فرارو- همزمان با وقوع برخی ناآرامیها در کشور طی چند هفته اخیر، انتقادات از صداوسیما در میان اقشار مختلف جامعه شدت گرفته است. هر چند قبلتر نیز در پیوند با عملکرد صداوسیمای ملی انتقاداتی جدی وجود داشت، اما در میانه اعتراضات اخیر نارضایتیهای از این سازمان دو چندان شده است.
به گزارش فرارو، طی هفتههای گذشته بارها شاهد هستیم که مسئولان ارشد کشور از مدیریت ناآرامیهای اخیر توسط رسانههای معاند سخن به میان میآورند. از نگاه آنها شبکههای معاند خارج از کشور همانند ایران اینترنشنال و منوتو، با تولید و تمرکز ویژه بر اعتراضات اخیر کشور، توانستهاند بر اذهان برخی از جمعیتهای مختلف کشور مسلط شوند. در واقع، به طور ضمنی این مساله مورد تایید قرار میگیرد که در جنگ روایتها رسانههای معاند موفق شدهاند بر صداوسیما غالب شوند. همین امر اکنون انتقادات فراوانی را علیه این تلویزیون ملی سرازیر کرده است.
این مسئله موجب شده که در روزهای اخیر صدای بسیاری از نزدیکان به جناح انقلابی از عملکرد صداوسیمای بلند شود. آنها انتقادات بسیار شدیداللحنی را از این سازمان در اطلاعرسانی و مدیریت وقایع بعد از ماجرای مهسا امینی ایراد کردهاند. فراتر از این حتی به این موضوع میتوان اشاره داشت که بر خلاف اعتراضات گذشته (۹۶ و ۹۸) هیچگونه شعاری علیه صداوسیما نیز سر داده نشده است؛ گویی دیگر اهمیت این نهاد از سوی معترضان نادیده انگاشته شده است.
افزون بر این گزارشها و مستندات موجود از کاهش قابل توجه و تامل مخاطبان صداوسیما حکایت دارند. بهگونهای که بر اساس نظرسنجی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) - در مرداد ماه سال جاری منتشر شده - در ۱۸ سال گذشته مخاطبان صداوسیما ۴۵ درصد افت داشته است.
با این تفاسیر، اکنون مساله این است که چرا مخاطبان صداوسیما افت داشته است؟ انتقادات درونی از این سازمان افزایش داشته و بخش بزرگی از آحاد جامعه از برنامههای این سازمان گذار کردهاند؟ در پرداختن به این پرسش در نوشتار حاضر ۱۱ خطای استراتژیک صداوسیما ارائه و بررسی میشود.
صداوسیمای ملی، آنچنان که از عنواناش پیداست میباید نماینده و صدای آحاد ملت باشد. اگر به ترکیب سه کلمهای این نهاد در کارکرد فنی آن توجه شود این سازمان قرار است مطالبات و خواستههای ملت را در بشوند و ببیند و در مرحله بعدی ندای ملت را نمایش و بازتاب دهد. حال آنچه که در صداوسیمای ملی طی سالهای اخیر شاهد بودهایم فرسخها از این معنای فنی دور بوده است. این سازمان بیش از آنکه به یک نهاد مستقل ملی شباهت داشته باشد، به یک نهاد در راستای ترویج یک ایدئولوژی خاص تبدیل شده است.
آنچنان که مهرداد خدیر، در تیر ماه سال جاری در یادداشتی برای سایت «عصر ایران» در تحلیل کلیات «سند تحول رسانه ملی» ایراد میکند: «سند تحول صدا و سیما پر است از نگاه ایدئولوژیک و سیاسی و بسیار دور از مفاهیم تخصصی رسانهای و آدم را بیشتر یاد اهداف سازمان تبلیغات اسلامی میاندازد.» از نگاه خدیر اهداف اعلامی ۱۲ گانه ریاست صداوسیما، نه تنها صدای رسانه ملی بلکه کاملا منطبق با اهداف نهادی همچون سازمان تبلیغات اسلامی است.
اخیرا نیز پیمان جبلی، رئیس صداوسیما در دومین نشست افق تحول تاکید کرده، رسانه ملی روابط عمومی هیچ دستگاهی نیست؛ ولی تریبون نظام است و این جایگاه را باید با افتخار اعلام کرد. هر چند نظام را میتوان برآمده از جامعه دانست، اما اگر مراد رئیس سازمان، تریبون بخش حاکمیت باشد، اساسا با تناقضی بزرگ در عرصه رسانه ملی بودن صداوسیما مواجه خواهیم شد.
