bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۵۹۶۸۵۱

چرا ایران بر انتخابات آمریکا تأثیر نمی‌گذارد؟

چرا ایران بر انتخابات آمریکا تأثیر نمی‌گذارد؟

یکی از مسیر‌های تأثیرگذاری بر انتخابات آمریکا این است که نظر مستقلین واقعی را تغییر دهیم و آنان را از یک حزب به حزب دیگر جذب کنیم. این مسیر، اما برای ما موجود نیست. انبوه نظرسنجی‌ها و داده‌های تجربی نشان می‌دهند جز در موارد بسیار بزرگی مانند جنگ، این قشر از مردم آمریکا کمترین اطلاعات را درباره سیاست خارجی دارند و همچنین اهمیتی نیز به آن نمی‌دهند.

تاریخ انتشار: ۲۳:۵۸ - ۱۰ دی ۱۴۰۱

علی نظیف‌پور*؛ همواره هنگامی که فصل انتخابات در آمریکا شروع می‌شود، عمدتاً نزدیک به انتخابات ریاست‌جمهوری، اما گاه نزدیک به انتخابات کنگره نیز، تحلیل‌گران و کارشناسان درباره تأثیر احتمالی ایران بر انتخابات آمریکا سخن می‌گویند. از نظر این تحلیل‌گران، سیاست آمریکا در قبال ایران ممکن است تا حدی بر افکار عمومی آمریکایی‌ها موثر باشد که در نتیجه انتخابات تغییر معناداری ایجاد کند.

یک نمونه از این مسئله پیش از انتخابات ۲۰۲۲ کنگره آمریکا در کانال تلگرام صابر گل‌عنبری، کارشناس حوزه خاورمیانه، موسوم به «نگاه دیگر» است که در روز ۲ سپتامبر در آن نوشته بود: «در هفته‌های اخیر با پس از تاخیر توافق در سایه تبلیغات سنگین هواداران ترامپ، جمهوری‌خواهان و لابی اسرائیلی در آمریکا فضایی شکل گرفته است که دولت بایدن در حال کوتاه آمدن و تسلیم در برابر ایران است. از این رو، بازگشت به برجام در این شرایط دیگر آن مطلوبیت انتخاباتی را برای دموکرات‌ها ندارد که هیچ، بلکه ممکن است در این اوضاع به عنوان یک متغیر تاثیرگذار منفی قلمداد شود. به همین علت، به احتمال زیاد این مساله از رغبت دولت بایدن و دموکرات‌ها برای توافق در این بازه زمانی بکاهد».

درباره انتخابات ریاست‌جمهوری نیز، فواد ایزدی، کارشناس آمریکا، در وبسایت نسیم آنلاین در پنجم آبان ۱۳۹۹ ادعا می‌کند که «نه‌تن‌ها در این دوره از ریاست‌جمهوری آمریکا بلکه در طول این ۴۰ سال گذشته هم تهران، یکی از محور‌های تبلیغاتی و انتخاباتی در آمریکا بوده و در نتیجه انتخابات این کشور تأثیر گذار بوده است».

این دو البته هر دو نمونه هستند وگرنه مواضعی مشابه درباره انتخابات آمریکا بار‌ها و بار‌ها در رسانه‌های ایران و از زبان کارشناسان ایرانی یا مرتبط با ایران دیده می‌شود.

این مواضع اگرچه از زبان افرادی کارشناس بیان می‌شوند، اما کاملاً غیرکارشناسی هستند و هیچ رابطه‌ای با واقعیت ندارند. نه تنها مدراک تجربی و متقن این ادعا را تصدیق نمی‌کند بلکه این ادعا با همه دانش پذیرفته‌شده و مورد اجماع اکثر متخصصین علوم سیاسی آمریکا در خارج از ایران و همچنین مدارک تجربی موجود و تاریخ انتخابات در آمریکا در تضاد است.

