«شواهد کمی دال بر تایید این مساله وجود دارد که القاعده و ایران با یکدیگر هرگونه اتحادی داشته باشند. همان ایرانی که دولتهای غربی بارها آن را به حمایت از القاعده در سالهای پس از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر متهم میکنند. در این راستا حتی برخی اسناد نشان میدهند که پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، نوع برخورد ایران با القاعده به شدت پُرتنش بوده است».
فرارو- نشریه "فارین پالیسی" در گزارشی با اشاره به خارج شدن برخی اسناد و مدارکِ همراه با اسامه بن لادن، رهبر سابق گروه تروریستی القاعده از طبقه بندیهای محرمانه دولت آمریکا، به طور خاص برخی ابعاد پشت پرده این گروه تروریستی به ویژه در عصر پسا ۱۱ سپتامبر را مورد اشاره قرار داده و تاکید میکند که این گروه ترویستی برخلاف جوسازیهایی که به کرات در مورد توان و قدرت عملیاتی آن انجام شده و میشود، پس از حادثه ۱۱ سپتامبر به شدت ضعیف شده و روایتهایی نیز که در سالهای اخیر از این گروه صورت گرفته، به شدت اغراق شده هستند.
نشریه فارین پالیسی در این رابطه مینویسد: «یازده سال قبل در تاریخ ۲ میسال ۲۰۱۱ میلادی، تیمی از نیروهای ویژه آمریکایی با محوریت تفنگداران نیروی دریایی آمریکا به محل اقامت اسامه بن لادن رهبر سابق گروه القاعده در "ابیت آباد" پاکستان حمله کردند و او را به همراه شمار دیگری از همراهنش در جریان یک عملیات ۴۸ دقیقهای کشتند. در ۱۸ دقیقه آخرِ حمله، تفنگداران نیروی دریایی آمریکا اقدام به جمع آوری مدارک و هاردهای اطلاعاتی و دیگر اسناد همراه با اسامه بن لادن جهت انجام بررسی اطلاعاتی و امنیتی کردند. ظاهرا این زمان که صرف جمع آوری اطلاعات از محل اختفای بن لادن شد، بسیار ارزشمند بود، زیرا در روزها و ماههای آتی، گروه القاعده شاهد انجام برخی حملات علیه رهبران کلیدی خود و کشته شدن آنها بود. مسالهای که ضربهای سنگین به گروه القاعده به حساب میآمد.
به گزارش فرارو، از آن زمان تاکنون، جامعه اطلاعاتی آمریکا به تدریج، اسناد و مدارک به دست آمده از رهبر گروه القاعده در جریان حمله به اقامتگاه وی در ابیت آباد پاکستان را از طبقه بندیهای اطلاعاتی خارج کرده و آنها را به افکار عمومی عرضه کرده است. در ماه نوامبر سال ۲۰۱۷، سازمان سیا تقریبا تمامی بیش از ۴۷۰ هزار فایل و پرونده مرتبط با رهبر القاعده و اسناد کشف شده از او را از طبقه بندی محرمانه خود خارج کرد. از این رو در شرایط فعلی و به تازگی، کتابی با عنوان "اسناد بن لادن: چگونه حمله به ابیت آباد، حقیقت را در مورد القاعده، رهبران و خانواده اش" افشا کرد، منتشر شده است. این کتاب نگاهی به پشت صحنه زندگی و فعالیتهای بن لادن و سازمان تحت رهبری او، از زمان انجام حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر تا انجام حمله به ابیت آباد و کشته شدن بن لادن ارائه میکند. تصویری که تا حد زیای به واقعیت نزدیک به نظر میرسد.