بر کسی پوشیده نیست که صداوسیما باید تریبون ملت باشد؛ اساسا بودجه کلانی که در اختیار این نهاد قرار دارد با همین هدف است که آنها تریبوندار ملت باشند و واقعیات اجتماعی را به جامعه اطلاعرسانی کنند. واقعیت امر این است که اولین خطای استراتژیک مدیران صداوسیما همین دیدگاه است که ملت احساس میکنند در این سازمان تریبون ندارد و تریبونداری ملت به فراموشی سپرده شده است.
دیگر خطای استراتژی مدیران صدا و سیما در دهههای گذشته، تعریف رابطهای عمومی میان خود با جامعه و حتی خود با کارکنان بوده است. مدیران این نهاد چنان سخن میگویند که انگار نیازی به تعامل، شنیدن و مشارکت دیگران ندارند. این دیگران بوده که نیازمندشان بوده و جامعه باید آنچه را که آنها بازنمایی میکنند، بپذیرد. نوع کلام و ساختار ذهنی طلبکارگونه آنها با این روایت طنزگونه «همینه که هست» منطبق بوده و معنای ضمنی آن این است: «هر کسی که نمیخواهد و تمایل ندارد میتواند راه خروج را در پیش بگیرد.»
در اثبات این ادعا تنها کافیست به اظهارات اخیر پیمان جبلی، رئیس صداوسیما، در ارتباط با قطع همکاری پنج مجری با این سازمان اشاره کرد. جبلی میگوید: «کار با صدا و سیما افتخاری برای همکاران ماست و همکارانی که کار در صدا و سیما را برای خود یک سرمایه و ارزش ملی میدانند، با ما کار میکنند. اگر کسی متناسب با این میل و تمایل واقعی نخواهد حرکت کند، ما مانع آنها نخواهیم شد.»
کلید واژهای افتخار همکاری با ما، سرمایه و ارزش ملی دانستن همکاری و اگر کسی این ارزش را درک نمیکند، در خروج بر رویاش باز است، نماد بارز رویکرد نگاه از بالا به پایین به کارکنان و جامعه است. بدون تردید در جهان امروز هر گونه نگاه فرادستانه و دستوری، نه تنها عاملی برای جذب مخاطب نیست، بلکه به عنوان دافعهای برای جذب مخاطب و ورود نیروهای توانمند عمل میکند.
تک صدایی بودن تریبون و مشروعیت تنها یک روایت یا گفتمان در صداوسیمای ملی، دیگر آفت بزرگی است که در تسریع روند کاهش مخاطبان نقشی اساسی داشته و دارد. طی دهههای گذشته همواره روایت سوژه مومن، انقلابی، بسیجی و متعهد به روایت رسمی صداوسیما مقبولیت و تریبون داشته است. حتی به جرات میتوان گفت که برخی از شخصیتهای منتقد وابسته به جریان انقلابی همانند علی مطهری نیز در برنامههای این سازمان حضور و جایگاهی نداشتهاند.
سیاستگذاری کلان چنان بوده که انگار هیچگونه چندصدایی در کشور وجود ندارد؛ بهگونهای که حتی حضور چهرههای معتدل و اصلاحطلب نیز گاه در مقام یک خط قرمز متجلی میشود. زمانی که بسیاری از طیفهای هویتی اعم از سیاسی، مذهبی یا قومی صدایی از خود در صداوسیمای ملی نمیشنوند، بدون تردید مسیر قهر با تلویزیون ملی را در پیش میگیرند.
فراتر از موارد مذکور، صداوسیما حتی در انتخابات سراسری نیز نتوانسته استقلال خود را حفظ کند. در انتخابات مختلف این سازمان برنامههای جانبدارانه از یک نامزد را تولید کرده که به وضوح از سوی مخاطبان فهم و درک شده است. حتی این نهاد در تعامل با برخی دولتها نیز بیطرفی را نقض کرده و همچون اپوزیسیون دولت کنشورزی داشته است.
برای نمونه موج انتقادات و بازنمایی این سازمان از عملکرد دولت یازدهم و دوازدهم بهگونهای بود که حسن روحانی در اظهاراتی گفته بود: «سایتهای منتقدان، برنامههای صدا و سیما و روزنامهها هرچه بخواهند مینویسند و میسازند. فکر نمیکنم هیچ زمانی اینچنین بدون دغدغه و به راحتی از شخص رئیسجمهور، از کار دولت و راه دولت نقد و انتقاد میکردند.»
در مجموع، عدم استقلال و تولید برنامههای جانبدارانه، دیگر خطای استراتژیکی بوده که از چشم مخاطبان پنهان نمانده و نمیماند. در واقع، سازمانی بزرگ با یک بودجه کلان که مقرر است صدای یک ملت باشد، زمانی جانبداری از یک جریان خاص را در پیش میگیرد، حجمی گسترده از مخاطباناش را باید از دست رفته ببیند.