واقعیت این است که سیاست آمریکا درقبال ایران هیچ تأثیری بر انتخابات در آمریکا نمی‌گذارد و سرنوشت انتخابات را به‌سود دموکرات‌ها یا جمهوری‌خواهان تغییر نمی‌دهد.

در علم منطق، هنگامی که کسی ادعایی مثبت می‌کند خود باید آن را اثبات کند. مثلاً اگر من ادعا کنم که «جمشید نجار است»، من باید ثابت کنم که جمشید نجار است، و این وظیفه بقیه نیست که ثابت کنند جمشید نجار نیست.

در حالت عادی باید فردی که معتقد است «ایران بر انتخابات آمریکا تأثیر می‌گذارد» این امر را اثبات کند و وظیفه من محدود به این می‌بود که نشان دهم که استدلال‌های این افراد نادرست است. این امر برای من بسیار آسان می‌بود، چون واقعیت این است که افراد معتقد به این گزاره هرگز تلاشی واقعی برای اثبات آن انجام نمی‌دهند و معمولاً از مغالطه یا داده‌های بی‌ربط استفاده می‌کنند.

مثلاً گل‌عنبری یک روز پس از پست قبلی خود مدعی شد که نمی‌توان گفت ایران بر انتخابات در آمریکا هیچ تأثیری نمی‌گذارد و این موضع منطقی نیست ، اما توضیح نداد که چرا منطقی نیست، و در واقع از مغالطه منطقی توتولوژی استفاده کرد – این‌که برای اثبات یک مدعا، آن را فقط با لغات دیگر تکرار کنیم.

او همچنین اشاره کرد که در نظرسنجی‌ها از میزان حمایت از برجام بین مردم آمریکا کاسته شده که مصداق داده بی‌ربط است: میزان حمایت از برجام به‌هیچ وجه نشان نمی‌دهد که آیا این مسئله یا عقیده بر رفتار انتخاباتی مردم نیز تأثیر می‌گذارد یا نه.

ایزدی نیز در استدلال خود به داده بی‌ربطی اشاره می‌کند و ذکر می‌کند گاهی درباره ایران از نامزد‌های ریاست‌جمهوری سوال می‌شده و آنان به این سوال‌ها پاسخ می‌داده‌اند، که باز نشان نمی‌دهد که رابطه‌ای علی بین رفتار انتخاباتی مردم آمریکا و این سوال‌ها وجود دارد.

برای من بسیار آسان می‌بود که چندین نظر این چنینی را جمع‌آوری و ضعف بسیار مفرط استدلالی‌شان را نشان دهم. همین امر کافی می‌بود که این ادعا را در حالت «اثبات‌نشده» باقی بگذارد. اما می‌توان به‌شکلی مستحکم‌تر و متقاعدکننده‌تر نشان داد که چرا ایران بر انتخابات در آمریکا تأثیر نمی‌گذارد.

می‌توان با اشاره به چگونگی انتخابات در آمریکا نشان داد اصولاً این فرض نه تنها از نظر تجربی اثبات‌نشده، بلکه از نظر منطقی نادرست. برای این منظور، اول باید به این سوال پاسخ داد که چگونه باید درباره متغیر‌های انتخابات در آمریکا سخن گفت؟

آمریکا کشوری بسیار دوقطبی و حزب‌گرا است. در آخرین نظرسنجی گالوپ، ۳۵ درصد از مردم آمریکا خود را مستقل خوانده‌اند. اما این رقم گمراه‌کننده است: اکثر مستقلین آمریکایی گرایشی شدید به یکی از دو حزب دارند و در اکثر – اگر نه تمام – انتخابات‌ها، به یکی از دو حزب رأی می‌دهند. مستقلین واقعی، یعنی رأی‌دهندگان خاکستری که ممکن است رأی خود را در هر انتخابات تغییر دهند، بیشتر نزدیک به ۹ یا ۱۰ درصد از کل مردم آمریکا هستند.

