بستر تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگیِ ایران، جامعه را به سمت «تضاد دولت و ملّت» سوق میدهد. با شدّتگرفتن این تضاد، فضا بیشازپیش دوقطبی میگردد و سرنوشت ایران بهشکل فزایندهای در دستان دو قطب افراطی قرار میگیرد که هدف، مبنای اتّحاد و هویتشان در «تقابل با قطب مقابل و تلاش برای حذف او» خلاصه میشود.
وحید احسانی در عصر ایران نوشت: اگر شما هم معتقدید که مسیر صحیح «راه میانه» است [۱]، به جای تلاش برای اقناع سایرین در مورد ضرورت و اهمّیت «چیزی که نیست»، بهتر است بیشتر توان و زمان خود را به «ساختن آن» اختصاص دهیم تا بتوانیم سایرین را به همراهشدن با خود جهت گامبرداشتن در این راه میانه دعوت کنیم.
بستر تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگیِ ایران، جامعه را به سمت «تضاد دولت و ملّت» سوق میدهد. با شدّتگرفتن این تضاد، فضا بیشازپیش دوقطبی میگردد و سرنوشت ایران بهشکل فزایندهای در دستان دو قطب افراطی قرار میگیرد که هدف، مبنای اتّحاد و هویتشان در «تقابل با قطب مقابل و تلاش برای حذف او» خلاصه میشود.
مخاطبانی که میخواهیم ضرورت «راه میانه» را برایشان جا بیندازیم، یا عضو یکی از دو قطب افراطیاند و اقناعشان بسیار بعید است یا خودشان احتمالاً به این ضرورت رسیدهاند (چه بهعنوان درمان اصلی و چه بهعنوان راهی ناگزیر برای جلوگیری از وخیمتر شدن بیماری).
علاوه بر این، بخشی از کسانی که به شکلهای مختلف با حرکتهای رادیکال و حتّی براندازانه همراهی میکنند، متوجه آفات و خطرات آن مسیر هستند، امّا حرفشان این است که «راه دیگری نیست»، یعنی «نبود گزینۀ دیگر» است که آنها را به همراهی یا حمایت غیرمستقیم از تندروی واداشته است.
تا وقتی یک «راه میانۀ مشخص» مطرح نشده باشد، تلاش برای متقاعدکردن معترضان تندرو جهت دستبرداشتن از روشها، خواستهها و شعارهای رادیکال و ساختارشکنانه، تلاشی مذبوحانه است؛ لااقل باید به چنین جوانانی گفت که «در حال تلاش برای ایجاد یک راه میانه هستیم» و باید به آنها از روند مربوطه گزارشی ارائه داد.
با شدّتیافتن دوقطبیِ نامبرده، تحلیلها و توصیههای مدافعان راه میانه که بهصورت مجزّا و شخصی منتشر میشوند، بیشازپیش حُکمِ پر کاهی را پیدا میکنند که روی امواج سهمگین برآمده از دو قطب هیجانی به حاشیه میروند و بیاثر میشوند.
اثرگذاربودن دو قطب نامبرده در فضای گفتمانی و سرنوشت ایران از آنجا ناشی میشود که اوّلاً، هویت، روش و هدف آنها با بستر تاریخی-فرهنگیِ بیمار جامعه سازگار است و ثانیاً، آنها در جامعهای که بهشدّت دچار معضلِ «ناتوانی در کار گروهی» است، حول محور هیجانات خود متّحد میشوند.
ساختهشدن راه میانه، اگر بخواهد از پایین و بهعنوان یک مطالبۀ مدنی جمعی ایجاد شود، مستلزم آن است که بخشی از نخبگان و بهویژه اندیشمندان و صاحبنظران شناختهشده (ترجیحاً از میان چهرههای معتدل طیفها و جناحهای مختلف و کسانی که از جانب دو قطب افراطی حسّاسیت کمتری نسبت به آنها وجود داشته باشد)، در مورد برخی اصلاحات مشخص درچارچوب نظام به توافق برسند، آنها را در قالب متنی مشترک منتشر کنند و سایرین را به امضای آن فرا بخوانند.
درست در اینجاست که با دو چالش و مانع مهم مواجه میشویم؛ اوّل، گامگذاشتن در مسیرِ «مصلحتاندیشی، واقعبینی، آیندهنگری، میانهروی، میانجیگری، مصالحه، سازش و عبرتگیری از تاریخ» در بستری دوقطبی و در جامعهای نخبهکُش، آرمانگرا، کوتاهمدّت، هیجانی و فاقد حافظۀ تاریخی که در آن مفاهیمِ ارزشمند و تعیینکنندهای مانند «سازش» بار معنایی بسیار منفی دارند (چیزی معادل ذلّت و خفّت).
و دوّم، حصول توافق میان جمعی از نخبگان که معمولاً حتّی اگر در روزمهشان مقالات و سخنرانیهای متعدّدی دربارۀ اهمّیت و ضرورت کارگروهی وجود داشته باشند، در عمل برای این مهم تمرین کافی نداشتهاند.
در بستر دوقطبیِ جامعه، کسانی که از «میانهروی، اعتدال، سازش و مصالحه» سخن بگویند، از جانب اعضای هر دو قطب افراطیِ متقابل، به چشم «خائن» دیده میشوند، یعنی یا بهعنوانِ طرفداران قطب مقابل که برای پیشبرد اهداف خبیث خود، مزوّرانه نقاب میانهروی بر چهره گذاشتهاند یا در بهترین حالت، به چشمِ جاهلانی که نادانسته در جهت منافع دشمن (قطب مقابل) عمل میکنند.
