ابوالفضل حاجیزادگان پژوهشگر اجتماعی میگوید تحقیقاتش نشان میدهد کالای اعتراض سیاسی در اینستاگرام خریدار دارد، اما مردم آن را از گروههای سیاسی حرفهای نمیخرند.
اعتماد نوشت: ابوالفضل حاجیزادگان، پژوهشگر اجتماعی در گفتوگوی ویدیویی چهار پژوهش صورتگرفته در اینستاگرام، متعلق به سالهای ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۱ را تشریح میکند.
«نقش فضای مجازی در اعتراضات و ناآرامیها» محور اصلی گفتوگو است. حاجیزادگان اخیرا در گزارشی به مطالعه اجتماعی روی فعل و انفعالات سلایق و رفتارهای کاربران ایران در اینستاگرام پرداخته است. بازه زمانی تهیه این گزارشها از سال ۱۳۹۸ آغاز و اعتراضات اخیر را نیز تحت پوشش قرار داده است. رفتار سلبریتیها، رفتار کاربران در قبال سلبریتیها، تغییر سلیقه کاربران در قبال صفحات با موضوعات مختلف و ... مواردی است که در این بررسیها مورد توجه قرار گرفته و با یکدیگر در سالهای مختلف طی ۴ سال، مقایسه است.
در بازه زمانی سالهای ۱۳۹۸ تا امروز، هرچه جلوتر رفتیم سهمِ و به نوعی تاثیرگذاری یا به نوعی نفوذِ صفحههای آموزشی و کسبوکارهای اینستاگرامی افزایش پیدا کرده است. حتی در سال گذشته یعنی در فاصله ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۱ هم که میدانیم انواع محدودیتها روی اینستاگرام و درواقع اینستاگرام ایرانی تشدید شده، کماکان این ادامه پیدا کرده است، یعنی کماکان هم کاربرها و هم صفحات پرمخاطب مسیر رو به رشدی که در این حوزه بوده را ادامه دادند که این نکته مهمی است که چرا بهرغم تمام محدودیتها کماکان آن روند ادامه پیدا کرده است.
چیزی که در یکسال گذشته تازگی دارد و قبلا نبوده کاهش سهم صفحههای طنز و سرگرمی است، یعنی صفحات طنز و سرگرمی طی ۳ سال گذشته یعنی از سال ۹۸، ۹۹ تا ۱۴۰۰ تقریبا سهم یکسانی داشتند و بیشترین سهم را هم داشتند، اما طی یکسال گذشته سهمشان تقریبا بهطور معناداری کاهش پیدا کرده است.
طی این ۲ ماه شروع اعتراضات تا زمان جمعآوری دادهها در یکسری حوزهها تغییرات با سرعت بیشتری بوده است، اما در بخشهای زیادی مانند کسبوکارها، صفحات آموزشی و... تغییرات همانهایی بودند که از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۱ رخ داده، به خاطر اینکه بعد از ایجاد محدودیتها روی اینستاگرام اساسا دسترسی به اینستاگرام برای کاربرها خیلی سخت شده بود و در این مدت خیلی از این جهت تغییری رخ نداد.
ما طی یکسال گذشته نوع جدیدی از صفحات پرمخاطب را داشتیم که من نام آنها را صفحههای احساسی گذاشتم به این معنا که صفحههایی هستند که احساسات احساسی را آنجا بازنشر میکنند و اینها صفحات پرمخاطبی شدند و عمدتا هم احساساتی که در این صفحهها منتشر میشود؛ احساس غم، خشم، دلخوری، سرخوردگی و... است. این پدیده عجیبی است که چه میشود که ما صفحاتی را میبینیم که قبلا در فضای ایرانی اینستاگرام این را نمیدیدیم. این صفحات بودند، اما پرمخاطب نبودند و در سال ۱۴۰۱ کتگوری جدیدی را به خودشان اختصاص دادند.
صفحات موسیقی سهمشان طی ۴ سال تغییر چندانی نداشته، اما براساس مشاهدات کیفیام میدیدم که طی یکسال گذشته صفحههایی که موسیقی اعتراضی دارند اقبال بیشتری پیدا کردند. یعنی بهطور کلی سهم آن خیلی تغییر نکرده و ۱۰، ۱۱ درصد است، اما به لحاظ کیفی تغییر کرده است؛ موسیقیهایی که بار اعتراضی دارند بیشتر مورد توجه قرار گرفتند. سهم ۳۲، ۳۴ درصدی در حوزه طنز و سرگرمی به ۳۰ درصد رسیده است، صفحات آموزشی طی ۴ سال ۵، ۱۱، ۴، ۱۰ و ۱۵ درصد کماکان توانستند روند افزایشی سهم خودشان را ادامه بدهند.