پس یکی از مسیر‌های تأثیرگذاری بر انتخابات آمریکا این است که نظر مستقلین واقعی را تغییر دهیم و آنان را از یک حزب به حزب دیگر جذب کنیم. این مسیر، اما برای ما موجود نیست. انبوه نظرسنجی‌ها و داده‌های تجربی نشان می‌دهند جز در موارد بسیار بزرگی مانند جنگ، این قشر از مردم آمریکا کمترین اطلاعات را درباره سیاست خارجی دارند و همچنین اهمیتی نیز به آن نمی‌دهند. در عوض افرادی که به سیاست خارجی اهمیت زیادی می‌دهند (که معمولاً ۳ تا ۵ درصد کل مردم آمریکا هستند)، عمدتاً به یکی از دو حزب تعلق شدید دارند؛ بنابراین نمی‌توان سناریویی را متصور شد که در آن ایران باعث شود که رأی این قشر تغییر کند، مگر در مواردی مانند آغاز جنگ تمام‌عیار یا گروگان‌گیری که در دوره کارتر رخ داد؛ که البته بحث ما درباره این موارد نیست.

دومین مسیری که یک متغیر می‌تواند بر انتخابات تأثیر بگذارد در میزان مشارکت افراد غیرمستقل است. مثلاً در انتخابات ۲۰۲۲ میزان مشارکت جوانان از انتخابات‌های پیشین بسیار بیشتر بود و به ۲۷ درصد رسید، امری که به سود حزب دموکرات تمام شد. می‌توان عوامل مختلفی را متصور شد، مثلاً لغو آزادی فدرال سقط جنین یا بخشودگی بخشی از بدهی دانشجویی – مسائلی که همواره از اولویت‌های اول جوانان بوده‌اند. این مسیر را نیز نمی‌توان متصور شد – هیچ قشر بزرگی در آمریکا این‌قدر به سیاست خارجی اهمیت نمی‌دهد که تصمیم خود برای مشارکت را برای آن تغییر دهد.

باید به یاد داشت که قشری که معمولاً رأی نمی‌دهد قشری است که کمترین ارتباط و آشنایی با سیاست را دارد و بنابراین اصولاً آگاهی اندکی از سیاست خارجی دارد. ممکن است برخی افراد نظر‌های پرشوری درباره سیاست خارجی داشته باشند، ولی این افراد پیشاپیش به مشارکت متعهد هستند، چون اصولاً بسیار سیاسی محسوب می¬شوند.

سومین مسیر تنها مسیری است که ممکن است درباره ایران صادق باشد و بتوان سناریو‌هایی را از آن استخراج کرد که با آشنایی حداقلی با اصول اولیه انتخابات در آمریکا درتضاد نباشند. این مسیر سوم تأثیر محلی عمیق است. برای این مسئله به نمونه‌ای واقعی اشاره می-کنیم: یکی از معدود کشور‌هایی که سیاست خارجی آمریکا درقبال آن در انتخابات بسیار موثر است، کوبا است. اکثر مردم آمریکا اهمیتی به کوبا نمی‌دهند، ولی کوبا موثر است، چون مهاجرین و شهروندان کوبایی‌تبار آمریکا عمدتاً در ایالت فلوریدا ساکن هستند که یکی از ایالت‌های حساس در انتخابات‌های آمریکا است.

این شهروندان کوبایی‌تبار از مخالفین سرسخت حکومت کوبا و هوادار شدید تغییر نظام و با هرگونه حرکت دیپلماتیک و رفع تحریم کاملاً مخالف هستند و به این موضوع آن‌قدر اهمیت می‌دهند که ممکن است رأی خود را از یک حزب به دیگری تغییر دهند. این تغییر رأی ممکن است نتیجه انتخابات در فلوریدا را تغییر دهد (ایالتی که ۲۹ رأی کالج الکتورال دارد و حداقل در انتخابات ۲۰۰۰ به‌ تنهایی سرنوشت انتخابات را رقم زده بود). به‌همین دلیل تا سال‌های متمادی سیاستمداران آمریکایی جرأت نمی‌کردند هیچ ارتباطی با کوبا برقرار کنند حتی همزمان با این‌که با اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین و حتی کشور‌هایی که با آن جنگیده بودند یعنی کره شمالی ویتنام پیوند‌ها یا تماس‌های دیپلماتیک داشتند.

