bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۵۸۵۹۳۳

توصیه محمدرضا تاجیک به «بانیان وضع موجود»؛ حداقل زبان در کام گیرید

توصیه محمدرضا تاجیک به «بانیان وضع موجود»؛ حداقل زبان در کام گیرید

محمدرضا تاجیک نوشت: در این شرایط، صلاح ملک و مملکت در آن باشد که بانیان وضع موجود، حداقل زبان در کام گیرند تا بوی نای زبان کپک‌زده و آفت‌زده آنان بیش از این بر عمق جان مردمان آتش نیفکند.

تاریخ انتشار: ۱۱:۲۲ - ۲۱ آبان ۱۴۰۱

محمدرضا تاجیک در یادداشتی با عنوان «سیاست دیگرم آرزوست» برای روزنامه اعتماد نوشت: یک- زبانِ سیاسی امروزِ ما زبانِ هرز و هرزه‌ای است، زبان گستاخ و خشنی است، زبانی است که زبان‌دانی نمی‌داند و نمی‌خواهد. زبان «نه‌گو» به نقد و تغییر است. این زبان دیریست که به گل نشسته است (اگر نگوییم از آغاز در گل بوده است) و کسی ثمری از آن نمی‌بیند. از این درخت بی‌ریشه زبانِ سیاسی، میوه‌های گندیده می‌روید. این زبان، چون گلی است وحشی که محکوم به بی‌آبی و محروم از مراقبت و حمایت در برابر خار و خاربن، در میانه صحرایی افتاده در سایه و بی‌بهره از نور، دچار زوال و سترونی و احتضار شده است.

شاید هم گیاه و شاخه‌ای نوزاد است که هنوز گل نداده است، چه رسد به آنکه برکات بالقوه‌اش را عطا کند. شاید هم زیادی پیر و فرتوت شده، یا از آغاز پیر متولد شده است. شاید زبانی بدوی و وحشی است. شاید زبانی بی‌زبان است. شاید زبانی بدزبان است. شاید زبانی زبان‌نفهم است. شاید دیریست که کبره بسته و به مرده‌ریگ تبدیل شده است. هرچه هست، قامت باور و احساس بسیاری را شکسته است، بند از بند بسیاری از دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها بگسسته است.

به هر روح لطیفی زخم و زخمه می‌زند. زبانی چنین، دلالت بر ناتوانی و عجز دارد، از قدرت لبخندی ساده، نوازشی ملایم، حرفی محبت‌آمیز، گوشی شنوا، تمجیدی صادقانه یا توجهی کوچک و واقع‌گویی و حقیقت‌گویی، قاصر است. همواره بوی دروغ و فریب و مرداب و مدفوع می‌دهد: بوی اخته‌گی و قحبه‌گی و هرزه‌گی، و هنگامی از این بو رهایی می‌یابد که به حالت باکرگی برگردانده شود، از خودش، از کثافت وجود خودش، از لجاجتش در برابر تکرار تفاوت و شدن و امر نو، تطهیر و تهذیب و تزکیه و تمیز شود. وقتی تمیز شد و با نظم و اخلاق و زیبایی قرین شد، به قول فروید تمدن‌ساز می‌شود.

لازمه این تطهیر و تمیزشدن، هرس‌کردن و پیوندزدن این زبان، با زبان سیاست راستین است. پس، سیاست تا آن‌جا حیات و بقا دارد که زبان نیکو و نرم (لین) دارد. چنین زبانی، هم‌چون می‌قدرت بشکستن ابریق را دارد، و رایحه آن، توان به طرب آوردن مردمان را.

دو- بارت به ما نشان داد که «وقتی مدفوع را بنویسیم، دیگر بو نمی‌دهد»، شاید اگر ما هم زبان سیاسی را به ادب و منطق نوشتار مزین کنیم (و در واقع، آن را از مدفوع خود یا خودِ مدفوع‌مان برهانیم)، دیگر بو ندهد. تطهیر زبان سیاسی، خود کنشی سیاسی، اخلاقی، زیباشناختی است. پس، آن کنش سیاسی درون‌ماندگار امروز ما، همان پیراستن زبان سیاسی از بوی نای سیاست کپک‌زده، و آراستن آن به «آن» و «آرایه»‌ای متفاوت است.

این پالایش و آرایش باید مداوم و مستمر باشد، و در هر شرایط بتواند بی‌درنگ خود را با آداب و ادب و استلزامات آن شرایط وفق دهد. به بیان دیگر، زبانِ بازی‌پیشگان سیاسی امروز، سخت نیازمند شست‌وشو است. درست مثل مردم روم و شاهزادگان ایشان که صاحب بزرگ‌ترین سلطنت روی زمین بودند و قصد توسعه و جاودان‌ساختن آن را داشتند، راهی مطمئن‌تر از این نیافتند که زبان لاتین خود را - که در نخستین روز‌های امپراتوری، زمخت و نابسنده بود - سره و به سامان کنند.

این زبان غنی، قانون روم را در خود جای داد و در سرتاسر قلمرو فتوحات ایشان گسترش یافت. (ن. ک. به دومینیک لاپورت، تاریخ مدفوع؛ تبارشناسی سوژه مدرن). اصحاب تصمیم و تدبیر امروز ایرانی نیز، هم‌چون رومیان، باید زبانِ سیاسی خود را آب دهند و پرورده و فربه کنند، و از پیرشدن آن ممانعت نمایند، تا دم به دم بار دهد، خود را بزاید و هنگام برداشت، میوه اصل قابل تمییز از میوه پیوندی نباشد.

آنان باید زبان سیاسی خود را هم‌چون جواهری تراش دهند تا به قول مارکس، در «ایستار اجتماعی» گردش کالاها، در خور شفافیت «سکه زلال» بازار باشد. لکان می‌گوید: «تمدن یعنی ضایعات، یعنی فاضلاب کبیر.» شاید بتوان در این عبارت، زبان سیاسی را به‌جای تمدن نشاند.

