پیرمرد ۶۷ ساله گفت: دخترم نیز مانند برادرش آبروریزی میکرد تا پول مصرف مواد مخدر را از من بگیرد، ولی مصرف آنها به شدت افزایش یافته بود و حقوق بازنشستگی من هم کفاف هزینههای آنها را نمیداد. در این وضعیت سبحان برای تامین بخشی از هزینههای اعتیادش به جمع آوری ضایعات پرداخت و خواهرش را نیز تشویق به این کار کرد، ولی پسرم زبالهها و ضایعاتی را که از سطلهای زباله بیرون میآورد با همان بوی تعفن وکثیف به درون پارکینگ آپارتمان منتقل میکرد که اعتراض شدید همسایگان را برانگیخت.
در شرایطی زندگی میکنم که گذر زمان نیز برایم ارزشی ندارد چرا که دختر و پسر جوانم به مواد مخدر صنعتی آلوده شده اند و مرا آن قدر کتک میزنند تا همین حقوق ناچیز بازنشستگی را از من بگیرند و ...
به گزارش خراسان، پیرمرد ۶۷ ساله در حالی که با دستان چروکیده اشک هایش را پاک میکرد، با بیان این که نمیدانم از شر این فرزندان ناخلف به کجا پناه ببرم، درباره این ماجرای تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت:
حدود هفت سال قبل پسرم ترک تحصیل کرد و دیگر به مدرسه نرفت. آن زمان در مقطع دبیرستان تحصیل میکرد و من به همین دلیل خیلی نگران بودم چرا که دوست داشتم پسرم به تحصیلاتش ادامه بدهد و عصای دست من در روزگار کهن سالی باشد، ولی باز هم فکر میکردم علاقهای به درس و مدرسه ندارد و به همین دلیل برای بازگشت به مدرسه اصرار نکردم.
با وجود این «سبحان» را تشویق میکردم تا هنر و حرفهای بیاموزد که در آینده مخارج زندگی اش را تامین کند، ولی متاسفانه او مسیر خیابان گردی و معاشرت با دوستان ناباب را در پیش گرفت. در همین حال پسرم را نزد یک استاد مکانیک خودرو بردم که از دوستان نزدیکم بود.
از او خواهش کردم تا تعمیر موتور خودرو را به سبحان آموزش بدهد و من هم اجر و مزدش را پرداخت خواهم کرد، ولی هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که استاد احمد با عذرخواهی از من مدعی شد سبحان به این حرفه علاقهای ندارد و مسیر خلاف را در پیش گرفته است به طوری که در محل کار سیگار میکشد و من هم با این رفتارها به شدت مخالفم و از سوی دیگر نیز، چون قطعات موتور خودرو را با بنزین شست و شو میدهیم مصرف سیگار در حین کار میتواند فاجعه جبران ناپذیری به بار آورد.
خلاصه پسرم که حالا ۱۹ ساله بود نه تنها به این سرزنشها توجهی نکرد بلکه روابطش را با دوستان ناباب ادامه داد و به مصرف مواد مخدر سنتی رو آورد. دیگر نگرانی من و همسرم روز به روز بیشتر میشد، اما نمیدانستیم چگونه سبحان را از این مسیر نادرست بازداریم چرا که آبرویمان نیز در خطر بود و نمیتوانستیم اعتیاد فرزندمان را آشکار کنیم.
بالاخره او را تهدید کردم که اگر در ساعت مشخصی به منزل نیاید دیگر باید شب را در خیابانها سپری کند. پسرم نیز که گویی منتظر همین فرصت بود دیگر بسیاری از شبها را به منزل نمیآمد و اوقاتش را با دوستان معتادش میگذراند. در این مدت فقط زمانی او را میدیدم که با تهدید و آبروریزی، پول تهیه مواد مخدر را از من میگرفت.
در این شرایط تصمیم گرفتم او را در یک مرکز ترک اعتیاد بستری کنم چرا که به مصرف مواد مخدر صنعتی آلوده شده بود و هر روز اوضاع جسمی و روحی اش وخیمتر میشد. در نهایت با یاری پلیس او را برای مدتی به یک مرکز ترک اعتیاد معرفی کردیم، اما دو روز بعد از سپری شدن دوره ترک اعتیادش باز هم مصرف مواد مخدر صنعتی را ادامه داد.
او دیگر برای آن که همین اندک مبلغ بازنشستگی را از من بگیرد، خواهر جوانش را نیز با خود همراه کرد و از او هم یک معتاد حرفهای ساخت به گونهای که دیگر نمیتوانستم در برابر خواستههای آنها تاب بیاورم.
دخترم نیز مانند برادرش آبروریزی میکرد تا پول مصرف مواد مخدر را از من بگیرد، ولی مصرف آنها به شدت افزایش یافته بود و حقوق بازنشستگی من هم کفاف هزینههای آنها را نمیداد. در این وضعیت سبحان برای تامین بخشی از هزینههای اعتیادش به جمع آوری ضایعات پرداخت و خواهرش را نیز تشویق به این کار کرد، ولی پسرم زبالهها و ضایعاتی را که از سطلهای زباله بیرون میآورد با همان بوی تعفن وکثیف به درون پارکینگ آپارتمان منتقل میکرد که اعتراض شدید همسایگان را برانگیخت.
این رفتارهای فرزندانم برایم قابل تحمل نیست و نزد همسایگان خجالت زده هستم، این درحالی است که دخترم نیز برای گرفتن پول از من لوازم منزل را میشکند و به من و مادرش توهین میکند تا ...
با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) رسیدگی کارشناسی به این پرونده به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.