از هنگامی که باراک اوباما روابط دیپلماتیک با کوبا را سر گرفت، فلوریدا در هیچ انتخاباتی به دموکرات¬ها رأی نداده است. حرکت شدید لاتین‌تباران فلوریدا که عمدتاً کوبایی یا ونزوئلایی هستند (که موضعی مشابه کوبایی‌ها دارند) به سمت جمهوری‌خواهان باعث شده بسیاری از متخصصین به این نتیجه برسند که دیگر فلوریدا ایالتی رقابتی نیست و تا مدتی نامعلوم به دموکرات‌ها رأی نخواهد داد.

تنها مسیری که ایران ممکن است از طریق آن بر انتخابات آمریکا تأثیر بگذارد، همین مسیر است. اگر افرادی در یکی از نقاط آمریکا که نقش مهمی در انتخابات بازی می‌کند نظری شدید درباره ایران داشته باشند و این امر تاحدی مهم باشد که به تغییر رأی‌شان منجر شود، ممکن است بر نتیجه کلی انتخابات و رفتار انتخاباتی سیاستمداران آمریکایی موثر باشد.

این توضیح باید سه ویژگی داشته باشد، سه ویژگی‌ای که در مثال کوبا قابل مشاهده است: اولاً باید توضیح دهد کدام قشر یا گروه چنین نظری دارد و ممکن است رأی خود را تغییر دهد؟ (کوبایی‌تبار‌های مخالف حکومت). ثانیاً این تأثیر در کدام ایالت یا حوزه حساس دیده می‌شود (فلوریدا، بخصوص در شهر میامی)، و ثالثاً این‌که کدام مشاهدات تجربی این توضیح را تصدیق می‌کنند (حرکت لاتین‌تبار‌های فلوریدایی به سوی جمهوری‌خواهان بیش از دیگر لاتین‌تبار‌ها در سراسر آمریکا و نظرسنجی‌ها). اما بررسی بیشتر این مسیر نشان می‌دهد که آن هم از نظر عقلانی ممکن نیست.

اولین و بدیهی‌ترین فرضی که می‌توان مطرح کرد این است که ممکن است ایرانی‌تباران ساکن آمریکا تأثیری مشابه کوبایی‌تباران بر یکی از ایالت‌های حساس بگذارند. اما این امر ممکن نیست. اولاً برخلاف کوبایی‌تبار‌ها که همواره در طول تاریخ اقامت خود در آمریکا با درصدی تقریباً ثابت طرفدار ادامه تحریم‌ها علیه حکومت خود بوده و همچنین عمدتاً محافظه‌کار هستند، ایرانی‌ها اختلاف‌نظر‌های متعددی درباره سیاست دارند و یک نظر غالب نیست و نظرشان در طول زمان نیز تغییر می‌کند.

مثلاً نظرسنجی پایا نشان می‌دهد که در سال ۲۰۱۷ نزدیک به ۶۰ درصد ایرانی‌ها طرفدار برجام بودند، ولی این رقم در سال ۲۰۲۰ به ۳۰ درصد کاهش یافته است. منظور این است که برخلاف کوبایی‌تبارها، نمی‌توان ایرانی‌تبار‌ها یک بلوک رأی‌دهی واحد دانست که مطالبات مشخص و ثابت دارند.

نظرسنجی‌ها درباره مواضع ایرانی‌تبار‌ها بسیار کم است و عمدتاً توسط پایا انجام می‌شود که یک سازمان حامی منافع ایرانی‌تبار‌ها است، درحالی که نظرسنجی‌ها از کوبایی‌تبار‌ها بسیار زیاد است و توسط شرکت‌های عمومی نظرسنجی انجام می‌شود (که خود نشانی از میزان اهمیت این دو قشر در انتخابات است). این امر باعث می‌شود که بسیار دشوار بتوان از تأثیر ایرانی‌تبار‌ها بر انتخابات آمریکا سخن گفت.