"نِلی لهود" نویسنده کتاب مذکور عضو ارشد اندیشکده آمریکای جدید/ New America است و در حوزه مطالعات ضدتروریسم کارهای پژوهشی زیادی را انجام داده و بیش از شش هزار سند مرتبط با مکاتبات بن لادن با همکاران و نزدیکانش و همچنین افکار و تاملات شخصی وی را منتشر کرده است. در این اسناد اینطور به نظر میرسد که بن لادن با دیگر همکارانش به واسطه ذخیره فایلهای الکترونیکی روی سیم کارتهایی که از طریق یک شبکه از پیکهای القاعده به مقاصدشان میرسیدند ارتباط برقرار میکرده است. رمزگشایی از همین شبکه نیز بوده که در نهایت به لو رفتنِ بن لادن و مرگ وی ختم شده است. با این همه، به مدت شش سال یعنی از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۱، بن لادن از همین طریق توانسته با همکاران و نیروهایش در وزیرستان پاکستان و دیگر مناطق جهان ارتباط بگیرد.
در واقع همانطور که لهود نشان میدهد، بن لادن تا زمان مرگ خود، مسوولیت رهبری تمام عیار گروه القاعده را برعهده داشته است. با این همه، القاعده تحت رهبری وی نیز بر خلاف تصورات ظاهری که از آن وجود داشته، از قدرت چندانی برخوردار نبوده و به نوعی تا حدی در مورد آن اغراق شده است. نِلی لهود میگوید، بر خلاف تصور خاص و عجیبی که رهبران جهانی از ماهیت گروه القاعده داشتند و آن را خطری عظیم در نظر میگرفتند، اسناد و شواهد نشان میدهند که این گروه به ویژه پس از حاثه ۱۱ سپتامبر به شدت ضعیف شده است.
لهود مینویسد که تا سال ۲۰۰۴، سازمان القاعده تقریبا به مرز فروپاشی رسیده بود. اغلب رهبران ارشد این گروه یا بازداشت و یا کشته شده بودند و در همان سال، شماری قبال توجهی از فرماندهان القاعده از مصائب و مشکلاتی که این گروه با آنها دست پنجه نرم میکرد، به بن لادن شکایت میکردند. یکی از این فرماندهان میگوید که "ضعف، شکست و بی هدفی بر سازمان القاعده در عصر پس از حادثه یازده سپتامبر سایه افکنده است".
دیگری به وضعیت مالی وخیم گروه القاعده اشاره میکند و به طور خاص این مساله را نیز مورد اشاره قرار میدهد که "فشارهای پاکستان بر القاعده، عملا عملیاتهای تروریستی خارجی این کشور را با چالش رو به رو کرده است". یک فرمانده دیگر هم به کشته شدن ۲۲ نیروی القاعده و دستگیری بیش از ۶۰۰ تن دیگر توسط نیروهای امنیتی پاکستان اشاره میکند و آن را به فیلمی ترسناک شبیه میداند.
بن لادن از نیروها و فرماندهان خود میخواست که تمرکزشان را بر انجام اقدامات تروریستی در عرصه بینالمللی معطوف کنند با این حال، این مساله به دلیل ضعفهای عملیاتی القاعده تا حد زیادی با چالش و بحران رو به رو بود. نِلی لهود به طور خاص به این نکته اشاره میکند که سندی را نیافته که نشان دهد القاعده پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، عملیاتهای تروریستی بزرگی را نظیر بمبگذاری سال ۲۰۰۴ در مادرید و یا بمب گذاریهای سال ۲۰۰۵ در لندن، هماهنگ کرده باشد.
با این همه در پوشش رسانهای این رویدادها مدام به این مساله تاکید میشده که القاعده باعث و بانی تمامی این اقدامات بوده است. در این میان، تنها عملیاتی که پس از حادثه ۱۱ سپتامبر به صورت مستقیم توسط بن لادن مدیریت و رهبری شد، انجام دو حمله بزرگ تروریستی در شهر "مومباسای کنیا" در نوامبر سال ۲۰۰۲ بود که در جریان آن، یک هتل اسرائیلی و یک شرکت مسافربری هوایی اسرائیلی هدف قرار گرفتند. در جریان این رویداد، ۱۳ نفر کشته شدند. البته که طرح این عملیات در دوران قبل از حادثه ۱۱ سپتامبر پی ریزی شده بود.
