یکی از یخچالهای طبیعی تهران که تا همین ۵۰ سال پیش فعال بود و بعد از تبدیل شدن به کارخانه یخ، تا ۱۵ سال پیش قالبهای بزرگ یخ دست مردم و صنوف مختلف میداد، یخچال حاج محمدخان امیرمعتضدی معروف به یخچال حاجمحمدخان بود.
وقتی گرمای تابستان از حد میگذرد، فقط کافی است از فریزر چند قالب یخ بیرون بیاورید، تا عطش ظهر تابستان را با یک لیوان آب تگری فروبنشانید. شاید باورش سخت باشد، اما همین چند دهه پیش دسترسی به یک لیوان آب خنک یه این آسانی نبود. همان روزهایی که کسی در خانهاش یخچال نداشت و تهرانیها با مشقت فراوان از یخچالهای طبیعی یخ تهیه میکردند.
به گزارش همشهری، یکی از یخچالهای طبیعی تهران که تا همین ۵۰ سال پیش فعال بود و بعد از تبدیل شدن به کارخانه یخ، تا ۱۵ سال پیش قالبهای بزرگ یخ دست مردم و صنوف مختلف میداد، یخچال حاج محمدخان امیرمعتضدی معروف به یخچال حاجمحمدخان بود.
یخچالی پرمشتری در دل محله دزاشیب و در کوچهای به همین نام. قلب یخی «کوچه یخچال» محله دزاشیب، اما سالهاست که از تپش ایستاده. آخرین بازماندههای پیکر آن یخچال تاریخی هنوز در دل محله باقیمانده؛ اما روح در بدن ندارد و دیگر از آن یخهای بلورینش خبری نیست.
پیدا کردن یخچال دزاشیب که روزگاری بسیاری از اهالی شمال تهران به مدد آن آب خنک سر سفرههای خود داشتند، کار سختی نیست. فقط باید از اهالی قدیمی محله آدرس گاراژ خیابان شهید احمدی را بخواهید. وسط گاراژ، جایی که ماشینهای قراضه در انتظار تعمیر پارک شدهاند، دریچهای کوچک روی یک دیوار سیمانی دیده میشود.
دستنوشته قدیمی بالای دریچه، هویت و تاریخ یکی از قدیمیترین یخچالهای شمال تهران را در خود حفظ کرده است. اینجا روزگاری یکی از یخچالهای طبیعی تهران بود که مردم از صنوف مختلف گروه گروه برای یخهایش صف میکشیدند. حالا، اما سالهاست که در هر خانه یک یخچال پیدا میشود و یخچالهای طبیعی به خاطرهای در ذهن قدیمیهای محله تبدیل شدهاند.
«محمدعلی وارستهپور» یکی از اهالی قدیمی دزاشیب که در همین محله به دنیا آمده و خاطرههای بسیاری از کوچه یخچال دارد از نحوه کار یخچالهای طبیعی و شیوه جالب تولید در این یخچالها میگوید: «در همین محوطه گاراژ که ماشینها در آن پارک کردهاند، یک استخر بزرگ با عمق کمتر از نیممتر وجود داشت که در زبان شمیرانی به آن «یخچائون» میگفتند. زمستان که از راه میرسید آب قنات را در این استخر میریختند. آب از شدت سرما تا صبح یخ میبست. هر روز قبل از ظهر، وقتی قطر یخ زیاد میشد، آن را با دیلم میشکستند و تکههای یخ را در یخچال کنار استخر میریختند تا در فصل تابستان برای امورات مختلف استفاده شود.»
اکنون یک بنای سیمانی که دریچهای کوچک در مرکز آن قرار دارد و از نوشته روی دیوار پیداست که روزگاری محل تحویل یخ بود، آخرین یادگاری به جا مانده از آن یخچال تاریخی است. اما محلی که یخها در آن تلنبار میشد تا در تابستان مورد استفاده قرار بگیرد، چه ساز و کاری داشت.
وارسته پور ادامه میدهد: «یخچال چیزی شبیه به آبانبار بود که در عمق ۱۵ متری زمین قرار داشت. در واقع محوطهای بزرگ بود که با کارگران تکههای یخ را در آنجا میریختند. یک دیوار گلی ۶ متری هم دور یخچال چیده بودند که روی سقف طاق ضربی و کاهگلی یخچال سایه میانداخت تا آفتاب داغ تابستان هم نتواند یخهای انباشته شده در یخچال را که در عمق ۱۵ متری زمین قرار داشت آب کند. آخر زمستان که یخچال پر از یخ میشد، ورود شیبدار آن را که به عمق ۱۵ متری میرفت با کاهگل مسدود میکردند تا یخها در تابستان قابل استفاده باشد.»
تصویری تاریخی از کارگرانی که در یخچالهای طبیعی کار میکردند.
