داستایفسکی در فوریه ۱۸۶۶ به الکساندر فرانکلین نوشت: "در پایان نوامبر خیلی نوشتم و کار آماده شد و بعد همه چیز را سوزاندم. حالا، میتوانم به آن اعتراف کنم... من از اول شروع کردم" در نسخهی جدید، نویسنده بخشهایی از رمان ناتمام خود به نام "مستها" را به آن اضافه کرد که تاریخ خانواده مارملادوف را توصیف میکند.
روسیه کشوری است که ادبیاتی غنی دارد و با و جود فراز و نشیبهایی که طی دهههای متمادی داشته توانسته نویسندگان و شاعرانی را با آثاری درخشان و درخور تحسین به جهان عرضه کند؛ چهرههایی، چون پوشکین، چخوف، داستایفسکی، تولستوی، پاسترناک و ...، اما بسیاری از آنها دستنوشتههای خود را در میان آتش سوزاندند. آنچه که امروز ما میبینیم نسخهای از دستنوشتههای اولیه آنهاست.
به گزارش خبرآنلاین، نویسندگان و شاعران به چه علت آثار و دست نوشتههای خود را که با سختی مینوشتند، میسوزاندند؟ آیا تنها ترس از آزار و اذیت یا زندان و شکنجه بود که باعث میشد آنها آثارشان را از بین ببرند؟ و دوباره به بازنویسی متن اقدام کنند؟ آیا بازنویسی نویسنده بر اساس حافظه، به این معنی است که متن زنده مانده است و از بین نرفته است؟ آیا با بازنویسی همان اثر را ارائه میکردند یا اثر تغییر میکرد و شکل اولیه را از دست میداد؟
این امر سبب شد که به دنبال چرایی از بین رفتن دستنوشتههای نویسندگان و شاعران باشم.
نویسندهی کتاب "دستنوشتهها نمیسوزند"، پیش نویس "مرشد و مارگاریتا"، رمان "خاطرات یک مرد مرده"، دو جلد کتاب "گارد سفید" و کتابهای خاطرات شخصیاش را در شامگاه ۱۸ مارس ۱۹۳۰ سوزانده است.
آن روز بعد از ظهر نویسنده دریافت که "کمیتهی اصلی مرجع" مانع نمایش نمایشنامهی تراژیک جدید او در مورد مولیر شده است. مقامات این کمیته میگفتند که میخائیل بولگاکف در این نمایشنامه استبداد رژیم تزار و سوسیالیسم را ترسیم کرده است.
این نمایشنامه تنها امید بولگاکف به بهبود امور مالیاش بود، چرا که از سال ۱۹۲۹ کار نکرده بود و درآمدی نداشت. بولگاکف در نامهای به "دولت اتحاد جماهیر شوروی" در ۲۸ مارس ۱۹۳۰ نوشت: "نه تنها آثار قبلی من مردهاند، بلکه آثار کنونی من و تمام آثار آیندهام نیز مردهاند. شخصاً پیش نویس رمانی دربارهی شیطان، یک پروژهی کمدی و آغاز رمان دومام را به اجاق انداختم. "
دو دفترچهی دستنویس از رمان "مرشد و مارگاریتا" از آتش سوزی جان سالم به در بردند که بولگاکف در سال ۱۹۳۲ شروع به بازنویسی متن کرد. نویسنده همچنین در سال ۱۹۳۶ سعی کرد رمان "خاطرات یک مرد مرده" را از حافظهاش بازنویسی کند؛ اما این اثر هرگز کامل نشد و به پایان نرسید.
بولگاکف سوزاندن نسخههای خطیاش را متوقف نکرد. همان طور که پیش از او الکساندر پوشکین، فئودور داستایفسکی، بوریس پاسترناک، آنا آخماتووا و دیگران نیز انجام داده بودند. حتی میتوان گفت بخش دوم کتاب "روحهای مرده" اثر نیکلای گوگول میتوانست از مشهورترین نسخههای خطی باشد که به خوانندگان نرسیده است.
"معجزه" بازیابی یک نسخهی خطی سوخته از آنا آخماتووا شاعر روس بود که آن را اواسط دههی سی قرن گذشته به خاطر ترس از تفتیش و دستگیری سوزاند.
او در سال ۱۹۳۴ شروع به نوشتن شعر "مرثیه" دربارهی احساسات همسران و مادران "دشمنان مردم" (لقبی که مقامات شوروی به مخالفان رژیم داده بودند) کرد. با این حال، قبل از اینکه این شعر در سال ۱۹۶۳ چاپ و منتشر شود، تنها به صورت شفاهی و دهان به دهان وجود داشت، زیرا دوستان نزدیکاش آن را حفظ کرده بودند. همین امر سبب شد که شعر او بماند و نجات یابد.
بزرگترین شاعر روسیه الکساندر پوشکین فصل دهم شاهکارش یوگنی آنگین را در ۱۹ اکتبر سوزاند؛ چرا که به شدت از حاکمیت میترسید.
