مسکو در جنگ اوکراین سهمی بزرگتر از تصمیم پوتین در جایگاه ریاست جمهوری روسیه را دارد.
فرارو- والتر راسل مید؛ پژوهشگر اندیشکده «هادسون» است و تا سال ۲۰۱۰ به عنوان همکار ارشد «هنری کیسینجر» برای سیاست خارجی ایالات متحده در «شورای روابط خارجی» فعالیت کرده بود. ستوننویس روزنامه «وال استریت ژورنال» است و برای «امریکن اینترست» نیز مینویسد. او یکی از بنیانگذاران اندیشکده مرکزگرای «بنیاد آمریکای جدید» است. او یکی شناخته شدهترین تحلیلگران و نظریه پردازان واقع گرا (رئالیست) در عرصه روابط بین الملل است.
به گزارش فرارو به نقل از وال استریت ژورنال، در حالی که روسیه و اوکراین برای بزرگترین نبرد تانک در اروپا از زمان جنگ جهانی دوم به این سو آماده میشوند پیش بینی آینده جنگ ولادیمیر پوتین غیرممکن است. درگیریهای تانک و توپخانه در مقیاس بزرگ در زمینهای باز و هموار شرق اوکراین ممکن است به نفع مسکو باشد و وزن بسیار سنگین ماشین نظامی روسیه میتواند به دستاوردهای سرزمینی منجر شود، اما نتایج دیگری نیز ممکن است. شجاعت اوکراینی ها، درخشش تاکتیکی و دسترسی به تسلیحات و تجهیزات غربی میتوانند یک رشته شکست تحقیرآمیز دیگر برای روسیه ایجاد کند.
بدترین سناریو برای پوتین این خواهد بود که جنگ روسیه در اوکراین با فروپاشی مناطق تحت محاصره طرفدار روسیه در دونباس، مولداوی و ادغام اوکراین در غرب به یک شکست نظامی همه جانبه ختم شود. چنین شکستی بیش از یک تحقیر شخصی خواهد بود. این امر میتواند یک شکست و پایان کار برای او باشد. هم چنین، این شکست یک شوک روانی و استراتژیک به جایگاه و تصویر روسیه از خود وارد میکند و مسیر تاریخ روسیه تغییر خواهد کرد.
روسیه اولین امپراتوری سابق نخواهد بود که با یک لحظه حسابرسی تاریخی روبرو میشود. شکست اسپانیا در سال ۱۸۹۸ میلادی از آمریکاییهای تازه کار نقطه عطفی در تاریخ اسپانیا بود. امپراتوری جهانی که از زمان سفرهای کلمب اسپانیا را تعریف کرده بود ناگهان ناپدید شد و اسپانیاییها زیر سوال بردن همه چیز از سلطنت گرفته تا نقش کلیسا را آغاز کردند.
برای بریتانیا و فرانسه شکست مفتضحانه آنان در مبارزات سوئز در سال ۱۹۵۶ میلادی هر دو کشور را وادار کرد تا متوجه شوند که دیگر قدرتهای مستقل جهانی نیستند. افتخارات امپراتوری به پایان رسیده بود و دو ابرقدرت سابق به شکلی دردناک و با اکراه شروع به تطبیق خود با شرایط جدید کردند.
شکست قاطع روسیه در اوکراین میتواند لحظه سوئز مسکو باشد. اگر روسیه نتواند قلب اوکراین را فتح کند (غرب اوکراین در اساطیر تاریخی روسیه کمتر مورد توجه است) روسها نمیتوانند از این نتیجه گیری اجتناب ورزند که امپراتوری تزارها که به طرز دردناکی در طول قرنها از هم فروپاشید و توسط لنین و استالین پس از بلایای جنگ جهانی اول بازسازی شد به طور غیر قابل برگشتی سقوط کرده است. این امر نوعی درون نگری عمیق را در روسیه ایجاد میکند که سایر امپراتوریهای سابق مجبور به مواجهه با آن بودهاند. پیامد آن بسیار گسترده خواهد بود.
در دوران رومانوف ها، کمونیستها و پوتین اندیشه سیاسی روسیه بر اساس سه باور شکل گرفته است: این که روسیه متفاوت است، این تفاوت بسیار مهم است و این که به روسیه نقش منحصر به فردی در تاریخ جهان میدهد. شکست در اوکراین به شدت اعتماد به این ایدهها را تضعیف میکند و روسیه را در یک بحران هویت با پیامدهای سیاسی غیرقابل پیش بینی فرو خواهد برد.
تزارها، کمیسرها و پوتینیستها همگی روسیه را منحصر به فرد و متعهد به مبارزه علیه غرب قلمداد کرده بودند. برای تزارها، مسکو «رم سوم» بود که پس از سقوط روم اول به دست مهاجمان بربر و روم دوم (قسطنطنیه) به دست ترکها مشعل مسیحیت و تمدن را حمل میکرد. برای کمونیستها، مسکو قلعه انقلاب جهانی پرولتاریایی بود که سرنوشت آن نابودی فرهنگ منحط بورژوایی غرب بود.
پوتین و یارانش جهان را با شرایط مشابهی میبینند و روسیه را متعهد به جنگی برای بقا در برابر انحطاط، بیروحی و طمع افسار گسیخته غرب قلمداد میکنند. حاکمان روسیه همواره استدلال کردهاند که روسیه برای حفظ قدرت خود در رقابت نابرابر با غرب توسعه یافتهتر و ارائه حکومتی متناسب با روحیه منحصر به فرد خود باید قدرت را در بالاترین سطح متمرکز کند. تنها کسی با قدرتی مشابه کاترین کبیر، استالین یا به قول طرفداران پوتین شخص او میتواند روسیه را در رویارویی با غرب پیروز سازد.
اوکراین قلب قضیه است. مسکو با توجه به اوکراین خود را بزرگترین قدرت اروپا میداند. بدون اوکراین، این رویا که روسیه بتواند موقعیت اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان یک ابرقدرت دوباره به دست آورد به مرگ تلخی منتهی خواهد شد.
بدتر از آن، شاید از دیدگاه نظریه پردازان «اوراسیاگرا» و ناسیونالیستهای رادیکال روس که پوششی از مشروعیت را به رژیم پوتین ارائه میکنند پیروزی اوکراین ارتدوکس، اسلاو و دموکراتیک بر روسیه مستبد نه تنها مشروعیت شخصی او را به چالش میکشد بلکه چالشی برای ایده استثناگرایی روسی و این دیدگاه خواهد بود که استبداد بهترین شکلی از حکومت است که برای روح روسیه مناسب به نظر میرسد و درستی آن را تضعیف خواهد کرد.
از آنجایی که جنگ، تاریکی ذاتی رژیم پوتین را برملا میکند و از آنجایی که جنایات خارج از کشور و سرکوب در داخل بیشتر سبب میشود تا لقب قابیل به رژیم پوتین داده شود غیرممکن است که به شکست روسیه امیدوار نباشیم. با این وجود، احتیاط لازم است.
پوتین و اطرافیاناش میدانند که در اوکراین تنها برای تنظیم مرزها نمیجنگند. آنان برای دنیای خود میجنگند و تا زمانی که همه اقدامات هر چند بیرحمانه و هر سلاحی هر چند شنیع وارد بازی نشده باشند ممکن است از نظر روانی برایشان غیرممکن باشد که شکست را بپذیرند. برای ولادیمیر پوتین و اطرافیاناش خطرات در اوکراین بینهایت زیاد هستند.