یخچال طبیعی دزاشیب پس ازمدتی به کارخانه یخ تبدیل شد. از آن کارخانه یخ، امروز فقط همین ساختمان سیمانی تحویل یخ و نوشته روی آن باقیمانده و نشانی از آن یخچال طبیعی قدیمی وجود ندارد. اهالی دزاشیب میگویند حوالی سال ۱۳۴۵ بود که یخچال طبیعی که با شیوه سنتی کار میکرد تعطیل شد و همزمان با توسعه این محله، کارخانه یخسازی صنعتی جای آن را گرفت و نامش شد کارخانه یخ حاجمحمدخان.
با وجود اینکه بیش از ۵۰ سال از تعطیلی یخچال طبیعی محله گذشته، اهالی قدیمی دزاشب که تابستانها کار هر روزشان خرید یخ از این یخچال طبیعی بود، هنوز قیمت آن قالبهای یخ را از یاد نبردهاند. وارستهپور میگوید: «یخچال حاج محمدخان امیرمعتضدی ۲ کارگر تنومند داشت که امورات یخچال را مدیریت میکردند.
تولید یخ در این یخچالها کار بسیار سختی بود و لازم بود کارگران توانایی بدنی بالایی داشته باشند. در دوران کودکی و نوجوانی ما، دو کارگر تنومند به اسم مشهدی احمد و مشهدی محمود مسئولیت تکهتکه کردن یخها با دیلم و ریختن آنها در یخچال را برعهده داشتند. به همین دلیل تهرانیها به این کارگرها «یخکش» میگفتند. آنها وظیفه دیگری هم داشتند. از آنجایی که یخ باید تمیز و بدون آلودگی به دست مردم میرسید، شبها مسئولیت داشتند مسیر قنات را از زباله پاک کنند تا آب تمیز وارد استخر شود.»
افرادی هم بودند که جای ثابتی برای فروش یخ داشتند. آنها الاغ و قاطری داشتند که خودشان تا یخچال میرفتند و یخ مورد نیازشان را به قیمت ارزانتر تهیه میکردند.
اما تابستان که از راه میرسید، تازه قسمت سخت ماجرا شروع میشد. یخکشها باید تکههای یخ را به زحمت از عمق ۱۵ متری زمین و از دل یخچال پله پله بالا میکشیدند. وارستهپور میگوید: «مثل حالا نبود که در یخچال را باز کنی و یک قالب یخ داخل لیوانت بیاندازی. کارگرها ماهها تلاش میکردند که تابستان یخ داشته باشیم. آنها یخها را ۱۵ متر با از پلهها بالا میکشیدند و در همین نقطه که امروز محل پارک ماشینهاست میفروختند. یخ هم کیلویی فروخته میشد. یادم میآید آن روزها قیمت هر کیلو یخ فقط یک قَران بود.»
محوطه یخچال دزاشیب که پس از تعطیلی کارخانه یخ، حالا دیگر به پارکینگ و محل تعمیرات خودرو تبدیل شده است.
در گوشه گاراژ جای خالی پیرمردی سفیدموی احساس میشود؛ «حاجطاهر» آخرین یخفروش یخچال طبیعی محله بود. مردی سختکوش و مهربان که چند دهه در این یخچال طبیعی زحمت کشید و در روزگاری که خبری از یخچالهای برقی و خانگی نبود، با قالبهای یخ تولیدی این یخچال، آب گوارا دست اهالی دزاشیب میداد.
«حاج طاهر گودرزی» چندی پیش درگذشت تا آخرین یادگار یخچال حاج محمدخان امیر معتضدی هم به خاطره تبدیل شود. بر اساس تاریخ شفاهی محله دزاشیب، حدود ۱۵ سال پیش کارخانه یخ حاجمحمدخان هم تعطیل شد، اما در تمام این سالها حاجطاهر گودرزی در گوشه گاراژ یخ میفروخت و قدیمیها و صاحبان برخی رستورانها از او یخ میخریدند.
حاج طاهر و برادرش، زمانی کارگر همین یخچال طبیعی بودند و تابستانها هر روز ۶۰ پله شیبدار را برای بالاکشیدن یخهای زمخت و سنگین، پشت سر میگذاشتند. آنها یخهای سنگین را در محوطه یخچال که دمای زیر صفر درجه داشت، در گونی میریختند و به زحمت از پلهها بالا میکشیدند.
وراستهپور میگوید: «بعدها هم که یخچال طبیعی تعطیل شد، حاج طاهر در کارخانه یخ حاج محمدخان و بعد از آن هم با آخرین صاحب کارخانه یعنی حاج عباس ذاکری شمیرانی کار میکرد. تا همین یکی دو سال پیش او همچنان در همین محل یخ میفروخت. چندلایه گونی، نایلون و در آخر یکی دو پتو روی قالبهای یخی که از محلی دیگر میآورد، قرار میداد و با چند ضربه دیلم قطعات کوچک یخ را به مشتریها میفروخت.»
تصویری از مرحوم طاهر گودرزی که سالها دریخچال دزاشیب و کارخانه یخ محمدخان کار کرده بود.