این که سختیِ حصول توافق نخبگان دربارۀ جزئیات راهمیانه چقدر به خود آنها و چقدر به بستر سیاسی-اجتماعی پیرامونشان مربوط میشود، مسئلۀ اصلی نیست، اولویت این است که چگونه میتوان از این مانع عبور و توافق مورد نظر را محقق کرد.
چنانچه این راه ساخته شود، فارغ از جزئیاتش، امید است بخشی از جامعه با آن همراه شوند [۲]، زیرا اوّلاً، عمدۀ نخبگان اندیشمند پیشاپیش به ضرورت اصلاح و بهصورت توأمان به ضرورت پرهیز از تندروی و ساختارشکنی رسیدهاند.
ثانیاً، طبق گفتۀ نمایندۀ رهبری در دانشگاهها و بر اساس نتایج یک نظرسنجی، ۸۳ درصد مردم معترض در اعتراضات شرکت نکردهاند و عمدۀ مطالبات آنها ساختارشکنانه نبوده است
[۳]و ثالثاً، عمدۀ کسانی نیز که با جزئیات «راه میانه»ی مطرحشده موافق نباشند، به خاطر چشمانداز تاریکی که در صورت استمرار و تشدید دوقطبی موجود یا حتّی مسلّطشدن هر یک از دو قطب افراطی بر دیگری پیشِ رو است، احتمالاً با آن همراه خواهند شد.
در مقابل، معضلی که ممکن است از همراهی بخشی از موافقان جلوگیری کند، وجود «فرهنگ تماشاگری» در جامعۀ ماست؛ این که بخشی از ما با کُنشگری بیگانهایم، مسئولیتپذیری اجتماعی نداریم و برای خود وظیفهای قائل نیستیم، بلکه میتوانیم تماشاچی بمانیم، به کُنشگری مدنیِ دیگران بهعنوان «واجب کفایی» نگاه کنیم و بنشینیم و ببینیم که نتیجۀ تلاش سایرین چه میشود.
بهنظرم، در این شرایط حسّاس، برای حفاظت از ایران و برای تقلیل مرارت ایرانیان در آیندهای بلندمدّت، به چیزی بیشاز «سربازی» و حتّی «سربادی» از جانب نخبگان نیاز داریم.
دکتر رضا منصوری توضیح میدهد همانگونه که برای حفظ اقتدار و امنیت وطن به سربازانی نیاز داریم که حاضر باشند «سر» خود را در مبارزه با دشمن «ببازند»، به روشنفکران آزادهای نیز نیاز است که حاضر باشند با «زبان سرخِ» به نقد قدرت بپردازند و در این راه «سر سبز» شان را بر باد دهند [۴].
علاوه بر اینها، در شرایط کنونی به نخبگانی نیاز داریم که حاضر باشند بالاتر از «سر» خود، یعنی حیثیت، آبرو و اعتبارشان را در معرض باختن و بهبادرفتن قرار دهند؛ سخنراندن از عشق وطن و انساندوستی و حتّی از دستدادن «سر» برای این مهم (چه باختنش و چه بر باد دادنش) سهل است، اکنون نیاز است کسانی که به «راه میانه» (آغاز فرایند اصلاح در چارچوب نظام موجود) باور دارند، آزادانه، شجاعانه و بهصورت جمعی، دیدگاهشان را مطرح و خود را در معرض تهمتها، ناسزاها و تهدیدهای دو قطب افراطی قرار دهند.
پیش از جهش به متن مورد نظر، میتوان در مورد «اصول» آن توافق کرد. «میانه» بودن و بهویژه بازکردن راه میانهای که واقعاً چشمانداز مثبتی ایجاد کند، «اصول»ی دارد که ضروریست لحاظ شوند.
اگر توافق لازم در خصوص اصول و ویژگیهای بایستۀ متن مورد نظر حاصل شود، جزئیات آن که در گام بعدی مشخص میشوند اهمّیت زیادی ندارد، زیرا در شرایط فعلی، این «ساختهشدن راه میانه» و «نوشداری پس از مرگ سهراب نشدن» آن است که اهمّیت دارد و نه «چیستی جزئیاتش»؛ ضربالمثل «شیطان در جزئیات است» در اینجا کاملاً مصداق دارد.
باید هر چه سریعتر از مرحلۀ سلبی (تأکید بر اشتباه و خسارتباربودن سایر گزینهها) عبور کرد و به مرحلۀ ایجابی (ترسیم راه میانهای مشخص) پرداخت.
پرسش اصلی این است که «آیا میتوانند/میتوانیم دانستههای خود را دربارۀ اهمّیت کارگروهی و استلزامات آن در عمل به کار بگیرند/بگیریم؟ آیا این نوشدارو قبل از مرگ سهراب میرسد؟»
پانویسها
[۱]دیدگاهم را در این رابطه در یادداشتی با عنوان «ایران؛ قربانیِ تقابل انقلابیها (ضرورت ایجاد تیم غیرانقلابی)» به اختصار توضیح دادهام، قابل دسترسی در https://vrgl.ir/OUGr۵
[۲]امیدوارم حتّی بخشی از اعضای دو قطب افراطی نیز که مخالف تندروی هستند، امّا از روی این نگرانی که «نکند کار به دست قطب دیگر بیفتد» مجبور شدهاند با قطبِ افراطیِ نزدیک به تفکرات خود همراه شوند، در مسیر میانه قرار گیرند.
[۳]عصر ایران، قابل دسترسی در https://www.asriran.com/۰۰۳crV
[۴]یادداشتِ «سر سرخ، سرباز، سردار، سرباد، و اقتدار ملی». تارنمای شخصی رضا منصوری. http://www.rmansouri.ir/fa/articles/red-head-soldier-commander-sarbad-and-national-authority