یکی دیگر از خطاهای مشهود صداوسیما در چند سال گذشته، حذف یا کنار گذاشتن برنامهها و برنامهسازانی بوده که مخاطبانی میلیونی داشتند. در این میان، حذف برنامه محبوب «۹۰» به مجریگری و کارگردانی عادل فردوسیپور، مهمترین نمود این خطای استراتژیک است. زمانی که یک رسانه بهترین مجریها و محبوبترین برنامه مردمی خود را از دور خارج میکند، باید انتظار ریزش میلیونی را در مخاطباناش داشته باشد.
حتی برخی از ناظران رسانهای بر این باور هستند اگر پخش مسابقات ورزشی، به ویژه فوتبالها از برنامههای صداوسیما مستثنی شوند، عملا این سازمان با مخاطبانی حداقلی در سطح ملی مواجه خواهد شد.
فهم این قاعده دشوار نیست؛ زمانی که شما عادل فردوسیپور و برنامه محبوب ۹۰ را تعطیل میکنید، مخاطب ایرانی به سراغ برنامه فوتبالی تلویزیون ایران اینترنشنال به مجریگری مزدک میرزایی گرایش پیدا میکند؛ و این یعنی ریزش خودخواسته در مخاطبان!
غیبت متخصصان حوزههای مختلف و اساتید برجسته دانشگاهی در برنامههای صداو سیما و در مقابل تریبون دادن به افراد پرحاشیه دیگر آفت بزرگ صدا و سیما است که زمینهساز حذف تضعیف جایگاه این نهاد در میان جامعه شده است.
در بسیاری از برنامههای این سازمان شاهد هستیم افرادی دعوت میشوند که به حاشیهسازی، ایجاد جنجال و حتی توهین شهره هستند. افرادی که بدون لحاظ هیچ گونه خط قرمزی ادعاهای محیرالعقول را طرح و در امنیتیترین مسائل کشور ادعاهای غیرمستندی را ارائه میکنند. این افراد برای اکثریت جامعه شناخته شده میباشند. آنها افرادی هستند که به جای درست گویی، درشتگویی میکنند.
هر چند آنها در جمع حلقههای خودی، طرفدارانی دارند، اما در یک ارزیابی ساده مخاطبشناسی، تریبون دادن به این افراد کاهش بیش از بیش اعتماد عمومی به رسانه ملی را در پی داشته و دارد. بازهم قاعده بسیار ساده است؛ زمانی که کارشناسانی به صداوسیما میآیند و اظهاراتی غیرمستند، رکیک و خلاف اخلاق را به زبان میآورند، مردم مخاطب کارشناسان دعوت شده از سوی ایران اینترنشنال، منوتو و بیبیسی فارسی گرایش پیدا میکنند. کارشناسانی که گاه از محذوفان صداو سیمای ملی نیز بوده و شاید حرفهایشان برای مردم جذابیت دارد.
اکثر رسانههای حرفهای در سطح جهانی همواره اتاقفکرهایی حرفهای از زبدهترین افراد را برای مدیریت بحرانها دارند. اما نوع مدیریت صداوسیما در اطلاعرسانی، بازنمایی بحرانها در کشور به گونهای است که گویا اصلا در این نهاد اتاق فکر مدیریت بحرانی وجود ندارد.
عملکرد ضعیف این سازمان در زمینه بازنمایی رسانهای بحرانها چنان بوده که این نهاد برای کوچکترین واقعیات نیز ناچار باشد، قسم جلاله بخورد که روایت آنها حقیقت دارد. حتی بعضا ناچار است دهها دوربین مدار بسته را نشان دهد و چندین شاهد را به مردم معرفی کند.
این وضعیت در شرایطی است که رسانههایی همچون ایران اینترنشنال و... در روایتسازی ضدروایت تلویزیون ملی اتاق فکرهای منسجمی را تشکیل داده و با انواع شگردهای حرفهای قصد دارند، حقیقت را آنگونه که خود میخواهند بازنمایی کنند.
شاید بسیار در جمعها و محفلهای خصوصی و عمومی شنیدهایم که صداو سیما چنان است که گویی مملکت گل و بلبل است. آری! همین رویکرد که جامعه پربحران و ناآرام را خوش و خرم معرفی میکند که گویی در کف جامعه هیچ خبری نیست؛ دیگر عاملی برای کاهش رغبت مخاطبان در رسانه ملی بوده است.
برای نمونه زمانی که تورم افسارگسیخته در جامعه وجود دارد، مردم برای تامین هزینههای در مشقت بوده و مردم فشار اقتصادی را در تمام معنای خود لمس میکنند، تهیه گزارشهایی از مناسب بودن وضعیت اقتصادی و مکفی بودن یارانهها برای تامین هزینهها، نه تنها دلزدگی هر چه بیشتر مخاطبان از رسانه ملی را در پی دارد؛ بلکه توهین به ادراک شهروندان از وضعیت نیز محسوب میشود.
