کارشناسان و فعالان محیط زیست نگران زندگی امید و حیات درنای بلژیکی با توجه به مدیریت ناموفق انتقال گونهها در ایران هستند.
مرگ با گلوله، سرنوشت تلخ «آرزو»، همسفر «امید» به ایران بود؛ امیدی که تنها بازمانده گله غربی درناهای سیبری است و حالا ۱۵ سال میشود که یکه و تنها مسیر پروازی سیبری-فریدونکنار را طی میکند؛ مرگی که پس از یک تلاش ناموفق برای جلوگیری از انقراض این گونه در آستانه انقراض توسط یک شکارچی رقم خورد. شکارچی گفته بود که نمیشود از یک درنا گذشت و پس از شکار آن را خورد. حالا محیط زیست ایران یک بار دیگر تصمیم گرفته است که کریدور پروازی درنای سیبری را پر کند. یک درنای بلژیکی که ظاهرا در ایران «رویا» نام گرفته، چند روزی است مهمان فریدونکنار است تا سازمان محیط زیست متوجه شود آیا میشود بالی برای همسفر پرواز امید پیدا کرد یا نه.
به گزارش هممیهن، این پروژه هم از همان ابتدای ورود درنای بلژیکی مثل بعضی دیگر از پروژههای انتقال گونههای حیاتوحش با انتقادهای فراوانی روبهرو شد؛ از نامشخص بودن جنسیت امید گرفته که سازمان محیط زیست با طرح این موضوع که این درنا صرفا بهعنوان همسفر آمده از آن گذر کرده است تا زمان نامناسب ورود درنای بلژیکی به ایران و نگرانی از سرنوشتی مشابه «آرزو» برای رویا.
این تنها پروژه انتقالی نیست که انتقادهای کارشناسان و فعالان محیط زیست را بهدنبال داشته است؛ چند پروژه ناموفق در گذشته چشم کارشناسان را ترسانده است. انتقال ناموفق گورهای ایرانی، گونهای در خطر انقراض به پارک ملی کویر یکی از تلخترین پروژههای انتقال در ایران بود که در آن در جریان انتقال ۱۰ گور ایرانی از سمنان به پارک ملی کویر، ۵ رأس آنها تلف شدند و رسانهها از آن بهعنوان شکست سنگین پروژه انتقال گورهای ایرانی یاد کردند. همین چند روز پیش نیز در جریان انتقال گوزنهای زرد ایرانی از دشت ناز ساری به لرستان، یکی از گوزنها جان خود را از دست داد. انتقال گورخرهای آفریقایی به ایران و تلف شدن دو رأس آنها که البته مربوط به باغوحش بودند هم نمونهای دیگر است. هرچند سازمان محیط زیست قائل به موفق نبودن پروژههای انتقال در ایران نیست، اما اکولوژیستها و کارشناسان محیط زیست چیز دیگری میگویند.
عطاءالله کاویان، مدیرکل محیط زیست استان مازندران در گفتگو با هممیهن درباره نامشخص بودن جنسیت امید میگوید: «اصلا مهم نیست که جنسیت امید چیست چراکه قصد ما از این انتقال، حفظ مسیر پروازی درنای سیبری است. درناها علایم فیزیکی مشخصی در ظاهر خود ندارند که جنس نر و ماده را متمایز کند و امید هم تاکنون زندهگیری نشده است تا ببینیم جنسیتاش چیست. برای ما اینکه الان نر و مادهاند یا هر دو مادهاند اصلا اهمیتی ندارد چراکه هدف ما از این انتقال چیز دیگری است.»
او در واکنش به اینکه با توجه به اینکه تنها یک ماه تا بازگشت امید به سیبری باقی مانده است، آیا زمان انتقال درنای بلژیکی به ایران مناسب بود و این بررسیها انجام شده است که درنای بلژیکی توان بازیابی خود و آمادگی بازگشت این مسیر پروازی را دارد؟ میگوید: «اینها همه تلاشهایی است که در حال انجام شدن است و از نشستن و بیتوجهی و اهمیت ندادن به موضوع بهتر است. ما ابتدا باید منتظر میماندیم تا ببینیم درنای امید به ایران میآید یا خیر و پس از آن پیگیریهای بعدی از مرکزی که قصد داشت درنا را به ایران بدهد انجام میشد. از سوی دیگر برای انتقال پرنده نیاز به دریافت مجوزهایی از نهادهای بینالمللی بود و پس از آن امکان انتقال به ایران وجود داشت.»
