یک سال و نیم است که از مفقود شدن ملیکا میگذرد، اما هنوز خانوادهاش هیچ خبری از او ندارند و نمیدانند چه بلایی بر سر دخترشان آمده است. پلیس در همان ابتدای ماجرا تا قبل از دستگیری مظنون به خانواده ملیکا گفته بود که با هیچ رسانهای صحبت نکنند، زیرا امکان دارد متهم دخترشان را به قتل برساند، اما پلیس نمیدانست مظنون در زندان به زندگی خود پایان میدهد.
اواخر بهمن ماه سال ۱۳۹۸ شیوع کرونا ویروس در ایران به طور رسمی تایید شد و بیشتر مراکز عمومی ازجمله مدارس تعطیل شدند و کلاسهای درسی آنان به صورت مجازی برگزار میشد.
به گزارش اعتماد، با این حال حدود یک سال و نیم پیش دانشآموز ۱۲ سالهای در شیراز به طرز مرموزی در مقابل مدرسهاش که در حیاط آن باز بوده است ناپدید میشود.
«ملیکا»؛ دانشآموز ۱۲ ساله در مدرسهای مشغول به تحصیل بود که در کوچه محل زندگیشان قرار داشت، روز حادثه ملیکا برای خرید از خانه تا سوپرمارکت سر کوچهشان رفت، اما دیگر هرگز به خانه بازنگشت.
هنگامی که خرید این دختر ۱۲ ساله تمام میشود دوربینهای مداربسته در داخل کوچه بازگشت او را به سمت خانه ثبت میکنند، اما برخی شاهدان عینی پس از مفقود شدن مرموز ملیکا به خانواده او گفته بودند که ملیکا را دیدند که به داخل حیاط مدرسه رفته بود.
یک ماه پس از مفقود شدن ملیکا، سرایدار مدرسه به عنوان مظنون شناسایی و توسط پلیس بازداشت میشود، اما درخصوص ماجرای مربوط به ناپدید شدن این دختر ۱۲ ساله اعترافی نمیکند. پلیس از همسر این سرایدار نیز بازجویی میکند و با سرنخهایی که در بازجویی از او به دست میآورد مشخص میشود مظنون اصلی همین مرد سرایدار ۳۸ ساله بوده است تا اینکه مظنون این پرونده مبهم حدود سه ماه پیش در زندان خودکشی میکند.
یک سال و نیم است که از مفقود شدن ملیکا میگذرد، اما هنوز خانوادهاش هیچ خبری از او ندارند و نمیدانند چه بلایی بر سر دخترشان آمده است. پلیس در همان ابتدای ماجرا تا قبل از دستگیری مظنون به خانواده ملیکا گفته بود که با هیچ رسانهای صحبت نکنند، زیرا امکان دارد متهم دخترشان را به قتل برساند، اما پلیس نمیدانست مظنون در زندان به زندگی خود پایان میدهد و این راز را همراه با خود دفن میکند. حالا با گذشت یک سال و نیم از ماجرای مفقود شدن ملیکا؛ مادر او از جزییات این پرونده در مصاحبه با «اعتماد» سخن میگوید.
ملیکا فرزند اول این خانواده بود. پدر و مادر او دو دختر خردسال دیگر نیز دارند. مادر این دختر ۱۲ ساله با گریه به «اعتماد» میگوید: «اردیبهشت سال ۱۴۰۰ به خاطر شیوع ویروس کرونا مدارس تعطیل بود. مدرسه دخترم هم در همین کوچهای است که ما زندگی میکنیم. روز حادثه ساعت ۱۱ و ۳۰ دقیقه صبح ملیکا برای خرید تنقلات به سوپرمارکت سر کوچهمان میرود.
