عباس عبدی نوشت: واقعاً به دولت و سیاستمدارانی که در باره یک تیتر از روزنامهای با تیراژ اندک چنین برآشفته میشوند، ولی CNN را نمیبینند، و هیچ اقدامی در برابر آن نمیکنند، چه میتوان گفت و یا چه باید گفت؟ اگر اقدام آن روزنامه در موضوع قیمت گوشت، در حد گزیدن فیل از طرف یک پشه باشد، اقدام CNN در حد نیش زدن مار کبرا به یک انسان است.
عباس عبدی در روزنامه هم میهن نوشت: فقدان درک از کارکرد و مفهوم رسانه، پاشنهآشیل مدیریت کنونی جامعه ایران است. این درد را به کجا باید بُرد و گفت؟ به نحو عجیب و بیسابقهای همه را دچار یأس و ناامیدی میکند. اجازه دهید مقایسهای کنیم.
در ایران وضعیت مطبوعات را میدانیم که چگونه است. در حقیقت به علت سیاستهای رسمی فاجعهبار در حوزه رسانه، مطبوعات به محاق رفتهاند، و قدرت آنان در حوزه افکار عمومی بسیار محدود شده است. برای مثال در پیگیری مردم از اخبار اعتراضات پاییز امسال، به ترتیب شبکههای اجتماعی و صداوسیما و شبکههای ماهوارهای هستند و در مرحله بعد با فاصله زیاد دوستان و آشنایان و سایتهای خبری، ودر نهایت روزنامهها قرار دارند که بسیار اندک هستند.
احتیاج به هیچ مطالعهای نیست، کافی است شمارگان مطبوعات را بپرسید، ماجرا روشن میشود. با این حال یک روزنامه که گزارشی را در باره گوشت و قیمت آن میزند، فوری توقیف میشود. گزارشی که هیچ اثری به قیمت گوشت ندارد، اگر هم داشته باشد به اندازه نیشی است که یک پشه روی بدن یک فیل میزند؟!
مورد دوم؛ مدتی است که در مدارس دخترانه قم اتفاقات تأسفباری رخ میدهد، و دانشآموزان مسموم میشوند. این خبر بسیار مهم است و اگر در یک جامعه رسانهمحور بودیم، جامعهای که رسانهها در آن واجد نقش و کارکرد مثبتی باشند، باید دهها خبرنگار به صورت برخط از آنجا گزارش میدادند و همه مسئولین را به پرسشگری میطلبیدند، و یقین دارم که اگر چنین بود، در همان روزهای اول ماجرا حل میشد. ولی به عللی که روشن است این خبر ابتدا تکذیب شد، در بالاترین سطوح وزارتخانههای ذیربط، ولی خبر آن قدر تکرار شد که دیگر ظرفیت تکذیب شدن نداشت، لذا دادستان کل نامه نوشت که پیگیری شود، و پذیرفت که مسئله جدی است. درحالیکه نیازی به نوشتن نامه نیست، وظیفه دادستان قم و دستگاههای اطلاعاتی و انتظامی است که آن را حل کنند.
شاید در نهایت هم مسئله حل شود، ولی ساختار رسمی هم چوب را خواهد خورد و هم پیاز را، و هزینه سنگین روانی و سیاسی در برابر این نحوه اطلاعرسانی خواهد پرداخت. همان طور که در اعتراضات سال جاری و سال ۱۳۹۸ و... پرداخت. مشابه این مسمومیتها ۸ سال پیش در افغانستان رخ داد که طالبان متهم اصلی آن بود.
اما مورد سوم؛ شبکه خبری مهم cnn ایالات متحده در روزهای اخیر سومین گزارش «تحقیقی» خود علیه ایران را منتشر کرد. این شبکه خبری که در همه جهان میلیونها بیننده دارد در ماههای اخیر درباره مسئله شکنجه و آزار و اذیت بازداشت شدگان در ایران گزارش مثلا تحقیقی تهیه و پخش کرده است. گزارشهایی که معلوم است دنبال زمینهسازی برای اقدامات بعدی است. گزارشهایی که به لحاظ معیارهای حرفهای ایراداتی دارد که بعضا نیز روشن شده است.
این گزارشها اثرات ویرانگری بر تصویری که از ایران وجود دارد در افکار عمومی جهانیان خواهد گذاشت. بویژه که این دولت ایران هیچ راهی برای تکذیب آن ندارد یا اصولاً درکی از اینکه راههای مناسب برای تکذیب آن را پیدا کند ندارد.
این وضعیت محصول چیست؟ ممکن است بگوییم دشمنان در حال دروغپراکنی هستند. این پاسخ نهتنها هیچ مسألهای را حل نمیکند، بلکه خطرناکتر میکند. چون از یک سو دروغ آنان در جهان پذیرفته میشود، از سوی دیگر شما هیچ ابزار بیطرفی برای اثبات دروغ بودن آنها ندارید، فقط میتوانید به صورت رسمی تکذیب کنید، تکذیبی که هیچگاه پذیرفتنی نیست. بعلاوه اینکه بتوان علیه حکومتی دروغ گفت و پذیرفته شود مسئله بدتری است تا اینکه گزارش مبتنی بر حقیقت را علیه آن بگویند. مهمترین ابزار برای مقابله با این دروغها، وجود و حفظ و تقویت مرجعیت رسانهای در داخل کشور است؛ که ساختار رسمی با تمام قوت در صدد مقابله با شکلگیری آن است.
واقعاً به دولت و سیاستمدارانی که در باره یک تیتر از روزنامهای با تیراژ اندک چنین برآشفته میشوند، ولی CNN را نمیبینند، و هیچ اقدامی در برابر آن نمیکنند، چه میتوان گفت و یا چه باید گفت؟
اگر اقدام آن روزنامه در موضوع قیمت گوشت، در حد گزیدن فیل از طرف یک پشه باشد، اقدام CNN در حد نیش زدن مار کبرا به یک انسان است، که اگر فوری از پادزهر استفاده نشود، باید رو به قبله دراز کشیده شود. این نتیجه سیاستهای رسانهای در ایران است، تیتر بیاهمیت «طغیان گوشت»، موجب توقیف یک روزنامه یا همان اعدامش میشود. در مقابل رسانههای مستقل توان ورود به مسئله مسمومیت دختران قمی را ندارند. نتیجه چنین سیاستی آن است که باید هزینه گزارشهای تحقیقی CNN را در سطح جهانی علیه خود بپردازید البته از جیب ملت، بدون آنکه بتوانید صدایتان در آید.