نلی لهود در گزاش خود اشاره دارد که اسامه بن لادن به طور خاص دچار سرخوردگی شده است. سرخوردگی که ناشی از انفعال و عدم قدرت گروه القاعده در انجام عملیاتهای بین المللی بوده است. بن لادن خواستار آن بود که شبکه تحت امرش صرفا بر اهداف آمریکایی متمرکز شود تا از این طریق نوعی توازن وحشت در برابر آمریکا ایجاد شود. از این چشم انداز، صرفا انجام حملات در مقیاس گسترده در داخل آمریکا بود که میتوانست آمریکاییها را وادارد تا به دولت کشورشان فشار آورند که منطقه خاورمیانه را هر چه سریعتر ترک کند. اسامه بن لادن از دیرباز اصلیترین هدف خود را به عنوان رهبر گروه تروریستی القاعده بر اخراج نظامیان آمریکایی از منطقه خاورمیانه قرار داده بود. در این چهارچوب، تعهد بن لادن بر دشمنِ دور تا حد زیادی موجب شد که دیگر گروههای تروریستی که در لوای نام القاعده به فعالیت میپرداختند تا حدی با بن لادن به مشکل بخورند.
در این راستا شاهد بودیم که در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴، افراد و گروههای وابسته به القاعده شهرت قابل توجهی داشتند. به عنوان مثال "ابومضعب الزرقاوی" و گروهش (جماعت توحید و جهاد) که بعدها نام خود را به "القاعده عراق" تغییر داد، از جمله مهمترین این گروهها بودند. خودِ زرقاوی نیز در بیعت با بن لادن بود. جالب اینکه بر اساس اسناد به دست آمده، رهبری مرکزی القاعده به هیچ عنوان نمیتوانست تحولاتی که با نام القاعده در خاک عراق انجام میشود را مدیریت کند. تا اینکه در سال ۲۰۰۷، گروه تحت رهبری زرقاوی که اکنون با عنوان داعشِ عراق شناخته میشود، به کل ارتباطات خود را با القاعده قطع کرد. سه سال بعد، بن لادن پیشنهاد داد که تشکیلات زرقاوی در عراق تغییر نام دهد و مثلا به امارت اسلامی عراق تبدیل شود با این حال حقیقت این بود که وی اساسا در این رابطه قدرتی نداشت.
بن لادن قدرت بیشتری را بر شاخههای این گروه در شمال آفریقا (القاعده در مغرب) و یمن (القاعده در شبه جزیره عربی) داشت با این حال این حوزهها و گروهها نیز به عقیده نِلی لهود، از مشکلات و اختلافات داخلی رنج میبردند. از چشم اندازی گسترده تر، بن لادن شکافها و گسستهای قابل توجهی را میان رویههای گروههای محلی و منطقهای القاعده با تفسیر خود از نوع مواجهه با غرب و بویژه آمریکا را شاهد بود.
بن لادن در سال ۲۰۱۰ مینویسد: "ما تنها باید زمانی وارد مبارزه با رژیمهای محلی شویم که رهبر جهان کفر یعنی آمریکا یا فروپاشیده باشد و یا در آستانه سقوط باشد". به بیان دیگر، مبارزه و شکست دادن آمریکا از نگاه "اسامه بن لادن"، مقدمهای بر انجام اقدامات محکم و سختتر علیه حکام منطقهای در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بود. با این حال، با توجه به اینکه دیگر افراد و گروههای وابسته به گروه القاعده با این تفسیر موافق نبودند، بن لادن عملا آنها را به مثابه موجودیتهایی میدید که خودسری میکنند و فقط برای القاعده ایجاد مسوولیت مینمایند.
نکته مهم دیگر این است که نلی لهود، شواهد کمی را دال بر تایید این مساله مییابد که القاعده و ایران با یکدیگر اتحاد داشته باشند. همان ایرانی که دولتهای غربی بارها آن را به حمایت از القاعده در سالهای پس از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر متهم میکنند. لهود حتی معتقد است که پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، نوعِ برخورد ایران با القاعده به شدت پُرتنش بوده است. با این حال، اسناد و مدارک حاکی از این هستد که روابط القاعده با گروه طالبان دوستانهتر بوده است. البته که در این رابطه حدی از بی اعتمادی نیز قابل مشاهده بوده است.
