مهد کودک هستند.
وقتی سیاستمدار روس، میخواند: «من هیجان خود را یافتهام»، به نظر نمیرسید که افکار مربوط به حمله به گرجستان به ذهن کسی خطور کرده باشد.
با دانش امروزمان، نمایشی که شرح آن رفت، بیشتر به اجرای دکتر ایول (شخصیت شرور پارودی شرورهای ماجراهای جیمز باند) از ترانه «Just the Two of Us» شبیه و البته به مراتب کمتر خندهدار است.
امسال، پس از حمله پوتین به اوکراین، مهمانان حاضر در آن رویداد، باید احساس سادهلوحی کرده باشند، اما آنها تنها چهرههای مشهوری نیستند که با پوتین همکاری کردهاند.
در دفاع از آن گروه باید گفت که توسط ساموئل هاروتیونیان جمع شده بودند؛ کسی که در آوردن استعدادهای هالیوود به روسیه تخصص داشت. البته او بعدا گفت که از حضور پوتین در آن برنامه بیخبر بوده است.
اکنون در حالی که چهرههای مشهوری از آنجلینا جولی گرفته تا شان پن و مارک رافلو، حمایت خود را از اوکراین اعلام کردهاند، هالیوود باید نسبت به روزهایی ظاهر شدن با پوتین در ملاء عام خلاف عرف و غیرقابل قبول نبود، محتاطتر شده باشد.
در اواسط دهه ۲۰۰۰، روسیه یک بازار نوظهور مهم برای فیلمها بود و در مدار هواداران سلبریتیها قرار داشت. بنابراین، ژان کلود ون دام، ستاره فیلمهای اکشن، در سال ۲۰۰۷ با خوشحالی توانست در مسابقات MMA سن پترزبورگ نظر پوتین را جلب کند، در حالی که لئوناردو دیکاپریو برای حمایت از گربهسانان بزرگ، در سال ۲۰۱۰ با پوتین دیدار کرد.
لئوناردو دیکاپریو و پوتین در سال ۲۰۱۰
پوتین در آن زمان هژمونی خود را به طور محکم تثبیت کرد، یک دستگاه سرگرمی داخلی داشت که سخت به نفع او کار میکرد. کانال یک روسیه - از نسل ایستگاه تلویزیون دولتی RTO در دوران شوروی - دو فیلم پرفروش جهانی «Day Watch» و «Night Watch» را ساخت که درخششی روحانی به روسیه پستکمونیستی پوتین میدادند.
تیمور بکمامبتوف کارگردان این دو فیلم در آن زمان گفت: «تاریکی به معنای آزادی و روشنایی به معنای مسئولیت است - و در زندگی واقعی، پوتین، مطمئنا روشنایی است. او در تلاش است تا همه چیز را درست و سازماندهی کند. اما این برای آزادی بسیار بد است.» شاید توالی فیلمهای نظامی جنگجویانه صنعت سینمای روسیه نیز در حال تولید شدن بود - که شامل نهمین کمپانی در سال ۲۰۰۵، دریاسالار در سال ۲۰۰۸ و استالینگراد در سال ۲۰۱۳ میشد - نشانه واقعی وفاداری واقعی او بود.
اما پوتین به شدت به مشروعیت بینالمللی نیاز داشت. عملیات عکس گرفتن با ستارههای بزرگ و ورود ضمنی به منطقه VIP سرگرمیهای جمعی جهانی به عادیسازی وضعیت او در چشم جهانیان کمک کرد. یا شاید خودش این طور فکر میکرد.
اولیور استون و پوتین، زمانی که استون برنامه مصاحبههایش با این سیاستمدار روس را میساخت
در سال ۲۰۱۴، زمانی که پوتین کریمه را ضمیمه روسیه کرد و در آن زمان مشخص بود که او به این زودیها رهبری را تسلیم نخواهد کرد، هالیوودیها کمکم به سمت دگرگون شدن حرکت کرد.
هاروتیونیان مغز متفکر ماجرای بلوبری هیل در گفتگو با مجله تایم در مورد لیست ستارگان گفت: «آنها خیلی بیشتر نگران این هستند که به حرفه خود آسیب نزنند. [در فضای سیاسی کنونی]آنها نمیدانند وقتی به خانه بازگردند چه اتفاقی برایشان خواهد افتاد. آنها انتقادات زیادی خواهند گرفت.»
پوتین با چهرهای مرموز، طرحهای ژئوپلتیک ماکیاولیستی و عادت منتقدانش به جان باختن در ترورهای عجیب و غریب، به طور فزایندهای به یک شرور کاریکاتوری مثل بلوفلد (شخصیت شرور مجموعه رمانها و فیلمهای جیمز باند) شبیه میشد.
