حسین (ع) فریاد زد و گفت: آیا فریادرسی نیست که ما را یاری کند، آیا یاری رسی نیست که به ما کمک کند، آیا جویای حقی نیست که به یاری ما بشتابد، آیا کسی نیست که خوف آتش قیامت داشته باشد و از ما دفاع کند.
لحظات شهادت حضرت عباس (ع) بگونهای است که امام حسین (ع) میفرماید: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی» اکنون پشت من شکست و چارهی من کم شد.
عباس رضی الله عنه، چون تنهایی خویش دید، نزد برادر آمد و گفت:ای برادر آیا رخصت هست به جهاد روم؟ حسین علیه السلام سخت بگریست و گفت:ای برادر تو علمدار منی و اگر بروی لشکر من پراکنده شود. عباس گفت: سینه ام تنگ شد و از زندگی بیزار شدم و میخواهم از این منافقین خونخواهی کنم.
حسین علیه السلام فرمود: پس برای این کودکان اندکی آب به دست آور! پس عباس برفت و وعظ گفت و تحذیر کرد، سودی نبخشید، سوی برادر آمد و خبر بازگفت و شنید کودکان فریاد میزنند العطش! العطش! پس بر اسب خویش نشست و نیزه و مشک برداشت و آهنگ فرات کرد، پس چهار هزار نفر گرد او بگرفتند و تیر انداختند، عباس آنها را متفرق ساخت – و چنانکه در روایت آمده است – هشتاد تن بکشت تا وارد نهر آب شد، چون خواست کفی آب بنوشد، یاد از تشنگی حسین علیه السلام و اهل بیت او کرد و آب را بریخت و مشک پر کرد و بر دوش راست گرفت و روی به جانب خیمه کرد.
راه بر او بگرفتند و از هر طرف بر وی احاطه کردند، عباس با آنها کارزار کرد تا نوفل ازرق تیغی بر دست راست او زد و آن را ببرید، پس مشک به دوش چپ گرفت و نوفل ضربتی زد که دست چپ آن حضرت نیز از مچ جدا گشت، پس مشک به دندان گرفت و تیری بیامد و بر مشک رسید و آب آن را بریخت و تیری دیگر آمد و به سینهی آن حضرت رسید و از اسب بگردید و فریادی زد و برادرش حسین علیه السلام را بطلبید، چون حسین علیه السلام بیامد دید بر زمین افتاده است، بگریست.
مؤلف گوید: طریحی در کیفیت قتل آن حضرت – سلام الله علیه – گوید: مردی بر او حمله کرد و به گرزی آهنین بر فرق سر او زد که سر او بشکافت و بر زمین افتاد، فریاد میزد: یا اباعبدالله علیک منی السلام! مترجم گوید: اینکه از قول حضرت سید الشهدا روایت کرده است «اگر تو بروی لشکر من پراکنده میشود» دلالت دارد که به میدان رفتن حضرت ابی الفضل وقتی بود که اغلب اصحاب کشته نشده بودند و این بر خلاف روایت همه اهل سیر و اخبار است و حق این است که وقتی عباس رفت و کشته شد، لشکری باقی نمانده بود؛ و قاتل او را در این روایت نوفل ازرق گفته است.
چون عباس شهید شد، حسین علیه السلام فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی» اکنون پشت من شکست و چارهی من کم شد.
در «معراج المحبه» این ابیات در ذکر شهادت عباس نیکو گفته است:
صف دشمن دریدی همچو کرباس
رسید آنگاه بر بالین عباس
به دامان برگرفت آنکه سرش را
همی بویید خونین پیکرش را
برآورد از دل تفتیده آهی
که سوزانید از مه تا به ماهی
دریغ از بازوی زور آزمایت
دریغ از پنجه و خیبر گشایت
دریغ از اهل بیت بی پناهم
دریغ از یاور و میر سپاهم
کتاب «موسوعه امام حسین (ع)» درباره سخنان آن حضرت بعد از شهادت حضرت ابوالفضل (ع) آمده است:
بعد از شهادت عباس (ع)، حسین یاری میطلبید: حسین (ع) در این حین فریاد زد و گفت: آیا فریادرسی نیست که ما را یاری کند، آیا یاری رسی نیست که به ما کمک کند، آیا جویای حقی نیست که به یاری ما بشتابد، آیا کسی نیست که خوف آتش قیامت داشته باشد و از ما دفاع کند.
سکینه (س) به سمت حسین (ع) آمد و گفت: عمویم عباس کجاست، میبینم که در آوردن آب برای ما تأخیر کرده است.
حسین (ع) به او گفت: عموی تو کشته شده است. سکینه فریادی زد و گفت: وای بر عمویم، وای عباس.
حضرت زینب این سخن را شنید و فریاد زد: وای برادرم، وای عباس، وای از فقدان تو عباس که بعد از تو با ما چه میشود.
حسین گفت: والله آری، وای چه فقدانی، ای ابالفضل بعد از تو چگونه کمرم شکست، به خدا سوگند، دوری تو برایم سخت و دشوار است. حسین (ع) به همراه زنان بر برادرش گریست. زنان در اطراف او جمع شده و او را به گریه واداشته و عزاداری کردند، حسین (ع) به همراه آنان گریست، تا جایی که گفته شد: او از شدت اشک ریختن بیهوش شد. «بحر العلوم، مقتل الحسین علیه السلام / ۳۱۷، ۳۱۹- ۳۲۴»
مرثیهای که درمورد برادرش عباس علیه السلام گفته است: ای بدترین قومها، با سرکشیتان، تعدی کردید و با کارهایتان در حق ما به مخالفت با محمد نبی به پاخاستید.
آیا بهترینِ خلق خداوند، شما را به (خوبی در حق) ما سفارش نکرده بود آیا جدّ من احمد بهترین آفریده خداوند نبود، آیا زهرا مادرم نبود و علی پدرم برادر بهترین انسانها نبود «دانشنامه امام حسین علیه السلام ج چهار، ص ۲۷۳»
مورد لعنت و خواری به خاطر جرمهایتان قرار گرفتید و در آتشی که گرمایش شدید است، خواهید سوخت.
منبع: شفقنا