متهم گفت: من بدهکاری داشتم و درآمدم کفاف بدهکاری هایم را نمیداد به همین دلیل وقتی چشمم به دسته چک درون داشبورد افتاد وسوسه شدم و دو برگ از آن را برداشتم سپس با تقلید از امضای روی ته برگها آنها را امضا کردم و به طلبکارم دادم.
همیشه فکر میکردم فرد زرنگی هستم و هر کاری را با دقت انجام میدهم تا مشکلی برایم به وجود نیاید، اما یک روز گرفتار ماجرایی شدم که...
به گزارش خراسان، مرد ۳۲ ساله در حالی که بیان میکرد به هیچ وجه نمیتوانم جوانی را ببخشم که اعتماد و اطمینان مردم را از بین برده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت:
وقتی ماجرای کلاهبرداریها و سرقتها را در روزنامه مطالعه میکردم با خودم میگفتم این مال باختگان انسانهای ساده و کم توجهی هستند که به همین راحتی به چنگ سارقان میافتند یا فریب میخورند، تصور میکردم این گونه حوادث فقط قصههای آدمهایی است که آگاهی لازم را ندارند و دچار مشکل میشوند، اما بعد از حادثهای که برای خودم رخ داد، تازه فهمیدم مرگ فقط برای همسایه نیست... آن روز مانند همیشه دسته چکم را درون داشبورد خودرو انداختم. از همان روزی که دسته چک گرفته بودم، عادت داشتم ته برگ چکها را نیز امضا کنم به طوری که این موضوع برایم به یک عادت تبدیل شده بود.
خلاصه برای شست و شوی خودرو به طرف کارواش رفتم و خودرو را در آن جا گذاشتم چرا که متصدی کارواش مدعی بود شست و شوی آن حدود یک ساعت طول میکشد. من هم بعد از خرید مایحتاج زندگی به کارواش بازگشتم و خودروام را تحویل گرفتم، اما هنوز یک هفته بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که متوجه شدم دو برگ از دسته چکم نیست.
این در حالی بود که در ته برگ چکهای گم شده نه چیزی نوشته بودم و نه امضایی وجود داشت. با تعجب به همسرم زنگ زدم و از او در این باره پرسیدم، ولی همسرم به شدت نگران شد چرا که او بدون اجازه من به دسته چک هایم دست نمیزد. هرچه فکر میکردم عقلم به جایی نمیرسید تا این که به یاد کارواش افتادم و خیلی زود خودم را به آن جا رساندم.
وقتی موضوع را بازگو کردم متصدی کارواش با عصبانیت مقابلم جبهه گرفت و با بیان این که به کارگران مورد اعتماد من تهمت میزنی مرا سرزنش کرد و مدعی شد مردم با اعتماد خودروهایشان را به ما میسپارند در حالی که درون خودرو حتی طلا وجود دارد، اما هیچ گاه چنین حوادثی رخ نداده است.
از او خواستم تا دوربینها را بررسی کند، ولی او گفت تصاویر دوربین پاک شده است. خلاصه به شدت نگران بودم و این ماجرا همه فکرم را مشغول کرده بود تا این که روز گذشته یکی از کارمندان بانک با من تماس گرفت و گفت: چرا این چک را در سامانه اینترنتی ثبت نکرده اید؟ با تعجب پرسیدم کدام چک؟
او گفت: چکی به مبلغ سه میلیون تومان صادر کرده اید، اما به خاطر ثبت نشدن در سیستم قابل برداشت نیست! بی درنگ به سوی بانک رفتم و جوانی را دیدم که قصد دریافت مبلغ چک را داشت، ولی امضای من هم در آن چک وجود داشت. آن جوان گفت: چک مذکور را از شاگرد کارواش گرفته است.
بلافاصله با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتم و به همراه آن جوان عازم کارواش شدم. متصدی کارواش وقتی موضوع را فهمید با عذرخواهی از من شاگرد جوانش را صدا زد. زمانی که او افسر پلیس را دید اشک ریزان گفت: من بدهکاری داشتم و درآمدم کفاف بدهکاری هایم را نمیداد به همین دلیل وقتی چشمم به دسته چک درون داشبورد افتاد وسوسه شدم و دو برگ از آن را برداشتم سپس با تقلید از امضای روی ته برگها آنها را امضا کردم و به طلبکارم دادم و...
با انتقال متهم به کلانتری، بازجوییهای تخصصی از وی در حالی با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) آغاز شد که مال باخته مدعی بود به هیچ وجه نمیتواند از گناه کارگر کارواش چشم پوشی کند چرا که او به اعتماد و اطمینان مردم خدشه وارد کرده است.