آژانس اطلاعات نظامی خارجی او حتی GRU نامیده میشد، مانند شخصیت شرور انیمیشن منِ نفرتانگیز. اما گروهی از اهالی سینما، تحت تاثیر این شرایط قرار نگرفتند: نه فقط ژرار دوپاردیو، بلکه میکی روک، استیون سیگال و الیور استون. در واقع، به نظر میرسید آنها پوتین را به طور کامل پذیرفتهاند.
دوپاردیو در سال ۲۰۱۳ پس از انتقاد از دولت فرانسه به خاطر برنامههای وضع مالیات، تابعیت روسیه و نرخ مالیات ثابت ۱۳ درصدی آن را دریافت کرد.
در روابط دوستانه با پوتین، او در نامهای سرگشاده روسیه را «یک دموکراسی بزرگ» خواند. در یک جشنواره فیلم لتونی در سال ۲۰۱۴، دوپاردیو به آنقدر احساساتی شد که اوکراین را «بخشی از روسیه» اعلام کرد.
امسال در حالی که تانکهای روسی مرزهای اوکراین را رد میکردند، او گفت: «من مخالف این جنگ برادرکشی هستم. میگویم سلاحها را غلاف و مذاکره کنید.»
ژرار دوپاردیو در ملاقات با پوتین
رورک، اما از حمله پوتین به کریمه ناراحت نشد و هنگام خرید یک تیشرت با چهره او در یک فروشگاه بزرگ مسکو در سال ۲۰۱۴ او را «یک جنتلمن واقعی» نامید.
او در مصاحبه با اسکای نیوز گفت: «من چندبار با او ملاقات کردم و او یک مرد معمولی بسیار باحال بود و درست در چشمان من نگاه میکرد.»
به راحتی میتوان حدس زد که این یک نوع شیرینکاری تبلیغاتی بود، اما او شریک زندگی روس خود را به عنوان دلیل واقعی بهانه کرد: «همه چیز به خانواده مربوط میشود. من به سیاست اصلا اهمیت نمیدهم. این حوزه مربوط به من نیست.»
سیگال نمیخواهد خودش را از موقعیت دوستی با پوتین در نظر جهان مبرا کند. او در سال ۲۰۱۶ شهروندی روسیه را دریافت کرد. او الحاق کریمه به روسیه را بسیار معقول خواند و از رئیس جمهوری روسیه با عنوان «یکی از بزرگترین رهبران زنده جهان» تمجید کرد.
با توجه به اینکه رفیق قدیمی سیگال در حال حاضر در جنگ با اوکراین است، او به فاکس نیوز گفت: «من به روسیه و اوکراین به عنوان یک خانواده نگاه میکنم و واقعا معتقدم که یک نهاد خارجی مبالغ هنگفتی را صرف تبلیغات برای تحریک دو کشور میکند تا با یکدیگر اختلاف داشته باشند.»
مورد الیور استون پیچیدهتر است. او قبلا مستندهایی درباره فیدل کاسترو و هوگو چاوز ساخته بود، بنابراین با توجه به تمایل گذشتهاش به چهرههای انقلابی، پوتین کاندیدای منطقی بعدی بود.
مجموعه چهارساعته استون در سال ۲۰۱۷ گرچه دل پوتین را به دست آورد، اما او لحظاتی را هم برای به چالش کشیدن او انتخاب کرده است: وقتی در مورد چچن، در مورد دموکراسی روسیه و دخالت در انتخابات از او سوال میکند.
درک اینکه استون از بحث در مورد سیاست واقعی با رقیب کشورش چه نتیجهای کسب کرد، کار سختی نیست. سوال بزرگتر این است که پوتین چگونه از این مسئله سود برد.
آیا این سریال، با اصرار مداوم بر همارزی توسعهطلبی آمریکا و روسیه، میتواند بخشی از استراتژی گستردهتر انتشار اطلاعات نادرست او باشد؟ شاید این استخوانی وسوسهانگیز باشد که او به سوی ضدامپریالیستهای لیبرال دلسوز پرتاب میکند، تا آنها را از تلاش واقعی خود در این دوره منحرف کند: رادیکالیزه کردن جناح ملیگراهای دست راستی آمریکا و اروپا.
دست کم دوستی استون با پوتین به ما این فرصت را داد که بنشینیم و به تماشای رویه بیرونی این مرد بنشینیم - حتی اگر کاملا به چیزی فراتر از آن دست پیدا نکنیم.
در یکی از صحنههای برجسته، کارگردان، پوتین را مجبور میکند تا برای اولین بار به تماشای فیلم دکتر استرنج لاو (اثر استنلی کوبریک درباره بمب اتم و رابطه امریکا و شوروی) بنشیند.
همانطور که تصویر ابر-قارچ انفجار اتمی در حال پخش است، به نظر میرسد پوتین از تصویر این تخریب دوجانبه کاملا سرگرم شده است. او میگوید: «هیچ چیز عوض نشده.» شاید این همان چیزی است که قطار سلبریتیهای مسکو در طول این مدت به آن کمک کرده است - برای پوتین، همیشه درباره واقعیتی سردتر و خشنتر بوده است.