از این منظر، سیاست راستین همان است که از زبانِ خویش مدفوع/گند/کپک‌زدایی می‌کند. با بیانی متاثر از این غزل حسین منزوی: دیگر برای دم‌زدن از عشق، باید زبانی دیگر اندیشید / باید کلام دیگری پرداخت، باید بیانی دیگر اندیشید / تا کی همان عذرا و وامق‌ها، آن خسته‌ها آن کهنه / باید برای این بیابان نیز، دیوانگانی دیگر اندیشید، شاید برای رهایی سیاست از زخم و زخمه‌های زبان خودش، باید زبان و بیان و کلامی دیگر برای آن اندیشید.

امروز، تنها در پرتو پوست‌انداختن زبانی سیاست است که سیاست می‌تواند پوست خود را حفظ کند. به بیان دیگر، می‌خواهم بگویم آن‌چه به‌نام سیاست در ایران امروز تجربه می‌کنیم، اگر می‌خواهد به صورت و سیرت سیاست درآید، باید از دل‌مشغولی واقعیت مبتذل اکنون خود رهایی یابد، رویای زبانی دیگر در سر بپروراند، بی‌آن‌که بیم و هراسی از «ور نم نهادن» (کشتن، در خاک نهادن، و روی خاک گل و ریاحین کاشتن) آن‌چه هست، داشته باشد. در یک کلام، اگر رسالت و وظیفه‌ای تاریخی برای سیاست تاریخ اکنون قائل باشیم، آن بی‌تردید، ساختن زبانی است که تصوّر امکان سیاستی دیگر و بیان و زبانی دیگر را ممکن سازد.

سه- زیباست بدانیم آن‌چنان‌که از سروده‌های ریگ‌ودا برمی‌آید، «واج» یا «سخن درست» در میان دین‌مردان (رهبران) ایران باستان از جایگاه و اهمیت رفیع و والایی برخوردار بوده است. به گواهی این سروده‌ها، تنها قصد دین‌مردان برای دسترسی به قوانین و مقررات ازلی و ابدی میترا- ورونه کافی نبوده است، بلکه واج (سخن درست) بنابر قصد و صلاحدید خدایان به دین‌مردان سپرده می‌شود. پس از آن، دین‌مرد با راهبری واج به مقام دانایی می‌رسد، تا بتواند قبیله را رهبری کند؛ و زیباتر است بدانیم، هرگاه رقابت یا نبردی میان «شاه‌دین‌مردان» قبایل آریایی به وجود می‌آمد، آن‌ها همدیگر را به اینکه توانایی خوبی در «دیدن» و دریافت قوانین و مقررات میترا-ورونه ندارند، و آن‌چه تحت عنوان «واج» و سخن خدایان دیده‌اند، تنها پندار آن‌ها بوده، متهم می‌کرده‌اند.

به عنوان نمونه، در بند‌های ۷ و ۸ از سروده ۷۱ کتاب دهم در مورد نابرابری سرعت روحی دین‌مردان در اوج‌گرفتن‌شان برای مکاشفه و دریافت کلام خدایان آمده: «آن‌ها نابرابرند در سرعت روح‌شان... اگرچه چشم‌ها و گوش‌های آن‌ها یکسان است. بعضی شبیه کوزه‌هایی هستند که تا شانه یا دهان می‌رسند.

برخی دیگر شبیه حوض‌های آب که در آن تن را می‌شویند؛ وقتی دین‌مردان و مراسم قربانی، یک ضربه فکری ناگهانی در قلب‌شان حضور می‌یابد، برخی (دین‌مردان) برخی دیگر را جای می‌گذارند و آن‌ها که جا مانده‌اند و ادعای دین‌مردی دارند در حقیقت در آن‌چه دیده‌اند سرگردان هستند.» امروز، دین‌مردان سیاسی ما، بیش از هر چیز نیازمند گوهر «واج» هستند. اما باید بدانند «سخن درست» زمانی موثر و کارآمد است که با «درست سخن‌گفت» همراه باشد. زیرا، این لزوما محتوای درست یک سخن نیست که آن را در ژرفای باور آدمیان می‌نشاند، بلکه این چگونگی بیان آن سخن درست است که درستی آن را بر دل‌ها و جان‌ها جاری می‌سازد.

افزون بر این، آنان نباید بر این تصور دروغین شوند که آن‌چه می‌گویند «درست» است و هدیتی از سوی خدایان، بلکه باید درست‌بودگی هر سخن سیاسی خود را به محک آراء مستقیم و غیرمستقیم جامعه مردمان، از یک‌طرف، و نتایج و بازخورد‌های آن، از طرف دیگر، بگذارند. تا زمانی که روایت این‌دو «درست» (سخن درست و درست سخن‌گفتن) در ساحت سیاسی امروز جامعه ما، راست نیاید انتظار «سیاستِ درست و راست»، سخت بیهوده است.

در شرایط کنونی، که جامعه در التهاب است و سیاست هم‌چون باغ بی‌برگی و شط علیل (به بیان اخوان ثالث)، سخن نادرست و نادرست سخن‌گفتن، هر لحظه هم‌چون اخگری سوزان روح و روان و احساس جامعه را درمی‌نوردد و بر دامان خشم و نفرت و خشونت می‌افزاید. شاید در این شرایط، صلاح ملک و مملکت در آن باشد که بانیان وضع موجود، حداقل زبان در کام گیرند تا بوی نای زبان کپک‌زده و آفت‌زده آنان بیش از این بر عمق جان مردمان آتش نیفکند.

bato-adv
bato-adv
bato-adv