مدیرکل محیط زیست استان مازندران معتقد است بازه زمانی باقیمانده، زمان خوبی است. کاویان تاکید دارد که این پروژه مانند بسیاری از پروژههای دیگر در محیط طبیعی با شکست و ریسک روبهرو است: «اما از این جهت برای ما در محیط زیست مهم است که تلاش خود را در این باره انجام میدهیم.»
او در واکنش به نگرانیها از شکار درناها در فریدونکنار، به مسیر پروازی ۱۵ ساله امید اشاره میکند که اگر قرار بود امید شکار شود، تاکنون شده بود: «اگر امنیت برقرار نبود که این درنا ۱۵ سال به ایران رفتوآمد نمیکرد؛ پس امنیت برقرار است که ۱۵ سال به تنهایی به همین منطقه و محل مشخص میآید. همه مردم فریدونکنار و مازندران برای بودن و آمدن او برنامهریزی میکنند، اداره کل محیط زیست استان مازندران برای حضور امید هر سال برنامهها و کارگاههایی را با مردم محلی برگزار میکند و اینگونه نیست که همینطوری هر سال امید به این منطقه بیاید. امنیت کاملا برقرار است و بحث شکار با منطقهای که درنا در آن حضور دارد متفاوت است.»
کاویان درباره انتقاد به مدیریت اجرایی این طرح و محل اسکان درنای بلژیکی هم میگوید: «شرایط نگهداری مشکلی ندارد و درنای امید در نزدیکترین فاصله مکانی نسبت به درنای بلژیکی است و با برنامهریزیای که داریم، با خرد جمعی تصمیم میگیریم و زمان مناسب برای رهاسازی درنای بلژیکی را که احتمالا در همین روزها خواهد بود انجام خواهیم داد.»
تجربه حضور ۱۵ ساله بدون آسیب، نقطه قوت مسئولان سازمان محیط زیست از نظر خودشان است. هرچند که این تجربه پس از مرگ همه آخرین بازماندههای دسته هفتتایی که امید و آرزو در آن حضور داشتند به دست آمد. مدیرکل دفتر حفاظت محیط زیست ایران هم درباره انتقاد به مدیریت پرخطای پروژههای انتقال، از تجربههای موفق سازمان میگوید. غلامرضا ابدالی، در گفتگو با هممیهن میگوید: «اتفاقا یکی از تجربههای موفق دنیا در انتقال گوزن زرد ایرانی را ما داشتیم. در دهه ۳۰ آخرین بازماندههای گوزن را به آلمان فرستادند و یک جمعیت به ایران انتقال داده شد و در دشت ناز ساری و... تکثیر شد و الان مراکز خوبی داریم و تعداد گوزنها نمیگویم خیلی خوبشده، اما تکثیر شدهاند.»
