یک کتاب جدید به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه تحقیقات مغز به ما کمک میکند تا بفهمیم انسان بودن به چه معناست.
فرارو- خاویر دفلیپه یکی از برجستهترین عصب شناسان در اسپانیا است کشوری که "سانتیاگو رامونای کاخال" را به جهان عرضه کرد فردی که بسیاری او را اولین عصبشناس میدانند. خاویر دفلیپه در مرکز فناوری زیست پزشکی دانشگاه پلی تکنیک مادرید میکروآناتومی قشر مغز را مطالعه میکند تا مسائلی مانند چگونگی پیدایش ایدهها و ناهنجاریهای مغزی بیماران صرعی را درک کند. هم چنین، او پروژه Cajal Blue Brain را هدایت میکند که در حال توسعه شبیهسازی عملکرد مغز در سطح مولکولی است. دفلیپه در تحقیقات آزمایشگاه عصبی ناسا در مورد اثرات پرواز فضایی بر مغز و در ابتکارات بلندپروازانه بین المللی مانند پروژه مغز انسان نیز مشارکت داشته است.
اخیرا کتابی تحت عنوان De Laetoli a la Luna یا از "لائتولی به ماه" از او چاپ شده است کتاب جدیدی که سفر بشریت را از اولین انسانهای راست قامت (ردپای کشف شده در سایت لائتولی در تانزانیا) تا فرود روی ماه را نشان میدهد. او میگوید که این سفر به موازات تاریخ مغز است "بخشی از بدن که انسانیت ما را تعریف میکند". این کتاب دههها پژوهش علمی را با بینشها و مشاهدات خود در مورد آثار کلاسیک ادبی ادغام میکند تا توضیح دهد که چرا تاریخ علوم اعصاب نیز داستانی درباره معنای انسان بودن است. دفلیپه جوایز متعددی را کسب کرده است از جمله جایزه PROSE برای کتاب "جنگل عصبی کاخال" در سال ۲۰۱۸ میلاید و جایزه انجمن پزشکی بریتانیا برای همان کتاب در سال ۲۰۱۸ میلادی. او در سال ۲۰۱۳ میلادی جایزه انجکن آناتومیستهای امریکا را دریافت کرد. هم چنین در سال ۱۹۹۹ میلادی مدال کاخال به او اهدا شد.
به گزارش فرارو، در ادامه پاسخهای او به پرسشهای خبرنگار "ال پائیس" خواهد آمد:
من باور دارم که علوم اعصاب به ما کمک میکند به سوالات وجودی را پاسخ دهیم مانند این که چرا اینجا هستیم یا آگاهی از کجا آمده است؟ بزرگترین اسرار مغز فرآیندهایی مانند حافظه، هوش، تخیل، ایدهها، نحوه اتصال نورونها است همه جرقههایی در مغز ما هستند که این چیزها را تولید میکنند. ما هنوز آن را درک نمیکنیم. شاید مغز یک خلقت فیزیکی باشد یا شاید تا جایی تکامل یافته که بتوانیم خاطرات، ایدهها و تفکر انتزاعی داشته باشیم. سپس دوباره شاید ما فقط خودکار هستیم.
مغز ما شباهتهای زیادی با سایر گونههای پستانداران دارد از جمله ویژگیهای بسیاری که ما آن ویژگیها را بسیار انسانی میدانیم. شامپانزهها نیز مانند ما به فرزندان خود انجام کارها را آموزش میدهند و سگها نیز افسرده میشوند. من پیشتر فکر میکردم که این ویژگیها به طور شدید منحصر به انسانها هستند. با این وجود، مغز گونههای مختلف متفاوت هستند و مغز هیچ دو نفری شبیه یکدیگر نیستند. برای مثال، شبکیه نقطه ورود برای پردازش اطلاعات است، اما شبکیه چشم انسان مانند شبکیه گربه و سگ نیست. دنیای ذهنی انسانها و سگها با این که در یک محیط زندگی میکنیم کاملا متفاوت است.
برخی از همکارانام فکر میکنند که پیچیدگی مغز انسان تنها چیزی است که آن را از سایر گونهها متمایز میکند. با این وجود، ما سلولهای منحصر به فردی داریم که میتوانیم آن را با ویژگیهای خود مرتبط سازیم. تنها به این دلیل که ما منحصر به فرد هستیم بدان معنا نیست که ما بهتر هستیم. تمام گونههای دیگر نیز منحصر بفرد هستند. مغز شیر کاملا متفاوت از مغز زرافه است و مغز زرافه کاملا متفاوت از مغز موش میباشد. من دوست دارم برای چند دقیقه سگ شوم تا بفهمم سگ بودن به چه معناست و دنیای سگ چگونه است. این فوق العاده خواهد بود.
