در نشست روزنامه اطلاعات، غلامرضا انصاری، معاون اسبق اقتصادی وزارت خارجه و سفیر اسبق ایران در روسیه در سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ و محمود شوری، دکتری روابط بینالملل و کارشناس روسیه و معاون موسسه ایران، کیفیت، چالشها، فرصتها و تهدیدهای روابط ایران و روسیه را بررسی کردند.
هم میهن نوشت: روابط ایران با روسیه از آغاز جنگ اوکراین وارد فاز تازهای شده است. رفتوآمدهای دیپلماتیک افزایش یافته، روابط تجاری به سطح جدیدی رسیده و ایران و روسیه وارد همکاری تسلیحاتی نیز شدهاند. این کیفیت روابط موافقان و منتقدانی دارد. برخی این روابط را مفید دانسته و از سطح و حجم آن دفاع میکنند و برخی دیگر معتقدند که این کیفیت و سطح از روابط نهتنها منافع ملی را تامین نمیکند، بلکه دردسرهایی نیز برای ایران به دنبال دارد.
در نشست روزنامه اطلاعات، غلامرضا انصاری، معاون اسبق اقتصادی وزارت خارجه و سفیر اسبق ایران در روسیه در سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ و محمود شوری، دکتری روابط بینالملل و کارشناس روسیه و معاون موسسه ایران، کیفیت، چالشها، فرصتها و تهدیدهای روابط ایران و روسیه را بررسی کردند.
غلامرضا انصاری: در خصوص روسیه به نظر میرسد اگر بتوانیم به چند سوال پاسخ دهیم، خیلی راهگشا باشد. اول اینکه اصلا ما میخواهیم با روسیه چه کنیم؟ جواب این سوال بسیار ساده است. ما باید با روسیه زندگی کنیم. چون روسیه همسایه ماست. ما با روسیه تاریخ مشترک داریم و قرار هم نیست روسیه از جایگاه جغرافیاییای که دارد، تغییر مکان بدهد. روسیه در میان کشورهای همسایه ما در زمینههای مختلف قویترین است. بهویژه اینکه ما با روسیه در آسیای مرکزی، خزر و قفقاز و سوریه نقاط مشترک زیادی داریم؛ بنابراین ما به شکلی باید سعی کنیم که زندگی کردن با روسیه را تجربه کنیم. اما برای اینکه بخواهیم با روسیه زندگی کنیم اول باید روسیه را خوب بشناسیم.
ما یک ایرادی داریم و آن اینکه خودمان را خیلی بزرگ میدانیم و عاشق این هستیم که همه مردم دنیا ما را بشناسند و بزرگیمان را بپذیرند. اما هیچوقت دنبال شناخت دیگران نمیرویم و دراین خصوص کوتاهی کردیم. این رویه خیلی به ما آسیب زده، چون همیشه سعی کردیم از طرف دیگران حرف بزنیم. بدون اینکه بشناسیمشان، قضاوتشان میکنیم و همیشه فکر میکنیم که آنها باید ما را دوست داشته باشند و ما را شریک خودشان بدانند. من توصیه میکنم روزنامهها، سال ۲۰۲۲ را خیلی دقیق ملاحظه کنند. این سال، سالی بود که تقریبا آینده قرن بیستویکم در آن رقم خورد. دو دهه اول قرن بیستویکم درس بسیار سنگینی به آمریکاییها داد و آنها شکستهای بسیار فاحشی را تجربه کردند.
اروپاییها هم از سال ۲۰۰۸ بهبعد دچار مشکلات اقتصادی شدند. در دو دهه اول قرن، حوادث منفی برای غرب اتفاق افتاد. اما در سال ۲۰۲۲ حادثه مهمی رخ داد و آن حمله روسیه به اوکراین بود و من فکر میکنم که خیلی از تحولات را در آینده قرن رقم میزند و سرنوشت روسیه هم از آن جدا نیست. شاید بتوان گفت از منظر واقعگرایانه روشنترین و موفقترین رابطه را با روسیه در دوران دوم پهلوی دوم داشتیم. در این دوران اتفاقات مهمی رخ داد. عمده صنایع سنگین ایران صنایعی هستند که در این دوران از روسیه به ایران منتقل شدند. مثل ذوبآهن، راهآهن برقی، نیروگاههای برق، ماشینسازی و تراکتورسازی تبریز، ماشینسازی اراک و غیره. زیربناهای صنعتی ایران از مراوداتی که شاه با روسیه داشت، تامین شد.
