برای آنکه بدانیم چه جریانها و گروههایی از شعار «اصلاحطلب-اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» و ایده پشت آن نفع بردند، لازم است صحنهی امروز سیاست را بررسی کنیم. در فقدان اقبال مردمی به دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا، عملا بخش قابلتوجهی از مردم از گروههای افراطیتر در داخل و خارج حمایت میکنند که این امر راجع به جریان برانداز و مخالف جمهوری اسلامی ملموستر است.
هممیهن نوشت: پنجسال پیش و در جریان اعتراضات دیماه ۹۶، درست در همین روزها بود که برای اولین بار طنین شعار «اصلاحطلب-اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» در خیابانهای شهر شنیده شد و پس از آن بسیار فراگیر شد. این درحالیبود که ۶ ماه قبل از بیان این شعار، ۲۴ میلیون نفر از مردم در یکی از پرشورترین انتخابها، به حسن روحانی رأی داده بودند.
ازآن زمان تاکنون، اتفاقات زیادی در کشور رخ داده است؛ اعتراضات آبان ۹۸ و پائیز ۱۴۰۱ فضای اجتماعی را دگرگون ساخته است و دو انتخابات مجلس و ریاستجمهوری با کمترین میزان مشارکت برگزار شده که نتیجه آن برآمدن مجلس و دولتی ناکارآمد بوده است.
حالا پس از پنجسال و بهدنبال این تحولات، میتوان ارزیابی دقیقتری از شعار «اصلاحطلب- اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» داشت. استقبال از این شعار در میان بخشهای مختلف مردم خصوصا جوانان، نشانگر تغییری در جامعه ایران بود که حالا با وضوح بیشتری دیده میشود. این شعار اگرچه برخی از واقعیات اجتماعی-سیاسی جامعه ایران را منعکس میکرد، اما همزمان بر ذهنیت جامعه نیز اثرگذار بود.
بسیاری از افراد و خصوصا جوانان، در طول این سالها معتقدند که رقابت سیاسی میان اصلاحطلب و اصولگرا فقط یک بازی بوده که دیگر از اعتبار افتاده است. حالا پس از پنجسال میتوان راجع به اثرات این باور فراگیر و این شعار در صحنه سیاسی کشور صحبت کرد.
کابینه ضعیفِ دولت دوم حسن روحانی و ضعف دولت او در اداره کشور تحت تأثیر تحریمها و شیوع کرونا، در کنار عملکرد نسبتا ناموفق مجلسی که علی لاریجانی ریاست آن را برعهده داشت، بهمرور این ایده را فراگیر کرد که دو جریان سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا ناکارآمد هستند.
با فراگیر شدن این ایده و این تصور که رقابت میان دو جریان سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا بازیای بیش نبوده است، فضای سیاسی ایران نسبت به گذشته متحول شد. بارزترین نشانه این تحول، حذف این دو جریان سیاسی از معادلات کشور بود. این دو جریان، تحت تأثیر گسترش این ایده در جامعه، پشتوانه مردمی خود را تا حد زیادی از دست دادند.
بهدنبال از بین رفتن سرمایهاجتماعیِ اصلاحطلبان و اصولگرایان میانهرو، این دو جریان سیاسی در سال ۱۴۰۰ نیز بهطور کامل از قدرت اخراج شدند. حالا اصلاحطلبان و اصولگرایان میانهرو نه در میان مردم جایگاهی دارند و نه از قدرت آنچنان سهمی، و جای آنها را گروههای دیگری گرفتهاند.
برای آنکه بدانیم چه جریانها و گروههایی از شعار «اصلاحطلب-اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» و ایده پشت آن نفع بردند، لازم است صحنهی امروز سیاست را بررسی کنیم. در فقدان اقبال مردمی به دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا، عملا بخش قابلتوجهی از مردم از گروههای افراطیتر در داخل و خارج حمایت میکنند که این امر راجع به جریان برانداز و مخالف جمهوری اسلامی ملموستر است.
بهعبارت بهتر، جریان انقلابی (نزدیک به جبهه پایداری) قدرت را بهطور کامل قبضه کرد و نهادهای انتخابی مجلس و قوهمجریه را در اختیار گرفت و در سوی دیگر نیز جریان مخالف جمهوری اسلامی توانست بیش از دهههای گذشته، در میان گروههای مختلف، پایگاه پیدا کند.