او در واکنش به اینکه همین چند روز پیش در جریان انتقال گوزنها از دشت ناز ساری به لرستان، یکی از گوزنها تلف شد، میگوید: «آن گوزن در اثر کهولت سن و مشکلات دستگاه گوارشی تلف شد. وقتی ۴ گونه را انتقال دادیم، یکی از آنها باوجود تمامی مراقبتهای بهعملآمده تلف شد. امسال در سال ۱۴۰۱ چهار معرفی موفق به طبعیت داشتیم، آهو را در دشت مغان رهاسازی کردیم، جبیر به پارک ملی نایبند معرفی شد، گوزن زرد از ایلام به دز انتقال یافت و گورخر از کرمان به پارک ملی کویر انتقال یافت. بسیاری از پرندههای شکاری را تیمار میکنیم و به دامان طبیعت رهاسازی میکنیم. اینهمه تجربه موفق داریم و نمیشود به یکی دو مورد باغ وحشی بسنده کرد. به جز اینها کدام انتقال ناموفقی را داشتیم؟»
ابدالی در پاسخ به این سوال که بازه زمانی حضور درنای بلژیکی در ایران کوتاه است و نگرانیهایی از این بابت وجود دارد، پاسخ مدیریتی را به یک امیدواری گره میزند و در واکنش به اینکه آیا درنای بلژیکی میتواند خود را برای مهاجرت احیا کند؟ میگوید: «امیدواریم بتواند. کارهایی که یک طرف آن گونه زنده است همیشه با آزمون و خطا همراه است. این گونه برای حفظ مسیر مهاجرتی درناها به ایران انتقال داده شده است.»
او نیز حضور تنهای امید به مدت ۱۵ سال در ایران را نقطهعطف محافظت از این دو پرنده میداند: «اگر منطقه امن نبود، اینهمه سال به تنهایی به ایران نمیآمد. برای درنای بلژیکی نیز همان تمهیداتی که برای امید داریم را برای درنای بلژیکی هم در نظر گرفتهایم.»
مدیرکل دفتر حفاظت محیط زیست ایران علت نصب نشدن GPS به درنای بلژیکی را درخواست صاحب بلژیکیاش مطرح میکند و در واکنش به اینکه چرا باقی پرندههای مهاجر که به فریدونکنار میآیند در امان نیستند؟ میگوید: «چراکه درنا تنها یک عدد است و ما میخواهیم این مسیر پروازی را حفظ کنیم. برای دیگر پرندگان نیز اقداماتی را انجام میدهیم.»
با وجود رضایت سازمان محیط زیست در نگهداری از درناها و پروژههای انتقال، اما انتقادهای اساسی کارشناسان محیط زیست بهقوت خود باقی است. باقر نظامیبلوچی، اکولوژیست و عضو هیئتعلمی پژوهشکده محیط زیست معتقد است که ما پس از انتقال گونهها برنامه مدون مدیریتی برای آنها نداریم و به همین دلیل پروژههای انتقال گرایش به موفق نشدن دارند.
او در گفتگو با هممیهن، در پاسخ به این سوال که با توجه به سابقه طرحهای انتقال گونهها در ایران اتفاق مثبتی است یا خیر؟ توضیح خود را با مثالی از یک باغوحش آغاز میکند: «در باغوحشها جمعیت کوچک است و بحث انتقال گونهها در باغوحشها بسیار مطرح است چراکه با این انتقال تلاش میکنند تا بتوانند درونآمیزی بین گونهها را کنترل کنند. از سوی دیگر موضوع انتقال گونهها در سالهای اخیر خیلی جدی شده است چراکه موضوع ایزوله بودن جمعیتها جدی است. زمانی آهو در گستره بزرگی از کشور پراکندگی داشت، اما الان موضوع گدارها و مهاجرتهای فصلی با توجه به توسعه جادهها و شهرها، روستاها و مخاطراتی که در پی این توسعه ایجادشده برای خیلی از جمعیتها تقریبا غیرممکن است به همین دلیل جمعیتها ایزوله شدهاند.»
نظامی ادامه میدهد: «موضوع انتقال میتواند مثبت باشد، اما باید با توجه به ملاحظات جمعیتشناختی و ژنتیک جمعیتها انجام شود تا اثر منفی نداشته باشد. با توجه به اینکه در کشور ما این ملاحظات رخ نمیدهد، انتقالهای ما اغلب شکست خوردهاند. سیر حیوان از زیستگاه مبدا و انتقال آن به زیستگاه مقصد، کوچکترین و کمهزینهترین بخش ماجرای انتقال است. زمانی که گونه به زیستگاه مقصد میرود، تنها رها کردن حیوان در آنجا مطرح نیست. ما یک رهاسازی نرم داریم و یک رهاسازی سخت و عموما در کشور ما با توجه به اینکه منابع مالی و امکانات و تجهیزات بسیار اندک است، معمولا ناخودآگاه انتقالها سخت خواهند بود و بعد از آن نمیتوانیم طعمهخواران را در زیستگاه مدیریت کنیم.»
