«ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه با موفقیت وضعیت موجود را برای دو دهه حفظ کرد. با این وجود، او ناگهان به یک ویرانگر و فردی خرابکار تبدیل شد.
فرارو- تاتیانا استانووایا پژوهشگر مرکز کارنگی مسکو و مدیرعامل و بنیانگذار شرکت تحلیل سیاسی R. Politik: ضدحمله موفقیتآمیز اوکراین به این معناست که برای اولین بار در تاریخ ۲۲ سال ریاست جمهوری «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه باید در مورد تصمیمات استراتژیک درباره جنگ روسیه در اوکراین و چگونگی پایان دادن به آن جنگ با نخبگانی مقابله کند که با نظرش موافق نیستند.
به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی، پوتین نه تنها بدون هیچ بحث داخلی بلکه حتی بدون اطلاع دادن به بازیگران کلیدی، جنگ را به راه انداخت و از نظر سیاسی خطرات زیادی را متحمل شده است. اگر جنگ خوب پیش میرفت قمار او نتیجه میداد اما امروز که اوکراین در حال ضدحمله است و روسیه در حال عقب نشینی میباشد پرسشها درباره تصمیمات پوتین بالا گرفته است. این نگرانی در میان نخبگان روس ایجاد شده که روسیه ممکن است به طور کامل با شکست مواجه شود.
اگر پوتین نتواند نخبگان را متقاعد کند که با درک روشنی از اینکه کشور را به کجا میبرد هم چنان یک رهبر قوی باقی میماند، این عدم اطمینان ایجاد شده ممکن است به یک خطر سیاسی مهم برای رژیم او تبدیل شود. درست است که بخشی از نخبگان روسیه یعنی قدرتمندترین، جاهطلبترین و مسلطترین بازیگران جنگ را یک فاجعه میدانند اما تقریباً همه نخبگان نه تنها با انگیزههای سیاسی پوتین همدردی میکنند بلکه در درک او از موقعیت و انگیزههای آغاز جنگ نیز همدل بوده اند.
جریان اصلی سیاسی روسیه به طور قابل توجهی ضد غربی و ضد لیبرال باقی مانده، اوکراین را یک کشور تمام عیار نمیداند و رویای متزلزل ساختن نظم جهانی را به عنوان انتقامی سه دههای از استکبار غربی در سر میپروراند. بسیاری بر این باورند که روسیه هیچ گزینه دیگری به جز انجام کاری فاجعه بار که نظم کنونی را از بین ببرد و فرصتی برای بازسازی نظمی تازه در شرایط تاریخی عادلانهتر فراهم کند در اختیار نداشت. این دیدگاه به زبان ساده استدلال میکند: جنگ ممکن است یک فاجعه باشد اما قابل توجیه و قابل درک است.
در نتیجه، در چند هفته نخست جنگ در ماههای فوریه و مارس، نخبگان حول محور پوتین گردهم آمدند. حتی آنانی که میتوان به عنوان لیبرالهای درون سیستم یا تکنوکراتها در نظر گرفت کسانی که به اقدامات پوتین با ترس و ناامیدی نگاه میکردند نیز تسلیم اراده او شدند. بسیاری مقصر این کابوس ژئوپولیتیکی را نه پوتین بلکه غرب میدانند.
در مراحل نخست جنگ تا ماه آوریل بسیاری امیدوار بودند که جنگ به سرعت پایان یابد البته پایانی همراه با پیروزی روسیه چه از طریق انعقاد قرارداد صلح با اوکراین و یا از طریق شکست آشکار نظامی اوکراین. پیروزی اجتناب ناپذیر روسیه تنها از نظر هزینه و مدت زمان مورد تردید قرار گرفت. در پایان بهار، درک این موضوع که درگیری میتواند سالها به طول انجامد به عقل متعارف تبدیل شد: روسیه نمیتواند ببازد صرفا به این دلیل که اوکراین نمیتواند برنده شود. یا آن که اوکراین میتواند برنده شود؟! در ماه سپتامبر خیلی چیزها تغییر کرد.
ضد حمله غیرمنتظره موفقیتآمیز اوکراین که اولین آن از زمان آغاز جنگ است نگرانیها و ترسهای جدی را در میان نخبگان روسیه برانگیخته است. نخبگان روس از خود میپرسند: «یعنی اگر در واقع روسیه ببازد چه خواهد شد»؟ مهمتر از همه آن که تردیدها نه چندان بر توانایی ارتش روسیه یا قدرت نظامی آن (اگرچه این موضوع نیز باعث نگرانی است) بلکه مهمتر از آن بر شخص پوتین و توانایی او در کنترل اوضاع متمرکز هستند.