طی این ۴ سال کماکان روند افزایشی تعداد صفحات پرمخاطب ادامه پیدا کرده است، هرچند شتاب آن مقداری کمتر شده است. یعنی در سال ۹۸ تقریبا ۱۰۲۴ بوده و سال ۹۹ به ۱۶۰۰ صفحه با بیش از ۵۰۰ هزار دنبالکننده رسیده و این عدد در سال ۱۴۰۰ به ۲۲۷۳ رسیده و در سال ۱۴۰۱ به ۲۶۵۴ صفحه رسیده است. کماکان روند افزایشی ادامه دارد، اما سرعت رشد کم شده.
صفحات احساسی تقریبا در سالهای گذشته سهمشان صفر بوده و الان تقریبا به یک درصد رسیده است. ممکن است بگوییم که سهم ناچیزی است، اما اهمیتش به این جهت است که در ۲ هزار و ۶۰۰ و خردهای صفحه یک درصد هم سهم قابل توجهی است. صفحهای که راجع به آن صحبت میکنیم صفحههایی هستند که در آن پستهایی منتشر میشود که بازنمایی کننده احساسات کاربران و به نوعی احساسات مردم است که عمدتا احساساتی که در این صفحات به نوعی بازنمایی میشوند غم، ناراحتی، خشم و سرخوردگی است که این برای من پدیده عجیبی بود زیرا این صفحات قبلا هم بودند، اما پرمخاطب نبودند و چه میشود که پرمخاطب میشوند و یکی، دو صفحه هم نیستند بلکه تعداد قابل توجهیاند که طی یکسال گذشته بیشتر مورد توجه قرار گرفتند.
صفحات آموزشی طی سال ۹۸ تا ۱۴۰۰ رشد داشتند و عمدتا میگفتند این رشد صرفا به خاطر کروناست و البته همین طور هم بود، یعنی در آن وضعیت آموزش آنلاین خیلی مورد توجه قرار گرفت، اما من خودم حدس میزنم طی یکسال گذشته با توجه به اینکه تعطیلیها به خاطر کرونا کمتر شده و با توجه به این همه محدودیتی که روی اینستاگرام هست حدس میزدم که شاید کمتر باشد، اما کماکان از ۱۴ درصد به ۱۵ درصد رسیده و روند افزایشی آن ادامه دارد. یعنی با وجود همه حدسهایی که به خاطر نیروهای کنترلکننده صفحههای آموزشی زده میشد، کماکان رشدشان ادامه پیدا کرده است.
صفحههای سینمایی طی سالهای کرونا به خاطر اینکه اساسا صنعت سینما ضربه جدیای خورد که سهمشان کاهش پیدا کرده، اما طی یکسال اخیر سهمشان تغییر محسوسی نداشته است. صفحههای کسبوکارها رشدشان طی ۴ سال گذشته قابلتوجه است و ۲، ۴ و ۷ درصد رشد داشتهاند که در سال جاری به ۹ درصد رسیده است.
از تغییرات محسوس دیگر کاهش سهم صفحههای مد و زیبایی است که این را هم کنار تغییرات کاهش سهم صفحههای طنز و سرگرمی، تغییر کیفی صفحههای موسیقیایی و اضافه شدن صفحههای احساسی است. این را هم ببینیم که سهم صفحههای مد و زیبایی هم طی ۴ سال گذشته ۱۳درصد بوده و بعد تبدیل به ۸، ۶ و نهایتا ۵ درصد شده است. یعنی به نوعی مشغولیتهای کاربران ایرانی اینستاگرام در حال یک دگردیسی بسیار معنادار به لحاظ کیفی و کمّی است که اینجا خودش را نشان میدهد.
سهم صفحات سیاسی طی ۴ سال اخیر تغییر محسوسی نداشته است. منظور از صفحههای سیاسی صفحههایی هستند که به لحاظ حرفهای سیاسیاند یعنی یا یک فردی هستند که سیاستمدار حرفهای هستند یا عمدتا محتوایی که منتشر میکنند راجع به سیاست است.