او میگوید که انتقالها معمولا در چند برش زمانی انجام میشوند و مرحله اول بهعنوان پیشآهنگ یا سرشکن است تا لکهگیریها انجام شود و تهدیدها و مخاطرات بهدست آید: «در اینجا معمولا جریان انتقال تنها یک بار انجام میشود، درحالیکه مرحله اول انتقال بهعنوان مرحله پیشآهنگ است و باید جمعیتی به مقصد فرستاده شوند و عوامل تهدید و مخاطرات در مقصد را شناسایی کنیم و بعد از آن جمعیت باید پیوسته انتقال پیدا کند. اما عموما در کشور ما یک مرحله سخت انتقال داریم و بعد از آن عموما نمیتوانیم جمعیتی که به زیستگاه معرفی شده است را از نظر تغذیهای، کنترل عوامل تهدید و... مدیریت کنیم. برای مثال گور پس از رهاسازی صدها کیلومتر بدون هدف میتواند جابهجا شود چراکه پس از انتقال سیستم موقعیتیابیاش به هم خورده است و ممکن است به کویرها، باتلاقها و مناطق انسانی برود و تلف شود. در نتیجه باید با توجه به رفتارشناسی و بهصورت خیلی جزئی و مرحلهبهمرحله رهاسازی شوند. از سوی دیگر افراد غالب باید در حدود دو تا سه سال در محیط اسارت باشند تا دیگر افراد به دلیل این افراد غالب از محدوده دور نشوند. اما ما این کار را انجام نمیدهیم.»
نظامی ادامه میدهد: «انتقال اجتنابناپذیر است، اما این فرایند به خرد نیاز دارد. ۱۰ درصد کار انتقال است و ۹۰ درصد برنامهریزی برای بعد از آن است که این انتقال سخت را به انتقال نرم تبدیل کنیم و عواقب این موضوع از جمله بیمار شدن، پراکنده شدن، رقبا، حضور دام، مراقبتهای ویژهای که باید در نظر گرفته شود و... باید برنامه داشته باشیم و کار پیچیدهای نیست. اما معمولا کارهایی که سازمان محیط زیست انجام میدهد عموما فرصتطلبانه است و افراد داوطلبانه مسئولیت برعهده میگیرند و سازمان نیز استقبال میکند، اما این فرصتطلبی باید به یک برنامه مدون تبدیل شود.»
او درباره درنا نیز انتقال را مسئله مثبتی میداند، اما فرایند انتقال و پس از آن را با چالشهایی همراه میداند: «درباره درنا این اتفاق مثبت است، اما به دلیل فشار کارشناسان مختلف و گاهی فشار رسانهها و افراد منتقد گاهی اوقات دیر تصمیم گرفته میشود چراکه درنا نهایتا یک ماه دیگر ایران را ترک میکند و این اتفاق میتوانست زودتر رخ دهد و شاید امید ما بیشتر میشد. از طرفی ما برای مواقع اضطراری برنامهای نداریم. برای مثال اگر درنای نر بر اثر غریزه خود محل را ترک کند و برود، اگر درنای تازهوارد قدرت پرواز نداشته باشد چه میشود؟ اگر پرواز کند، آیا ردیاب به او وصل شده است؟ آیا توان مهاجرت دارد؟ آیا برنامهای برای رصد مهاجرت مسیر داریم؟ اگر درنا در ایران ماند، با توجه به اینکه در محیط باز دامگاهها رها است، با چه روشی میخواهیم او را در محیط نگه داریم و اگر قرار است در این مکان نگهداری شود، مکان نگهداری کجاست؟ اینها مواردیاند که باید به آنها فکر کنیم. ما مرحله اول و رهاسازی را انجام میدهیم، درحالیکه این بخش کوچکی از پروژه انتقال است و اینکه اگر بخشی از پروژه به نتیجه نرسید، اینکه چه برنامه دیگری را داریم، در مدیریت نمیبینیم.»