این نکته را باز هم باید تأکید کرد که فراگیری شعار «اصلاحطلب- اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» تحت تأثیر عملکرد ضعیف این دو جریان در بازه زمانی سالهای ۹۶ تا ۱۴۰۰ بوده است. با این حال نتیجه عملی و عینی آن، حذف این جریانات از معادلات سیاسی و قدرت گرفتن جریانهای رادیکالتر در داخل و خارج از کشور بود. در این میان گروه دیگری از مردم هستند که با ناامیدی به تمام گروههای سیاسی داخلی و سیاسی، اعم از انقلابی، اصولگرا، اصلاحطلب و برانداز مینگرند.
برخی از فعالان اجتماعی و سیاسی تصور میکردند که منافع مردم با حذف دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا بهتر تأمین خواهد شد. یک گروه این عقیده را داشتند که با حذف این دو جریان و یکدستشدنِ قدرت، احتمالا کارآمدی دولت افزایش پیدا خواهد کرد؛ ایدهای که حالا پس از ۱۷ ماه از انتخاب ابراهیم رئیسی، شکست خورده است.
در سوی دیگر نیز، برخی تصور میکردند که اصلاحطلبان بهعنوان سوپاپ اطمینان نظام سیاسی، مانع از تغییرات عمیق به نفع مردم میشوند؛ تصوری که معلوم نیست در چه واقعیتی ریشه دارد.
آنچه امروز مشخص است آن است که پنجسال پس از سردادن شعار «اصلاحطلب-اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» در خیابانهای تهران و فراگیری این ایده در سراسر کشور، وضعیت بهمراتب بدتر است. تحریمها تشدید شده است، اینترنت بهعنوان یکی از ابزارهای مهم ارتباطی مردم مختل و محدود شده است، اوضاع اقتصادی کشور بیش از پیش نابسامان است و نارضایتی فراگیر شده است. اما نه تغییر عمیقی به نفع مردم رخ داده و نه کارآمدی افزایش یافته است.
البته این سخن به این معنا نیست که در صورت حضور دو جریان اصلاحطلب یا اصولگرا در قدرت، وضعیت بهتر بود؛ شاید اوضاع کمی بهتر از وضع فعلی بود، اما نمیتوان ادعا کرد که بحرانهای اصلی کشور مرتفع شده بود. با این حال نکته اصلی اینجاست که این دو جریان، مانع تحول کشور نبودند چراکه اگر آنها مانع بودند، با حذفشان از عرصه قدرت و سیاست، تغییر مثبتی در کشور دیده میشد.
واقعیت آن است که این ایده که ناکارآمدی دو جریان سیاسی اصلاحطلب و اصولگرایان میانهرو مانع پیشرفت است که خود را در شعار «اصلاحطلب-اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» متبلور کرد، منفعتی برای عموم مردم نداشت.
وقتی جریانات سیاسی کارآمدی لازم را نداشته باشند، مردم بهطور طبیعی و منطقی از آنها عبور میکنند و اگر این امر در گذشته برای اصلاحطلبان و اصولگرایان میانهرو اتفاق افتاد، حالا ممکن است برای دیگر گروههای سیاسی نیز اتفاق بیفتد. تداوم ناامیدی مردم از همه جریانات سیاسی در داخل و خارج، ممکن است تبعات ناگواری برای کشور داشته باشد.
چند روز بعد میری شیر برمیداری، میبینی همین داستانه
دوباره چند روز بعد میری ماکارونی میخری ، میبینی ای بابا ، اینم تاریخ مصرف نداره و خرابه
خلاصه هر خرید شما از این مغازه یه مشکل و خرابی ای داره
حالا شما بگو مشکل از محصولاته ؟
یا کلا باید سوپرمارکت رو از نو ساخت و داد دست 1 مدیر جدید
مردم حرف خود را خودشان زدند با دادن هزینه جانی و مالی
از همان اول هم باید حرف و حقوق خود را خودشان می زدنند و منتظر اصلاح طلبان هزار رنگ و اصول گرایان سر کرده در برف نمی ماندند