تانیشا رنجر، روانشناس بالینی از نوادا در آمریکا، میگوید: «هسته اصلی هر اضطرابی یک ترس است.» او میافزاید: «اضطراب، تمرکز بر آینده و ترس از رخدادن فاجعه است. شما نمیتوانید روی این حس نامی بگذارید، زیرا مطمئن نیستید که چه حسی دارید. فقط میدانید که این حس هر لحظه ممکن است دردسرساز شود.»
کمالگرایی درحقیقت شکلی از اضطراب است. بسیاری از افرادی که ویژگیهای کمالگرایانه دارند در عمیقترین بخشِ وجودشان اعتمادبهنفسِ پایین یا ترس از شکست دارند.
به گزارش ایرنا، اگر تاکنون برایتان پیش آمده که در هنگام کار کردن حس کردهاید استرستان در حدی است که که در ناحیه شکم وجود گرفتگیها و گرههایی را حس میکنید، تنها نیستید.
بسیار مفید خواهد بود اگر بتوانید برای همه احساساتی که در هنگام انجام کاری تجربه میکنید اسم بگذارید. اما باید بدانید که در بسیاری از مواقع، احساساتی که در این مواقع تجربه میکنید به نحوی به اضطراب مرتبط است.
تانیشا رنجر، روانشناس بالینی از نوادا در آمریکا، میگوید: «هسته اصلی هر اضطرابی یک ترس است.» او میافزاید: «اضطراب، تمرکز بر آینده و ترس از رخدادن فاجعه است. شما نمیتوانید روی این حس نامی بگذارید، زیرا مطمئن نیستید که چه حسی دارید. فقط میدانید که این حس هر لحظه ممکن است دردسرساز شود.»
هافپست از رواندرمانگرانِ متفاوت درخواست کرده تا درباره کهنالگوهایِ مرتبط با انجام امور و کارها که ریشهشان حسِ اضطراب است، توضیح دهند. نخستین قدم برای مقابله با نگرانیها دانستنِ این نکته است که این نگرانیها از کجا آمدهاند.
ببینید کدام ویژگیِ شخصیتی بیشتر از همه شما را توصیف میکند:
کمالگرا بودن یکی از رایجترین پاسخهایی است که نامزدهای مصاحبه شغلی به عنوان بزرگترین نقطهضعف خود به آن اشاره میکنند، زیرا داشتنِ انتظاراتِ بالا از خود و دیگران معمولاً یک ویژگیِ پذیرفتهشده تلقی میشود. اما کمالگرایی درحقیقت شکلی از اضطراب است.
نیکی لاچِراز-دورو، روانشناس، میگوید این ویژگیای است که اغلب افراد آن را به اضطراب مرتبط میدانند. «کمالگرایی به کنترلگری مرتبط است ـ صاحبِ چیزی بودن یا اگر آن چیز را نمیخواهید، کنترل کردنِ اینکه آن چیز را به چه کسی بدهند. یک پروژه که قرار است تیمی انجام شود، تبدیل به یک پروژه انفرادی میشود، زیرا شخصی که دچار کمالگرایی است فکر میکند بهترین روش ممکن را بلد است و همه فرایند پروژه باید به شکلی که او میگوید طی شود.»
درواقعیت، مجبور کردنِ همه به اینکه برطبقِ استانداردهای بالایِ غیرواقعیِ شما عمل کنند، اتفاقی است که باعث میشود هم خود و هم اطرافیانتان احساس بیچارگی کنید.
لاچِرزا-دورو میگوید کمالگرایان شدیداً منتقد هستند و وقتی فردی، حتی رئیسشان، تلاش میکند با ارائه انتقادِ سازنده به بهتر شدنِ کارها کمک کند، آنها به شدت از خودشان دفاع میکنند.
لاچرزا-دورو میگوید: «بسیاری از افرادی که ویژگیهای کمالگرایانه دارند در عمیقترین بخشِ وجودشان اعتمادبهنفسِ پایین یا ترس از شکست دارند.» «آنها با استیصال تلاش میکنند شکست نخورند و باور دارند کاملبودن تنها راهِ مقابله با شکست است. این باور درواقع کنایهآمیز است، زیرا کمال قابلِ دسترسی نیست و آنها در راه رسیدن به آن حتماً شکست میخورند.» اگر باور دارید که کمالگرا هستید، خوددلسوزی را تمرین کنید و استانداردهای غیرممکن خودتان را با ارزیابی مجدد به «بهاندازه کافیخوب» تبدیل کنید.
اگر فردی باشید که همیشه برای کمککردن موافقت میکنید، ممکن است در محلِ کار محبوب دلها شوید، اما این رفتار میتواند یک نقطهضعف باشد و باعث شود که کار تیمی بهجای آنکه منشأ خیر باشد برایتان دردسرساز شود.