نظامی در واکنش به این سوال که با توجه به ویژگیهای خاص درنا و برنامه زندگی آنها که بر پایه مسیریابی است، انتقال ترانزیتی به ایران درست است؟ میگوید: «اینها تهدیدهاییاند که وجود دارند. این درنا مربوط به همین گله بوده است و مسیر مهاجرتی غرب را دارد و احیانا غریزه گدار در او وجود دارد، اما زمان محدودکننده است و آیا توانایی پرواز خواهد داشت و چگونه رصد خواهد شد، مهم است. در کشور ما شکار در فصل زمستان موضوع خیلی جدی است و جفت قبلی امید نیز در اثر شکار از بین رفت. اینکه بتوانیم در مسیر پرواز آگاهیرسانی داشته باشیم، آنها را به گونهای همراهی کنیم و مواردی از این دست، باید با یک تلاش مدیریتی انجام شود. رسما فردی داریم که هیچ تاثیری در جمعیت ندارد و در یک قدمی انقراض اکولوژیک قرار دارد. اما بالاخره یک تلاش است و تنها نیاز به اقدامات مدیریتی برای افزایش شانس موفقیت داریم.»
عضو پژوهشکده محیطزیست معتقد است که ما همیشه فکر میکنیم رهاسازی یعنی اینکه گونه را از مبدا دریافت و در مقصد رها کنیم و اینکه بعد از آن قرار است چه برنامهای رخ دهد برای آن برنامهای نداریم و در واکنش به اینکه تمام تجربههای انتقال ما گرایش به ناموفق بودن دارد، میگوید: «دقیقا همین است. البته موضوع جدی که مطرح است، با تغییر دولتها در کشور، اغلب برنامهها تغییر میکند. الان ما برنامه بلندمدت برای همه انتقالها نداریم. در موضوع انتقال گورها، با قطعیت میگویم اگر انتقال گور در کویر موفق بود، صرفا به دلیل تلاش فردی یک فرد بود. رئیس منطقه پارک ملی کویر و پرسنل آن تلاش موفقی داشتند. در باقی موارد که سازمانی باشد عموما موفق نیستیم چراکه برنامه مدونی برای مراحل بعد از رهاسازی نداریم و این مشکل ما است و دقیقا همین دلیل باعث میشود در پروژههای انتقال موفق نباشیم.»
نظامی در پاسخ به اینکه با توجه به این ریسکها، تصمیم انتقال با همین برنامه سخت مدیریتی درست است؟ و آیا هزینه و فایده این پروژه منطقی است؟ پاسخ میدهد: «این موضوع را باید با توجه به قابلیتهای مدیریتی و نقشه راه بررسی کرد. برای هر برنامه تکثیر و انتقال معمولا یک برنامه چهارساله تدوین میشود، انتقال در اغلب موارد اجتنابناپذیر است و اگر انتقال ندهیم هم به نوعی تلفات خواهیم داشت، اما باید یک برنامه چهارساله داشته باشیم که عموما در سازمان محیط زیست قائل به فرد میشود و با شکست مواجه میشود. برنامهها باید با همکاری دانشگاهها بوده و فردمحور نباشد و صرفا سازمان محیط زیست صفر تا ۱۰۰ آن را نباید انجام دهد و با همکاری این مجموعهها میتوان انتقال را در ریل منطقی انداخت. گور در دو مرحله از توران به یزد و در مرحله دوم از کرمان انتقال پیدا کرد. این گورها سالها در کرمان بودند و هیچ افزایش جمعیتی نداشتند و هرکدام از آنها که متولد میشدند، از بین میرفتند و تنها تلفات داشتند. اما از آنجایی که پارک ملی کویر در نگهداری از گورها موفق بوده و همانگونه که گفتم به صورت فردی و با اصرار مدیران پارک ملی کویر انتقال انجام شد و در این زمینه موفق بودند. در اولین ورود گورها به کویر، زایمان انجام شد.»