هیچگاه دیده نشد که هنگام تدوین برنامه بعدی به این پرسش ساده بپردازند که برنامه قبلی چه بود؟ و در عمل چه اندازه اجرا شد؟ و آیا اهداف آن تامین شد یا خیر؟ و اگر نشد، چرا؟ بهطور کلی هیچگاه برنامههای پنجساله توسعه ایران مورد بحث و گفتوگوی جدی در عرصه عمومی قرار نگرفت، جز برنامه سوم توسعه که بهترین آنها بود.
عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی اجتماعی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: بررسی سیاستهای برنامه هفتم در مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز پایان یافت و به زودی برای بررسی نهایی و ابلاغ تقدیم مقام رهبری میشود.
متاسفانه این برنامه در عرصه عمومی مورد بحث قرار نگرفته و بالطبع به سرنوشت برنامههای پیشین دچار میشود و خیر و برکتی برای مردم نخواهد داشت، زیرا مبتنی بر مشارکت نخبگان و نیز درک قابل دفاعی از مساله رشد و توسعه اقتصادی ایران نیست، به ویژه آنکه توسعه اقتصادی را عموما یک موضوع فنی میبینند و به اهمیت تحولات و تغییرات ساختاری و زیربنایی برای تحقق آن توجه نمیکنند.
موضوعی که طی ۲۰ سال گذشته و بهطور مشخص از سال ۱۳۸۴ مغفول واقع شده و برنامهنویسی به صورت جزیی از انجام مناسک سیاسی و حکومتداری درآمده است.
در این یادداشت به سه مساله محوری مرتبط با برنامه پنجساله و در اینجا برنامه هفتم اشاره میکنم. اولین مساله این است که آیا برنامههای قبلی به مرحله اجرا درآمدند و اهدافشان محقق شد؟ آنان که به یاد دارند، میدانند که با آمدن دولت احمدینژاد کل برنامه چهارم که مصوب نهادهای رسمی بود، کنار گذاشته شد و حتی گزارشهای نظارتی سالانه برنامه توسعه از آن پس به کلی متوقف شد و برنامه چهارم به محاق رفت. پس از آن هم تقریبا همه برنامههایی که نوشته شد، شامل برنامه پنجم و ششم فاقد چشمانداز عملی و اجرایی و فاقد معنا بود و به همین علت هنگامی که اجرا نمیشد کسی هم متعرض آن نمیشد.
هیچگاه هم دیده نشد که هنگام تدوین برنامه بعدی به این پرسش ساده بپردازند که برنامه قبلی چه بود؟ و در عمل چه اندازه اجرا شد؟ و آیا اهداف آن تامین شد یا خیر؟ و اگر نشد، چرا؟ بهطور کلی هیچگاه برنامههای پنجساله توسعه ایران مورد بحث و گفتوگوی جدی در عرصه عمومی قرار نگرفت، جز برنامه سوم توسعه که بهترین آنها بود و دستاوردهای خوبی داشت.
برنامههای توسعه فقط یک متن خشک و چند ماده و تبصره نیست، بلکه یک نقشه راه است که باید برای نظام اجرایی کشور و جامعه به مثابه متنی شبه مقدس تلقی شود و هر مدیری خود را موظف به اجرای آن بداند، نه آنکه همه آماده نقض آن باشند. جالب اینکه برخی مصوبات آن از جمله چگونگی تعدیل نرخ ارز هیچگاه اجرایی نمیشد، در حالی که یک متغیر بنیادی و تعیینکننده بود.
نکته دوم اینکه برنامه توسعه نیازمند زیرساختهای مهمی است که اصلا مورد توجه برنامهنویسها قرار نگرفته است. زیرساختهایی، چون حاکمیت قانون، دسترسی به اطلاعات، نظام انتخاب مدیران لایق و کارآمد، ثبات در سیاست خارجی، کاهش تنشهای سیاسی در داخل، پذیرش معیارهای تخصصی برای انتخاب مدیران، امنیت سرمایه، حاکمیت قانون و... اینها و برخی دیگر از عناصر زیرساختی و نرمافزاری و ضروری برای توسعه هستند که بدون آنها توسعه اقتصادی و سایر وجوه توسعه محقق نخواهد شد و برنامهریز توسعه لازم است پیش از پرداختن به موضوعات خاص اقتصادی در جهت بهبود این شرایط اقدام کند. مثل این است که تصمیم بگیریم یک منطقه را آباد کنیم، ولی راه نداشته باشیم. ابتدا باید راه را احداث کرد.
نکته سوم تعیین اهداف کمّی برای برنامه توسعه پنجساله است. در همین برنامه پنجساله در دست تدوین گویا همچون برنامههای گذشته رشد سالانه ۸ درصد را تعیین کردهاند و رسیدن به تورم ۹ درصد و تک رقمی شدن آن را هم هدف خود قرار دادهاند. اکنون ۳۳ سال است که در همه برنامهها رشد اقتصادی ۸ درصد هدف برنامه بوده و کسی نیست بپرسد که چگونه در همه این احوال و سالهای وفور ارز و کمبود ارز و... همیشه این رقم ثابت است و جالب اینکه هیچگاه هم محقق نشده است.
اصولا این رقم ۸ درصد از کجا آمده است، نکند عدد مقدسی است؟ بهطور کلی اهداف تعیین شده در تمام برنامهها کمابیش شبیه هم هستند، ولی هیچگاه الزامات تحقق آنها و نیز علت عدم تحقق آنها بررسی و تشریح نشده است، ولی دوباره و چندباره این ارقام را در برنامه جدید نیز مینویسند.
این سه مشکل اساسی در نظام برنامهنویسی ایران وجود دارد که اگر فقط یک مورد آن هم باشد، برنامه را بیاعتبار میکند، چه رسد به اینکه هر سه مشکل وجود داشته باشد.