نگرانیها انباشته شده و تعداد فزایندهای از پرسشها بیپاسخ باقی مانده اند. آیا روسیه قصد دارد سرزمینهای اشغالی را ضمیمه کند؟ آیا برای تبدیل شدن این مناطق به بخشهایی از روسیه همه پرسی برگزار خواهد شد و اگر چنین است چه زمانی؟ نواحیای که قرار است به روسیه ملحق شوند کدام مناطق اوکراین را در بر خواهند گرفت؟ آیا روسیه میتواند آن مناطق را حفظ کند؟ مسکو از کجا پرسنلی برای خدمت در ادارات دولتی آن نواحی پیدا میکند؟ آیا کرملین یک بسیج رسمی نظامی را اعلام خواهد کرد؟ تا به امروز این پرسشها مطرح شدهاند اما پوتین درباره آن سکوت کرده است.
تنها چیزی که او گفته این است که همه چیز طبق برنامه پیش میرود و «همه اهداف عملیات ویژه محقق خواهند شد». این تنها پاسخی بود که نخبگان ظاهرا سزاوار شنیدناش بودند. فضای اطلاعاتی روسیه از رسانههای اپوزیسیون گرفته تا رسانههای درون سیستم، مملو از شایعات، اخبار درز پیدا کرده به بیرون و فرضیات ظاهرا نشئت گرفته از کرملین بوده اند. با این وجود، هیچ چیز قانع کننده به نظر نمیرسد و هیچ چیز به حقیقت نپیوسته است.
عدم تمایل پوتین به ارائه توضیحات، افشای برنامهها و مقاصد عملی یا توجه و رسیدگی به نگرانیها و ترسها یکی از دلایل اصلی فرسایش رهبری او است. این که سرنوشت خود را در دستان یک رهبر سیاسی قرار دهید که یک مرد قوی اثبات شده و دارای ظرفیت ایستادن در برابر چالشهای ژئوپولیتیکی باشد یک موضوع است و این که کاملا وابسته به یک رهبر سیاسی باشید که به نظر میرسد در حال شکست است اما سرسختانه بیمیل به پاسخگویی و ارائه توضیح میباشد چیز دیگری است.
پوتین نتوانست سخنرانی سالانه خود را در مجمع فدرال نشست مشترک هر دو پارلمان روسیه در بهار برگزار کند و خط مشی معمول سالیان گذشته خود را برای مدت نامعلومی به تعویق انداخت (جلسه نمایشی پرسش و پاسخ با شهروندان عادی روس که قرار بود در تابستان برگزار شود) و از پاسخگویی به اکثر موضوعات مربوط به وضعیت جبهه جنگ طفره رفته است.
او این جنگ را به تنهایی آغاز کرد و برای نخبگان روس چارهای جز اطاعت کورکورانه از شخص خود باقی نگذاشت.
پوتین تاکنون تنها دو اظهار نظر عمومی در مورد یک ضد حمله انجام داده است. پوتین در ماه ژوئیه، در مورد ضد حمله احتمالی اوکراین گفته بود: «اجازه دهید تلاش کنند. همه باید بدانند که به طور کلی ما هنوز هیچ کاری را به طور جدی آغاز نکرده ایم». هفته گذشته، او گفت که «پاسخ محدود» روسیه به «حملات تروریستی» اوکراین برای همیشه دوام نخواهد داشت و افزود: «اخیراً نیروهای مسلح روسیه چند ضربه حساس به آن منطقه وارد کردند. بیایید آن را شلیک هشدار بنامیم. اگر وضعیت به همین منوال پیش برود واکنش ما تاثیرگذارتر خواهد بود».
این اظهارات روشن نمیسازند که روسیه چگونه قصد دارد از شکست در جنگ جلوگیری کند. اکنون بسیاری بر این باورند که روسیه ممکن است تنها دو گزینه پیش روی خود داشته باشد: تهدید هستهای (برای غرب یا استفاده تاکتیکی از تسلیحات هستهای در اوکراین) یا بسیج عمومی نظامی. مورد دوم بسیار بعید است در حالی که اولی به معنای رخ دادن یک فاجعه جهانی است.
این اشتباه است که تصور کنیم رهبری ظاهری روسیه از برنامهها و نیات پوتین اطلاع دارد. هرکسی که به اطلاعات خودی یا درز کرملین استناد میکند این موضوع را نادیده میگیرد که این دیدگاهها نظرات واقعی پوتین را بازتاب نمیدهند و صرفا پیشنهادات افرادی هستند که ممکن است در اطراف او کار میکنند. این خودیها تنها ممکن است حدس بزنند، تفسیر کنند یا به دستورالعملهای منسوخ تکیه کنند. یک نمونه بارز، آمادگی آشکار کرملین برای برگزاری همه پرسی در مناطق اشغالی اوکراین است.