شانون گارسیا، روانشناس در الینوی، میگوید: «شما تبدیل به کارمندِ رؤیاهای دیگران میشوید. به تمام درخواستهایی که از شما میشود جواب مثبت میدهید. فلان رویداد را پوشش میدهی؟ بله! این پروژه را به فهرست کارهایی که باید انجام شوند، اضافه میکنی؟ قطعاً! تا فردا انجامش میدی؟ مشکلی نیست!»، اما اگر فکر میکنید حتی زمانهایی که انرژی یا وقت ندارید هم به همه درخواستها پاسخِ مثبت میدهید، قطعاً فردی مهرطلب هستید که سلامتِ خودش را تا حدِ زیادی فدای شغلش میکند.
گارسیا میگوید: «مهرطلبی نوعی از اضطراب است، زیرا ناشی از نگرانیهای فرد درباره این است که دیگران چه فکری دربارهاش میکنند، چه چیزی دربارهاش میگویند و چهکاری در قبالش انجام میدهند. اگر کاری که همکارتان از شما خواسته را انجام ندهید، آیا او عصبانی میشود؟ از شما متنفر میشود؟ هرگز دوباره روی کمکِ شما حساب نمیکند؟» «اضطرابتان تشویقتان میکند تا مرزها و سلامتِ روانی و جسمانی خودتان را برای خوشحال کردنِ دیگران به خطر بیندازید.»
برای آنکه کمتر به دنبال جلبِ مهر و رضایت دیگران باشید باید برای وقتتان مرز تعیین کنید و تصمیم بگیرید فقط زمانی به دیگران بله بگویید که این بله از عمقِ جان و علاقهتان برای کمک به یک همکار است. تمرین کنید بهجای آنکه خیلی سریع و از سر اجبار در قبالِ درخواستِ همکاران بله بگویید، به آنها بگویید: «اجازه بدهید برنامهام را بررسی کنم» یا «اجازه بدهید با شما تماس خواهم گرفت.»
اگر انجام پروژهای که مکلف به انجامش هستید شما را وحشتزده کند، شما آن را کنار میگذارید و از مواجه شدن با آن خودداری میکنید. اما اگر بدانید که دلیلِ تنشهایی که باعث میشود از انجام یک کار خودداری کنید، چیست، کمک زیادی به شما میشود.
گارسیا میگوید: «اگر از برخی آدمها، مکانها یا برخی وظایف کاری اجتناب میکنید، احتمالِ اینکه اضطراب بر شما غلبه کرده باشد، زیاد است. ممکن است از خوردن ناهار در رستورانِ محلِ کار خودداری کنید، زیرا موقعیتهای اجتماعی اضطرابتان را بالا میبرد. ممکن است راهتان را طولانی کنید تا از مقابل اتاقِ شخصی که همیشه میخواهد با شما صحبت کند رد نشوید، چون در مقابلِ او دستوپایتان را گم میکنید؛ و بدترازهمه، ممکن است به دلیلِ حسِ ناراحتیای که در مصاحبههای کاری دارید هرگز در شغلتان پیشرفت نکنید. اما واقعیت این است که اجتناب از گفتگوهای سخت و پیچیده و ضربالاجلهای کاری همیشه به اضطرابِ بیشتر منجر میشود.
گارسیا میگوید: «چیزی که همیشه به مراجعانم میگویم این است که اضطراب پرهیز و اجتناب را تغذیه میکند. پرهیز و اجتناب یک راهحلِ موقتی است. درطولانیمدت، این کار حسِ اضطراب را در شما بدتر میکند.» رنجر میگوید: «اگر پروژه خیلی طاقتفرسا و سخت بهنظر میرسد، تلاش کنید آن را به وظایف کوچکتر تقسیم کنید. اگر آن را به تکههای کوچکتر خرد کنید، میتوانید هر قطعه را به خوبی انجام دهید. نمیتوانید همه یک پروژه را با هم انجام دهید.»
اضطراب در بعضی از افراد به شکلِ مدیریتِ جزئینگر خودش را نشان میدهد. مدیرِ جزئینگر، مانند یک کمالگرا، ممکن است نیاز مبرمی به کنترل کوچکترین جزئیات هر وظیفهای داشته باشد و برایش مهم نیست که این رفتار او باعث شود که همکارانش او را غیرقابلتحمل توصیف کنند.