صفحات گردشگری هم قبلا تقریبا سهمشان ناچیز و زیر یک درصد بود، اما در سال گذشته رشد نسبتا معناداری داشتند که شاید ادامه هم پیدا کند. صفحههایی که محتوای پورنوگرافیک منتشر میکنند کم شدهاند منظورم محتواهایی هستند که منطق پورنوگرافیک دارند. میدانیم که اینستاگرام در این زمینه ممنوعیت دارد؛ اینها صفحههایی هستند که به نوعی غیرمستقیم محتواهایی که به نوعی بار پورنوگرافیک دارند را منتشر میکنند، بهرغم ادعایی که همیشه راجع به فضای اینستاگرام مطرح شده که فضایی است که پر از بیاخلاقی، ابتذال و چنین عناوینی هست ما میبینیم که طی ۴ سال گذشته کاهش بسیار چشمگیری داشته است. یعنی از ۹ درصد در سال ۹۸ به ۶ درصد در سال ۹۹ رسیده و در سال ۱۴۰۰ به ۳ درصد و در سال جاری به یک درصد رسیده است.
محتوای اینستاگرام ایرانی با احتیاط و یک حرکت بطئی به سمت اجتماعی و کارآمد شدن میرود که به مخاطبانش کمک کند و تا حدی هم سیاسی شدن و خصلت سرگرمکنندگیاش کاهش پیدا کرده است. یعنی ما یکسری به نوعی تغییرات آرامی را در اینستاگرام میبینیم که تا حد زیادی میتواند به ما برای فهم وضعیت موجود کمک کند.
این تغییرات در پیوند باهم معنا پیدا میکند و هیچکدام از این انواعی که راجع به آنها صحبت کردیم را نباید مستقل تحلیل کنیم زیرا در پیوند با هم معنا پیدا میکنند و ما میبینیم که این تغییرات منطق دارد. از این جهت تاکیدم روی منطق تغییرات است که ما یک مقدار موقتا از این موضوع فاصله بگیریم. ما عمدتا به پدیدههای سیاسی که در جامعه ایران رخ میدهد چه در فضای آنلاین و چه در فضای آفلاین علاقهای نداریم یا اولویتمان نیست که براساس شواهد علمی ببینیم و بفهمیم، همواره غافلگیر شدهایم.
نامهای متفاوتی هم برای این غافلگیری میگذاریم یا میگوییم که معجزه رخ داده است یا میگوییم دسیسهای رخ داده یا میگوییم حماسهای رخ داده است. اسامی را طی سالها مرور کنیم؛ حماسه دوم خرداد، حماسه سوم تیر، روی همه پدیدههایی که به نوعی ممکن است ناظران را غافلگیر کند، اعم از سیاسیون یا مردم ما اسمهایی میگذاریم که فکر میکنیم معجزه یا حماسهای هستند، درحالیکه اگر پایبندیای برای فهم تغییرات تدریجی چه در فضای آنلاین یا چه در فضای آفلاین داشته باشیم آن زمان دیگر نیازی به اسمگذاریهای اینچنینی نخواهد بود.
ما راجع به اینستاگرامی صحبت میکنیم که یکباره برایمان سوال است که چه اتفاقی افتاد، اینستاگرامی که همیشه میگفتیم آنجا دنیای موازیای است که سیاست در یک دنیاست، اینستاگرام ایرانی در یک دنیای موازی جریان پیدا میکند. اینستاگرام برای اولینبار به نوعی یکی از پلتفرمهای اصلی، اگر نگویم اصلیترین پلتفرم بازنمایی و حتی سازماندهی اعتراضات آنلاین و آفلاین شد. این ظاهرا اتفاقی جدید و معجزهآساست. ولی اگر ما این تغییرات را به صورت تدریجی ببینیم و دنبال کنیم و به منطق این تغییرات فکر کنیم، آن موقع دیگر خیلی هم فکر نمیکنیم که معجزهای عجیب و غریب رخ داده است.