یکی از کارهای خوبی که قبل انقلاب شد، تعادلی بود که بین شرق و غرب برقرار کرد و از محل این تعادل، توانست بخش عظیمی از صنایع سنگین را وارد ایران کند. این صنایع در کنار دانش ایرانی که از دانشگاههای غرب آمده بود، زیربنای صنعتی شدن ایران را شکل دادند. غرب در بخش نفت و گاز و بخش نظامی، صنایعی را به ایران آوردند. اما بخشی که از روسیه وارد شد، بخشی است که زیرساخت صنعتی ایران است. بعد از انقلاب هم روابط ما با روسیه روابط بسیار پرتحرکی بود و رفتوآمدهای بسیار سطح بالایی داشتیم. در همین دوران هم صنایعی وارد ایران شد که من مطمئنم غرب به ایران نمیداد. یک نمونهاش نیروگاه هستهای است. در حوزه نظامی، تکنولوژی و انتقال زیردریایی روسی را به ایران داشتیم.
بهطور کلی شما در بخشهای مختلف صنعت ایران جای پای روسها را میبینید. روابط ایران و روسیه بعد از انقلاب فرازونشیب زیادی داشته است. اوایل انقلاب روسها به عراق علیه ایران کمک کردند. بعد از جنگ و سفر آقای هاشمی و ناطق نوری به روسیه، فضا متفاوت شد و رفتوآمدها و نقل و انتقالات بسیار گسترش پیدا کرد. طبیعتا این روابط، روابطی نبود که غربیها از ایران انتظار داشتند با روسیه داشته باشد. این حساسیت بهویژه در حوزه نظامی زیاد بود، چون همکاریها در این حوزه با روسیه خیلی گسترده شد. بعد از داستان برجام که در واقع یک فضایی بود برای ارتباط مجدد غرب با ایران، طبیعتا روسیه هم بخشی از ماجرا بود.
روسها در همه قطعنامهها با جامعه جهانی هماهنگ بودند و به همه قطعنامهها رای مثبت دادند. چینیها هم همینطور. استدلالشان این بود که امکان این را نداریم در مقابل غرب بایستیم. استدلال دیگری نیز داشتند که اگر ما در جبهه غرب باشیم بهتر میتوانیم به ایران کمک کنیم. تاکید هم داشتند که خیلی توانستند قطعنامهها را تعدیل کنند.
محمود شوری: روابط ما با روسیه فرازونشیبهای زیادی را در دوران پس از فروپاشی شوروی طی کرده است و در دورههای مختلفی روابط ما نزدیکتر بوده است. اولین نکتهای که میشود درباره این روابط گفت این است که این روابط طی سی سال گذشته مبتنی بر همکاری بوده است. هم ایران و هم روسیه در هر شرایطی در سی سال گذشته بنایشان را بر همکاری گذاشتند و چالشها و مشکلاتی که در روابط وجود داشته، عملا به یک موضع فرعی در روابط تبدیل شد. طرف غربی هم مسئله را اینطور میبیند. آنها هم به همکاریهای ایران و روسیه نگاه میکنند نه نقاط اختلاف و این همکاریها را تهدید تلقی میکنند.
یکی از مسائل روابط ما با روسیه این است که ما در سالهای اخیر رابطه متقارنی با روسیه نداشتیم. متقارن به این معنا که نیاز ما به روسیه با نیاز روسیه به ما مقداری فرق داشته است. به همین دلیل فراز و نشیبها در روابط وجود داشته است. نکتهای که شاید امروز بعد از بحران اوکراین شاهدش هستیم این است که این رابطه متقارنتر شده است. جنس نیاز ما به روسیه هم شبیه به جنس نیاز روسیه به ما شده است و این مسئله شرایط را در کارکردن با روسیه برای ما راحتتر میکند. اما معنایش این نیست که این روند در راستای منافع ایران است. ولی به هر حال شرایط موجود امکان یک رابطه متقارنتر با روسیه را فراهمکرده است.