از خانه ما تا سر کوچه شاید ۱۰۰ متر هم نشود. چند دقیقهای گذشت و از ملیکا خبری نشد. من و پدرش نگران شدیم. سابقه نداشت ملیکا برای خرید به مغازه سر کوچهمان برود و اینقدر طول بکشد. اتفاقا ما همان روز کارگر داشتیم. همسرم موتورش را روشن کرد تا دنبال ملیکا برود. یک ربع از رفتن همسرم گذشت و من استرس شدیدی داشتم. دو بار با همسرم تماس گرفتم، اما یکبار که جواب نداد و بار دوم هم گوشیاش در دسترس نبود. روسریام را سرم کردم تا سر کوچه بروم، آنجا همسرم را دیدم که با مغازهدار و برخی همسایهها مشغول صحبت کردن است.
دلهره عجیبی گرفته بودم. جلو رفتم و همسرم ماجرا را برایم تعریف کرد. سریع به اداره آگاهی مراجعه کردیم و مفقود شدن دخترمان را به آنها اطلاع دادیم. آنها گفتند فعلا با هیچ رسانهای صحبت نکنید، چون ممکن است متهم دخترتان را به قتل برساند، اما واقعا تا الان پلیس هم نتوانسته برایمان کاری کند. یک سال و نیم است که چشمم به در خشک شده ولی از دخترم هیچ خبری نیست. نمیدانم زنده است یا زبانم لال مُرده؟» گریه میکند.
چند ثانیه بعد مجدد به صحبتهایش ادامه میدهد: «هر روز به اداره پلیس و مراجع قضایی مراجعه میکنم، اما آنها میگویند خانم پرونده مبهم است، چون مظنون خودکشی کرده و مُرده. خب این چه وضعی است! سرایدار مدرسه مُرده، همسر و خانوادهاش که زنده هستند. اطراف مدرسهای که ملیکا در آن درس میخواند دوربین مداربسته وجود دارد، اما دوربینها بازگشت دخترم را فقط تا مقابل مدرسه ثبت کردند.
دوربینها فیلم سه روز بعد از ماجرا را هم ضبط کردند و آگاهی فیلم را به ما نشان داد، اما ردی از ملیکا نبود. ماشینهایی هم که داخل کوچه رفت و آمد میکردند، آگاهی رانندههایشان را احضار کرد. آنها هم اظهار بیاطلاعی کردند. شاید هم این مرد سرایدار دخترم را صندوق عقب ماشین انداخته و به مکانی دیگر منتقل کرده باشد.
همان اوایل، پلیس به ما میگفت صبر کنید شاید دخترتان از خانه فرار کرده، اما ملیکا تا سر کوچه هم میخواست برود از من اجازه میگرفت بدون اجازه من آب هم نمیخورد. وقتی پلیس از اقوام و بستگان ما هم درخصوص رفتارهای ملیکا سوال پرسید و خیالش راحت شد که ما راست میگوییم. به من و همسرم گفتند که آیا در این مدت شخص غریبهای به خانهمان تماس نگرفته یا به خانهمان مراجعه نکرده است؟»
مادر ملیکا در ادامه میگوید: «چند روزی از مفقود شدن دخترم نگذشته بود. سرایدار مدرسه ملیکا هر روز به در خانهمان میآمد و میگفت؛ از ملیکا چه خبر؟ شکایت کردید؟ من هم نمیدانستم که این مرد چرا پیگیری میکند! با خودم میگفتم چه مرد مهربانی است و حتی یکبار هم به او مژدگانی دادم که اگر خبری به دستش رسید یا مورد مشکوکی در کوچه دید به ما اطلاع بدهد. حالا نگو کار خودش بوده و ما نمیدانستیم.
صاحب سوپرمارکت به ما گفته بود دیده که ملیکا پس از خرید به کوچه برمیگردد. یک شاهد عینی که خانهاش نزدیک مدرسه است نیز به ما گفته بود که وقتی داشته به خانه برمیگشته ملیکا را داخل حیاط مدرسه دیده است. با این مواردی که برایتان گفتم آگاهی به سرایدار مدرسه مظنون میشود.