با جمعبندی اطلاعات درز یافته به بیرون از طریق رسانهها و گفتگوهایی که با منابع آگاه داشتم به نظر میرسد که در پایان ماه آگوست که دفتر ریاست جمهوری روسیه تا ماه سپتامبر بر اساس فرضیههای ماه ژوئن کار میکرد فرضیههایی مبتنی بر این که روسیه میتواند از مناطق تحت اشغال خود در لوهانسک و دونتسک محافظت به عمل آورد. مناطقی که روسیه به عنوان نواحی خودمختار و مستقل برسمیت شناخته و برنامه ریزی کرده بود که در آنجا همه پرسی برگزار نماید.
با این وجود، در چند روز نخست ماه سپتامبر به طرز دردناکی برای روسیه آشکار شد که دستور کار سیاسی کرملین با وضعیت نظامی در میدان نبرد مغایرت دارد و دستور کار نظامی به میزان قابل توجهی عقب مانده است. همه برنامهها در آخرین لحظه چند روز پیش از تاریخ پیش بینی شده برای برگزاری همه پرسی (۱۱ سپتامبر) متوقف شدند.
سلسله مراتب عمودی قدرت نمیتواند به طور مداوم عمل کند: در حالی که ناظران سیاست داخلی که مسئول همه پرسی هستند آماده شدهاند تا مقدمات رای گیری را آغاز کنند لشکرهای نظامی برای تضمین کنترل فیزیکی بر سرزمینها تلاش میکنند و خط مقدم در حال جابجایی است. سرویس امنیت فدرال روسیه به دلیل نگرانیهای امنیتی به برگزاری همه پرسی اعتراض کرد. هر ارگان رسمی برنامه و اولویتهای سیاسی خاص خود را دارد که اغلب با اهداف دیگران یا اهداف کلی عملیات نظامی در تضاد است. به نظر میرسد پوتین در جمع آوری همه این موارد و توجه به اولویتها شکست خورده است.
شکستهای نظامی و متعاقب آنعدم اطمینان و ترس از شکست روسیه در جنگ نیز شکافهای داخلی را تشدید کرده است. وضعیت چالش برانگیز کنونی در جبهه جنگ شکاف بین دو گروه بزرگ را عمیقتر کرده است: گروه نخست میگویند: «اجازه دهید پوتین کاری را که لازم میداند انجام دهد» و گروه دوم میگویند: «زمان انجام کاری فرا رسیده زیرا کرملین در حال شکست است و واکنشی مناسبی از خود نشان نمیدهد». گروه اول متشکل از تکنوکراتها و مقامهای ارشد در نهاد ریاست جمهوری، کابینه و بانک مرکزی هستند. تمام آنان تلاش میکنند بر برنامههای ظاهرا صلحآمیز خود تمرکز کنند و فقط میتوانند پیشرفت وضعیت نظامی را بدون این که بتوانند بر آن تاثیر بگذارند تماشا کنند.
برخی به دنبال سود سیاسی هستند (مانند «سرگئی کرینکو» معاون اول رئیس ستاد کل نیروهای مسلح)، برخی (از جمله «میخائیل میشوستین» نخست وزیر و «الویرا نابیولینا» رئیس بانک مرکزی) بر وظایف مستقیم خود تمرکز میکنند و جنایات ناشی از جنگ را نادیده میگیرند. آنان منفعل و در عین حال کوشا هستند.
گروه دوم که ممکن است در عمل ناامید شوند بسیار قابل مشاهدهتر و پر سر و صداتر هستند. آنان از بازیگران بسیار متفاوتی تشکیل شدهاند از جمله کسانی که مستقیما در امور نظامی درگیر هستند (مانند نیروهای مسلح، سرویسهای امنیتی، گارد ملی، نیروهای «رمضان قدیروف» رهبر چچن و مزدوران تحت فرمان «یوگنی پریگوژین» میلیاردر) و حزب حاکم روسیه متحد، اپوزیسیون درون نظام (کمونیستها، لیبرال دموکراتها و روسیه عادل برای حقیقت) و شخصیتهای عمومی مختلف از اردوگاه محافظه کار غالب.