در این راستا لهود میگوید که بن لادن تا زمانیکه زنده بود به ملاعمر به عنوان رهبر طالبان احترام میگذاشت با این حال، شدیدا نسبت به افرادی که خود را برای جانشینی وی آماده میکردند، مشکوک بود. گروه طالبان از نگاه اسامه بن لادن به دو گروهِ افرادی که به ایده هایِ طالبان اعتقاد داشتند و گروهی دیگر که تحت کنترل دستگاه اطلاعاتی پاکستان بودند تقسیم میشد. همین شکاف در طالبان به شدت بن لادن را در مورد آینده روابط القاعده با گروه طالبان نگران میکرد. این مساله مخصوصا با توجه به اینکه امکان داشت طالبان به مذاکرات مستقیم با آمریکا روی بیاورد نیز برای القاعده حالتی بحرانیتر به خود میگرفت (کما اینکه چنین نیز شد). در این راستا، همانگونه که نلی لهود میگوید با توجه به نگرانیهای بن لادن درمورد طالبان، ما باید تا حد زیادی نسبت به این ایده که گفته میشود بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان میتواند منجر به احیای القاعده شود، شک کنیم.
نکته عجیب در مورد القاعده این است که هر چه این گروه ضعیفتر میشد، جنبشهای افراط گرایانه قویتر و پرطرفدارتر میشدند. در سالهای ۲۰۱۴-۲۰۱۳، همزمان با اوج گیری قدرت گروه داعش، جانشین اسامه بن لادن در راس هرم رهبری القاعده نتوانست مانع از قدرت گیری بیش از پیش گروه مذکور شود. وی به ابوبکر البغدادی، اولین رهبر داعش دستور داد تا سوریه را ترک کند و فعالیت هایش را به عراق محدود کند. با این حال، البغدادی از دستور وی سرپیچی کرد. بر اساس آنچه نِلی لهود میگوید، میتوان دلیل این کار البغدادی را فهمید. از دید وی، القاعده سازمانی بوده که دوران قدرتش به پایان رسیده بود و میشد به راحتی آن را نادیده گرفت.
در این راستا امکان دارد برخی این ادعا را داشته باشند که القاعده توانسته چالشهای داعش را به خوبی پشت سر بگذارد و با قدرت گیری متحد خود یعنی طالبان در افغانستان به نوعی سهمی در شکست آمریکا نیز داشته باشد. با این همه، با توجه به سابقه القاعده در جهان پسا ۱۱ سپتامبر و در عین حال ضعف مفرط آن در دهه بعد تر، این روایت چندان صحیح به نظر نمیرسد.
این بدان معنا نیست که دولتها باید در مساله مبارزات خود با القاعده، از خودشان راضی باشند. جلوگیری از احیای القاعده باید یک اولویت تلقی شود. البته که این مساله بدان معنا هم نیست که دیگر گروهها و شاخههای گروههای افراط گرایانه که به نوعی در ادامه القاعده قرار دارند نیز باید مورد بی توجهی قرار گیرند. در واقع، جریان افراط گرایی هنوز هم یک چالش اساسی است. اگر چه که رنج و مشکلات آن برای مردم محلی بیش از غرب است. موضع و پرسش اساسی در این میان این است که آیا القاعده به عنوان یکی از سازمان با رهبری متمرکز، بیش از حد هدفِ غلو و اغراق قرار گرفته یا خیر؟ نلی لهود در کارهای تحقیقاتی خود و به طور خاص مطالعاتش که در گزارش کنونی مورد اشاره قرار گرفته، معتقد است که "بله، در مورد قدرت القاعده به ویژه در عصر پسایازده سپتامبر، اغراقهای فراوانی انجام شده است».