بعد هم مشخص میشود این مرد سابقه خلاف داشته. برادرش هم قبلا به جرم آدمربایی دستگیر شده بود و در این زمینه پرونده داشت، اما خب نتوانستند از آنها اعتراف بگیرند. فقط میخواهم بدانم چرا فردی که سابقه خلاف داشته باید به عنوان سرایدار در مدرسه استخدام شود؟
یعنی هیچ بررسی در این زمینه از سوی مدرسه انجام نمیشود؟ خود مدیر مدرسه مقصر است خودش بچه دارد و نباید چنین آدمی که سابقه زندان داشته برای سرایداری استخدام میکرد! گویا پدرش هم سرایدار مدرسه بوده و بر همین اساس او را استخدام کرده بودند. وقتی دخترم مفقود شد من و همسرم به آگاهی گفتیم به ما مامور بدهید تا بتوانیم مدرسه را بگردیم، اما اینقدر آگاهی دست دست کرد که چند روز زمان برد. اگر زود اقدام کرده بود شاید میتوانستیم کاری کنیم، چون بعدها آگاهی به ما گفت دخترتان تا چهار روز اول در مدرسه بوده است.
آگاهی به ما گفت که همان شب اول نیز همین سرایدار با برخی دوستانش تماس گرفته و تقاضای ماشین کرده بود. یک پُرس غذا هم گرفته بود و وقتی ماموران از او پرسیدند این غذا را برای چه کسی گرفته بودی، گفت که برای دخترم ولی همسر این سرایدار بعدها گفت که دختر من غذا خورده بود و ما آن شب ماکارونی داشتیم و ما نه غذا را دیدیم و نه ظرف غذا را.»
مادر این دختر مفقود شده، میگوید: «سرایدار مدرسه حدود سه ماه پیش در زندان خودکشی کرد، اما طبق آنچه که ما از آگاهی شنیده بودیم میگفتند چندینبار از زندان با همسرش تماس گرفته بود و میگفت اگر اسم انگشتر را بیاوری من را اعدام میکنند. ملیکا یک انگشتر طلا داشت که دستش میکرد. باز همسرش در بازجوییهایی که میشده گفته بود که همسرش یک روز انگشتری نشانش میدهد و میگوید از داخل کوچه مقابل مدرسه پیدا کرده است.
وقتی آگاهی در این خصوص تحقیق میکند و به طلافروشی که سرایدار مراجعه کرده بود میرود، متوجه میشود که همان انگشتر ملیکا بوده است. فیلمهای دوربین را نیز ما دیدیم و انگشتر را تطبیق دادیم. طلافروش به ماموران گفته بود که دیده است مردی که برای فروش انگشتر بدون فاکتور آمده بود پژو داشته و پس از فروش انگشتر سوار آن میشود.
در حالی که سرایدار پس از بازداشت به ماموران گفته بود که من با یک تاکسی به طلافروشی رفته بودم. یک ماه پس از اینکه آگاهی سرایدار را دستگیر کرد مامور گرفتیم و زمین مدرسه را توسط نیروهای هلال احمر کندیم حتی خود آگاهی سگ آورد و دوباره زمین را کند، اما خب هیچی پیدا نشد. شبها تا صبح نمیخوابم و در تاریکی صورت ملیکا جلوی چشمانم قرار میگیرد. فعلا همسر این مرد با قید وثیقه آزاد است. نمیدانم حکمت خدا چی بود؟ من چه گناهی کرده بودم که این مصیبت بر سرم آمد!»
«نورالله عزیزمحمدی»؛ قاضیای که پروندههای مهمی ازجمله «فجیعترین قتل خانوادگی در ورامین، قتل میدان کاج، قتل پل مدیریت، قتلهای سریالی امید برک» را در کارنامه خود دارد درخصوص خبر ناپدید شدن ملیکا در شیراز میگوید: «من اطلاعی از این پرونده ندارم، اما تا زمانی که حیات و ممات دختر مشخص نشود تحقیقات باید ادامه پیدا کند یا در شرایطی قاضی پرونده دستور مبلغ دیه را از سوی بیتالمال به خانواده این دختر صادر کند. البته باید دید جزییات پرونده چیست!»