اما این مسئله حتی فراتر از این نیز عملاً غیرممکن است. برخلاف کوبایی‌تبار‌ها (که ونزوئلایی‌تبار‌ها نیز اخیراً به آن‌ها اضافه شده-اند) که اکثراً در ایالت فلوریدا زندگی می‌کنند، ایرانی‌تبار‌ها در سراسر آمریکا پراکنده هستند. تنها در ۸ ایالت آمریکا بیش از ۱۰ هزار نفر ایرانی‌تبار زندگی می‌کنند. در هیچ‌کدام از این ایالت‌ها جمعیت ایرانی‌تبار‌ها تا حدی نیست که بتواند بر نتیجه آن ایالت تأثیر بگذارد. یعنی حتی اگر فرض کنیم که همه ایرانی‌تبار‌ها هم در انتخابات مشارکت کنند و هم به یکی از دو حزب رأی دهند (که فرض محال و غیرممکنی است) باز هم این امر قادر به تغییر نتیجه انتخابات نخواهد بود.

در واقع اگر جمعیت ایرانی‌تبار‌های ساکن هر ایالت را با اختلاف نامزد پیروز و نامزد بازنده در آن ایالت مقایسه کنیم خواهیم دید که تمام (و نه بخشی) از رأی ایرانی‌تبار‌ها درصدی کوچک از اختلاف دو نامزد است. مثلاً بگذارید جمعیت ایرانی-تبار‌ها در سال ۲۰۱۸ (جدیدترین آمار قبل از انتخابات ۲۰۲۰ که من پیدا کردم) با نتایج انتخابات ۲۰۲۰ بین بایدن و ترامپ در ایالت‌هایی را مقایسه کنیم که جمعیت زیاد ایرانی‌تبار دارند:

انتخابات آمریکا

انتخابات آمریکا

اما شاید کسی استدلال کند که این کافی نیست. شاید در حساس‌ترین ایالت‌ها، جمعیت ایرانی‌تبار قادر باشد که نتیجه انتخابات را تغییر دهد، حتی اگر جمعیت بسیار اندکی باشد. برای این منظور، بگذارید همین مقایسه را در رقابتی‌ترین ایالت‌های انتخابات ۲۰۲۰ نیز انجام دهیم:

انتخابات آمریکا

این آمار نشان می‌دهند که در هیچ یک از ایالت‌های رقابتی، حتی اگر تمام ایرانی‌تبار‌ها در انتخابات شرکت می‌کردند و همه آن‌ها به نامزد بازنده رأی می‌دادند، باز اختلاف بین برنده و بازنده را پوشش نمی‌دادند و تأثیری در نتیجه انتخابات ایجاد نمی‌کردند.

در تمام این ایالت‌ها به غیر از یکی، از نظر عقلانی نه بعید بلکه غیرممکن است که مشارکت ایرانی‌ها در نتیجه انتخابات موثر باشد و کسانی که چنین ادعایی دارند فقط به جنگ علوم سیاسی و تاریخ نرفته‌اند بلکه به جنگ ریاضی رفته‌اند. تنها استثنا در این زمینه جورجیا است که اعتراف می‌کنم میزان نزدیکی دو عدد برای من در جریان تحقیق برای این مقاله شگفتی‌آور بود.

اگر به همین مسئله در مورد کوبایی‌تبار‌ها نگاه کنیم، می‌بینیم که جمعیت کوبایی‌تبار کاملاً در فلوریدا و در جنوب فلوریدا متمرکز است. نزدیک به ۱ میلیون و ۴۵۰ هزار نفر کوبایی‌تبار ساکن فلوریدا هستند. در انتخابات سال ۲۰۲۰، ۶۰ درصد از این افراد در انتخابات شرکت کردند و ۶۰ درصد نیز حدوداً به ترامپ رأی دادند؛ که تقریباً برابر با ۵۲۰ هزار نفر است، یعنی بسیار بیشتر از ۳۷۱ هزار نفری که فاصله پیروزی بین ترامپ و بایدن بودند؛ بنابراین جای تعجب ندارد که با افزایش گرایش این قشر به حزب جمهوری‌خواه، فلوریدا از ایالتی آبی به قرمز تبدیل شده باشد، که تأثیری بسیار عمیق بر انتخابات آمریکا را نشان می‌دهد.