در چنین فضایی است که میدان برای تبلیغات و اثرگذاری نداهای رسانههای خارج از کشور گشوده میشود تا مردم را به پای برنامههای انتقادی خود بکشانند.
یکی دیگر از خطاهای استراتژیک صداوسیما عدم تعامل مناسب با سلبریتیهای خودساخته بوده است. ساختار مدیریتی عمومی و طلبکارانه این سازمان در تعامل با برنامهسازان در بسیاری از موارد زمینه قهر و جدایی سلبریتیها را در پی داشته است.
سلبریتیهایی که با تولید برنامهها و سریالهای خود میتوانستند روزانه میلیونها نفر را پای تلویزیون بکشانند و مخاطبان منوتو، ایران اینترنشنال و بیبیسی فارسی را کاهش دهند، یکی پس از دیگری کنار گذاشته میشوند. البته این روند در چند وقت اخیر سرعت بیشتر نیز به خود گرفته که نتیجه قطعی آن سرعت بیشتر کاهش مخاطبان تلویزیون ملی نیز خواهد بود.
در علوم ارتباطات و مطالعات رسانه، یکی از مهمترین موضوعات مخاطبشناسی صحیح است. در این مورد شکی نیست که در روزگاری که صداوسیما نه در داخل و نه در خارج رقیبی نداشت و با نسل از مردمان قبل از انقلاب مواجه بود، مخاطبانی حداکثری داشت، اما نکتهای که در دهههای گذشته مورد اغفال قرار گرفته، دگرگونی در مطالبات و سلایق مخاطبان است.
از کودکان دهه نودی که حجمی گستردهای از کارتنها و نرمافزارهای داخلی و خارجی را پیشروی خود میبینند، نباید انتظار داشت همانند کودک دهه شصتی، یک هفته برای قسمت جدید یک کارتن محبوباش انتظار بکشد.
برای نوجوانی که انتخابهای متنوعی در دیدن سلایق موردنظر خود به صورت شنیداری و تصویری دارد، نباید انتظار داشت مخاطب پروپاقرص برنامههای کلاسیک صداوسیما باشد. این قاعده در میان قشر جوان و بزرگسال نیز مصداق دارد.
اساسا در عصر ارتباطات و توسعه تکنولوژیهای رسانهای و مجازی، این دیگر مخاطب نیست که دنبال شما میآید، بلکه شما هستید که باید خواسته مخاطب را درک کنید. با رویکرد چند دهه گذشته نمیتوان خواستههای مخاطبان جدید را در زمانه کنونی فهم کرد. بدون تردید، در صورت عدم فهم تحولات زمانه و تطبیقپذیری صداوسیما با مطالبات جدید میتوان روند کاهشی مخاطبان این نهاد در چند وقت گذشته را قطعی دانست.
آرامش و شادی، دو مولفه اصلی سبک زندگی در عصر جدید است. در جوامع مختلف حداکثر تلاش رسانهها این است که این دو مولفه را به جامعه تزریق کند. در واقع، تولید برنامههایی که بتواند شادی و آرامش را به آنها بدهد، هدفگذاری اصلیشان است. حال باید پرسید در چند سال گذشته که کشور تحت تاثیر تحریمهای ظالمانه خارجی یکی از سختترین برهههای تاریخی را سپری کرده و بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند تزریق شادی و آرامش است، صداو سیمای ملی چه اقدامی انجام داده است.
نداشتن راهبرد برای تزریق آرامش و امید به جامعه دیگر نشانه و نمود ناکارآمدی صداوسیما است که حتی آه از نهاد نمایندگان مجلس نیز در آورده است. بهگونهای که اخیرا معصومه پاشایی بهرام نماینده مردم جلفا و مرند در مجلس شورای اسلامی نسبت به رویکرد صداوسیما میگوید: «چرا صداوسیما برنامهای برای افزایش تولید برنامههای شاد و مفرح و سریالهای خوب ندارد؟ جامعه نیازمند شور و نشاط است، اما صداوسیما همچنان اندر خم یک کوچه کار فرهنگی مستقیم انجام میدهد، ولی این کار و موعظه مردم جواب نمیدهد.»
BBC و CNN و بقیه رو خود صداوسیما شیر کرده وقتی اخبار دروغ میگه خب مردم جذب رسانههای دیگه میشن!
دیگه حتما اخبار صداوسیما مربوط به اینکه کرونا وارد کشور نشده یا هواپیمای اکراینی بدلیل نقص فنی سقوط کرده رو یادتونه؟