رنجر میگوید از نظرِ مدیرانِ جزئینگر، «کار شما آن است که تلاش کنید بر محیط تسلط داشته باشید و اطمینان حاصل کنید در رأس همه امور و مسئول همه امور هستید و در کوچکترین ابعاد کار دستی دارید.» شما فکر میکنید: «اگر خودم کار را انجام ندهم، کارها بد انجام میشود؛ و دوباره به خودم ارجاع داده میشود.»
رنجر میگوید ترسهای ناشی از مدیریتِ جزئینگر، برخی اوقات به دوران کودکی بازمیگردد که در آن شخص توسط والدینش به مثابه مدیر میانی و سرپرست عمل میکرد که معنایش این است که «مسئولیتهای زیادی داشت، اما فاقد قدرت بود. وقتی اوضاع بد پیشمیرفت، حس میکردید که تا حدِ زیادی مقصر شمایید. وقتی به این شکل بزرگ میشوید، هر زمانی سرسوزن حس اضطراب به شما دست میدهد... یا سرسوزنی حس کنید که کارها خوب پیش نمیرود و رشته امور ممکن است از دستتان خارج شود، سعی میکنید که محیط را کنترل کنید، زیرا از درون حسِ وحشت دارید. شما نمیتوانید چنین چیزی را به عنوان یک بزرگسال تشخیص دهید، اما این چیزی است که واقعاً در درونِ شما دارد اتفاق میافتد.» اگر میخواهید بدانید که دقیقاً چه زمانی باید از همکارانتان سؤال بپرسید و چه زمانی این پرسشگریها میتواند مفید باشد، میتوانید چند سؤال از خودتان بپرسید.
کیمبرلی بی. کامینگز، مشاور در امور هدایت و رهبری، میگوید: «مدیرانِ جزئینگر باید از خودشان این سؤالها را بپرسند: موفقیتهایی که این کارمند کسب کرده است چه روندی را نشان میدهد؟ آیا وظایفشان را به موقع تمام کردهاند؟ آیا کارمندان درکِ کاملی از وظایفِ محولهشان دارند؟» او میگوید مدیران باید پیشاز آنکه از روی حس اضطراب کار کارکنانشان را بررسی کنند، این پرسشها را بپرسند.
اگر حس میکنید که همیشه باید برای داشتنِ ساعاتِ شاد برنامهریزی کنید و با زندگیِ اجتماعی همه همکارانتان همراه باشید تا بهترین کارمند اداره باشید، بررسی کنید و ببینید این نیازی که به بودن در همهجا حس میکنید از کجا آمده است. رنجر میگوید تمایل به درگیر کردنِ خود در همه مسائل ممکن است ناشی از ترس از دوستداشتهنشدن یا موردِ پذیرش و قبولِ دیگران نبودن، باشد. شما فکر میکنید اگر در این تعاملات اجتماعی شرکت نکنید دیگران چنین حسی نسبت به شما پیدا خواهند کرد.
رنجر میگوید آنهایی که نخودِ هر آشی میشوند، باور دارند که «اگر شما حالتان خوب باشد، حالِ من هم خوب است» و ممکن است در خانوادهای بزرگ شده باشند که در آن حس کردهاند باید عشقِ دیگران را بخرند. او میگوید: «آدمهایی که در هر امری مداخله میکنند، اغلب صاحبِ این تفکر هستند که دیگران فقط وقتی دوست دارند در کنارت باشند که تو منفعتی برایشان داشته باشی.»
رنجر میگوید: «آنچه این مردم باید بدانند این است که حتی اگر کاری انجام ندهند، دیگران آنها را دوست خواهند داشت و همچنان برایشان احترام قائل هستند.» «بیایید همهچیز را به یک کار خلاصه کنیم: شما میتوانید فقط یک کارت ساده تولد بفرستید. شما قرار نیست مهمانی بگیرید، جشن تولد برنامهریزی کنید یا مراسم عزاداری را ترتیب دهید. بیایید فقط همان یک کار را انجام دهید و ببنید چه اتفاقی میفتد. زیرا این کار به شما نشان میدهد که همچنان تعداد زیادی آدم هستند که شما را نه به خاطر کارهایی که میکنید بلکه به خاطر خودتان دوست دارند.»
اگر این ویژگیهای شخصیتی برایتان آشناست، نهراسید. لاچِرزا-دورو میگوید: «فکر میکنم درباره ویژگیهای شخصیتی یک نکته مهم وجود دارد و آن اینکه این ویژگیها روی یک طیف تعریف میشوند. ما نمیتوانیم به دلیلِ یکی از این ویژگیهای شخصیتی یا تمایل به یکی از آنها، لزوماً فکر کنیم که این ویژگیها بر رفتار فرد تسلط دارند. اما اگر حس میکنید این اضطرابهای شغلی در شما زیاد است، بهتر است با یک متخصص مشورت کنید.»