دو رویکرد در خصوص روابط ایران و روسیه در کشور وجود دارد. این دو جریان و رویکرد، نظرات متفاوتی در این خصوص دارند و بعد از جنگ اوکراین شکاف بین این دو دیدگاه بیشتر شده است. البته نقطه آغاز این شکاف از سال ۸۸ به بعد و رای مثبت روسیه به قطعنامههای ضدایرانی بود. دیدگاه یک جریان این است که ما حتما باید با روسیه همکاریهای بیشتری داشته باشیم و الان زمانی است که این همکاری میتواند تعیینکننده و تاثیرگذار باشد. در طرف مقابل برخی معتقدند شرایط فعلی میتواند در آینده خطرناک شود و ممکن است ما در جنگی که روسیه در اوکراین شروع کرده و بازنده آن است بخشی از جناح بازنده باشیم. این جریانها استدلالهای خودشان را هم دارند. من سعی میکنم مروری بر این استدلالها داشته باشم.
طرفداران گسترش روابط با روسیه استدلال مهمشان این است که غرب قابل اعتماد نیست. زمانی هم که تلاش کردیم با غرب همکاری کنیم آنها نشان دادند که مشتشان را باز نمیکنند و مهمترین نمونهاش هم برجام است و آمریکا زیر برجام زد. چون غرب قابل اعتماد نیست، چارهای نیست جز اینکه به سمت همکاری با روسیه برویم. استدلال دیگر این است که نظم موجود جهانی در حال فروپاشی است و اتفاقی که در اوکراین رخ داده، آخرین ضربه بر نظم موجود جهانی است. فرضشان این است که نظم موجود بینالمللی با توجه به شکافی که در آن ایجاد شده، دیگر ترمیمشدنی نیست.
روسیه در حال حرکت به این سمت است که با همکاری چین و هند، فضایی غیرغربی را در سطح بینالمللی ایجاد کند و طبیعتا ما در این فضا امکان مانور بیشتری داریم. استدلال سوم این است که میگویند الان زمانی است که ما میتوانیم به غرب و ناتو آن ضربه لازم را وارد کنیم. روسیه به عنوان نوک پیکان این درگیری وارد جنگ شده و ما با حمایت از روسیه و کمکهای آشکار و پنهان به این کشور، باید وارد این درگیری شویم و اجازه ندهیم ناتو در این مبارزه پیروز شود یا روسیه دچار شکست شود. چون شکست روسیه طبیعتا میتواند تبعات زیادی برای ایران داشته باشد. استدلال چهارم نیز این است که روسیه تنها مسیر غیرمسدود برای ایران است. همه مسیرهای دیگر مسدود شده است و عملا هیچ مسیر باز دیگری نداریم و ناگزیریم که با روسیه کار کنیم و جهتگیریهای اقتصادی ما باید به سمت روسیه باشد؛ چون فقط فضای انحصاری روسیه برای ما باز است.
در مقابل منتقدان یا مخالفان گسترش روابط با روسیه و کسانی که نقد دارند و با نگاه تردیدآمیز و با بدبینی بیشتری به این روابط نگاه میکنند، استدلالهای خودشان را دارند. آنها معتقدند روسیه هم مثل غرب قابل اعتماد نیست. روسیه در سی سال گذشته در شرایط مختلفی اقداماتی را انجام داده که طبیعتا در چارچوب منافع ایران نبوده است. روسها هر زمان که تشخیص بدهند، مسیرشان را تغییر میدهند و نمیشود با طناب روسیه وارد چاه شد. البته این تفکر حداقل ۲۰۰ سال پیشزمینه دارد. نکته دوم این است که میگویند مشخص نیست که اگر نظم جهانی تغییر کند، روسیه همین نوع رابطه را با ایران داشته باشد. در چارچوب یک نظم جدید جهانی، نوع نگاه روسیه به ایران نیز تغییر خواهد کرد. روسیهای که از یک جنگ سخت پیروز بیرون آمده باشد، معلوم نیست همان روسیهای باشد که الان با آن مواجه هستیم؛ بنابراین این را هم باید توجه کنیم که روسیه در چارچوب یک وضعیت جدید میتواند سیاستهایش را در قبال ایران تغییر دهد. نکته سوم این است که روسیه نمیتواند کمکی به توسعه اقتصادی ایران کند.