به دلایل ناشناخته پیچیدگی مغز ما را قادر ساخته تا به ماه سفر کنیم. شاید بپرسید چگونه ممکن است؟ چگونه ممکن است همه چیز ناگهان از نیستی ظاهر شود و سپس مغز انسان نیز پدیدار شود؟ من به این جهشهای بزرگ به پیدایش ماده، زندگی و مغز انسان علاقهمند هستم. سپس ما این شباهتهای باورنکردنی را داریم. یک اختر فیزیکدان یک بار شبیهسازی رایانهای جهان و تصاویر کهکشانهای عظیمی که توسط رشتههای گرانشی به هم متصل شدهاند مانند شبکهای از سلولهای عصبی کوچک به نظر میرسند را به من نشان داد.
من معتقدم آگاهی انسان به تدریج تکامل یافته، اما این موضوعی است که هنوز مطالعه در مورد آن در جریان است.
در حدود ۴۰۰۰۰ سال پیش ما شاهد آغاز چیزی بودیم که انقلاب انسانی نامیده میشود. این زمانی است که مردم شروع به ساخت اشیایی مانند مجسمه مردی با سر شیر مانند و یا طراحی نقاشیای مشابه آن کردند. این موارد نشانههایی هستند که نشان میدهد آن انسانها قادر به تفکر انتزاعی و نمادین بودند. حتی هوموارکتوس (انسان راست قامت) اولین گونهای که به صورت عمودی راه میرفت برخی از علائم هندسی روی اجسام ایجاد کرد. با این وجود، انقلاب بشری واقعا حدود ۳۰۰۰۰ سال پیش زمانی آغاز شد که مجسمههای ونوس ساخته شده و طرحهایی از بدن حیوانات روی دیوار غاز آلتامیرا در شمال اسپانیا ترسیم شدند. با این وجود، انسان از چه زمانی لذت بردن از شعر، ادبیات و نویسندگی را آغاز کرد؟ نوشتن اولین بار ۸۰۰۰ سال پیش توسعه یافت و با نمادهای ابتدایی آغاز شد.
جنگل عصبی ما هزاران سال است که ثابت مانده و من مطمئن هستم که اجدادمان نیز به اندازه ما غروب خورشید را تماشا کرده و لذت میبردند. با این وجود، آنان نمیتوانستند در مورد غروب خورشید بنویسند. این موضوع باعث میشود تا به بیماری روانی فکر کنم. بسیاری از بزرگان علم، موسیقی و نقاشی به مشکلات روانی مبتلا بودند. "روبن داریو" شاعر اهل نیکاراگوئه درباره افرادی با "جنون الهی" نوشته بود و معتقد بود ما رشد انسانی را مدیون آنان هستیم. از دید او مغز آنان به روشهای غیر عادی کار میکند یک حالت خیال پردازانه که آنان را قادر میسازد چیزهایی را ببینند که دیگران قادر به دیدن آن نیستند. یک دیوانه الهی مدتها پیش کاری را انجام داده بود که به طور ناگهانی دنیای شما را تغییر داد مانند اختراع یک ابزار یا یک چرخ. سپس همگان تقلید و ساختن از روی آن اختراع را آغاز کردند و بشریت پیشرفت نمود.
ما ماشینهایی اختراع کردهایم که میتوانند برخی کارها را خیلی بهتر از ما انجام دهند مانند ماشینهایی که جمع و تفریق میکنند. زمانی بود که همگان فکر میکردند بازی شطرنج عالی است و هیچ ماشینی نمیتواند انسان را شکست دهد. سپس رایانه Deep Blue ساخت "آی بی اِم" گری کاسپاروف شطرنج باز معروف را شکست داد. این موضوع در آن زمان باورنکردنی بود، اما اکنون ما رایانههای ۵۰ دلاریای در اختیار داریم که میتوانند هر قهرمان شطرنجی را شکست دهند. ما ماشینهایی داریم که میتوانند موسیقی بسازند و مسابقهای برای حدس زدن این که آیا یک آهنگ توسط یک ماشین ساخته شده است یا یک نوازنده مسابقه داریم. من معتقدم که روزی ماشینهای هوشمندی خواهیم داشت، اما برخی چیزها همیشه منحصر به انسانها باقی خواهند ماند برای مثال، درک غم یا رنگ.