یک اصطلاح هست که به آن وضعیت اکوچمبر میگویند، یعنی وضعیت اتاق پژواک. ما در شبکههای اجتماعی به نوعی در وضعیت اتاق پژواک قرار داریم و صدای خودمان اکو و بازتاب میشود. آنهم چه در توییتر و چه در اینستاگرام. تمایل داریم در شبکه روابطی خودمان قرار بگیریم. حال چه خودمان کاربران و چه صفحات پرمخاطب که منطق خیلی فرق زیادی ندارد که نظرها، نگرشها و سلایقی نزدیک به خودمان دارند. به خاطر اینکه وقتی در معرض دیگریها قرار میگیریم دچار اضطراب میشویم و حس ناخوشایندی سراغ ما میآید.
با وجود اینکه سهم صفحههای سیاسی یعنی حرفهایهای سیاست سهمشان تغییر جدیای نکرده است، اما افزایش تعداد دنبالکنندگان صفحههایی که اعتراض تندتری دارند یعنی صفحههای برانداز و صفحههای تحولخواه، اقبالشان بیشتر شده است. هرچه جلوتر میرویم به یکسال اخیر میرسیم یعنی فاصله ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۱، میبینیم صفحاتی که گرایش سیاسی معترضانهتری دارند، اقبال به سمتشان بیشتر شده است یعنی میبینیم به نوعی این اقبال مرتب شده است، صفحههای برانداز مخاطبانشان طی یکسال گذشته ۴۹ درصد افزایش پیدا کرده است. تحولخواهها ۴۳ درصد، غیرسیاسیها ۲۲ درصد، اصلاحطلبها ۱۸ درصد و اصولگراها ۱۶ درصد. چیزی که میتوانیم بگوییم این است که کالای اعتراض سیاسی پرمتقاضیتر شده است.
ما همیشه راجع به رابطه بین سلبریتیها و کاربران به نوعی دو روایتی که ظاهرا متضاد هستند را شنیدیم که این دو روایت دو روی یک سکهاند؛ یک روایت این است که کاربران اینستاگرام بهطور خاص کاربران ایرانی اینستاگرام افرادی زودباورند که زود فریب میخورند، (عذرخواهی میکنم) ساده لوحند و فریب افراد فرصتطلبی را میخورند که عمدتا سلبریتیها هستند و این سلبریتیها افراد فرصتطلب و بیسوادی هستند، چیزی که ما خیلی وقتها خیلی شنیدیم سلبریتی بیسواد یا فرصتطلب است. این روایت را ما در مقاطع زمانی مختلف بهطور طنزآمیزی از طرف جریانهای سیاسی متفاوت و متضادی شنیدیم این است که روی دیگر سکه روایتی است که میگویند ورزشکاران و هنرمندانِ دغدغهمندمان هستند که قهرمانان کشورمانند و اینها آمدند کنار مردم فهیم و کنش و رفتار سیاسی مشخصی را انجام میدهند.
این از کجا شروع شده است؟ یک جایی در یک مقطعی اصولگراها رابطه خیلی خوبی با سلبریتیها، ورزشکارانی مانند عباس جدیدی و حسین رضازاده و... داشتند که توانستند اینها را پروموت کنند، آنموقع هنرمندان دغدغهمند کشور بودند و خیلی از این ایده رتوریک که سلبریتی بیسواد است در آن جریان سیاسی خبری نبود. جلوتر که میآییم انتخابات ۹۲ به خصوص ۹۶ که سلبریتیها براساس شرایط اجتماعی به نفع اصلاحطلبها فعال میشوند. آن موقع اصلاحطلبها نسبت به سلبریتیها لحن بسیار ستایشآمیزی دارند و میگویند اینها هنرمندان و ورزشکاران کشور خیلی دغدغهمند هستند. اما آن طرف اصولگراها نگاه تحقیرآمیزی دارند و بیشتر از اصولگراها، براندازها. خاطرمان هست که براندازها چه حملههایی به ترانه علیدوستی، اصغر فرهادی، مانی حقیقی و باران کوثری میکردند.
اما الان ببینیم که چه لحن ستایشآمیزی راجع به همه این آدمها دارند؛ ترانه علیدوستی بین براندازها قهرمان شده و مانی حقیقی، اصغر فرهادی و... در آن طرف باز هم اصلاحطلبانی را ببینیم که در سال ۹۶ و همان سالها خیلی با امثال ترانه علیدوستی، علی کریمی و علی دایی همراه بودند و الان نگاهی آسیبشناختی و تاسفآمیز دارند که چه اتفاقی افتاد که این مردم فریب علی کریمی، علی دایی و سلبریتیها را میخورند. وضعیت به نوعی بسیار طنزآمیز است. ما اساسا به یک بازنگری جدی پیرامون رابطه بین کاربران و صفحات پرمخاطب داریم.