البته آقای انصاری موارد مهمی را اشاره کردند؛ نظیر اینکه روسها چه صنایعی را به ایران دادند و چه کمکی شده به روند توسعه صنایع در ایران. ولی وقتی که بحث کلی توسعه اقتصادی مطرح میشود، مخالفان روابط ایران و روسیه معتقدند که این رابطه نمیتواند رابطهای باشد که موجب توسعه اقتصادی ایران شود. چون روسیه نه تکنولوژی لازم را برای این کار دارد و نه سرمایه کافی؛ بنابراین قرار گرفتن در جبهه روسیه در نهایت کمکی به روند توسعه اقتصادی ایران نخواهد کرد.
نکته چهارم این است که منتقدان، روسیه را طرف بازنده جنگ اوکراین میدانند و معتقدند که روسیه نمیتواند از این جنگ بهعنوان طرف پیروز بیرون بیاید و در نهایت غرب روسیه را مجبور خواهد کرد که از مواضع خودش در اوکراین عقبنشینی کند و یا به نوعی مسئله را مدیریت خواهند کرد؛ به این معنی که با روسیه وارد حلوفصل مسئله شوند و در آن زمان ممکن است سیاست روسیه در قبال ایران دچار تغییر شود؛ بنابراین اگر ما در طرف بازنده جنگ بایستیم، خطرناک است. نهایتا نکته آخر بحث اخلاقی مسئله است. اینکه همکاری با روسیه به دلیل اینکه روسیه به اوکراین حمله کرده نه اخلاقی است و نه براساس هنجارهای بینالمللی قابل قبول است و گسترش روابط با روسیه اساسا امکان هرگونه رابطه و توافقی را با غرب محدود و مسدود میکند و ما عملا باید موضوعی مثل برجام را فراموش کنیم. به هرحال این هم یک واقعیت است که هر چه روابط ما با روسیه گسترش یابد، امکان اینکه به توافقی با غرب برسیم کمتر خواهد شد.
در نهایت باید به این سوال جواب داد که معیار قضاوت ما چیست و کدام استدلالها قابلقبول است؟ ما چه راهی داریم؟ ما دو راه داریم برای نگاه و قضاوت در خصوص این موضوع؛ اول اینکه، نگاهمان ایدئولوژیک باشد. نگاه ایدئولوژیک به هر حال تکلیف ما را مشخص میکند. این نگاه ممکن است هم ایدئولوژی-انقلابی باشد و هم ایدئولوژی-لیبرالی. از منظر نخست، اصلا مهم نیست که این روابط چه پیامدهایی خواهد داشت. آنچه مهم است این است که ما یک اصولی داریم و یک تعارضی با غرب داریم و باید در این مسیر پیش برویم و هر تبعاتی داشته باشد هم بپذیریم. ایدئولوژی لیبرالی میگوید همراهی و همسویی با روسیه غیراخلاقی و غیرحقوقی است.
اما در مقابل این دو نگاه، یک نگاه واقعگرایانه هم داریم که میگوید ما باید این مسائل را با جزئیات و با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دهیم. اولین مسئله این است که آیا واقعا نظم بینالمللی در حال فروپاشی است؟ من معتقدم شواهد و قرائنی در این خصوص وجود ندارد. این نظم دچار آشوب جدی شده و شرایط سختی دارد، ولی اینکه الزاما بگوئیم این نظم در حال فروپاشی است، شواهد و مدارک واقعی ندارد. ضمن اینکه غرب در بحرانهای مختلفی توانسته خوداحیاگری داشته باشد و خودش را نجات بدهد. این نکته باید مورد توجه ما قرار بگیرد که ممکن است این نظم دچار فروپاشی نشود و ما مجبور باشیم با همین ساختار و نظم موجود کار کنیم. دوم اینکه حتی اگر این نظم هم فرو بپاشد، هیچ تضمینی وجود ندارد که نظم جدید شرایط را برای ما بهتر کند.
در نظم جدید نمیدانیم که چه عناصر و مولفههایی وجود دارند. روسیه و چین کجای این نظم جدید خواهند بود؟ آیا روسیه و چین همان همکاری را با ایران خواهند داشت که در نظم قدیم داشتند؟ یا جایگاه غرب چگونه خواهد بود؟ هژمونی دلار به کجا خواهد انجامید؟ نکته دیگر این است که تجربه روابط روسیه و غرب نشان داده که آنها همیشه یک راهحلی پیدا میکنند تا مسائلشان را مدیریت کنند. باید فکر آن روز را هم بکنیم. اگر این اتفاق بیفتد آنوقت روسیه چه سیاستی در قبال ایران خواهد داشت. باید حواسمان باشد که در هر شرایطی نگاه روسیه به ایران یک نگاه ابزاری بوده است. این الزاما نکته منفی نیست.