اما حتی در جورجیا نیز هیچ انسان عاقلی احتمال تأثیرگذاری ایرانیان بر نتیجه انتخابات را جدی نمی‌گیرد: در جورجیا نیز نه تنها باید همه ایرانیان شرکت کنند و همه یکسان رأی دهند بلکه باید گروه‌هایی مثل سیاه‌پوستان یا سفیدپوستان دقیقاً جوری رفتار کنند که زمینه را برای تأثیرگذاری ایرانیان آماده کنند؛ که بدیهی است که همه این شرایط بسیار بسیار بعید هستند و تنها می‌توان گفت در جورجیا برخلاف دیگر ایالت‌ها اثرگذاری ایرانیان مطلقاً غیرممکن نیست بلکه عملاً غیرممکن است.

اما اگر جمعیت موثر در این زمینه ایرانیان نباشند چه؟ شاید – فرضاً – یهودیان آمریکایی آن¬قدر به اسرائیل و حزب لیکود وفادار هستند که اگر دولت آمریکا به دیپلماسی و تنش‌زدایی با ایران تمایل نشان دهد، علیه آن رأی دهند. این مسئله نیز صحت ندارد. نزدیک به ۷۱ درصد یهودیان آمریکایی به حزب دموکرات تعلق خاطر دارند، درحالی‌که در سال‌های اخیر شاهد این بوده‌ایم که حزب دموکرات از اسرائیل تاحدی فاصله گرفته، اما حزب جمهوری‌خواه با اشتیاق به حمایت مطلق از آن پرداخته است. اصولاً هم برخلاف انتظار برخی، یهودیان آمریکایی یکی از قشر‌هایی هستند که جمعیت قابل‌توجهی‌شان منتقد اسرائیل هستند؛ بنابراین این مسئله نیز به آسانی قابل رد است.

معتقدم که در این مقاله به قدر کافی استدلال آورده‌ام که می‌توان با اطمینان نتیجه گرفت که ایران بر نتیجه انتخابات در آمریکا تأثیر نمی‌گذارد. همیشه هنگامی که این بحث مطرح می‌شود یاد این گفته مشهور در زبان انگلیسی می‌افتم که متضادِ عشق نفرت نیست، بلکه بی‌تفاوتی است.

برای غرور ملی ما شاید قابل پذیرش نباشد که مردم آمریکا نسبت به ما بی‌تفاوت هستند، حتی این واقعیت شاید تلخ‌تر از آن باشد که تصور کنیم که مردم آمریکا از ما متنفر هستند، چون نفرت نیز مانند عشق احساسی قوی است. اما وظیفه یک کارشناس این است که واقعیت را بیان کند.

هنگامی که کارشناسان از تأثیر ایران بر انتخابات آمریکا می‌گویند، اجازه می‌دهند که احساسات‌شان بر توان تحلیل‌شان غلبه کند؛ و این یعنی که از وظیفه خود در مقام یک کارشناس تخطی می‌کنند.

از مسئولان و مردم عادی انتظار نمی‌رود که با جزئیات انتخابات در آمریکا آشنا باشند، ولی هنگامی که گروه بزرگی از افرادی که عنوان کارشناس بر پیشانی دارند این مسئله را این‌چنین اشتباه بیان می‌کنند، در واقع مسئولان و مردم را گمراه می‌کنند و ممکن است حتی به اتخاذ سیاست‌های غلط بیانجامند؛ بنابراین وقت آن رسیده است که این افسانه را یک‌بار برای همیشه فراموش کنیم.

*کارشناس مسائل داخلی آمریکا در اندیشکده جریان