پوشکین دست از سوزاندن نسخههای خطی خود برنداشت و در اوایل دههی بیست قرن نوزدهم شعر بلندی با عنوان "دزدان" متشکل از ۴ بخش سرود. اولین بخش آن با نام "برادران دزد" را طی دو سال نوشت. پوشکین میگوید: "یک حادثهی واقعی الهام بخش من برای نوشتن این شعر بود. در سال ۱۸۲۰ که در یکاترینوسلاو بودم، دو سارق از دنیپر عبور کردند و فرار کردند... " پوشکین خیلی زود ایدهی سرودن شعر طولانی را کنار گذاشت و دستنوشتههای خود سوزاند. وی در ۱۳ ژوئن ۱۸۲۳ نامهای به الکساندر پیستوگوف نوشت و در آن گفت: "من نسخهی خطی سارقان را سوزاندم. " دومین بخش این شعر (قصیده) به نام "آتامان (فرمانده کوساک) و کنیزی او" را با رجوع به حافظهاش بازنویسی کرد که یکی از شاهکارهای اشعار شرقی پوشکین محسوب میشود.
فئودور داستایفسکی در سال ۱۸۶۵ اولین نسخهی خطی کامل "جنایت و مکافات" را سوزاند که در آن راوی قهرمان راسکولنکوف بود. ایدهی نویسنده به تدریج پیچیدهتر شد و شخصیتهای جدیدی در رمان ظاهر شدند.
داستایفسکی در فوریه ۱۸۶۶ به الکساندر فرانکلین نوشت: "در پایان نوامبر خیلی نوشتم و کار آماده شد و بعد همه چیز را سوزاندم. حالا، میتوانم به آن اعتراف کنم... من از اول شروع کردم" در نسخهی جدید، نویسنده بخشهایی از رمان ناتمام خود به نام "مستها" را به آن اضافه کرد که تاریخ خانواده مارملادوف را توصیف میکند.
بعدها در سال ۱۸۷۱ داستایفسکی نسخهی خطی " ابله" و "همیشه شوهر" و همچنین طرح "شیاطین" را سوزاند. نویسنده در حال بازگشت به روسیه (از خارج از کشور) بود، میترسید نسخههای خطی او توسط نگهبانان مرزی مصادره شود.
همسرش آنا داستایفسکی در خاطراتش میگوید: "دو روز پس از رفتنام، فئودور از من خواست که او را ملاقات کنم، چند بستهی ضخیم از کاغذهای بزرگ به من داد و از من خواست که آنها را بسوزانم. اگرچه قبلا در این باره صحبت کرده بودیم، اما من قادر به سوزاندان نسخههای خطی او نبودم، به او التماس کردم تا اجازه دهد آنها را با خودم ببرم. اما فئودور یادآوری کرد که مأموران امنیتی او را در مرز روسیه بازرسی میکنند و اوراق را مصادره میکنند و اوراق برای همیشه ناپدید میشوند؛ همان طور که تمام اوراقش در جریان دستگیری او در سال ۱۸۴۹ ناپدید شدند. با این حال آنا موفق شد بخشی از آرشیو شوهرش را حفظ کند. چند ماه بعد مادر آنا چند دستنوشته از داستایفسکی را به روسیه آورد.
مطالعهی کتابهای ایگور ولگین (نویسنده و مورخ روس) ما را قادر میسازد تا جنبههایی از سرنوشت نویسنده و سرنوشت نسخههای خطی او را شناسایی کنیم.
بوریس پاسترناک نویسندهی روسیه چندین بار اقدام به سوزاندن دستنوشتههایش کرد. ابتدا در سال ۱۹۳۲ که یوگنیا لوریه معشوقاش از او جدا شد، رمان "سه نام" را که در مراحل پایانی بود به آتش انداخت. او از سال ۱۹۱۸ روی آنها کار میکرد. تنها بخش اول با عنوان "دوستداران دوران کودکی" از پنج بخش آن جان سالم به در برد. البته از شومینه جان سالم به در نبرد، بلکه به عنوان داستانی جداگانه در سال ۱۹۲۲ منتشر شده بود.
بار دوم در سال ۱۹۴۲ بود که پاسترناک پیش نویس درام "این نور است" را سوزاند که هنگام پیشروی ارتش نازیها آن را سرود. این نمایشنامهی شاعرانه از عقب نشینی ارتش شوروی از یک روستای مرزی که ساکنان آن تسلیم نشدند، حکایت میکند.
قهرمانهای این درام مردمانی بودند که در گذشته "دشمن رژیم" بودند. روشنفکر سالخوردهای جنبش مقاومت را سازماندهی میکند و ...
نویسنده دو ماه پس از اتمام آن، نمایشنامهاش را از ترس دستگیری سوزاند.
لطمهی بسیاری بر ادبیات زده میشد؛ اگر این نوشتهها بازنویسی نمیشد. هر چند آنچه که ما امروز داریم اصل آنها نیست.
از همهی اینها گذشته، آن آثاری که نویسندگانش سوزانده بودند، حتی اگر ایده یا برخی از آنها را در متون دیگر بازنویسی کنند، برای همیشه نابود شدند. "جورج کریستف لیختنبرگ" دانشمند آلمانی (۱۷۴۲ تا ۱۷۹۹) معتقد است: "در بسیاری از آثار هر نویسنده معروفی ترجیح میدهم آنچه را که از متون حذف کرده بخوانم، تا آنچه را که نگه داشته است. "
مترجم: سمیه تاج الدین
منبع: المیادین (با تغییر)