تمام آنان یا با حالتی التماس گونه از پوتین میخواهند که هر چه زودتر شکستی کوبنده بر ارتش اوکراین وارد کند یا خود را آماده میکنند تا با ابتکار عملشان کاری انجام دهند برخی مانند قدیروف رهبر چچن که خودسرانه خواستار بسیج نیرو شده و پریگوژین میلیاردر در حال جذب نیرو از میان زندانیان است تا به جبهههای جنگ اعزام شوند. این بخش از نخبگان مشتاق هستند تا برنامههای سیاسی خود را برای پر کردن خلاء که پوتین در مورد چگونگی پیروزی روسیه در جنگ باقی میگذارد ارائه دهند.
در همین حال، عقب نشینی نیروهای روس در اوکراین باعث اعتراض فعالان و وبلاگ نویسان طرفدار جنگ شد. هنگامی که روسیه کنترل بخش مهمی از منطقه خارکف را از دست داد فریادهای ناشی از غم روسها در رسانههای اجتماعی قابل مشاهده بودند.
کاربران روس میگفتند: «روسیه در حال باخت است»، «این یک فاجعه است» و «پوتین کجاست»؟ هم چنین، درخواستها برای تحقیق درباره عملکرد «سرگئی شویگو» وزیر دفاع به اتهام خیانت مطرح شده است. این گروه خواستار بسیج کامل و فوری نیرو هستند. این اردوگاه از نظر استراتژیک وفادار و از نظر ایدئولوژیک به مقامهای حکومتی نزدیک است و تاثیر سیاسی قابل توجهی بر نظرات مردم ندارد.
هیچ ساختار یا سازمان سیاسی ندارد و به نظر میرسد برای کرملین بیضرر است. با این وجود، در شرایط کنونی، این گروه به شدت خطرناک شده زیرا ممکن است روحیه نخبگان را شکل دهد، آگاهی را نسبت به واقعیت وضعیت گسترش داده و به ترس درباره شکست روسیه دامن بزند. این هراسافکنی میتواند به شدت مسری باشد.
به مدت ۲۱ سال، پوتین یک رهبر سیاسی بسیار مناسب برای نخبگان حاکم روسیه بود: محبوبیت او ثبات سیاسی و قابل پیش بینی بودناش را تضمین میکرد، در حالی که بیمیلی او برای انجام هر گونه اصلاحات حفظ وضعیت موجود را تضمین میکرد. در حالی که محبوبیت بالای پوتین در میان شهروندان عادی روس از وی در برابر بیثباتی سیاسی محافظت میکرد او ناگهان به یک بازیگر ویرانگر تبدیل شده است: رهبر کشوری با آینده بسیار نامشخص.
با این وجود، اشتباه نکنید. این احساسات ضد پوتین نیست که افزایش یافته است. تقاضای سیاسی کنونی یک مرد قدرتمند قاطع، جسور، آگاه و شایسته است و برای پوتین این دو ویژگی اخیر در حال حاضر مورد تردید است. آنان رهبری میخواهند که بتواند راهنمایی کند، با چالشها مقابله کند، در صورت نیاز بسیج نیرو انجام دهد و به آیندهای بهتر امیدوار باشد. نخبگان از پوتین پیر میخواهند که به وظایف خود به عنوان یک رهبر سیاسی تمام عیار و مرتبط با واقعیت و محیط پیرامون خود بازگردد اما نمیدانند که اصولا دیگر چنین ویژگیهایی در پوتین وجود دارند یا خیر.
هیچ خطری برای تسلط جریان ضد پوتین وجود ندارد زیرا هنوز جایگزینی برای او وجود ندارد و نخبگان به دلیل ترس از سرویسهای مخفی و قدرت مطلق پوتین با مشکل مواجه هستند. بااین وجود، افزایشعدم اطمینان، عصبیت و ترس از شکست روسیه در جنگ نخبگان را وادار میکند تا مستقلتر و جسورانهتر علیه دشمنان خود عمل کنند. ستاره در حال محو سیاسی پوتین بزرگترین تهدید برای رژیم است بسیار خطرناکتر از هر مخالفت احتمالی از جانب اپوزیسیون یا اعتراضات گسترده.
در طول ماه سپتامبر، پرسش طولانی مدت «چگونه میخواهیم در این جنگ پیروز شویم؟» تبدیل به پرسش دیگری شد: «چگونه از شکست در این جنگ جلوگیری کنیم؟» مشکل این است که مفهوم اولیه پوتین پیروزی در جنگ با خسته کردن نظامی اوکراین، گاز گرفتن آرامش بخش برای روسها از خاک اوکراین، بمباران بقیه قلمروی اوکراین و تنها منتظر ماندن تا تسلیم شدن اوکراینیها زمان که نیروهای نظامی کی یف ضد حملهشان را آغاز کردند دیگر استدلال و ایدهای قانع کننده نبود.