اصلاحطلبها یک سرمایه اجتماعی عظیمی را از جامعه قرض گرفتند، امیدها و آرزوهای بسیار زیادی را در سالهای گذشته از جامعه قرض گرفتند و به دلایل متعددی در بازی سیاست شکست خوردند. الان به نوعی دچار ورشکستگی سیاسی شدند و در وهله اول باید به این سوال پاسخ بدهند که چه شده است که دچار چنین ورشکستگیای شدهاند؟ این از منظر مساله اصلی که در نوشته هم برجسته کردم، یعنی بحران نمایندگی قابل فهم است. به این معنا فکر میکنم مواجههای که جریانهای سیاسی و الان بهطور خاص اصلاحطلبان با این پدیده دارند، به نوعی مصداق تعویض کردن جای علت و معلول است و متاسفانه از پرداختن به مساله اصلیای که دچار آن هستند طفره میروند. به نظر من مساله اصلی بحران نمایندگی است که چنین پدیدهای را رقم زده است، آنهم در خصوص تمام جریانات سیاسی نه فقط اصلاحطلبها...
کالاهای اعتراض سیاسی دیگر توسط مردم از فروشندگان سنتیاش که جریانهای سیاسی حرفهای و سنتی بودند، خرید نمیکنند. بلکه بازیگران جدیدی آمدند و اینها کار را به دست گرفتند بنابراین لازم است که یک بازنگری اساسی راجع به رابطه بین کاربران و این بازیگران جدید یعنی سلبریتیها داشته باشیم. چیزی که من بهطور خلاصه میتوانم از این میدان و از منطق این موقعیت بگویم این است که هم باید منطق این موقعیت را بفهمیم و به تبع آن منطق کنشهای سلبریتیها و کاربران را هم میتوانیم آن موقع بفهمیم. موقعیتی که اینها در آن قرار گرفتند تفاوت مهمی با حرفهایهای سیاست دارد. حرفهایهای سیاست همواره پیوند مداومی با مردم ندارند، یعنی در مقاطع انتخاباتی لازم است که از مردم فیدبک بگیرند، آن موقع اگر بتوانند اعتماد مردم را جلب کنند رای به دست میآورند و بعد وارد یک زمین دیگری میشوند. یعنی زمین رسمی سیاست جایی دور از شهروندان است.
اینکه چه اتفاقی رخ داد که الان اینها - سلبریتیها- به عنوان یک گروه مرجع مورد رجوع مردم قرار میگیرند، میتواند دو نوع جواب داشته باشد که هرکدام از آنها ناظر بر بخشهای متفاوتی از واقعیت هستند و هر دوی آنها نسبتی با واقعیت دارند. یک جواب «تشدید بحران نمایندگی» است. یعنی ما در وضعیتی به سر میبریم که بحران نمایندگی بیش از پیش تشدید شده است و به این معنا بازیگری و به نوعی نقشِ سلبریتیها پررنگتر دیده میشود، اما تعبیر من این است که رابطه بین سلبریتیها و کاربرها پررنگتر شده است. یعنی جهت تاثیر را بیشتر از پایین به بالا میبینم تا از بالا به پایین. یک جواب دیگری که بهطور خاص راجع به وضعیتی که ما الان در آن هستیم و نوع اعتراضاتی که الان موضوعیت بیشتری پیدا کردند بخشی از این اعتراضات (نه تمام آن) به نوعی طبقه متوسطی است که این متفاوت از اعتراضات ۹۶ و ۹۸ است.
اصلا خواست مخالفت با حجاب اجباری هرچند واقعا نمیخواهم در دام این کلیشهها بیفتم، اما در بین طبقه متوسط جدیتر است و پیوند طبقه متوسط و سلبریتیها و خصوصا سینماییها آنجا خیلی جدیتر است. خود اینها هم به لحاظ طبقاتی متعلق به طبقه متوسط به بالا هستند و به این معنا در زیست و تجربه زیسته خودشان هم این مساله را خیلی جدیتر میبینند. از این جهت هم یعنی این هم باعث شده که نقش سلبریتیها و به خصوص سینماییها اینجا هم پررنگتر بشود.