رمال گفت: همسر مقتول از اقوام دور ما بود یک روز برای حل مشکلش به خانه ما آمد و گفت که با شوهرش اختلاف دارد از من خواست کمکش کنم.
اواخر آذر امسال خبر قتل مردی ۴۵ ساله در منطقه اسلامشهر به پلیس اعلام شد. همسر مقتول که موضوع را به پلیس اعلام کرده بود، گفت: حدود ساعت ۴ صبح خواب بودیم که با صدای زنگ در خانه از خواب پریدم شوهرم برای اینکه ببیند چه کسی زنگ زده به مقابل در خانه رفت، اما چند دقیقه بعد، با شنیدن صدای شلیک چند گلوله وحشت زده و سراسیمه به مقابل در رفتم که با پیکر خونین شوهرم روبهرو شدم.
به گزارش همشهری آنلاین، پس از این جنایت تحقیقات از سوی کارآگاهان جنایی پلیس غرب استان تهران آغاز شد. نخستین بررسیها نشان میداد مقتول راننده کامیون بوده و قبلاً یک بار ازدواج کرده و پس از طلاق همسرش مدتی بعد با این زن ازدواج کرده است که از وی ۲ فرزند کوچک دارد. از آنجا که مشخص شد وی با کسی اختلاف و دشمنی نداشته و به تأیید برادر مقتول و سایر اعضای خانواده وی از مدتها قبل با همسرش اختلاف شدیدی داشته است تحقیقات روی همسر مقتول متمرکز شد تا اینکه بعد از بررسی تلفن همراه زن جوان مشخص شد وی با مردی رمال تماسهای تلفنی و پیامکی زیادی داشته است.
با این سرنخ مأموران به سراغ مرد رمال رفته و او را برای تحقیق و بازجویی به اداره آگاهی منتقل کردند، وی که نخست منکر اطلاع از این ماجرا بود وقتی با مدارک مستند روبهرو شد و اسلحهای که با آن به مقتول شلیک کرده بود در خانهاش کشف شد به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: همسر مقتول از اقوام دور ما بود یک روز برای حل مشکلش به خانه ما آمد و گفت که با شوهرش اختلاف دارد از من خواست کمکش کنم.
مدتی که از رفت و آمدهای او به خانه ما گذشت احساس کردم به او علاقهمند شدم، چون همسرم را طلاق داده بودم تصمیم گرفتم شوهرش را بکشم و با او ازدواج کنم. به همین خاطر موضوع را با او در میان گذاشتم و وقتی موافقت کرد شب حادثه ساعت ۴ صبح به در خانهشان رفتم شوهرش که به مقابل در آمد او را با اسلحهای که از قبل خریده بودم کشتم و فرار کردم.
با اعترافات مرد رمال مأموران بار دیگر به سراغ همسر مقتول رفتند. زن جوان که به شدت پشیمان بود در بازجوییها گفت: من و شوهرم اختلاف زیادی با هم داشتیم او مردی بداخلاق بود که مدام مرا کتک میزد از طرفی با زنان زیادی ارتباط نامشروع داشت هربار اعتراض میکردم کتکم میزد وقتی با او ازدواج کردم دانشجو بودم، اما او اجازه نداد درس بخوانم حتی اجازه نمیداد تنها از خانه بیرون بروم، میگفت تو آنقدر زیبایی که دلم نمیخواهد کسی تو را ببیند و بسیار بد دل و بدبین بود، آنقدر از دست آزار و اذیتهایش خسته شده بودم که دنبال راهی برای نجات میگشتم، فکر میکردم این مرد رمال میتواند کمکم کند،
او به من نگفته بود که میخواهد شوهرم را بکشد، گفت میخواهد او را بترساند که دیگر مرا اذیت نکند، اما شوهرم را کشت، او حتی بعد از مرگ شوهرم به بهانه اینکه مشکل قلبی دارد و باید عمل جراحی کند حدود ۱۰۰ میلیون تومان از من پول گرفت و من متوجه شدم او قصد دارد از من اخاذی کند.
او گفت: اما باور کنید من نمیدانستم قراراست شوهرم را بکشد، من دو تا بچه کوچک دارم که الان در خانه عمویشان زندگی میکنند و از وقتی بازداشت شدهام آنها را ندیدهام.ای کاش فریب حرفهای این مرد رمال را نمیخوردم.