زن جوان گفت: ناگهان راننده پراید در وسط خیابان پدال ترمز را کوبید و من هم متوقف شدم، ولی در یک لحظه راننده جوان را دیدم که قفل فرمان بلندی را به دست گرفته و به سمت خودروی من حمله ور شده بود. دختر هشت ساله ام با دیدن این صحنه جیغ کشید و در حالی که گریه میکرد فریاد زد مامان فرار کن!
از روزی که موفق شدیم از چنگ آن جوان خشمگین فرار کنیم، شوک عجیبی به دختر کوچکم وارد شده است به گونهای که تحت نظر روان پزشک قرار دارد و شبها با جیغ و فریاد از خواب میپرد و ...
به گزارش خراسان، اینها بخشی از اظهارات زن جوانی است که پس از فرار از چنگ یک راننده خشمگین به قانون پناه آورده بود تا داد خود را از یک جوان خطرناک بستاند.
او درباره ماجرای تلخی که زندگی اش را به آشفتگی کشانده بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت:
حدود ساعت شش و نیم عصر بود که وارد بلوار جانباز شدم و در حالی که دختر هشت ساله ام در صندلی عقب خودرو نشسته بود، به سمت یکی از مراکز خرید به را ه افتادم، اما هنوز مسافت چندانی از میدان جانباز دور نشده بودم که ناگهان صدای بوق ممتد و چراغ دادنهای راننده یک پراید را مشاهده کردم که پشت سر من حرکت میکرد.
من هم بلافاصله خودرو را به منتهاالیه سمت راست بردم تا مسیر سبقت برای راننده پراید باز شود، اما او در حالی که همچنان بوق ممتد میزد، چنان از من سبقت گرفت که آینه بغل خودروی مرا خرد کرد. در این هنگام من هم بوقی به این مضمون زدم که چه کار میکنی! و پشت سرش رفتم.
ناگهان راننده پراید در وسط خیابان پدال ترمز را کوبید و من هم متوقف شدم، ولی در یک لحظه راننده جوان را دیدم که قفل فرمان بلندی را به دست گرفته و به سمت خودروی من حمله ور شده بود. دختر هشت ساله ام با دیدن این صحنه جیغ کشید و در حالی که گریه میکرد فریاد زد مامان فرار کن!
من هم که ترسیده بودم پدال گاز را فشردم و وارد یکی از کوچههای فرعی شدم، اما راننده پراید دست بردار نبود و به تعقیب من آمد. او چند بار خودرو اش را به خودروی من کوبید و فریاد میزد تا توقف کنم. اما من که دست و پایم میلرزید، تنها به فرار از چنگ او میاندیشیدم در حالی که دخترم وحشت زده جیغ میکشید، من چراغ قرمز چهارراهها را نیز پشت سر میگذاشتم و به دخترم میگفتم با پلیس ۱۱۰ تماس بگیرد، اما او از شدت استرس فقط خیره به من مینگریست و دست و پایش میلرزید.
خودم نیز نمیتوانستم شماره پلاک او را به خاطر بسپارم. وقتی او به کنار خودروی من میرسید گویی قلبم از حرکت میایستاد، ولی همچنان بر سرعت خودرو میافزودم تا این که بالاخره و بعد از مدتی تعقیب و گریز درون کوچههای فرعی پیچیدم و از چنگ او فرار کردم.
وقتی به خانه رسیدم زبان دختر هشت ساله ام بند آمده بود. بی درنگ او را نزد روان پزشک بردم و مشخص شد دخترم به دلیل شوکی که به او وارد شده است باید تحت درمان قرار گیرد. خودم هم با شماره پلاکی که در دست داشتم به کلانتری آمدم و از آن راننده جوان شکایت کردم. پس از طی مراحل قانونی، نشانی مالک خودرو مشخص شد، اما وقتی او به کلانتری آمد پیرمردی ۷۰ ساله بود که ادعا میکرد خودرو را به پسرش داده است تا با آن کار کند.
این پیرمرد مدعی شد پسرش دچار مشکلات مالی بوده و همسرش را نیز طلاق داده است به همین دلیل رفتارش قابل کنترل نیست و هنگامی که عصبانی میشود، حالت طبیعی خود را از دست میدهد و به افراد حمله میکند.
گزارش حاکی است در پی اظهارات این پیرمرد، با صدور دستوری از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) خودروی پراید در حالی توقیف شد که پیرمرد مدعی بود پسر ۲۵ ساله اش از روز وقوع این حادثه دیگر به منزل نیامده است؛ بنابراین تلاش پلیس برای دستگیری راننده فراری آغاز شد.