به هر حال هر کشوری سعی میکند از منظر منافع ملی خودش سیاستهایش را در قبال کشورهای دیگر تنظیم کند. ولی باید بدانیم که قرار نیست روسیه شریک ما در یک مبارزه بینالمللی علیه استکبار جهانی باشد. روسیه نگاه ابزاری دارد. ما هم باید با فرض اینکه روسیه نگاه ابزاری به ما دارد مسائلمان را پیش ببریم و توجه داشته باشیم که روسیه شریک استراتژیک ما در آینده نظام جهانی نخواهد بود. این نکته را هم باید در نظر داشته باشیم که روسیه نمیتواند پیروز این جنگ باشد. هیچ مولفهای که بتواند ثابت کند روسیه میتواند پیروز جنگ اوکراین باشد، دیده نمیشود.
ما همیشه در سیاست خارجی خودمان اسیر برداشتهای خودمان از رفتارهای دیگران هستیم. هیچوقت سعی نکردیم علت حرکتهای دیگران را تحلیل کنیم. آقای پوتین غربگراترین رئیسدولت روسیه است. روسیه کشوری است که همه چیزش وارداتی است. آقای پوتین در اینکه روسیه باید با غرب هماهنگ باشد و به سمت اروپا برود بسیار مصمم بود. تصور نکنید که پوتین امروز همان پوتین ۱۹۹۹ است. آقای پوتین یک کشور ورشکسته رسمی را تحویل گرفت که عضو کلوپ پاریس بود تا بدهیهایش را پرداخت کند. در سال ۱۹۹۰ آمریکا یک میلیارد دلار به روسیه داد تا غلات و آذوقه برای مردمش بخرد. آقای پوتین تمام تلاشاش را به کار بست تا به غرب نزدیک شود.
برداشت ما همیشه در ایران این است که روسیه و آمریکا همیشه با هم درگیر هستند. اصلا هیچ روسیای فکر نمیکند که هموزن آمریکا است. حضور غرب در دوران آقای پوتین بهشدت زیاد بود. در حوزه صنعت در حوزه مالی و بانکی و حملونقل، غربیها در روسیه حضور داشتند. در دوران پوتین بود که روسیه عضو جی ۷ شد که استراتژیکترین گروه سیاستگذاری مالی و پولی و امنیتی جهان است. در دوره پوتین بود که روسیه وارد جی ۲۰ شد؛ بنابراین روسیه همه تلاش خودش را برای اینکه با غرب بیشترین نزدیکی را داشته باشد به خرج داد. اتفاقا همین نزدیکی بیش از حد روسیه به اروپاییها موجب نگرانی آمریکاییها شد. البته دو عامل دیگر نظیر نزدیکی روسها به چینیها و نزدیکی چینیها به اروپاییها نیز در شکلگیری این نگرانی موثر بود.
آمریکاییها برای اینکه بازی را بههم بزنند و تمام این ارتباطات را از بین ببرند، داستان اوکراین را رقم زدند تا روسیه را وارد باتلاق اوکراین کنند. آمریکاییها باقی کشورها را نیز وارد این باتلاق کردند. روسها هم وارد این باتلاق شدند. البته محاسباتشان این بود که چارهای نداشتیم و ناتو ما را تهدید میکرد و مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم. آمریکاییها خیلی تلاش داشتند که چینیها را هم وارد این باتلاق کنند، اما چینیها هوشمندانه رفتار کردند و هر چه زمان گذشت از این باتلاق بیشتر فاصله گرفتند. هندیها هم با زرنگی کامل دم به تله ندادند. یکی از کشورهایی هم که بهویژه در حوزه تبلیغات و رسانه وارد این باتلاق شد، ایران بود. آنچیزیکه از دو سه هفته بعد از واقعه اوکراین برای جهان روشن شد، پیروزی رسانههای غربی در موضوع اوکراین بود. این امر قطعی است. رسانهها نقش عجیبی در فشار بر روسیه داشتند.