با این وجود، علیرغم آن که قادر به ساخت ماشینهای هوشمند هستیم هنوز نمیتوانیم آلزایمر یا پارکینسون را درمان کنیم. در اینجا به نقل قولی از "ریچارد فاینمن" برنده جایزه نوبل فیزیک اشاره میکنم: "آن چه را که نمیتوانم خلق کنم نمیفهمم". ما هنوز با درک چگونگی عملکرد مغز فاصله داریم. مطالعه پیچیدگی دشوار است. مشکل این است که تقریبا همه چیزهایی که ما در مورد نحوه عملکرد مغز میدانیم بر اساس آزمایشهایی است که در آن مدارها و ژنهای مغز حیوانات را دستکاری میکنیم تا ببینیم چگونه کار میکنند. سپس سعی میکنیم آن را به مغز انسان تعمیم دهیم، اما متفاوت از عملکرد مغز موش است.
ما اکنون در حال تلاش برای توسعه فناوریهایی هستیم که به ما امکان میدهند به طور مستقیم مغز انسان را مطالعه کنیم. ما تجزیه و تحلیلهای آزمایشگاهی دقیقی را بر روی مغزهای اهدایی افرادی که فوت کردهاند انجام میدهیم. ما هنوز تکنیکهای زیادی برای این کار نداریم، اما تعداد کمی از تکنیکها را در اختیار داریم که بسیار قدرتمند هستند. ما میتوانیم مدلهایی از نورونهای انسانی را بر اساس دادههای واقعی و نه بر اساس برون یابی از حیوانات بسازیم. ما به تدریج اطلاعات بیشتری در مورد مغز انسان به دست میآوریم. من به دانشی که در آینده خواهیم داشت خوش بین هستم.
تصورات ما همواره بسیار جلوتر از علم است، اما ما در حال رسیدن به آن هستیم. به خاطر دارم زمانی که کودک بودم سریال تلویزیونی "پیشتازان فضا" (Star Trek) را تماشا میکردم سریالی که در آن بازیگران با یکدیگر تماسهای ویدئویی برقرار میکردند. در آن زمان موضوعی پوچ به نظر میرسید، اما اکنون میتوانیم این کار را در گوشیهای تلفن همراه هوشمند خود انجام دهیم. چیزهایی وجود دارد که زمانی فکر میکردیم غیرممکن است و اکنون به دلیل آموزش اینجا هستند. ساخت مجسمه حضرت موسی توسط "میکل آنژ" بدان خاطر امکان پذیر شد که او یک نابغه بود، اما هم چنین به این دلیل میسر شده بود که او در زمانه خود فردی تحصیلکرده محسوب میشد فردی به او نحوه با اسکنه تراشیدن و مطالعه اَشکال را آموخته بود.
بسیاری از کودکان هستند که میتوانند نابغههای بزرگی باشند، اما استعدادهای شان هرگز شکوفا نمیشوند، زیرا به آموزش دسترسی ندارند. من خیلی بیشتر روی آموزش سرمایه گذاری خواهم کرد. اگر تمام پولی را که صرف موشک و بمب میشود صرف آموزش یا رفع گرسنگی میکردیم امروز در حال زندگی در بهشت بودیم. هزینه یک موشک برای من کافی است تا دو سال تحقیق کنم. اگر من یک سیاستمدار بودم پول بسیار بیشتری را صرف آموزش میکردم تا جامعه بهتری ایجاد شود. با این وجود، سیاستمداران این موضوع را خطرناک میدانند، زیرا افراد تحصیلکرده را نمیتوان به راحتی تحت کنترل قرار داد.
"اسپینوزا" گفته بود انسانها فکر میکنند آزاد هستند، زیرا نسبت به اعمال خود آگاهی دارند. با این وجود، ما نمیدانیم چرا کارها را انجام میدهیم. صبح از خواب بیدار میشوید و به سمت محل کارتان میروید. این عملی خودکار است وقتی کارها را انجام میدهید همواره به سیستم اعتقادی خود فکر نمیکنید. ما از قوانین و روالهای اختراع خود پیروی میکنیم. مردم در مورد سنتهایی صحبت میکنند که شاید کمتر از ۲۰۰ سال پیش آغاز شدهاند. در زمان گلادیاتورها مردم از وحشتناکترین رنجهای انسانی لذت میبردند امری که امروزه غیر قابل قبول است. روند تکاملی ما با مغزهای متمدن فزاینده مشخص میشود و ما روز به روز انسانتر میشویم. البته جنایات هنوز هم رخ میدهد، اما کمتر و کمتر میشود. احترام به حقوق بشر رو به افزایش است.