ما روابط نظامی گستردهای با روسها داشتیم. این روابط از بعد از سفر آقای هاشمی و ناطق به روسیه شروع شد. داستان اوکراین که شروع شد رسانهها به این سمت رفتند که ایران هم وارد داستان اوکراین شده و ایران امنیت اروپا را به خطر انداخته است. آنها درباره پهپادهای ما نوشتند و در واقع ما را وارد این باتلاق کردند. از اینجا بود که فشار روی ایران از بحث برجام منتقل شد به بحث همکاری ایران با روسیه. ما نمیتوانیم به روسیه بگوئیم که باید چه کند. ما باید ببینیم که خودمان باید چه کنیم. اینکه میگویند که روسها ما را بازی دادهاند، بیمعنا است. سیاست بازی منفعت است. مهم این است که ما چه درسی میگیریم و باید چه کنیم. ما باید از اوکراین درس بگیریم. اوکراین نابود شد، به این خاطر که تصمیم اشتباه گرفت.
وقتی شما در جغرافیای ایران زندگی میکنید، باید تاریخ کشورتان را بدانید. جغرافیای ایران تنها راه نجات و امنیتش، سیاست خارجی متوازن است. سیاست غیرمتوازن بسیار خطرناک است و اگر زودتر جلویش را نگیریم هزینههای سنگینتری به بار خواهد آورد. کشورهایی هستند که تا لبه این باتلاق رفتهاند و منافع خودشان را تامین کردهاند. همین کشورهای همسایه ما با همه هستند و منافعشان را دنبال میکنند. اعراب در قبال اوکراین کاملا چندجانبه رفتار کردند. هندیها هم همینطور. هیچوقت موضعشان را بهصراحت بیان نکردند. چینیها هم همین سیاست را در پیش گرفتند. ما باید روابط خودمان با دیگران را به توازن برسانیم. به هیچکسی نمیشود در دنیا اعتماد کرد. راز موفقیت ایجاد تعادل در سیاست خارجی و تجارت خارجی متوازن است.
به اعتقاد من واقعیت مشهود این است که امروز ما با یک جهش در روابط ایران و روسیه روبهرو هستیم. یک بعدش این است که برای اولین بار به یک همکاری متقابل نظامی با روسیه رسیدیم و ما هم فروشنده تسلیحات به روسیه هستیم. بعد دوم این است که ما یک جهشی در روابط تجاری با روسیه داریم. دلیل این جهش بحث تحریمهای روسیه است. بعد سوم فعال شدن کریدور شمال-جنوب است. این کریدور ۲۲ سال پیش بر سرش توافق شد. در تمام مدت، روسها به این کریدور بیتفاوت بودهاند. چون ایران تحت تحریم بود و روسها خیلی دوست نداشتند خودشان را گرفتار ایران کنند. الان که خود روسیه تحت تحریم است، خودش به دنبال احیای این کریدور است. چون امکان ارتباط روسیه با دنیا از سمت ایران بیشتر وجود دارد.
اما باید توجه داشت که این جهش در روابط ایران و روسیه محصول جنگ اوکراین است و محصول سیاست نگاه به شرق دولت جدید نیست. اگر دولت روحانی هم بر سر کار بود، این جهش رخ میداد. اگر جنگ اوکراین نبود سیاست نگاه به شرق آقای رئیسی موجب این جهش نمیشد. الان نیاز روسیه به ایران است، بنابراین این جهش رخ میدهد و دو روز دیگر که روسیه به ایران نیاز نداشته باشد، این جهش ممکن است متوقف شود. باید توجه داشت که همیشه انتخاب با روسیه بوده و این انتخاب روسیه است که موجب این جهش شده است. این جهش محصول شرایط ویژه روسیه است، چون روسیه دچار تحریم شده است و بنابراین این جهش الزاما دائمی نیست.
این جهش میتواند فرصت باشد، ولی مشروط به اینکه ما مسیرهای دیگر خودمان را نبندیم و همه تخممرغهایمان را در سبد روسیه نگذاریم. دومین شرط این است که این همکاری اقتصادی با روسیه نباید براساس استراتژی اقتصادی روسیه باشد. این همکاری باید براساس نیازهای ما باشد. اینکه روسیه به دارو نیاز داشته باشد و ما به روسیه دارو بدهیم و خودمان در داخل دچار مشکل شویم، درست نیست. اینکه روسیه به پهپاد نیاز داشته باشد و ما هم پهپاد بفروشیم و صرفا به این فکر کنیم که فروشنده سلاح شدهایم، درست نیست. اینکارها باید براساس استراتژی و نیازهایمان انجام شود.